< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان اینکه «حال» زمان نیست زیرا حال حد مشترک بین دو مقدار متصل است و با اثبات این مطلب استدلالی که فخر رازی در آخر فصل اول بر اثبات جزء لایتجزی داشتند رد می شود/ الفصل الخامس/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه جلسه قبل: گفته شد همانگونه که مقادیر یعنی جسم تعلیمی و سطح و خط به تبع جسم طبیعی قابل انقسام به غیر نهایت هستند، همانگونه زمان و حرکت نیز قابل انقسام به غیر نهایت هستند.

و يتبين من ذلك أن قسمة الحركة و الزمان إلى ماض و مستقبل و حال لا تصح لأن الحال حد مشترك هو نهاية الماضي و بداية المستقبل و الحدود المشتركة بين المقادير لا يكون أجزاء لها و إلا لكان التنصيف تثليثا بل هي موجودات مغايرة لما هي حدوده بالنوع فإذن قد ظهر فساد الحجة المذكورة على إثبات الجزء [1]

از قابلیت انقسام زمان به بی نهایت، پی می بریم به اینکه زمان حال وجود ندارد و زمان منحصر است در گذشته و آینده چون زمان حال یعنی جزء لایتجزایی که متصل است به گذشته و آینده و حد فاصل بین آنهاست.

دو مطلب باید توضیح داده شود یکی اینکه زمان حال حد فاصل و حد مشترک بین ماضی و مستقبل است و مطلب دوم اینکه ثابت کنیم که حال مساوی است با جزء لایتجزی.

در مقادیر (که تقسیم می شوند به متصلات و منفصلات)، در متصلات حد مشترک داریم ولی در منفصلات حد مشترک نداریم. و حد مشترک عبارت است از قسمتی که بتواند بدایت یک قطعه و نهایت قطعه دیگر باشد و داخل در هیچکدام از دو طرف خودش نباشد و از نظر نوع با دو طرفش متفاوت باشد.

مسافتی را ملاحظه می کنیم و آخر آن را در نظر می گیریم و آن را اول مسافت دیگری قرار می دهیم. آن قسمت نه داخل در مسافت اول است و نه داخل در مسافت دوم و حد مشترک بین این دو مسافت است. یعنی هم نهایت مسافت اول است و هم بدایت مسافت دوم و هم از جهت نوع داخل در هیچکدام نیست و نه جزء مسافت اول است و نه جزء مسافت دوم.

مثال دیگر اینکه جسمی را تصور می کنیم و این جسم سطح دارد و انتهای سطح خط است و مثلا دو خط در یک زاویه به هم متصل می شوند و رأس زاویه حد مشترک این دو تا است و بدایت یکی است و نهایت دیگری و این رأسِ زاویه، نقطه است و نه داخل در این خط است و نه داخل در آن خط و نقطه نیز از سنخ خط نیست و نوعش با نوع خط متفاوت است و همین مثال در دو سطح نیز جاری است.

اگر آن نقطه وسط هم خط باشد و از سنخ آن دو باشد، پس دیگر تقسیم به دو قطعه در واقع تقسیم به سه قطعه است و مثلا لازم می آید وقتی خطی را نصف می کنیم یک قسمت در این طرف و قسمت دیگر در طرف دیگر و قسمت سوم در وسط باشد در نتیجه لازم می آید که تقسیم ثنایی، ثلاثی شود و هیچگاه نتوانیم شیئی را به دو قسمت تقسیم کنیم.

اما در عدد گفته شده که در کم منفصل حد مشترک نداریم مثلا عدد 10 را به 6 و 4 تقسیم می کنیم بین 6 و 4 هیچ حد مشترکی وجود ندارد و آخرین عددِ 6 و اولین عددِ 4، جزء خود عدد 6 و 4 هستند و همچنین از سنخ خود عدد نیز هستند.

پس در اعداد، چیزی که بدایت یکی و نهایت دیگری باشد نداریم یعنی یا بدایت یکی است و یا نهایت دیگری و همچنین بدایت و نهایت هر عدد از سنخ خود آن عدد است.

پس تا اینجا فرض شد بر اینکه زمان حال، حد مشترک بین گذشته و آینده است در نتیجه زمان حال اصلا زمان نیست چون حد مشترک نباید از سنخ طرفین باشد پس آنچه که در وسط ماضی و مستقبل است از سنخ زمان نیست.

خلاصه اینکه زمان که مقدار متصل غیر قار است، دارای حد مشترک است و طبق معنایی که برای حد مشترک کردیم، حد مشترک نباید هم سنخ طرفینش باشد در نتیجه حال از سنخ زمان نیست.

اگر حال را پاره زمانی مرکب از گذشته و آینده و حال بدانیم (یتجزی)، در این صورت همان اشکال فخر رازی پیش می آید.

نتیجه ای که از این بحث گرفتیم این است که حال (یک لحظه = آن) حد مشترک بین ماضی و مضارع است و خودش زمان نیست.

در آخر فصل اول در صفحه 18 دلیلی را از فخر رازی نقل کردیم و آن این بود که:

زمان منقسم است به ماضی و حال و مضارع.

ماضی که گذشته است و آینده نیز هنوز نیامده است در نتیجه فقط حال موجود است و اگر حال موجود نباشد، پس زمانی موجود نیست ولی همه قبول دارند که زمان موجود است.

سپس حال را تقسیم کردند و گفتند که اگر حال لایتجزی نباشد باید مشتمل باشد بر ماضی و مضارع و حال و دوباره همین تقسیم تکرار می شود الی غیر النهایه.

و جواب مشخص است که حال زمان نیست بلکه «آن» است و «آن» نیز فرضی است و در خارج موجود نیست و آنچه از زمان موجود است ماضی و مضارع است و وجودُ کلِّ شیءٍ بِحَسَبِه و مقدار غیر قار وجودش به این صورت است که قسمتی از آن گذشته باشد و قسمتی از آن آینده باشد و هنوز نیامده باشد پس زمان موجود است ولی نه به این معنایی که فخر می گویند و این معنایی که فخر می گویند مخصوص به مقادیر قار است و مقدار غیر قار، وجودش به همین صورت است که قرار نداشته باشد.

پس آنچه که داریم زمانی واحد است که از ابتدا تا انتها است و ما آن را با فرض خودمان تقسیم می کنیم.

پس اینکه اُدَباء زمان را تقسیم کرده اند به حال و ماضی و مستقبل تقسیمی ادبی است و از نظر فلسفی صحیح نیست و ادبا با عرف سر و کار دارند ولی معیار فلسفه واقع است.

ترجمه و شرح متن:

و از اینکه گفتیم زمان و حرکت جزء لایتجزی ندارند، روشن می شود که تقسیم حرکت و زمان به ماضی و مستقبل و حال صحیح نیست زیرا حال حد مشترکی است که نهایت ماضی است و ابتدای مستقبل است و حدود مشترک بین مقادیر اجزاء مقادیر نیستند بلکه طرف هستند و اگر اجزاء بودند در نتیجه با تقسیم کردن شیء به دو جزء، سه جزء حاصل می شد بلکه این حدود مشترک، موجوداتی هستند که مغایر نوعی هستند با آنچه که حد آن هستند.

یعنی اینکه حد با محدود مغایر بالنوع است.

پس بنابر این روشن شد فساد آن استدلالی که فخر رازی بر اثبات جزء لایتجزی ذکر کرده بود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo