< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

94/04/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ محمولات ذاتيه را نمي توان به عنوان اصل موضوع يا مصادره، در علم پذيرفت 2 ـ مبدء تصديقي، هم بايد مورد تصديق واقع شود هم بايد مورد تصور واقع شود./ فصل 10/ مقاله 2/ برهان شفا.
و اما المحمولات الذاتيه من العوارض في هذه الموضوعات فانها هي المطلوبه كما قلنا مرارا[1]
در فصل دهم درباره مبادي و موضوع و مسائل بحث مي شود بحث درباره مبادي و موضوع به طور مختصر بيان شد الان مي خواهد درباره مسائل بحث كند. مسائل، مركب از موضوع علم و محمولاتي كه عوارض ذاتي اند مي باشد يا مركب از نوعي از موضوع علم و محمولات ذاتي مي باشد. در هر صورت، در مساله چه موضوعش همان موضوع علم باشد چه مرتبط به موضوع علم و از مصاديق موضوع علم باشد آنچه كه مهم است عوارض ذاتي مي باشد مي توان گفت بحث ما در اين علم، بحث از مساله است و مي توان گفت بحث ما در عوارض ذاتي موضوع است. هر دو تعبير، يكي است. الان در اينجا بحث در محمولات ذاتي و به تعبير ديگر بحث در عوارض ذاتي موضوع است و عوارض ذاتي موضوع، جزئي از مساله هستند كه ما آنها را در اينجا خود مساله به حساب مي آوريم.
مصنف درباره اين بحث مي كند كه آيا عارض ذاتي موضوع را مي توان به عنوان اصل موضوع يا به عنوان مصادره پذيرفت يا محمولات ذاتي در علم، بايد مورد استدلال واقع شوند و به عنوان اصل موضوع يا مصادره پذيرفته نشوند؟
مصنف مي فرمايد محمولات ذاتيه كه همان عوارض ذاتي موضوعاتند و در واقع تشكيل دهنده ي مسائل اند را نمي توان به عنوان اصل موضوع يا مصادره، در علم پذيرفت بايد آنها را در علم اثبات كرد. چون مساله ي علم هستند و علم به خاطر اثبات همين مسائل تدوين شده. معنا ندارد كه اين مسائل را به اين اعتبار كه در جاي خودش ثابتند « يا مثلا با حسن ظن قبول كرد » مطرح شوند بلكه آنها بايد اثبات شوند. بله فقط اين حق است كه اگر اين محمولات از نظر تصور مخفي اند در ابتداي علم آنها را تعريف كرد و حدّ آنها آورده شود تا متعلّم آنها را تصور كند. قبل از اينكه به اثبات آنها براي موضوع رسيده شود و مساله تشكيل گردد بايد با آنها آشنا بود و معناي آنها را دانست. پس در ابتداي علم اگر اين محمولات احتياج به تعريف داشته باشند تعريف مي گردند و آنها در آن علم براي موضوع اثبات مي شوند و در اثباتش اعتماد نمي شود بر برهاني كه ممكن است در جاي ديگر آورده شود بلكه برهان در همان علم آورده مي شود اما اگر اين محمولات از نظر معنا و حدّ آشنا هستند و روشن مي باشند و ابهامي در آنها نيست اگر بخواهيد آنها را تعريف كنيد تكلّف است يعني زحمت بيجا كشيدن است. گفته نمي شود تعريف كردن، اشكال دارد بلكه گفته مي شود اين تعريف، زائد است و ارزش علمي ندارد. مصنف چند مثال براي محمولاتي كه معنايش روشن است ذكر مي كنند و مي گويند در اينگونه محمولات مي توان اينگونه گفت كه معناي آن، واضح است يا در فلان جا واضح شده است. ممكن هم است كه در يك جايي معنا را واضح كرده باشند در اينصورت احتياج به ذكر معنا به صورت مجدّد نيست.
بعد از اينكه بحث در محمولات ذاتيه تمام مي شود مصنف به بحث در مبادي و محمولات مي پردازد و بحث از موضوعات را هم در آينده مطرح مي كند يعني بحث با تفصيل بيان مي شود.
توضيح عبارت
و اما المحمولات الذاتيه من العوارض في هذه الموضوعات فانها هي المطلوبه كما قلنا مرارا
« من العوارض » بيان براي « المحمولات الذاتيه » است.
بعد از اينكه درباره مبادي و موضوع بحث شد الان جا دارد كه درباره محمولات ذاتيه ی موضوعات كه همان عوارض ذاتي موضوعاتند بحث شود.
ترجمه: و اما محمولات ذاتيه كه عبارتند از عوارضي كه در اين موضوعات حاصل اند « مراد از موضوعات، همان موضوعاتي است كه بحث آنها گذشته است يعني مراد از موضوعات، موضوعات مسائل است حال موضوعات مسائل مي خواهد عين موضوع علم باشد يا جزئي از جزئيات موضوع علم باشد يا حتي عارض ذاتي آن موضوع علم باشد » مطلوب در علم هستند و بايد اثبات شوند و برهان بر آنها اقامه شود « نمي توان به اصل موضوع يا مصادره يا امثال ذلك اكتفا كرد ».
فلا يمكن ان يوضع وجودها علي سبيل اصل موضوع او مصادره
ممكن نيست وجود آنها در علم وضع شود يا قرار داده شود به صورت اصل موضوع يا مصادره « و بدون اقامه برهان، بلكه حتما بايد اقامه برهان شود تا اين مطلوب، اثبات شود ».
اصل موضوع و مصادره هر دو عبارتند از چيزي كه در جاي ديگر اثبات مي شوند ولي اصل موضوع با شك شنونده همراه است و مصادره با خوشبيني شنونده نسبت به گوينده همراه است. اين يك تفسير براي فرق بين اين دو بود. اما براي مصادره يك معناي ديگري ممكن است فرض شود تا مصادره با اصول متعارفه يكي شود، اصول متعارفه همان بديهيات هستند كه اصلا احتياج به اثبات ندارند شايد كسي اطلاق مصادره بر آنها بکند ولي رايج نيست اگرچه به نظرم مي آيد كه در بعضي جاها بر اصول متعارفه هم اطلاق مصادره شده است. ولي اصول متعارفه همان بديهياتند و احتياج به استدلال ندارند چه در علم ديگر چه در همين علم.
و لا علي سبيل البيان قبل البرهان عليها
الف و لام در « البيان » بدل از مضاف اليه است و مضاف الیه، ضمير مونثي است كه مرجعش با مرجع « عليها » يكي است. يعني عبارت به اين صورت مي شود « لا علي سبيل بيانها قبل البرهان عليها » ضمير « ها » به « محمولات ذاتيه » بر مي گردد.
لفظ « و لا علي » عطف بر كجا است؟ در نسخه كتاب ما به صورت « و لا » آمده اما در نسخه ديگر « لا » بدون واو آمده است. طبق نسخه اي كه « و لا » باشد عطف بر « لا يمكن » مي شود در اينصورت سوال مي شود كه بيانِ قبل از برهان همان اصل موضوع يا مصادره است چه فرقي مي كند كه مصنف اين عبارت را مي آورد جوابي كه داده مي شود به يكي از اين دو تا است. جواب اول اين است كه ذكر عام بعد از خاص شده است يعني اصل موضوع را به تنهايي بيان كرد. مصادره را هم به تنهايي بيان كرد حال با عبارت « و لا علي سبيل ... » هر دو را با هم مي گويد يعني به نحو اجمال بدون اينكه تعيين شود كه بيانِ قبل از برهان چگونه است. حق نداريد بيان قبل از برهان درباره محمولات بياوريد حال چه بيانِ قبل از برهان به نحو اصل موضوع باشد يا به نحو مصادره باشد. اينگونه عبارت آوردن امر رايجي است لذا مصنف اينطور بيان مي كند: به طور خلاصه بيانِ قبل از برهان نباشد.
جواب ديگر اين است كه توجه كنيد يكبار به اين صورت گفته مي شود كه محمولات بيان مي گردد و برهانش در جاي خودش مطرح مي شود اما الان محمولات آورده مي شود و گفته نمي شود كه برهانش در جاي خودش بيايد بلكه برهانش در همين علم مي آيد چون اين محمولات، مسائل همين علم هستند و جا دارد كه برهان در همين علم اقامه شود. ولي الان به صورت ادعا بيان مي شود تا بعداً در فرصت مناسب، برهانش در همين علم بيايد. مصنف مي فرمايد اينگونه هم نمي توان انجام دا.د بله اگر برهانش متوقف بر مساله اي ديگر از مسائل علم است مي توان ابتدا آن مساله را بياوريد كه موقوفٌ عليه است بعداً اين مساله مورد نظر را بياوريد « يعني برهان را حواله ندهيد و برهان را در همين جا اقامه كنيد » مي توان گفت كه فلان مساله كه مقدمه ي اين مساله است را تاخير انداختيم و بايد فلان مساله بيايد تا بتوان براي اين مساله برهان اقامه كرد. صبر كنيد تا فلان مساله كه مقدمه ي برهان است بيايد بعداً برهان اقامه شود.
اما اگر بيانِ قبل از برهان آورده شود و حواله به جاي ديگر داده نشود امكان ندارد.
تا اينجا معناي عبارت طبق نسخه اي بود كه واو در عبارت باشد اما اگر واو در آن نباشد عبارت به اين صورت مي شود: نمي توان محمولات را به عنوان اصل موضوع يامصادره قرار داد به شرطي كه « علي سبيل البيان قبل البرهان » نباشد و الا اگر « علي سبيل البيان قبل البرهان » باشد اشكال ندارد يعني اينگونه گفته شود: اين مطلوب كه در اين مساله طرح شد در جاي خودش اثبات شده و در ذيل مساله اثبات مي شود. اين مطلب به عنوان بيانِ قبل از برهان گفته مي شود چه اصل موضوع و مصادره قرار داده شود چه قرار داده نشود اين، اشكال ندارد چون برهان را حواله به جاي ديگر نداده. اما اگر بر سبيل اصل موضوع و مصادره گفتيد ولي علي سبيل البيان قبل البرهان نبود و خواستي برهانش را حواله بدهي جايز نيست.
انما توضع في فاتحه الصناعه حدودها ان كانت خفيه الحدود
بنا شد كه اثبات محمولات ذاتيه براي موضوعات به جاي ديگر حواله داده نشود و اثبات آن در همان علم انجام بپذيرد چون اين محمول، مطلوب و مساله است و بر مطلوب و مساله بايد برهان اقامه شود و آن مطلوب و مساله اثبات شود. پس اثبات نبايد به جاي ديگر حواله داده شود.
اما تعريف چگونه است؟ اگر محمول ذاتي يا عارض ذاتي بخواهد تعريف شود مصنف مي فرمايد بايد بررسي شود كه احتياج به تعريف دارد يا ندارد؟ اگر احتياج به تعريف ندارد، تعريف كردن آن تكلف و كار زائدي است « نمي گوييم اشكال دارد بلكه مي گوييم كار زائدي است ». اما اگر احتياج به تعريف دارد تعريف آن در ابتداي علوم آورده شود يعني يا در اوّل هر علم، آن تعريف آورده شود يا اوّل هر مساله اي آورده شود مثلا در بعضي از كتب رياضي ملاحظه مي كنيم كه در ابتداي يك مقاله مقدمه اي ذكر مي شود و در آن مقدمه، اموري كه بايد تعريف شوند و در اين مقاله مورد بحث قرار مي گيرند تعريف مي شوند. سپس شخص وارد مقاله مي شود و از آن امور به عنوان محمولات استفاده مي كند بدون اينكه به تعريف آن اشاره كند چون تعريف آن را در اوّل مساله بيان كرده است.
ترجمه: منحصراً وضع مي شود به عنوان اصل موضوع در ابتداي علم، حدودِ محمولات ذاتيه، اما به شرطي كه اين محمولات، خفيه الحدود باشند.
« فاتحه الصناعه »: مراد مصنف از اين لفظ، شايد مطلق باشد يعني چه ابتداي علم باشد چه ابتداي هر مساله اي از مسائل باشد.
و اما ان كانت ظاهره الماهيه مثل المساواه و الزائد و الناقص و ما اشبه ذلك في علم الهندسه فربما لم يُتَكَلَّف وضع ذلك
ترجمه: اگر محمولات ذاتيه، ظاهره الماهيه باشند « يعني حد و معنايش روشن باشد اما اثباتش براي موضوع نياز به برهان دارد و روشن نيست » مثل مساوات و زائد و ناقص و آنچه شبيه اينها در علم هندسه است چه بسا زحمت وضع اين حدّ در ابتداي علوم كشيده نمي شود « چون احتياج به حدّ و بيان ندارند بله اگر اموري باشد كه مفهومش ناشناخته است و ظهور ندارد بلکه خفي است بايد آنها را تعريف كرد كه با عبارت بعدي براي انها مثال مي زند.
« لم يتكلف »: اين لفظ اشاره دارد به اينكه اگر هم حدّ اين امور آورده شد تكلف است اگر آورده نشود تكلف نيست.
نكته: در هندسه، « مساواه » و « زائد » و « ناقص » محمول قرار مي گيرند مثلا گفته مي شود « اين شكل با آن شكل مساوي است » يا گفته مي شود « اين سطح با آن سطح مساوي است » يا گفته مي شود « اين سطح زائد است » تساوي دو سطح و تساوي دو خط يا زياده بودن يكي و نقيصه بودن ديگري، محمولاتِ واضح و روشن هستند و احتياج به تعريف ندارند.
«ظاهره الماهيه »: اين لفظ به اين معنا نيست كه حتما بديهي باشد. ممكن است بديهي باشند و ممكن است در جاي ديگر بيان شده باشند. يعني ممكن است بيّن باشند و ممكن است مبيَّن باشند در هر صورت كسي كه وارد هندسه مي شود مساوات و زياده و نقيصه را مي داند. حال يا مساوات و زياده و نقيصه جزء بديهياتند يا اگر جزء بديهيات نيستند در يك جا تعريف شدند و اين شخص با اين الفاظ آشنا است.
بل انما يُوضَع حد مثل الوحده و المستقيم و المثلث و الاصم و المُنطق في الهندسه و الزوج و الفرد و المربع و المستدير في الحساب
بلكه قرار داده مي شود در ابتداي صناعت، حدِ اينگونه امور كه ممكن است محمول باشند و ممكن است موضوع باشند. ولي چون بحث ما در محمولات است ما اينها را حمل بر محمولات مي كنيم و الا مي توانند موضوع هم قرار بگيرند.
« وحده »: يعني عدم انقسام.
« مستقيم » يعني امري كه ممتدّ باشد و ابتدا و انتهايش در امتداد هم باشد.
« مثلث »: به سطح محصور بين سه خط مستقيم گفته مي شود.
« اصم »: مقداري كه جذر ندارد.
« مُنطِق »: مقداري كه جذر دارد.
« زوج »: عددي است كه قابل انقسام بمتساويين باشد.
« فرد »: عددي است که اگر چه قابل انقسام باشد ولي قابل انقسام بمتساويين نيست.
« مربع »: حاصل ضرب عددي در خودش است.
در بعضي از نسخ بعد از مربع، مكعب آمده كه عبارتست از حاصل ضرب عددي كه سه بار در خودش ضرب شود. در بعضي از نسخه ها بعد از « مكعب »، « مسدس » آمده كه در علم حساب به عددي گفته مي شود كه به توان 6 باشد. اما در علم هندسه يعني سطحي كه با 6 خط محصور شده اما آيا اين 6 خط مساوي هستند يا نه؟ زواياي آنها مساوي اند يا نه؟ نوعاً مسدس بر سطحي گفته مي شود كه با 6 خط مساوي محصور شده و 6 زاويه مساوي در درونش به وجود آمده اما گاهي از اوقات مسدس را مطلق مي گيرند و قيد مي آورند و مي گويند مسدس متساوي الاضلاع و الزوايا. رايج است كه خود مسدس نياز به قيد « متساوي الاضلاع و الزوايا » ندارد اما گاهي مسدس به صورت عام استعمال مي شود و اين قيد كنارش مي آيد. اين در هندسه بود اما در حساب به معناي يك عدد به توان 6 است.
اما مستدير در حساب مورد استعمال ندارد، احتمال داده مي شود كه مستدير همان مسدس بوده و طوري نوشته شده كه به صورت مستدير خوانده شده و الا مستدير در حساب نسبت بله يك مباحثي است كه حساب و هندسه در آن مشترك است. قبلا گفته شد كه مقاله 10 كتاب اسطقسات اقليدس درباره هندسه است ولي با حساب تبيين مي شود و با حساب بر آن استدلال می شود. در اینگونه موارد حساب و هندسه با هم مخلوط مي شوند بعيد نيست « مستدير » كه در اينجا بكار رفته همان مستدير هندسي باشد كه با حساب تفهيم مي شود.
و هذا القسم انما توضع فيه الحدود فقط
اين قسم كه حدّش روشن نيست و احتياج به حد دارد در آن علم فقط حدودش به عنوان اصل موضوع مي آيد اما اثباتش به عنوان اصل موضوع ممكن نيست بلكه اثباتش بايد انجام شود.
صفحه 158 سطر 7 قوله « و اما المبادي »
تا اينجا بحث از محمولات ذاتيه تمام شد از اينجا دوباره به سراغ مبادي مي رود. همانطور كه در جلسه قبل بيان شد مبادي مي توانند تصوري باشند و مي توانند تصديقي باشند. ما در اينجا مبادي تصديقي را مطرح مي كنيم. مصنف مي فرمايد بايد وجود مبادي تصديقي اثبات شود يعني ثابت شود كه اينها در واقع موجودند و چون موجودند بايد مورد تصديق قرار بگيرند. هليّت آنها « يعني وجود واقعيشان » بايد اثبات شود. يعني بايد گفته شود كه اين مبادي، ساخته ی ما و توهم ما نيستند بلكه نفس الامري و داراي واقعيت اند و در مرتبه ي خودشان وجود دارند بايد اينها اثبات شوند تا مورد تصديق قرار بگيرند كه اگر به اين مبادي تصديق شود مي توان اين مبادي را مقدمه براي تصديق مسائل ديگر قرار داد و الا اگر اين مبادي مورد تصديق واقع نشوند و وجود واقعي و نفس الامري آنها اثبات نشود نمي توان آنها را به عنوان مقدمه براي اثبات مدعاهاي ديگر بكار گرفت پس حتما بايد مبدأ مورد تصديق قرار بگيرد اما چگونه بايد مورد تصديق قرار بگيرد؟ مورد تصديق قرار گرفتن اين مبدء به يكي از اين دو صورت است: يا تصديق حقيقي مي شود يا تصديق وضعي مي شود.
تصديق حقيقي دو قسم دارد:
قسم اول اين است كه اين مقدمه، بيّن و بديهي باشد و چون بيّن است تصديق مي شود. يعني تصديقي است كه در اين تصديق، منتظر بيان نيستيم.
قسم دوم اين است كه اين مقدمه، اگرچه بديهي و بيّن نيست اما مبيَّن هست و در همين جا اثبات شده است.
سوال: بيان شد كه مبدء تصديقي علم را نمي توان در خود علم اثبات كرد پس چگونه در اين قسم دوم، تصديق حقيقي مي شود « يعني مقدمه اي كه مبيَّن است به آن تصديق پيدا مي شود به خاطر بياني كه بر آن شده » يعني بيان و استدلال آن در كجا واقع شده است؟ اگر استدلال آن در علم ديگر است در اين صورت به اين قضيه تصديق حقيقي پيدا نمي شود بلكه تصديق به عنوان اصل موضوع پيدا مي شود چون در علم ديگر بيان شده است. اگر هم در همين علم باشد در اينصورت گفته شد كه در اين علم نمي توان آن را اثبات كرد زيرا مبدأ بايد در علم ديگر اثبات شود. پس چگونه گفته مي شود به يك مقدمه ای‌كه مبيَّن است تصديق حقيقي پيدا مي شود؟
جواب: ممكن است در علم دیگر، مبیَّن ‌باشد و آن علم، قبلا خوانده شده باشد و شخص آماده باشد. در اينصورت به عنوان اصل موضوع پذيرفته نمي شود. زيرا اصل موضوع اين است كه اعتماد بر اثباتش كنيم ولي اثباتش الان در اختيار ما قرار نگرفته باشد. پس مي تواند در علم ديگر اثبات و مبيَّن شود و ما در اين علم در حالي كه آن اثبات را در ذهنمان حاضر داريم از اين مقدمه به عنوان مبدء تصديقي استفاده كنيم. ممكن هم هست در همين علمِ مربوطه در مساله ي ديگري اثبات شود و ما آن مساله اي را كه اثبات كرديم مقدمه براي مساله ي دومي در اين علم قرار دهيم در اينصورت هم، اصل موضوعي نيست. پس امكان دارد كه مبدء تصديقي، مبيَّن باشد و به آن تصديق حقيقي كنيم. اما تصديق وضعي در جايي است كه تصديق به اين مبادي به عنوان اصل موضوع مي شود كه در جاي خودش ثابت شده ولي الان اثباتش نيست « يا اصلا اثباتش شنيده نشده يا اگر هم شنيده شده در نزد ما حاضر نيست به اعتماد اينكه در جاي ديگر اثبات شده يا اثبات مي شود. لذا به عنوان اصل موضوع به آن تصديق مي شود ».
نكته: اگر كسي آن توجيهي كه بنده « استاد» در قسم دومِ تصديق حقيقي بيان كردم را بپذيرد بايد تصديق حقيقي كه در عبارت مصنف آمده را حمل كند به جايي كه مقدمه و مبدء تصديقي، بيّن و بديهي باشد و احتياج به اثبات نداشته باشد. و اگر احتياج به بيان داشته باشد به عنوان اصل موضوع پذيرفته شود.
مصنف تا اينجا بيان كرد مبدء تصديقي بايد مورد تصديق واقع شود تا بتواند مُثبتِ مساله باشد و مقدمه ی قياس يا برهان قرار بگيرد اما اگر مقدمه بخواهد مورد تصور قرار بگيرد احتياج به تعريف دارد. مصنف مي فرمايد تعريف بايد انجام بگيرد و الا اگر مقدمه اي تعريف نشده باشد چگونه مي خواهد مورد تصديق قرار بگيرد. چيزي كه شناخته نشده باشد چگونه حكم به وجودش مي شود؟ پس مبدء تصديقي حتما بايد مورد تصور قرار بگيرد. اگر بديهي است خودبخود مورد تصور قرار مي گيرد و اگر بديهي نيست بايد روشن شود تا مورد قصور واقع شود بعداً كه مورد تصور واقع شد اثبات وجود و هليّت شود تا مورد تصديق قرار بگيرد. وقتي كه همه كارها « تصوراً و تصديقاً » انجام شد مقدمه براي اثبات مسائل بعدي قرار مي گيرد.
توضيح عبارت
و اما المبادي فيجب ان تكون قد عُلِمت من طريق الهليه و هو التصديق
مبادي بايد از طريق هليت شناخته شود و طريق هليت، تصديق است « يعني بايد وجودش و حقانيت وجودش بيان شود. بايد روشن شودكه كاذب نيست بلكه يك وجود نفس الامري دارد ».
حتي يمكن ان يعلم بها هليه شيء آخر اما تصديقاً حقيقیاً او تصديقاً وضعياً
عبارت « اما تصديقا حقيقيا او تصديقا وضعيا » تفصيل براي « التصديق » در سطر 7 است لذا مي توان آن را قبل از « حتي يمكن » قرار داد.
بايد اين مبدء تصديق شود تا ممكن باشد كه به وسيله آن، هليّتِ شيء ديگر و وجود و حقانيت شيء ديگر اثبات شود «‌ يعني بايد بدانيم اين مبدء، موجود است تا از طريق آن، وجود قضاياي ديگر را نتيجه گرفت و مقدمه براي اثبات قضاياي ديگر قرار داد. تا اين مقدمه، تصديق نشود نمي توان آن را مقدمه قياس و برهان قرار داد ».
« اما تصديقا حقيقيا او تصديقا وضعيا »: وقتي اين مبدء را مي خواهيد تصديق كنيد و مقدمه براي تصديق و علم به شيء ديگر قرار دهيد چگونه تصديق مي كنيد؟ مصنف نحوه تصدیق را بيان مي كنند.
و لابد من تصورها
تا اينجا بيان شد كه مبادي تصديقيه بايد وجودشان اثبات شود اما در مورد تعريف و حدّ آنها چه بايد گفت؟ مصنف با اين عبارت بيان مي كند كه مبادي تصديقيه بايد تصور هم شوند يعني اگر يك كلمه ي مبهم و مجملي در آن است بايد بيان شود.
و الا لم يمكن التصديق بها
« و الا »: و اگر اين مبادي تصور نشوند.
ترجمه: و اگر اين مبادي تصور نشوند تصديق هم ممكن نيست زيرا چيزي كه معنايش معلوم نيست چگونه مي توان حكم كرد به اينكه در نفس الامر موجود است؟ پس تا تصور نيايد تصديق نمي آيد بنابراين اول بايد تصور بيايد بعداً تصديق بيايد بعداً از اين مقدمه اي كه تصديق شد براي اثبات مسائل بهره مند شد.
فيجب ان تكون موضوعة الانيه في نفسها و موضوعة ماهيه الاجزاء في فاتحه الصناعه
« فيجب » تفريع بر تمام بحث است يعني حال كه مبادي بايد مورد تصور و تصديق قرار بگيرند چگونه تصديق شوند و كجا تاليف شوند؟
ترجمه: واجب است كه اين مبادي، انيّتش به عنوان اصل موضوع پذيرفته شده باشد. و اين مبادي، ماهيت اجزايش در ابتداي صناعت نهاده شده باشد « مبدء، يك قضيه است و داراي اجزاء است كه اجزائش همان موضوع و محمولش هستند. بايد موضوع و محمولش شناخته شده باشند اگر شناخته نشده باشند بايد در ابتداي صناعت، تعريف آن بيايد تا با قضيه ي آشنايي برخورد كنيم و بتوان به آن تصديق كرد ».
الا ان يُستغني لفرط الشهره و الوضوح عن ذلك
« عن ذلك » متعلق به « يستغني » است چنانچه پاورقي كتاب هم به آن اشاره مي كند.
ترجمه: مگر اينكه بي نيازي حاصل شود از تعريف در ابتدا به خاطر اينكه آن امر، مشهور و واضح است.
و ان كانت اعم من الصناعه خصصت بالصناعه علي نحو ما قيل
بعضي از مبادي كه فرطِ شهرت و وضوح دارند به خاطر عموميتشان مشهورند. عموميت به معناي اين است كه نه تنها در اين علم مورد استفاده مي شوند بلكه در علوم ديگر هم به ما استفاده مي رسانند مثل « اجتماع النقيضين محال » كه يك مبدء از مبادي تصديقيه است و مبدء عام مي باشد و به خاطر عموميتش، شهرت و وضوح دارد. مصنف مي گويد اگر يك مقدمه ي عامِ مشهوري را پيدا كرديد كه احتياج به تبيين آن نداشتيد فكر نكن كه بدون هر تصرفي مي توان از آن مقدمه و مبدء تصديقي عام، در اين علم استفاده كرد بلكه بايد تخصيص به اين علم داده شود تا بتوان در اين علم از آن استفاده كرد.
پس اگر قضيه اي مشهور است و احتياج به تعريفش نيست اگر به خاطر بيّن بودنش مشهور بود ولي اختصاص به علم داشت، تصرفي در آن نمي شود اما اگر به خاطر عموميتش مشهور بود يعني اختصاص به اين علم نداشت و در جاهاي ديگر مي آمد نمي توان آن را بدون تصرف كردن، در اين علم بكار برد بلكه بايد در آن تصرف كرد و آن را تخصيص زد و مرتبط به اين علم كرد بعداً از آن استفاده كرد.
نكته: اينكه بيان كرديم « بعضي قضايا به خاطر عموميتشان بديهي اند » صحيح است اما بعضي قضايا، هم عام هستند و هم بديهي اند ولي بداهتشان، ذاتيشان است نه به خاطر عموميتشان. اجتماع نقيضين شايد از همين قبيل باشد يعني نه به خاطر اينكه عام است بديهي مي باشد بلكه ذاتاً بديهي است و از ابده البديهيات است. توجه كنيد اينكه گفته شد « اگر چيزي عام باشد بديهي است » به خاطر اين است كه هر چه قید به آن اضافه شود احتياج به اثبات و تعريف كردن پيدا مي شود اما هر چه قيد كمتر شود و عموميت بيشتر شود امر، واضحتر مي شود و اثباتِ كمتري مي خواهد و مصون تر از اشكال است و به بداهت نزديكتر است اما اينطور نيست كه هر عامّي به خاطر عموميتش كاملا بديهي باشد. شايد ذاتاً بديهي باشد ».
نكته: ارتباط عبارت « و ان كانت اعم... » با جمله قبل توضيح داده شد چون مصنف بيان كرد به خاطر فرطِ شهرت و وضوح اگر بي نياز از تعريف شد مي توان آن را تعريف نكرد در اينصورت به ذهن مصنف رسيد كه گاهي از اوقات يك شيء اينقدر عام است و به خاطر عموميتش بديهي است احتياج به تبيين ندارد. اما آيا مي توان در علم از آن استفاده كرد بدون تصرف كردن؟ مصنف خواست بيان كند كه اگر عام است و بداهتش به خاطر عموميتش است بدانيد كه بايد در آن تصرف كرد و بعداً از آن استفاده كرد. مي توان اين عبارت « و ان كانت اعم ... » را مربوط به « الا ان يستغني ... » نكرد بلكه مربوط به كل بحث شود و به اينصورت گفته شود كه اين مبادي « كه يا بديهي اند يا به عنوان اصل موضوع پذيرفته شدند يا مورد تصديق حقيقي قرار گرفتند يا تعريف شدند يا تعريف نشدند به طور كلي اين مبادي » اگر عام هستند و خواستيد در اين علم بكار ببريد آنها را تخصيص بزنيد. يعني مصنف نمي گويد « اگر اين امر بديهي كه احتياج به تعريف نداشت عام بود و در علم آورديد آن را تخصيص بزن بلكه به طور مطلق مي گويد اين امري كه الان بديهي است يا اثبات كرديد يا به عنوان اصل موضوع پذيرفتيد يا تعريف كرديد يا بدون تعريف پذيرفتيد، اگر اين امر عام است آن را تخصيص بزن.
ترجمه: و اگر اين مبادي تصديقيه اعم از صناعت باشند مخصوص به صناعت مي شوند به همان نحوي كه گفته شد « به اينكه يا موضوعش را اختصاص به صناعت بده يا محمولش را اختصاص به صناعت بده يا هر دو را اختصاص به صناعت بده. مثلا وقتي كه بحث در تساوي مي شود اين تساوي هم در حساب مي آيد و هم در هندسه مي آيد. در اينصورت يا بايد آن امري كه موضوع قرار داده مي شود مخصوص هندسه شود تا اين " تساوي " كه محمول قرار گرفته مخصوص هندسه شود يا اگر موضوع، تخصيص زده نشد محمول كه " تساوي " است را مربوط به مقدار كنيد و بگوييد " متساوي المقدار " و يا اگر در حساب است تعبير به " متساوي العدد " كنيد يا هر دو را مقيد كنيد ».
فاذن الموضوعات إن احتيج الي التنبيه علي وجودها وُضِعَت وضعاً و لا برهان عليها في الصناعه بل علي عوارضها الذاتيه
« فاذن »: حال كه معلوم شد بايد مبادي را تصديق كرد « چه تصديق حقيقي چه تصديقي وضعي » تا بتوان از آنها براي اثبات مساله استفاده كرد و معلوم شد كه بايد اين مبادي را تصور كرد « هم موضوع و هم محمول آنها را بايد تصور كرد » زيرا تا تصور نشود نمي توان تصديق كرد و تا تصديق نشود نمي توان مورد استفاده قرار داد. پس حتما بايد ابتداءً تصور كرد و اين مبادي، چون قضيه اند تصور مبادي به اين صورت است كه اجزائشان تصور شوند. يكي از اجزاء، موضوع است حال مصنف با اين عبارت بيان مي كند كه ثابت شد كه موضوعات بايد تصور شوند، اگر احتياج به تعريف دارند با تعريف، تصور شوند و اگر احتياج به تعريف ندارند بدون تعريف، تصور شوند. در اثبات كردن هم به همين صورت است يعني اجر احتياج به اثبات ندارد همينطوري قبول مي شوند و اگر احتياج به اثبات دارند به عنوان اصل موضوع پذيرفته مي شوند.
نكته: مي توان « فاذن » را متفرع بر مطالب قبل كرد كه در جلسه قبل خوانده شد.
ترجمه: موضوعات « يعني موضوعات قضايا يا موضوعات مسائل و يا حتي موضوعات اين مبادي » اگر احتياج به تنبيه بر وجودشان بود « يعني اگر اثباتشان لازم بود » به عنوان اصل موضوع پذيرفته مي شوند و بر آنها در اين علم « كه اين موضوعات مطرح مي شوند و به عنوان موضوعات مسائل قرار مي گيرند » برهانی اقامه نمی شود بلكه برهان بر عوارض ذاتي اين موضوعات « كه محمولات است » اقامه مي شود.
نكته: در اين عبارت، مصنف ابتداءً « موضوعات » را گفت كه برهان بر آنها اقامه نمي شود و به عنوان اصل موضوع پذيرفته مي شوند و بر عوارض ذاتي آنها برهان اقامه مي شود بعداً مي گويد « و اما العوارض الذاتيه » يعني عوارض ذاتيه كه همان محمولات هستند تعريف مي شوند و به عنوان اصل موضوع پذيرفته نمي شوند بلكه بايد اثبات شوند. پس اين عبارت « فاذن الموضوعات ... » و « اما العوارض الذاتيه ... » اشاره به يك قضيه دارد كه آن قضيه داراي موضوع و محمول است. مصنف مي گويد اگر موضوعش را مي خواهيد بپذيريد به عنوان اصل موضوع بپذير و اگر مي خواهيد تعريف كنيد در اول كتاب تعريف كنيد و اگر مي خواهيد اثبات كنيد اثباتش را به عنوان اصل موضوع بپذير و براي اثبات آن در اين علم برهان نياور. اما محمولات را بدون برهان نپذير و به عنوان اصل موضوع قبول نكن. اين محمولات، محمولات همين علم اند زيرا مسائل همين علم اند و اين علم متعهد شده كه مسائلش را اثبات كند پس محمولات بايد در اين علم اثبات شوند.
و اما العوارض الذاتيه فَتُحَدُّ حداً فقط ان احتيج اليه و لا توضع موجوده الا عند الفراغ عن اقامه البرهان في مساله مساله
« فتحد حدا فقط »: يعني تصورشان درست مي شود ولي تصديقشان بايد از جاي ديگر درست شود.
« فقط » يعني فقط تعريف مي شوند و اثبات وجود نمي شوند.
عبارت « لا توضع ... » تفسير « فقط » است.
اما محمولات اين موضوعات كه عوارض ذاتي اين موضوعاتند اگر احتياج به حدّ دارند تعريف مي شوند و اگر احتياج به حدّ ندارند بي نياز از تعريف آنها هستيم اما در هر دو صورت، وجود اين عوارض و محمولات قبول نمي شود مگر اينكه در هر مساله برهان آورده شود. وقتي برهان آورده شد وجود محمولات اثبات مي شود در اينصورت وجود محمولات، قبول مي شود « پس وجود محمولات را نمي توان قبول كرد فقط بايد حدّ آنها را آورد.
ليستبين منه انها موجوده لموضوع او مسلوبه عن موضوع
تا از اين برهان روشن شود كه اين محمولات براي موضوع موجودند « در صورتي كه مساله، مساله ي ايجابي باشد » و يا مسلوب از موضوع اند « اگر مساله، مساله ي سلبي باشد ».
پس بايد اقامه برهان شود تا وجود محمول براي موضوع اثبات شود يا سلب محمول از موضوع اثبات شود. البته مي توان تعريف كرد چون اصل موضوع در تعريف نيست اما وقتي اين محمولات و عوارض ذاتيه را مي خواهيد اثبات كنيد نمي توان اصل موضوع قرار داد و گفت حواله به علم ديگر داده مي شود بلكه جاي اثبات اين محمولات در همين علم است. بعد از اينكه اثبات شد و از وجودشان فراغت حاصل شد تصديق آنها واقع مي شود.
و المبادي
مصنف دوباره به بحث از مبادي تصديقيه مي پردازد كه در جلسه بعد مطرح مي شود.


[1] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص 185، س1، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo