< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان معیار تشخیص اوّلی/ فصل 4/ مقاله 2/ برهان شفا.
«مثال هذا مثلث متساوی الساقین من نحاس و هو ایضا شکل»[1]
بحث در این بود که چگونه فهمیده می شود محمولی برای موضوع، اوّلی است؟ بیان شد که کنار موضوع معانی دیگری را که احتمال داده می شود در جذب محمول دخالت دارند قرار داده می شود یعنی محمول بر موضوعی حمل شده و احتمال داده می شود که معانی در این حمل دخالت کرده باشد آن معانی کنار موضوع قرار داده می شود سپس محمول را بر موضوعی که واجد همه آن معانی است حمل کنید سپس همه معانی را بر دارید و فقط یک معنا را قرار بدهید دوباره معانی دیگر را بردارید و یکی دیگر قرار دهید مثلا اگر 4 معنا وجود دارد یک معنا را باقی بگذارید و سه معنای دیگر را بردارید دوباره معنای دوم را بگذارید و سه معنای دیگر را بردارید همینطور تکرار کنید تا به آخر برسید اگر در معنایی اینچنین دیده شد که با گذاشتنش محمول آمد و با رفتنش محمول رفت معلوم می شود که این محمول برای این معنا اوّلی است. اما اگر معانی دیگر وقتی گذاشته شد معلوم گردید که محمول نیامد و آن معانی دیگر برداشته شد معلوم گردید که محمول نرفت معلوم می شود که آن معانی دیگر دخالتی در این محمول ندارد. آن که دخالت دارد موضوع قرار داده می شود و محمول برای آن اوّلی می شود.
بیان مثال: مسی که به شکل مثلث متساوی الساقین ساخته شده باشد مجموع زوایای داخلی اش برابر با دو قائمه است. عبارت «مجموع زوایای داخلی اش برابر با دو قائمه است» محمول می شود. موضوع، 4 قید دارد:
1 ـ مس
2 ـ شکل
3 ـ مثلث
4 ـ متساوی الساقین.
«مس» را بردارید و به جای آن «کاغذ» بگذارید. «متساوی الساقین» را بردارید و به جای آن «قائم الزاویه یا متساوی الاضلاع» بگذارید باز می بینید حکم باقی است یعنی آن کاغذی که به شکل مثلث متساوی الاضلاع یا قائم الزاویه ساخته شده مجموع زوایای داخلی اش برابر با دو قائمه است در مرتبه بعدی «شکل» را بردارید. مصنف می گوید با برداشتن «شکل»، «مثلث» هم برداشته می شود ولی فرض کن که «شکل» را برداشتید و «مثلث» برداشته نشد «چون مراد از شکل، مطلقِ شکل است و وقتی شکل برداشته شود مثلث و مربع و دایره و... برداشته می شود» باز می بینید مجموع زوایا مساوی دو قائمه است معلوم می شود که «شکل» هم دخالت نداشته است.
اما اگر «مثلث» را بردارید و به جای آن «مربع» بگذارید البته قیود دیگر «شکل ـ مس ـ متساوی الساقین» وجود دارند می بینید مجموع زوایای داخلی برابر دو قائمه نیست پس حکم، برداشته شد. «مثلث» را می گذارید و سه قید دیگر را بر می دارید می بینید حکم باقی است. بقیه را می گذارید و «مثلث» را بر می دارید می بینید حکم باقی نیست. معلوم می شود که «مثلث» همه کاره است. آن موضوعی که به طور اوّلی این حکم را دارد «مثلث» است. پس این حکمِ «تساوی زوایا لقائمتین» برای «مثلث» است و برای بقیه نیست.
پس معلوم شد که محمول برای آن 4 قیدی که آورده شده اوّلی نیست فقط برای «مثلث» اولی است لذا اگر این محمول بر «مثلث» حمل شد محمول برای موضوع اوّلی می شود و قضیه، قضیه کلی می شود و قضیه کلی به درد باب برهان می خورد. به این ترتیب اوّلی بودن تشخیص داده می شود و قضیه کلی می شود تا قابلِ مقدمه ی برهان قرار گرفتن باشد.
نکته: مصنف می توانست این بحثِ معیار تشخیص اوّلی را در اول فصل هم مطرح کند اما مصنف می خواست غلط را از بین ببرد. لذا تا غلط را بیان نکرده بود نمی توانست این قاعده را بیان کند زیرا این قاعده را برای رفع غلط بیان کرد. «برای رفع ضرورت راهی وجود نداشت».
توضیح عبارت
«مثال هذا مثلث متساوی الساقین من نحاس؛ و هو ایضا شکل»
مثال این مطلبی که گفتیم برای تشخیص اوّلی بودن محمول، مثلث متساوی الساقین است که از نحاس ساخته شود.
«و هو ایضا شکل»: علاوه بر اینکه این سه قید را دارد شکل بودن را هم دارد اینکه چرا شکل را جدا کرد به خاطر این است که با رفتن «شکل»، «مثلث» می رود ولی با رفتن «مس» و «متساوی الساقین»، «مثلث» نمی رود.
«فاذا رفعت تساوی الساقین و کونه من نحاس و اثبتّ المثلث وجدت کون ثلاث زوایا منه کقائمتین ثابتا»
«کون ثلاث زوایا منه کقائمتین» مفعول اول «وجدت» است و «ثابتا» مفعول دوم است و «کقائمتین» خبر برای «کون» است.
اگر این دو قید «تساوی الساقین» و «بودن مثلث از نحاس» را برداشتید ولی مثلث راثابت گذاشتید محمول را ثابت می یابی «محمول عبارت از ثلاث زوایا منه کقائمتین است».
«و لو امکن ان یرفع معنی الشکل و یبقی المثلث کان الحکم ثابتا»
اگر ممکن باشد که معنای شکل را بردارید ولی مثلث را باقی بگذارید «البته این، امکان ندارد ولی اگر این کار واقع شد یا به عبارت دیگر اگر شکل را برنداشتید و آن را مقید به مثلث کردید که این هم یک نوع برداشتن شکل است چون شکلِ عام را برداشتید و مقید به مثلث شد یعنی شکلِ مثلثی برداشته نشد بلکه شکلِ عام برداشته شد» باز هم حکم و محمول ثابت است.
«و لکن انما لا یبقی لان المثلث لا یبقی»
لکن وقتی شکل را برداشتید حکم باقی نمی ماند چون مثلث باقی نمی نماند. با برداشتن شکل، محمول از بین می رود اما نه به خاطر اینکه برداشتن شکل، محمول را از بین برده بلکه به خاطر اینکه برداشتن شکل باعث برداشتن مثلث شده و برداشتن مثلث، محمول را از بین برده.
«ثم اذا رفعت المثلث و بقی الشکل لم یبق هذا الحکم»
هر سه قید برداشته شد دیدیم محمول از بین نرفت حال می خواهد «مثلث» را بردارد و بقیه قیود را بگذارد.
ترجمه: اگر «مثلث» را بردارید و «شکل» باقی ماند «یعنی به صورت مثلث نبود بلکه به شکل مربع باشد و نحاس بودن و متساوی الساقین بودن هم باقی باشد» این حکم باقی نمی ماند «از اینجا معلوم می شود که حکم، اولا برای مثلث است. اگر حکم بر اوصاف دیگر حمل شود محمول، اوّلی نخواهد بود بلکه به واسطه مثلث بودن، آن محمول حمل می شود و وقتی واسطه می خورد حکم از اوّلیت می افتد.
«فمن جانب تساوی الساقین و کونه من نحاس، تجد الحکم ثابتا مع رفع الامرین و اثبات المثلث»
مراد از «الامرین» یعنی «تساوی الساقین» و «کونه من نحاس» است.
مصنف می گوید از طرف دو صفتِ «تساوی الساقین» و «کونه من نحاس» اینچنین دیده می شود که اگر این دو امر «یعنی تساوی الساقین و کونه من نحاس» را رفع کردید و مثلث را اثبات کردید حکم را ثابت می بینید.
«و من جانب الشکل تجد الحکم مرتفعا مع وضع الامرین و رفع المثلث»
از طرف شکل می یابی که حکم رفع می شود به این صورت که «نحاس بودن» و «تساوی الساقین» را وضع می کنید و«مثلث» را بر می دارید «چون مثلث به تبع شکل برداشته شد».
«فیمتنع من الامتحانین ان الحکم کلی للمثلث لا غیر»
در یک قضیه توجه به «نحاس بودن» و «تساوی الساقین» می شود که این دو برداشته می شود و «مثلث» گذاشته می شود. در اینجا دیده می شود که حکم ثابت است در فرض بعدی به «شکل» توجه می شود و برداشته می شود که به تبع آن، «مثلث» برداشته می شود سپس آن دو امر یعنی «نحاس بودن» و «تساوی الساقین» را باقی بگذارید می بینید حکم، مرتفع شد. اگر دقت کنید می بینید با آمدن مثلث، حکم می آید ولو بقیه بروند و با رفتن مثلث، حکم می رود ولو بقیه بمانند. از هر دو امتحان نتیجه گرفته می شود که حکم برای مثلث، کلی است و برای غیر مثلث کلی نیست. مراد از اینکه حکم، کلی است یعنی اوّلی است و اگر اوّلی بود قضیه، کلی هم می شود.
نکته: بارها این مطلب را بیان کردیم که در باب برهان برای کلی بودن قضیه کافی نیست که محمول بر تمام افراد موضوع حمل شود بلکه نیاز به سه شرط است:
1 ـ محمول بر تمام افراد موضوع حمل شود
2 ـ محمول در تمام ازمنه حمل شود
3 ـ محمول برای موضوع اوّلی باشد. اگر اوّلی نبود موضوع، کلی نیست اگر چه ممکن است در جاهای دیگر کلی باشد ولی در باب برهان کلی نیست لذا مصنف می گوید حال که معلوم شد که این حکم برای مثلث، اوّلی است پس نتیجه گرفته می شود که این حکم برای مثلث، کلی است و برای عناوین دیگر کلی نیست چون اوّلی نبود.
نکته: اگر خطی بر خط دیگر فرود بیاید 4 زاویه مساوی با 4 قائمه می سازد. سپس می گوییم اگر خطی مایل بر خط دیگر شود 4 زاویه مساوی با 4 قائمه می سازد. سپس می گوییم اگر خطی بر خط دیگر عموداً فرود بیاید می توان گفت هم 4 زاویه قائمه می سازد هم 4 زاویه که مساوی با 4 قائمه است می سازد. در «4 زاویه مساوی با 4 قائمه ساختن» مایل بودن و عمود بودن دخالت ندارد آنچه دخالت دارد فقط فرود آمدن خط بر خطی دخالت دارد.
حال اگر کسی به اینصورت بگوید که خطی بر خط دیگر عمود شود 4 زاویه مساوی قائمه می سازد. این حکم، اوّلی نیست چون «عمود بودن» شرط شده که دخالت نداشت. اگر بگویی «خطی بر خط دیگر مایل شود 4 زاویه مساوی قائمه می سازد» در این صورت هم این حکم، اوّلی نیست. بله اگر گفته شود «خطی بر خطی وارد می شود 4 زاویه مساوی قائمه می سازد» صحیح است یعنی نه قید «میل» و نه قید «عمود» آورده شود.
سوال: آیا محمول از طریق امتحان فهمیده می شود؟
جواب: خیر ما نمی خواهیم محمول را از طریق امتحان بفهمیم بلکه اوّلیت محمول را می خواهیم از طریق امتحان بفهمیم. زیرا محمول روشن است چون خطی که بر خط دیگر وارد می شود 4 زاویه مساوی با4 قائمه می سازد الان شک می کنید که این به خاطر فرود آمدن خطی بر خط دیگر است یا به خاطر فرود آمدنِ متمایل است یا به خاطر فرود آمدن عمود است. برای برطرف کردن شک، لفظ «عمود» را بر میداریم و «مایل» وارد می کنید می بینید حکم است لفظ «مایل» را بر می دارید و «عمود» وارد می کنید می بینید حکم است پس معلوم می شود که «مایل» و «عمود» دخالت ندارند.
نکته: بر «سقمونیا» مسهل صفرا بودن را حمل می کنیم ولی نمی دانیم که اوّلی است یانه؟ بر سقمونیایی که در مناطق حاره مورد استعمال قرار می گیرند مبرِّد و مسهل صفرا بودن را حمل کنید در مناطق معتدله و در مناطق بارده هم حمل کنید. در این اتاق و آن اتاق بودن هم حمل کنید. نمی دانیم این اتاق و آن اتاق دخیل در حکم هستند یا نه؟ باید امتحان کرد اما قبل از امتحان کردن می دانیم این اتاق و آن اتاق فرقی ندارد لذا نیاز به امتحان کردن سقمونیا در این اتاق و آن اتاق نیست. اما نمی دانیم منطقه بارده با منطقه حاره و معتدله فرق می کند یا نه؟ در اینجا همان قیود را باید ملاحظه کرد که آیا محمول «مسهّلٌ للصفرا» بر آن حمل می شود یا نه؟ در مناطق حاره امتحان می کنیم می بینیم حمل شد. در مناطق معتدله هم می بینیم حمل شد اما در مناطق بارده حمل نشد. «این تجربه را کردند که در مناطق بارده مسهّل صفرا نبوده» معلوم می شود که حم برای سقمونیا اوّلی نیست بلکه برای سقمونیایی که در مناطق حاره و معتدله مورد استفاده قرار بگیرد اوّلی است.
در ابتدا نمی دانستیم حکم برای سقمونیا اوّلی است یا نه ولی با این امتحان معلوم شد که حکم برای سقمونیا اوّلی نیست چون واسطه ی اخص می خورد زیرا سقمونیای در منطقه معتدله و حاره مسهل صفرا است. پس اگر این حکمِ مسهل صفرا بودن بر سقمونیا حمل شود مثل این است که ضاحک را بر حیوان حمل کرده باشید زیرا ضاحک به توسط انسان بر حیوان حمل می شود و تسهیل صفرا بر سقمونیا به توسط سقمونیایی است که در مناطق حاره و معتدله استفاده می شود.


[1] الشفاء،ابن سینا،ج9،ص149،س3،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo