< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان معنای اوّلی/ فصل سوم/مقاله دوم/ برهان شفا.
«و عسی الا تکون هذه الاولیه معتبره فی هذا الموضع»[1]
بحث در تفسیر «اوّلی» بود. بیان شد که ذاتی می تواند اوّلی باشد و می تواند غیر اوّلی باشد. سپس مثال زده شد که بعضی از ذاتیاتِ مقوم، دیده شد که اوّلی اند و بعضی غیر اولی اند مثلا جسم برای انسان غیر اوّلی بود ولی حیوان برای انسان یا جسم برای حیوان، اوّلی بود سپس به عوارض رسیدیم و گفته شد که بعضی از عوارض اوّلی اند مثل تساوی زوایا با دو قائمه برای مثلث اوّلی است و بعضی غیر اوّلی اند مثل تساوی زوایا برای مثلث متساوی الساقین غیر اوّلی بود.
بعضی از «اوّلی» ها اعم بودند و بعضی مساوی بودند مثلا حیوان برای انسان، اوّلی بود ولی اعم بود. هکذا جسم برای حیوان.
اما تساوی زوایا با دو قائمه برای مثلث، اوّلی و مساوی بود و اعم نبود بعضی از مقوّم ها و عوارض، واسطه اعم داشتند و بعضی واسطه مساوی داشتند مثلا جسم بر انسان حمل می شد و واسطه ای داشت که اعم از انسان بود. محمول، جسم بود و موضوع، انسان بود و واسطه که حیوان است اعم از موضوع بود نه از محمول. در مثل مثلث همین حکم بود یعنی «تساوی زوایا لقائمتین» محمول بود و «مثلث متساوی الساقین» موضوع بود و واسطه که مثلث بود اعم از موضوع بود.
یک مثال آورده شد که واسطه، مساوی بود و آن مثال این بود که زمان، عارض حرکت می شد و حرکت، عارض جسم می شد این حرکت که عارض بر جسم بود واسطه می شد که زمان عارض بر جسم بشود یعنی زمان، محمول بود و جسم، موضوع بود و واسطه، حرکت می شد در حالی که حرکت مساوی با جسم بود.
بیان کردیم که زمان، عارض اولی برای جسم نیست چون واسطه دارد. با اینکه واسطه، مساوی بود باز هم گفته شد چون واسطه دارد عرض اوّلی نیست پس جایی که واسطه، عام بود عرض، غیر اولی شد و جایی هم که واسطه، مساوی بود عرض، اوّلی گرفته شد. به طور کلی وقتی واسطه بیاید عرض، غیر اولی می شود «بعداً بیان می شود که اگر واسطه، اخص باشد عرض، غیر اولی است» مصنف می گوید در باب برهان، اینچنین اوّلیتی که با واسطه اعم و با واسطه مساوی از بین برود معتبر نیست. در باب برهان اولیتی معتبر است که با واسطه اعم از بین می رود و واسطه ی مساوی مزاحمش نیست یعنی جایی که واسطه ی مساوی باشد در باب برهان، عرض اوّلی قرار داده می شود. در جایی که واسطه ی اعم باشد عرض اولی قرار داده نمی شود پس فقط واسطه ی اعم مزاحم اولیت است اما واسطه ی مساوی در باب برهان مزاحم اولیت نیست. البته وقتی به طور مطلق توضیح دادیم واسطه مساوی را هم مزاحم اولیت گرفتیم. واسطه عام را هم مزاحم گرفتیم ولی الان می گوییم اینچنین اولیتی در باب برهان لازم نیست. در باب برهان اولیتی لازم است که واسطه ی عام در آن نباشد اما واسطه مساوی بودن ایرادی ندارد.
پس «هذه الاولیه» که در عبارت مصنف آمده به معنای این است: اولیتی که واسطه ی عام و واسطه ی مساوی ندارد. حال ممکن است کسی بگوید که مصنف واسطه عام را بیان کرد اما واسطه ی مساوی را بیان نکرد. جواب داده می شود که در آخرین مثالی که مثال به حرکت و زمان و جسم بود واسطه ی مساوی را بیان کرد لذا لفظ «هذه الاولیه» اشاره دارد به اولیتی که واسطه اعم مزاحمش است و واسطه مساوی هم مزاحمش است.
توضیح عبارت
«و عسی الا تکون هذه الاولیه معتبره فی هذا الموضع»
چه بسا بتوانیم بگوییم که این نوع اولیت «که با واسطه ی اعم از بین می رود و با واسطه ی مساوی هم از بین می رود» در این موضع «یعنی باب برهان» معتبر نباشد «یعنی در باب برهان شاید بتوان گفت واسطه مساوی داشتن اشکالی ندارد فقط باید واسطه اعم نداشته باشد. اوّلی در باب برهان عبارت از آن عرضی است که واسطه ی اعم ندارد بلکه یا بی واسطه است یا اگر واسطه دارد واسطه ی مساوی دارد».
«بل تکون الاولیه فی هذا الموضع هی الا یکون الشیء محمولا علی اعم من الذی قیل انه له اولا و ان کان محمولا علیه بتوسط مساو»
اولیت در این موضع «یعنی باب برهان» این است که واسطه اعم نداشته باشد. اما واسطه مساوی اشکالی ندارد لذا مصنف می گوید «و ان کان محمولا علیه بتوسط مساو» یعنی ولو واسطه ی مساوی داشت واسطه ی اعم نداشته باشد مصنف با عبارت «الا یکون الشیء...» بیان می کند که چگونه واسطه ی اعم نداشته باشد.
مراد از «الشی»، محمول مثل «جسم». مراد از «اعم»، واسطه است مثل «حیوان». مراد از «الذی»، ذو الواسطه یعنی موضوع است مثل «انسان». ضمیر «انه» به «اعم» بر می گردد و ضمیر «له» به «الذی» بر می گردد. ضمیر «ان کان» به «شیء» بر می گردد و ضمیر «علیه» به «الذی» بر می گردد.
اگر محمولی بر موضوعی با واسطه ی اعم حمل شد آن محمول، اوّلی نیست. در اولیت شرط می شود که محمول بر موضوع با واسطه ای که آن واسطه اعم از موضوع است حمل نشود. آن واسطه دو قید دارد:
1 ـ اعم از موضوع
2 ـ خود آن واسطه برای موضوع، اولی است.
محمول به توسط اینچنین اعمّی بر موضوع حمل نشود. که این واسطه هم اعم است و هم برای موضوع، اوّلی است ولی اشکال ندارد که همین محمول بر موضوع با واسطه ی مساوی حمل شود. اگر با واسطه ی مساوی حمل شد می تواند اولی باشد. باید با واسطه ی اعم نباشد.
ترجمه: اولیت در این موضع این است که شیء «یعنی محمول که جسم است» محمول بر اعم نباشد. اعم از آن موضوعی که گفته شده این اعم برای آن موضوع، اوّلی است «یعنی محمول به واسطه ی اینچنین اعمّی حمل بر موضوع نشود» اگر چه آن محمول، محمول بر موضوع شود به توسط مساوی «اگر چه با واسطه ی مساوی حمل می شود ولی با واسطه ی مساوی حمل شدن مزاحم اولیت نیست بلکه با واسطه اعم حمل شدن مزاحم اولیت است».
پس محمولی که بی واسطه حمل شود اوّلی است و همینطور محمولی که با واسطه مساوی حمل می شود اولی است ولی محمولی که با واسطه اعم حمل می شود اوّلی نیست و بعداً خواهیم گفت محمولی که با واسطه اخص حمل می شود اوّلی نیست.
«فکل برهان یقوم علی حمل شیء علی شیء غیر اول فلایکون البرهان قام علیه بالحقیقه بل فی الحقیقه انما قام علی ما هو له اول»
تا اینجا بیان کرد که در برهان محمول باید اوّلی باشد اما از اینجا می خواهد نتیجه بگیرد. می گوید اگر محمول، اولی نبود قیاسی که محمولش اوّلی نیست لیاقت ندارد که برهان باشد و در باب برهان بکار برود. به عبارت دیگر اگر نتیجه ای گرفته شود که محمولش برای موضوعش اوّلی نبود نمی توان قیاسی را که منتج این نتیجه است برهان دانست.
اگر برهان قائم بر نتیجه ای شود آن نتیجه باید محمولش اوّلی برای موضوع باشد. اگر نتیجه ای گرفته شد که محمولش اوّلی برای موضوع نبود کشف کنید آن دلیلی که بر این نتیجه اقامه شد و این نتیجه از آن دلیل استخراج شد قیاسِ برهانی نبوده است. اگر قیاسِ برهانی باشد نتیجه اش باید اینگونه باشدکه محمول، اوّلی برای موضوع باشد.
مثال: دلیلی آورده شد که ثابت کرد سه زاویه مثلث متساوی الساقین، برابر با دو قائمه است. این دلیل، دلیل برهانی نیست مگر اینکه نتیجه این باشد که مثلث، چنین حکمی را دارد که سه زاویه اش برابر با دو قائمه است. اگر دلیل توانست این نتیجه را بدست بیاورد چون در این نتیجه، محمول اوّلی برای موضوع است معلوم می شود آن قیاسی که این نتیجه را نتیجه داد برهان است.
سوال: اگر گفته شود «کل انسان حیوان» و «کل حیوان ماشٍ» «فکل انسان ماشٍ». نتیجه ای که گرفته شد محمولش اوّلی برای موضوعش نیست چون «ماشی» اولی برای «انسان نیست» سوال این است که چنین قیاسی که این نتیجه را به ما داده برهان نیست؟
جواب: ما می گوییم این برهان که تشکیل شده، برهان برای نتیجه نیست بلکه برهان بر چیزی است که این نتیجه را بدنبال دارد. گفته می شود این قیاس، برهان است ولی برهان برای نتیجه نیست چون این نتیجه، باید به این صورت باشد که «حیوان ماشی است» و بعداً با یک قیاس دیگری، انسان در تحت حیوان برده شود تا ماشی بودن برای انسان ثابت شود یعنی ابتدا باید برای آن واسطه که حیوان است ماشی را درست کرد بعداً با قیاس دیگری انسان را فرد یا نوعی برای حیوان قرار دهید. پس این برهان، برهان است ولی برهان برای این نتیجه «که عبارت از الانسان ماش است» نیست. بلکه این برهان، حیوان را ماشی می کند. بنابراین این برهان اگر چه این نتیجه را می دهد در واقع آن نتیجه عام را داده است یعنی در واقع محمول را بر آن واسطه حمل کرده است و چون انسان، فردی از آن واسطه است این محمول بر انسان هم حمل شده است مثلا در همین جا نتیجه واقعی «کل حیوان ماش» است که در کبری آمده بود ولی حیوان را ذکر نکردید و به جای حیوان مصداق آن را که انسان است ذکر کردید پس این قیاس، برهان است ولی برهان برای این نتیجه نیست بلکه برهان بر نتیجه ای است که قبل از این نتیجه است.
یعنی انسان بما هو انسان ماشی نیست بلکه انسان بما هو حیوان ماشی است. شما از این برهان بدست آوردید که انسان بما هو انسان ماشی است. این برهان، برهان برای این نیست که انسان بما هو انسان ماشی است بلکه برهان برای این است که انسان بما هو حیوان ماشی است.
سوال: «الانسان ماش» و «کل ماش حیوان»، «فالانسان حیوان». نتیجه ای که گرفته می شود محمولش اولی برای موضوعش است پس باید قیاسش برهان باشد در حالی که قیاسش برهان نیست زیرا صغری، شرایط را ندارد. «الانسان ماش» صغری بود که شرط اولیت در آن نیست پس این برهان، برهان نیست. ممکن است نقض کنید که نتیجه ای گرفته شد که در نتیجه، محمول برای موضوع اوّلی بود ولی این نتیجه از برهان گرفته نشد بلکه از قیاس معمولی گرفته شد.
اگر این نقض وارد شود جواب داده می شود که ما نمی گوییم نتیجه ی برهانی را نمی توان از قیاس دیگر گرفت. چون ممکن است که نتیجه ی برهانی را از قیاس معمولی بگیرد و همین نتیجه برهانی را می توان از برهان هم گرفت. ما گفتیم که اگر برهان دارید نتیجه باید برهانی باشد اگر نتیجه، نتیجه برهان نیست کشف کنید که این برهان بر یک چیز دیگری قائم شده و چیز دیگر را نتیجه داده و شما از آن نتیجه ای که داده شده این نتیجه را استخراج کردید.
توضیح عبارت: «غیر اول» صفت «حمل» است نه اینکه صفت «شی» باشد. «بالحقیقه» قید «قام» است ضمیر «هو» به «شیء» اول بر می گردد و ضمیر «له» به «ما» بر می گردد که موضوع است.
ترجمه: هر برهانی که قائم شود بر حمل غیر اولی شیء «یعنی محمول» بر شیء «یعنی موضوع»، «یعنی برهانی که قائم بر چنین نتیجه ای شود که در آن نتیجه محمول برای موضوع اوّلی نیست، کشف کنید که این برهان، برهانِ این نتیجه نیست بلکه برهانی است که نتیجه ی دیگری می دهد که از آن نتیجه ی دیگر، این نتیجه ای که شما گرفتید گرفته می شود.» حقیقتاً این برهان بر اینچنین محمولی اقامه نشده بلکه در حقیقت این برهان اقامه شده بر چیزی «یعنی موضوعی» که آن محمول برای این موضوع، اوّلی بوده است.
«فان من بیَّن ان کل مثلث متساوی الساقین فان زوایاه مساویه لقائمتین فلم یبین ذلک بالحقیقه من جهه ما هو متساوی الساقین بل من جهه ما هو مثلث»
«من بیّن» یعنی استدلال کند و قیاس اقامه کند.
ترجمه: اگر کسی این نتیجه را تبیین کند «و قیاس بر این نتیجه اقامه کند» که هر مثلث متساوی الساقین، زوایایش مساوی با دو قائمه است استدلال بر این مطلب نکرده از این جهت که این مثلث، متساوی الساقین است «یعنی محمول را بر مثلث متساوی الساقین از این جهت که مثلث متساوی الساقین است حمل نکرده» بلکه از جهت مثلث حمل کرده پس نتیجه اش عبارت شده از محمولی که برای موضوع به نحو اولی ثابت است نه از محمولی که برای موضوع به نحو غیر اوّلی ثابت است یعنی نتیجه واقعی این است که مثلث، اینچنین است و متساوی الساقین هم اگر اینچنین است به عنوان اینکه مثلث است اینچنین است نه به عنوان اینکه متساوی الساقین است. زیرا اگر به متساوی الساقین توجه کنید این محمول در غیر مثلث متساوی الساقین هم می آید و قبلا در باب برهان در جایی که ذاتی اعتبار می شد گفته شد که محمول نباید در جای دیگر برود. محمولِ این موضوع باید برای خود این موضوع باشد و نباید در جای دیگر برود. در حالی که تساوی زوایای دو قائمه در مثلث های غیر متساوی الساقین هم می رود پس معلوم می شود که تساوی زوایای دو قائمه، ذاتی برای مثلث متساوی الساقین نیست. زیرا اگر اولی نباشد ذاتیت هم باطل می شود. و هکذا در مثال دیگر که حیوان در واقع ماشی است و اگر انسان، ماشی است نه به عنوان اینکه انسان، انسان است ماشی است بلکه به عنوان اینکه انسان، حیوان است ماشی است پس نتیجه ای که از برهان گرفته می شود باید نتیجه ای باشد که محمولش بر موضوعش اوّلی باشد اگر غیر از این باشد برهان، قائم بر چنین نتیجه ای نشده بلکه برهان، قائم بر نتیجه دیگری شده که ما از آن نتیجه ی دیگر می توانیم این نتیجه را استخراج کنیم.
صفحه 136 سطر 14 قوله «و لیس»
بیان شد که اگر محمولی برای موضوع با واسطه ی مساوی ثابت شود باز هم اولیت محفوظ است یعنی باز هم این محمول، برای موضوع، اوّل است پس از اینجا نتیجه گرفته می شود که شرط اولیت این نیست که واسطه ی مساوی نداشته باشد بلکه حتی اگر واسطه ی مساوی هم داشته باشد اولیت هم محفوظ است مثلا «تساوی زوایای مثلث با دو قائمه» را می خواهیم برای مثلث ثابت کنیم نه بر مثلث متساوی الساقین. در این صورت، واسطه ی مساوی وجود دارد اما واسطه مساوی چیست؟ آن واسطه در بحث هندسه آمده که ثابت می کند زوایای مثلث مساوی با دو قائمه است یعنی یک محمولاتی آورده می شود که آن محمولات مساوی با مثلث اند چند محمول پشت سر هم می آید تا در پایان به این محمول که تساوی زوایای مثلث با دو قائمه است رسیده شود. این محمول هایی که آورده می شوند همه آنها وسط هستند مثلا. در تحریر اقلیدس به این صورت آمده که اگر یکی از خطوط مثلث را امتداد دهید. در این مثلث، زاویه خارجی پیدا می شود یعنی زاویه ای است که بیرون از مثلث است. مجموع زاویه ی خارجی مثلث با زاویه داخلی بنابر شکل 13 مقاله اول برابر با دو قائمه است و بنابر شکل 32 مقاله اول زاویه خارجی هر مثلث برابر با مجموع دو زاویه داخلیِ غیر مجاور است به جای این زاویه خارجی، مجموع دو زاویه ی داخلی غیر مجاور را بگذارید همانطور که زاویه خارجی با زاویه داخلی مجاور خودش به شکل 13 مقاله اول برابر با دو قائمه شد مجموع دو زاویه غیر مجاور هم که به جای زاویه خارجی مثلث نشسته است به همراه زاویه داخلیِ مجاور برابر با دو قائمه می شود پس مجموع سه زاویه مثلث برابر دو قائمه می شود.
در این استدلال چندین محمول بر مثلث حمل شد:
1 ـ مثلث دارای زاویه خارجی شد.
2 ـ زاویه خارجی با زاویه داخلی مجاور، برابر با دو قائمه شد.
3 ـ زاویه خارجی برابر با دو زاویه داخلی غیر مجاور شد. تا در پایان به این نتیجه رسیدید که زوایای مثلث با دو قائمه مساوی است.
پس همانطور که توجه می کنید این محمول، بی واسطه بر موضوع حمل نشده بلکه چندین واسطه دارد. الان که خود نتیجه ملاحظه می شود دیده می شود که تساوی زوایا با دو قائمه بدون واسطه بر مثلث حمل می شود ولی وقتی وارد استدلال می شوید می بینید چندین قیاس وجود دارد.
این آخرین محمول با واسطه ی مساوی حمل می شود یعنی محمول های دیگر آمده بودند و واسطه شده بودند. این ها مزاحم اولیت نیستند لذا می توان گفت نتیجه ای که گرفته شد از برهان گرفته شد با اینکه محمول این نتیجه به واسطه مساوی بر موضوع حمل شده.
توضیح عبارت
«و لیس من شرط الاول الا یکون بینه و بین الموضوع واسطه»
ضمیر «بینه» به «محمول» بر می گردد.
شرط اولیت، نفی واسطه نیست بلکه شرط اولیت، نفی واسطه ی عام است. یعنی واسطه ی عام نباید داشته باشد و الا واسطه مساوی اشکالی ندارد.
«فان بین هذا العارض للمثلث و بین المثلث وسائط و حدودا مشترکه کلها عوارض اقرب منه»
«هذا العارض»: یعنی تساوی زوایای مثلث با دو قائمه، ضمیر «منه» به «هذا العارض» بر می گردد.
بین این عارض «یعنی تساوی زوایای مثلث با دو قائمه» برای مثلث و بین خود مثلث، وسائط «مراد از وسائط، مقدماتی است که در استدلال بکار می آید» و حدود «که مراد از حدود، تعریفات است مثلا در استدلال، زاویه خارجی مثلث مطرح شد که باید زاویه خارجی مثلث بیان شود و تعریف گردد. که ما تعریف کردیم و گفتیم زاویه خارجی زاویه ای است که از امتداد خطی از خطوط مثلث بوجود می آید».
«وسائط و حدود»: وقتی در استدلال می خواهید برای مثلث، این محمول را ثابت کنید هم لازم است مقدماتی آورده شود که تصدیقیه است و به تصدیقِ آخر می رساند هم باید مقدماتی آورده شود که تصوریه است یعنی حدود و تعریفاتند. اینطور نیست که به طور مستقیم از مثلث، به تساوی زوایای مثلث با دو قائمه پِی برد بلکه در اینجا نیاز به استدلال است و باید محمولاتی اضافه شود و حدودی آورده شود اینها همه واسطه اند اما واسطه های مساوی اند.
می توان «حدوداً» را عطف تفسیر برای «وسائط» گرفت و به یک معنا باشد.
ترجمه: بین این عارض «یعنی تساوی زوایای مثلث با دو قائمه» برای مثلث و بین مثلث وسائط و حدودی مشترک است که همه این وسائط عوارض برای مثلث اند ولی از این عارض اقربند. «یعنی قبل از اینکه تساوی زوایا با دو قائمه حمل شود آنها حمل می شوند چون اقرب به مثلث هستند.
«مشترکه»: این حدود خودشان با هم مشترکند با هذا العارض هم مشترکند در اینکه همه آنها با مثلث مساوی اند ولی بعضی اقربند و بعضی ابعدند ابتدا اقرب ها آورده می شود تا بعداً ابعدها آورده شود.
«بل الشرط ما قد بیناه اولا»
«اولا» به معنای «اوّلی» نیست بلکه در مقابل «ثانی» است و به معنای «ثانی» است.
شرط اوّل این نیست که نفی واسطه شود بلکه شرط آن است که ما قبلا بیان کردیم قبلا بیان شد که واسطه ی عام نباشد بعداً هم گفته می شود واسطه خاص نباشد در این صورت نتیجه گرفته می شود که واسطه عام و خاص نباشد اگر واسطه خاص و عام بین موضوع و محمول باشد محمول برای موضوع، اولی نمی شود.
«و اما ما کان»
از اینجا مصنف محمولِ با واسطه اخص را بیان می کند که محمولِ اوّلی نیست.
نکته: محمولی که اعم باشد غیر از محمولی است که به واسطه اعم باشد. محمول اعم می تواند اولی باشد اما آن که با واسطه اعم است نمی تواند اوّلی باشد همچنین محمولی که اخص باشد می تواند اولی باشد اما محمولی که به واسطه اخص باشد نمی تواند اوّلی باشد. اعم و اخص اگر واسطه قرار بگیرند محمول از اولیت می افتد. خود اعم و اخص اگر محمول قرار بگیرد از اولیت می افتد. اما آیا محمول اخص می توان داشت؟
ظاهراً نمی توان داشت در منطق شفا در بخش سوم در باب برهان در یکی از فصول که اوّلیت را توضیح می دهد همین مطلب را متعرض می شود که اگر محمول، اخص باشد غلط است. پس اینکه گفته شد اگر محمول اخص باشد باز هم اوّلی است به ظاهر حرف درستی نیست.
جمع این مطلب به این است که بارها گفته شده است که محمول، وضع موضوع را روشن می کند، به محض اینکه محمول می آید موضوع را تخصیص می دهد مثلا ناطق اخص از حیوانیت است. تا ناطق می آید آن عمومیت حیوان را می شکند و حیوانی که با بقیه انواع حیوان مناسبت داشت با ناطق مناسبت ندارد زیرا ناطق وقتی می آید حصه ای از حیوان را که مساوی خودش است جدا می کند و بر آن حمل می شود. در اینجا حملِ اخص بر اعم نشده است بله اگر حمل اخص بر اعم شود همانطور که مصنف گفته باطل است ولی اعم باقی نمی گذارد بلکه آن اعم را تخصیص می زند و وقتی تخصیص زد حصه ای از جنس درست می کند که در این صورت مساوی با جنس می شود. وقتی مساوی شد محمول و موضوع مساوی می شوند و مساوی بر مساوی حمل می شود نه اخص بر مساوی.
نکته: در یکی از اشکالاتی که مرحوم آقا علی حکیم در رساله وجود رابط می خواهد جواب بدهد از همین قانون استفاده می کند ایشان می خواهد کاری کند که فصل، مرکب شود همه گفتند فصل، بسیط است ولی ایشان اصرار دارد که مرکب است لذا می گوید منطقیین صحیح گفتند ولی فصلی که منطقیین می گویند غیر از فصلی است که ما می گوییم سپس ادعا می کند که فلاسفه فصل را مرکب می دانند و بسیط نمی دانند. منطقیین، فصل را بسیط می دانند. می خواهد برای فصل، یک جهت عموم و یک جهت خصوص درست کند یعنی مرکب از دو حیث شود. وقتی می خواهد جهت خصوصی درست کند می گوید ناطق وقتی بر حیوان حمل می شود حیوان را اختصاص به خودش می دهد به طوری که این ناطق با این حیوان سر و کار دارد و با حیوان های دیگر سازگار نیست.


[1] الشفاء،ابن سینا،ج9،ص136،س8،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo