< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قسمتی که مستوفات و اولی است گاهی به توسط فصول انجام می شود و گاهی به توسط عوارض انجام می شود/ بیان معنای اولی/ فصل 3/ مقاله 2/ برهان شفا.
«و اما تکون بعوارضَ هی للجنس ایضا اولیه»[1]
بحث در قسمت اوّلی بود. بعد از اینکه بیان شد که برهان می تواند اوّلی باشد محمول هم می تواند اولی باشد وارد این بحث شدیم که قسمت هم می تواند اوّلی باشد. سپس همین قسمت اوّلی را شروع به تقسیم کردن کردیم که قسمت اوّلی، قسمت مستوفات است و ممکن است عرض ذاتی را به قسمت مستوفات تقسیم کنیم. به اینجا رسیدیم که قسمتی که مستوفات «یعنی تمام اقسام مقسم را گفته و هیچ قسمی را ترک نکرده» هم اوّلی «یعنی بدون واسطه بر مقسم وارد شده است یعنی اولین تقسیم است که بر مقسم وارد شده است» است. بیان کردیم اینچنین تقسیمی که مستوفات و اولی است بر دو قسم است:
1 ـ گاهی به وسیله فصول، این تقسیم انجام می شود یعنی فصولی برای مقسم آورده می شود سپس این مقسم به توسط این فصول، تقسیم می شود.
2 ـ گاهی به توسط عوارض، این تقسیمِ مستوفاتِ اوّلی به وجود می آید یعنی عوارضی آورده می شود و بر مقسم وارد می شود و به توسط آن عوارض، این مقسم به اقسامی تقسیم می شود. بنابراین گاهی مقسِّم ها فصول اند و گاهی هم عوارض اند. فصول در جلسه قبل بیان شد اما عوارض در جلسه امروز بحث می شود.
عوارض بر دو قسم اند یک قسم این است که خودشان هم اوّلی اند یعنی همانطور که قسمتی که به توسط اینها انجام می شود قسمت اولی است خود این عوارض برای آن موضوع و مقسم، اولی اند.
قسم دوم این است که فقط قسمتی که به توسط این عوارض انجام می شود اولی است اما خود عوارض برای آن مقسم، اولی نیستند.
مثلا گفته می شود «کل کمّ اما مساو و اما غیر مساو». کمّ را به مساوی و غیر مساوی تقسیم می کند. این تقسیم، تقسیم اولی است یعنی بر کمّ وارد می شوند نه اینکه این تقسیم بر چیزی وارد شود و به توسط آن چیز بر کمّ وارد شود. عوارض در این مثال هم عوارض اولی اند یعنی «مساوی و لا مساوی» برای کمّ جزء عارض های اوّلی هستند و به توسط چیزی بر کمّ عارض نمی شوند بلکه مستقیم بر خود کمّ عارض می شوند.
اما گاهی عوارض اوّلی نیستند بلکه قمستِ به آنها فقط اوّلی است مثل «العدد اما زوج و اما فرد»، عدد را تقسیم به زوج و فرد می کنیم این تقسیم بر عدد وارد می شود بدون اینکه واسطه داشته باشد. اگر کمّ را تقسیم به زوج و فرد کنید و بگویید «الکم اما زوج و اما فرد» این تقسیم به توسط عدد بر کمّ وارد می شود و الا کم متصل زوج و فرد ندارد. در این مثال، زوج و فرد برای عدد، عرض اولی و محمول اولی نیستند بلکه با واسطه حمل می شوند.
شاید این مطلب کمتر گفته شده که چگونه زوج و فرد عارض ذاتی عدد هستند ولی عارض اولی عدد نیستند. چون زوج و فرد مربوط به خود عدد هستند لذا عارض ذاتی عدد هستند.اگر چه عدد اعم از زوج و فرد است ولی اعم بودن منافاتی با ذاتی بودن ندارد. این زوج و فرد، عرض اولی نیستند اگر چه تقسیم، اولی است چون عدد را اگر متصف به زوجیت می کنید به خاطر این است که نوع خاصی از عدد را مطرح کردید مثلا عشره یا ثمانیه را مطرح کردید پس عدد که می تواند زوج و می تواند فرد باشد به برکت این نوع از زوج است نه اینکه عدد، مطلقا زوج باشد. توجه کنید که هر عددی، نوع خاص است یعنی اگر عدد واحد را کنار بگذارید که اختلافی است اما از عدد 2 که همه قبول دارند عدد است یک نوع از عدد است 3 نوع دیگر است و 4 نوع دیگر است. اینطور نیست که بگویید عدد 2 با عدد 3 یک نوع اند فرقشان فقط در کم و زیادی است. فلاسفه معتقدند که هر عددی به تنهایی نوعی از عدد است در ما نحن فیه گفته می شود این نوع از عدد زوج است. زوجیت، صفت اوّلی برای عشره مثلا است و به توسط عشره به عدد نسبت داده می شود و چون به توسط عشره به عدد نسبت داده می شود پس برای عدد، اولی نیست اگر چه برای عشره اولی است. یعنی به توسط امری که اخص از عدد است به عدد نسبت داده می شود. پس زوجیت و فردیت مربوط به انواع عددند و مربوط به جنس عدد نیستند پس تقسیم عدد به زوج و فرد اوّلی است اما خود زوج و فرد برای عدد، اوّلی نیستند چون تقسیم بلاواسطه است پس اولی است ولی خود این اقسام بلاواسطه بر عدد حمل نمی شوند پس اولی نیستند.
سوال: در جایی که فصول، مقسّم اند مقسم نوع نیستند بلکه مقسم جنس اند و نسبت به جنس، فصل نیستند بلکه عرض اند پس در همان جا هم باید تقسیم را به عنوان بدانید نه اینکه تقسیم را به فصول بدانید. زیرا جنس به وسیله فصول تقسیم می شوند و این فصول، فصول جنس نیستند بلکه فصول نوع هستند و نسبت به جنس، عرض به حساب می آیند پس باز هم جنس به توسط عوارضش تقسیم می شود یعنی قسمی که در جلسه قبل خوانده شد به این قسمی که امروز خوانده شد بر می گردد.
جواب: وقتی فصل را بر جنس وارد می کنید آن فصل، جنس را تقسیم می کند «و آن را حصه حصه می کند» و نوع را تقویم می کند. در جلسه قبل بیان شد که نسبت این فصل به جنس، نسبت تقسیم است و نسبت این فصل به نوع نسبت تقویم است. تقسیم، اختصاص به فصل ندارد زیرا تقسیم به توسط عوارض هم واقع می شود. پس از روی تقسیم نمی توان فهمید که این مقسّم، فصل است یا عرض است اما می بینیم در بعضی جاها مقسم، مقوم است و بعض جاها مقوم نیست. به اعتبار مقوم بودن به آن فصل گفته می شود و به اعتبار مقوم نبودن به آن عرض گفته می شود. در وقتی که با فصل تقسیم می کنید این فصل نسبت به نوع، مقوم است به همین جهت اسم فصل روی آن گذاشته شده است و نسبت به جنس، مقسّم است و به همین جهت که مقسّمی است که در جای دیگر مقوم است می توان به آن، فصل گفت پس فصل است که نسبت به جنس و نوع دارد. نسبت به جنس، مقسّم است و نسبت به نوع، مقوّم می شود. این نسبت به جنس و نسبت به نوع، مختلف در اولیت نیست. در جایی که بتوان مقسّم را منوع هم قرار داد تقسیم به فصول است مثل «مساوی» نسبت به «کمّ» که فصل نیست. نسبت به انواع «کمّ» هم فصل نیست این قسمت به عوارض بود ولی وقتی گفته شود «الیحوان اما ناطق و اما غیر ناطق» در اینجا اگر چه ناطق و غیر ناطق نسبت به حیوان فصل نیست اما نسبت به نوع حیوان فصل است این را تقسیم به فصول می گویند. اما «مساوی» برای «کمّ» نه فصل برای خود «کمّ» است نه فصل برای نوع «کم» است یعنی نه مقوم خود «کمّ» است نه مقوم برای نوع «کم» است اما ناطق اگر چه مقوّم جنس نیست ولی مقوّم نوع هست به همین مناسبت به آن فصل گفته می شود و تقسیم به توسط فصول انجام شد یعنی تقسیم به توسط چیزهایی که فصل هستند واقع شد اما مراد این نیست که فصل برای مقسم باشند پس فرق است بین جایی که تقسیم به وسیله فصول باشد و جایی که تقسیم به وسیله عوارض باشد.
در مثال «کل کم اما زوج و اما فرد» زوجیت برای کمّ، عرض بود ولی عرض مع الواسطه است این زجیت برای عشره هم عرض است و ذات عشره زوجیت نیست در اینجا زوجیت و فردیت هم تقسیم به عوارض بود و این عوارض، هم برای خود عدد که جنس بود عوارض بودند هم برای انواع که عشره و ثمانیه بود عوارض بودند در آنجا جای فصل نبود لذا تقسیم را تقسیم به فصول نگرفتیم بلکه تقسیم به عوارض گرفتیم.
توضیح عبارت
«و اما ان تکون بعوارض هی للجنس ایضا اولیه»
ضمیر «تکون» به «قسمت» بر می گردد.
«ایضا»: یعنی همانطور که قسمت، اولی بود خود این عوارض هم برای جنس اولی اند.
ترجمه: یا آن قسمت به عوارض است آن عوارضی که برای جنس هم اولی هستند.
«مثل قولنا کل کم اما مساو و اما غیر مساو»
مساوی و غیر مساوی عرض برای کم هستند و فصل نیستند. عرض ذاتی هم هستند و قسمتی هم که بر کم وارد کردند قسمت مستوفات است چون همه اقسام کم را شامل می شود. خود مساوی و غیر مساوی هم عرض اولی است پس قسمت هم قسمت اولی است.
«و قولنا کل جسم اما متحرک و اما ساکن»
تحرک و سکون، عرض برای جسم هستند و تقسیمی که جسم را به متحرک و ساکن تقسیم کرده تقسیم مستوفات است و اولی هم هست و خود متحرک و ساکن برای جسم، اولی است.
«و اما بعوارض لا تکون للجنس اولیهً و ان کانت القسمه بها اولیه»
و یا تقسیم به عوارضی است که اگر چه تقسیم، اولی است ولی خود این عوارض برای جنس اولی نیستند و لو قسمت به این عوارض، اولی است.
«و ذلک اذا کانت العوارض انما تعرض للجنس اذا صار نوعا بعینه»
«ذلک»: اولی نبودن عرض.
قسمت، بی واسطه وارد می شود اما عوارض با واسطه حمل می شوند. یعنی این عوارض وقتی عارض جنس می شوند که جنس را تبدیل به یک نوع معینی کنید آن وقت این عارض را می تواند بپذیرد. وقتی زوجیت بر عدد وارد می شود که عدد را تبدیل به عدد خاصی و نوع خاصی کنید در این صورت زوجیت بر عدد حمل می شود. در این صورت نتیجه گرفته می شود که زوجیت بر خود عدد با واسطه ی اخص حمل شد و چون با واسطه اخص حمل شد عرض اولی نیست.
ترجمه: و این اولی نبودن عرض، زمانی است که عوارض عارضِ جنس شوند البته با این شرط این عرض را بپذیرد که وقتی نوعِ معین شد عرض را بپذیرد «در غیر اینصورت عرض را نپذیرد».
«مثل قولنا کل عدد اما زوج و اما فرد فالزوج و الفرد لیس یعرض للعدد اولا»
خود زوج و فرد «تقسیم به زوج و فرد را کار نداریم» عارض عدد نمی شوند اولا «یعنی بلاواسطه»
«بل ما لم یصر العدد نوعا معلوما لم یکن زوجا و لا فردا»
عدد مادامی که نوعِ معلوم نشود نه زوج است و نه فرد است. به توسط یک نوع، زوج می شود و به توسط نوع دیگر فرد می شود و وقتی نوع «یعنی اخص» واسطه شود، عرض، عرض اولی نیست.
«لان الزوج و الفرد عوارض لازمه لانواعه»
ضمیر «لانواعه» به «عدد» برمی گردد.
زوج و فرد عرض لازم هستند اما نه برای خود عدد بلکه برای انواع عدد.
«و کذلک قسمه الحیوان الی الضحاک و غیر الضحاک و غیر ذلک»
قسمت حیوان به ناطق و غیر ناطق، قسمت به فصول بود اما در اینجا قسمت حیوان به ضاحک و غیر ضاحک بیان می کند که قسمت به وسیله عوارض است. ملاحظه می کنید که این تقسیم، تقسیم اولی است و واسطه نمی خواهد ولی خود ضحاک و غیر ضحاک بر حیوان با واسطه حمل می شود زیرا ضحاک به توسط انسان بر حیوان حمل می شود غیر ضحاک به توسط بقیه حیوانات بر حیوان حمل می شود.
این تقسیم، اولی است یعنی وقتی حیوان را تقسیم به ضحاک و غیر ضحاک می کنید هیچ واسطه ای آورده نمی شود بله اگر بخواهید به ضحاک فقط متصف کنید یا به غیر ضحاک فقط متصف کنید باید واسطه آورده شود. اما وقتی تقسیم می کنید نمی توانید واسطه انسان را بیاورید چون نمی توانید حیوان را غیر ضحاک بگویید. واسطه ی دیگر هم نمی توانید بیاورید چون در آن صورت نمی توانید حیوان را ضحاک بگویید. اگر بخواهید انسان را واسطه قرار بدهید نمی توانید بگویید حیوانی که انسان شده یا ضحاک است یا غیر ضحاک است چون این حیوان، غیر ضحاک نیست. لذا در این تقسیم، واسطه نمی آورید چون تقسیم، اولی است اما اگر بخواهید عرضِ ضحاک را حمل کنید در این صورت ضحاک را بر حیوان حمل نمی کنید مگر اینکه انسان آورده می شود یا عرض غیر ضحاک را بر حیوان حمل نمی کنید مگر اینکه حیوان دیگری غیری از انسان مثلا فرس آورده شود. پس حمل کردن این عوارض احتیاج به واسطه دارد اما وارد کردن تقسیم احتیاج به واسطه ندارد. هیچکدام از انواع، واسطه نمی شوند اگر واسطه شوند غلط می شود.
«لان هذه عوارض تعرض للانواع بعد ان قامت طبائعها النوعیه»
این عبارت بیان دلیل است صدر این دلیل بیان می کند که مقسّم ها عرض اند ذیل دلیل بیان می کند که اوّلی نیست. از صدر و ذیل دلیل نتیجه می گیرد که عرض اولی نیست.
«هذه»: یعنی ضحاک و غیر ضحاک یا زوج و فرد.
ترجمه: به خاطر اینکه ضحاک و غیر ضحاک یا زوج و فرد عوارضی هستند که عارض انواع می شوند «چون ضحاک و غیر ضحاک عارضِ انواع حیوان می شود و زوج و فرد هم عارضِ انواع عدد می شود» بعد از اینکه نوعیت آنها تمام شد اینها عارض می شوند «چون چیزی که قبل از تمامیت نوع بیاید دخیل در نوع است و عارض نیست اما چیزی که بعد از تمامیت نوع می آید دخیل در نوع نیست عارض بر نوع است مصنف هم می گوید این امور، بعد از اینکه طبایع نوعیه این معروض ها حاصل شدند حاصل می شوند پس معلوم می شود که این امور عرض اند و ذاتی نیستند.
«و لا تکفی طبیعه الجنس فی ان یعرض شیء من هذه العوارض»
این عبارت، ذیل دلیل است که بیان می کند اولی نیست.
خود جنس در پذیرش این اعراض کافی نیست و هیچ کدام از این اعراض را بلاواسطه نمی پذیرد بلکه باید نوعی وساطت کند تا این جنس بتواند عرضی را بپذیرد. یعنی طبیعت عدد برای عروض زوجیت و فردیت کافی نیست. طبیعت حیوان هم برای عروض ضحاک و غیر ضحاک کافی نیست.
«فهی من جهه القسمه اولیه للجنس و اما بذاتها فلیست اولیه له»
این عوارض به جهت قسمت، برای جنس اولی اند اما بذاتها «بدون توجه به قسمت، اگر خود اعراض را نگاه کنی» اولی برای جنس نیستند.
پس عوارضی داشتیم که اولی نبودند ولی قسمتِ جنس به آنها اولی بود. عوارضی هم داشتیم که اولی بودند و قسمت جنس به آنها نیز اولی بود.





[1] الشفاء،ابن سینا،ج9،ص140،س17،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo