< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیانات خواجه پیرامون دخالت قوه واهمه در وظایف قوه عاقله و علت اشتباهات و اختلافات اقوال در علوم حکمت نظری و بیان فرق بین نهج و نمط/ مقدمه/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه جلسه قبل: عرض کردیم که کتاب اشارات غیر از منطق مشتمل بر سه فن است یکی حکمت طبیعی و دیگری حکمت الهی و در آخر نیز عرفان را اضافه می کنند.

مصنف در ابتدا فرمودند که من اشارات و تنبیهاتی را بیان می کنم که اگر کسی بصیرت کافی داشته باشد می تواند از آنها استفاده کند و الا از صریح تر از این جملات نیز نمی تواند استفاده کند.

و سپس فرمودند که این کتاب را به هر کسی یاد ندهید و کسی که می خواهد این کتاب را یاد بگیرد باید شرایطی که در آخر کتاب مطرح می کنم را داشته باشد.

متن: أقول اعلم أن هذين النوعين من الحكمة النظرية...‌[1]

خواجه می فرمایند که هم حکمت نظری و هم حکمت الهی هر دو از استدلالات عقلی استفاده می کنند و گاهی وهم در این استدلالات دخالت می کند و لذا در مسائل تفاوت پیش می آید و کمتر مسئله ای از این مسائل مورد اتفاق همه است.

توضیح مطلب به این بیان است که خداوند واهمه را به طوری آفریده که علاوه بر اینکه می تواند در محدوده خود عمل کند، می تواند وارد محدوده سایر قوا نیز بشود و دخالت کند و اگر وهم از محدوده خود تجاوز کرد و وارد محدوده عقل شد در این صورت احتمال خطای این قوه بسیار است. بنابر این اگر جلو دخالت وهم در این مطالب را نگیریم موجب گمراهی و در نتیجه اختلافات می شود چون وهم هر کس به گونه ای دخالت می کند و عده ای که در آینده می آیند ممکن است متوجه خطای گذشتگان شوند و حرف جدیدی بزنند و در نتیجه اقوال زیاد می شود.

انسان در چنین مسائلی باید دقت کند و زمام قوه واهمه خود را به دست قوه عاقله دهد و نگذارد که وهم بر عقل تسلط پیدا کند.

با این توضیحات روشن شد که کسی می تواند از حکمت استفاده کند و در اینگونه مطالب نظر دهد که توانسته باشد قوه واهمه خود را کنترل کند و کسانی که وهمشان گسیخته است در این علم نباید وارد شوند.

ابن سینا و خواجه هر دو متوجه هستند که هر چند انسان حواس خود را جمع کند و زمام وهم را در دست بگیرد ولی تا کمک خدا نباشد انسان موفق نخواهد بود لذا می فرمایند که تکیه ما بر توفیق خدا است.

ترجمه و شرح متن:

شارح: أقول اعلم أن هذين النوعين من الحكمة النظرية أعني الطبيعي و الإلهي لا يخلوان عن انغلاق شديد و اشتباه عظيم إذ الوهم يعارض العقل في مأخذهما و الباطل يشاكل الحق في مباحثهما [می گویم: بدان که این دو نوع از حکمت نظریه یعنی حکمت طبیعی و الهی خالی نیستند از دشواری زیاد و خطاهای بزرگ چون وهم معارضه می کند در مآخذ این دو نوع حکمت (مآخذ این دو نوع حکمت استدلالات هستند و ما هر چه در این دو نوع حکمت داریم از استدلالات عقلی داریم) و همچنین در بسیاری از مطالب، باطل همشکل حق می شود] و لذلك كانت مسائلهما معارك الآراء المتخالفة و مصادم الأهواء المتقابلة [و به خاطر این دو علت است که مسائل این دو نوع حکمت میدان جولان آراء مختفه است و محل تصادم خواسته هایی است که در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند.

علت تعبیر به «اهواء» این است که انسان نسبت به دلیلی که خودش ارائه کرده است، علاقه ای دارد و آن دلیل حتی اگر باطل باشد مورد توجه هوی و هوس شخص قرار می گیرد] حتى لا يرجى أن يتطابق عليها أهل زمان و لا يكاد يتصالح عليها نوع الإنسان [و این قدر اختلاف زیاد است که امید نیست که اهل یک زمان بر این مسائل اتفاق داشته باشند و امید نداریم که نوع انسانی بر این مصالح با یکدیگر کنار بیایند] و الناظر فيهما يحتاج إلى مزيد تجريد للعقل [و کسی که در این دو حکمت فکر می کند احتیاج دارد به اینکه عقلش را کاملا تجرید کند.

تجرید عقل: در هر فکر و استدلالی قوه متخیله در بین معلومات جستجو می کند و به دنبال حد وسط در بین معلومات می گردد و این جستجو قوه متخله تحت نظارت عقل انجام می شود و باید مواظب باشیم که متخیله دخالت زیادی در کارهای عقل نکند و عقل باید این قوای ما دون را تحت تسلط و کنترل خود داشته باشد و از آنها کمک بگیرد ولی نگذارد که از تحت فرمان او خارج شوند.

به چنین حالتی که عقل را از مزاحمتهای وهم و متخیله جدا می کنیم «تجرید عقل» می گویند] و تمييز للذهن [و ناظر و متفکر در این علوم احتیاج دارد که ذهنش را تمییز دهد.

ذهن صفحه نفس است و باید به گونه ای باشد که بتواند حق را از باطل جدا کند و بتوانیم تشخیص دهیم که کدام مرتبه از ذهن در حال فعالیت است اگر عقل است نتیجه را از او بپذیریم و اگر وهم است از او قبول نکنیم] و تصفية للفكر و تدقيق للنظر و انقطاع عن الشوائب الحسية [و باید فکر را تصفیه کند و هر کدام از عقل و متخیله که در حال انجام فکر هستند کار خود را انجام دهند.

و نظر و فکر را باید با دقت انجام دهد.

و جدا کردن فکر از شوائب و اخلاط حسیه یعنی آن خلط های حسی که در دلائل گاهی دخالت می کنند و دلائل عقلیه را لکه دار می کنند را باید کنار بگذاریم و آنها را دور کنیم. حکمت اشراق و حکمت متعالیه حتی بالاتر از این را می گویند و می گویند باید توجه نفس را از حسیات قطع کنیم تا اصلا دخالت نکنند] و انفصال عن الوساوس العادية [و احتیاج دارد که خودش را از وساوس عادیه جدا کند. وساوس از طریق عقل انجام نمی شوند و شیطان چون مقامش پایینتر از عقل است نمی تواند در عقل دخالت کند و فقط می تواند در متخیله و واهمه وسوسه کند و عقل باید به گونه ای قوی باشد که این وساوس را رد کند.

وساوس را متصف کرده اند به عادیه که هم می تواند از عدوات باشد به این معنا که این وساوس با عقل دشمنی دارند و یا می تواند به معنای عادت باشد یعنی معمول مردم به این وساوس عادت دارند و گرفتار این وساوس هستند] فإن من تيسر له الاستبصار فيهما فقد فاز فوزا عظيما [و کسی که ممکن شود برای او استبصار در این دو قسمت پس به رستگاری بزرگی نائل شده] و إلا فقد خسر خسرانا مبينا [و الا اگر استبصار نداشته باشد پس گرفتار زیان مبینی شده است چون کسی که استبصار داشته باشد به درجه حکما می رسد و فیلسوف می شود ولی کسی که این استبصار را نداشته باشد متفلسف می شود و متفلسف به کسی می گویند که در عقایدش منحرف شده است و چنین کسی هم اعمال و هم اخلاقش فاسد می شوند و این شخص سرمایه های بزرگش را که می تواسنته اند او را به درجات بالا ببرند را از دست داده است] لأن الفائز بهما مترق إلى مراتب الحكماء المحققين الذين هم أفاضل الناس و الخاسر بهما نازل في منازل المتفلسفة المقلدين الذين هم أراذل الخلق [زیرا کسی که فائز به این دو حکمت شده است و به آنها دسترسی پیدا کرده است به درجه حکما محققین می رسد که این حکما از افاضل مردم هستند و کسی که در این دو علم ضرر کرده در رده متفلسفه مقلدین است که اینها اراذل خلق هستند (نمی گویند اراذل الناس بلکه می گویند اراذل الخلق یعنی حتی از حیوانات نیز پایینتر اند)] و لذلك وصى الشيخ بتحفظ هذا القسم من كتابه كل التحفظ و أمر بالضن به كل الضن [و به خاطر این خطر های بزرگی که در پیش است شیخ توصیه می کند به حفظ این قسم از کتابش (قسم حکمت چه طبیعی و چه الهی) حفظی کامل و امر کردند که در تعلیم این کتاب خساست کامل به خرج دهید.

شیخ این توصیه را در باب منطق نفرمودند چون کسی که در آن قسم دچار نادانی شود نهایتا چیزی از این امور نمی فهمد ولی در اینجا قضیه فرق می کند و احتمال خطر بسیار است و کسی که در باب حکمت اشتباه کند احتمال سقوطش بسیار است] و أنا أسأل الله الإصابة في البيان و العصمة عن الخطإ و الطغيان [و من از خداوند بلند مرتبه می خواهم که در بیانم اصابت داشته باشم و از خطا و طغیان در امان باشم] و أشترط على نفسي أن لا أتعرض لذكر ما أعتمده فيما أجده مخالفا لما أعتقده فإن التقرير غير الرد و التفسير غير النقد [و بر خودم شرط می کنم که متعرض آوردن آنچه که مورد قبول خودم است و با مصنف مخالف است نشوم و آنچه که به آن اعتماد و اعتقاد دارم را در صورتی که مخالف با نظر مصنف است ذکر نکنم زیرا که من عهده دار تقریر و تبیین هستم و تقریر و تبیین غیر از رد است و تفسیر غیر از نقد است] و الله المستعان و عليه التكلان [و خداوند مورد استعانت است و تکیه بر اوست].

متن: قوله النمط الأول في تجوهر الأجسام‌

قسم منطق اشارات حاوی ده نهج است و قسم حکمت حاوی ده نمط است و معمولا علما کتب خود را به ده قسم تقسیم می کنند.

فخر در ابتدای هر نمط مطالب باب را تقسیم می کنند و سپس فصول مربوط به آن را ذکر می کنند که این کار بسیار خوبی است ولی خواجه همچین کاری نمی کنند.

این نمط 12 مسئله و 35 فصل دارد که بعدا توضیح داده خواهد شد.

نمط اول در مورد تجوهر اجسام است.

قبل از اینکه وارد مطالب فصل شویم ابتداءً مصنف چند مطلب را بیان می کنند.

مطلب اول در این مورد است که چرا این ابواب را نمط می نامند و مطلب دوم در مورد تجوهر است و مطلب سوم در مورد این است که چرا مصنف هم مباحث الهی و هم مباحث طبیعی را در این نمط ذکر کرده اند و مطلب چهارم در مورد تعریف جسم است و مطلب پنجم توضیح اشکالی است که فخر رازی بر تعریف جسم مطح کره است و مطلب ششم تقسیم و محتمل کردن جسم به چهار احتمال است که این مطلب مقدمه ای است برای ورود به فصول اولین این نمط.

این نمط در مورد تجوهر اجسام است یعنی اینکه اجسام از چه چیزی تشکیل شده اند آیا از صورت و ماده تشکیل شده اند یا از اجزای صغار لایتجزی؟

خواجه می فرمایند که از من درخواست شده که کتابی بنویسم که هم توضیحی باشد بر مطالب مصنف و هم جوابی باشد برای اشکالات فخر رازی لذا این کتاب را نوشته ام.

مطلب اول: فرق بین نَهج و نَمَط

فخر گفته اند که نهج به معنای «طریق واضح» است و نمط به معنای «بساط گسترده» است و هر کس که می خواهد به بساطی برسد باید از یک راهی خودش را به این بساط برساند و اگر راه واضح تر باشد می تواند راحت تر به هدف خود برسد.

منطق وسیله رسیدن به مطالب حکمت است و راهی است برای رسیدن به حقایق گویا باید با کمک مسائل منطقی از مسیری سخت عبور کنیم و به مسائل فلسفی برسیم و چون منطق حالت توسلی و وسیله ای دارد که باید با کمک این علم به هدف خود که مسائل فلسفی است برسیم به ابواب این علم «نهج» گفته اند و از این جهت که مسائل فلسفی منزلگاه ما هستند و ما می خواهیم به آنها برسیم از ابواب آنها تعبیر به «نمط» می کنیم.

ترجمه و شرح متن:

شارح: أقول قال الفاضل الشارح: [فاضل شارح (فخر رازی) اینچنین گفته اند که:] النهج الطريق الواضح و النمط ضرب من البسط [نهج طریق و راهی واضح است و نمط نوعی از بساط است (و نمط را می گویند که معرب از «نمد» است و نمد پشم مالیده شده است که هنوز بافته نشده و فقط فشرده شده است)] و إنما وسم أبواب المنطق بالنهج و أبواب هذين العلمين بالنمط [و همانا مصنف ابواب منطق را علامت گذاری و نامگذاری کردند به «نهج» و ابواب این علم را به «نمط» نامگذاری کردند] لأن المنطق علم يتوصل منه إلى سائر العلوم فكانت أبوابه أنهاجا و هذه مقصودة بذاتها فكانت أنماطا [چون منطق علمی است که به توسط او می رسیم به سایر علوم پس ابواب این علم راه هایی هستند برای رسیدن به حکمت ولی حکمت مقصود بذاته است].


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo