< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا ابتدا جنس بر نوع حمل می شود بعدا به توسط جنس، فصل الجنس حمل می شود یا از ابتدا فصل الجنس بر نوع حمل می شود؟
«و قس علی هذا حال الفصل الذی هو لجنس الانسان فی وجوده للانسان»[1]
در این فصل دهم که در آن هستیم اشکالی مطرح کرده بودیم.
بیان اشکال: اشکال این بود که جسم مقدم بر حیوان است. چطور حیوان را مقدم بر جسم قرار می دهید. چگونه به توسط حیوان، جسم را برای انسان ثابت می کنید؟ چون جسم نسبت به انسان، جنس الجنس «یا به تعبیر دیگر جنس بعید» بود ما بحث را کلی کردیم و بحث را روی جنس الجنس بردیم نه اینکه بحث را روی جنس بعید ببریم تا اختصاص به جسم پیدا نکند بلکه هر چیزی هم که مثل جسم است داخل بحث می شود سپس مناسب دیدیم که درباره فصل الجنس هم بحث کنیم لذا در ابتدا گفتیم که ما هم در جنس الجنس بحث می کنیم هم در فصل الجنس بحث می کنیم یعنی هم در جنس بعید هم در فصل بعید بحث می کنیم. وارد بحث شدیم و دو جواب از اشکال دادیم.
جواب اول: یکبار به ماده بودن جسم نگاه کردیم و یکبار به جنس بودن جسم نگاه کردیم و گفتیم اگر جسم، ماده باشد حق با شماست زیرا مقدم بر حیوان است و باید حیوانیت را برای انسان به توسط این ماده که جسم است اثبات کنیم اما اگر جسم، جنس برای انسان باشد «حتما جنس بعید است» در اینصورت باید ابتدا حیوانیت را برای انسان ثابت کرد سپس به توسط حیوانیت، جسمیت را ثابت کرد.
جواب دوم: بین کون تام و کون ناقص فرق گذاشتیم یعنی گفتیم اگر کون تام جسم را ملاحظه کنید کون تام جسم مقدم بر حیوان است اما اگر کون ناقص جسم را ملاحظه کنید «یعنی ثبوت الجسم للانسان را ملاحظه کنید» مقدم بر حیوان نیست. ابتدا باید حیوان برای انسان ثابت شود تا جسم برای انسان، کون ناقص پیدا کند یعنی برای انسان ثابت شود.
مصنف می فرماید همین بحث را در فصل الجنس هم داریم یعنی همین دو جواب را می دهیم. فصل الجنس «مثل حساس» که فصل برای جنس انسان «یعنی حیوان» است. لذا به آن فصل الجنس یا فصل بعید می گوییم.
سوال: آیا ابتدا جنس بر نوع حمل می شود بعدا به توسط جنس، فصل الجنس حمل می شود یا از ابتدا فصل الجنس بر نوع حمل می شود؟
جواب اول: اگر «حساس» را صورت قرار بدهید مقدم بر حیوان است چون جزء حیوان می شود و جزء مقدم بر کل است. همانطور که جسم که ماده بود یک جزء برای حیوان بود و مقدم بر حیوان بود حساس هم که صورت است جزء دیگر برای حیوان است و مقدم بر حیوان است. اما اگر «حساس» را فصل قرار بدهید این فصل به بیانی که گفتیم مقدم بر حیوان نیست بلکه موخر است یعنی ابتدا باید برای انسان، حیوانیت ثابت شود تا بعدا حساسیت انسان از طریق حیوانیتش ثابت شود.
جواب دوم: یکبار «حساس» به «کان» تامه می خواهد ثابت شود و یکبار «حساس» به «کان» ناقصه می خواهد برای انسان ثابت شود. اگر به «کان» تامه ثابت شد مقدم بر حیوان است اما اگر به «کان» ناقصه ثابت شد مقدم بر حیوان نیست ابتدا باید حیوانیت برای انسان ثابت شود تا از طریق حیوانیت، حساسیت ثابت شود. پس همان دو جوابی که در جسم دادیم در حساس هم می دهیم به عبارت دیگر همان دو جوابی که در جنس الجنس یا جنس بعید دادیم در فصل الجنس یا فصل بعید می دهیم ولی یک تفاوت وجود دارد که باید مورد غفلت واقع نشود و آن تفاوت این است که جسم دو فرد داشت یک فردِ حیوان و یک فردِ غیر حیوان بود. اگر می خواستیم به «کان» ناقصه برای انسان ثابتش کنیم نمی توانستیم مطلق جسم را ثابت کنیم ناچار بودیم اول آن را حیوان کنیم بعدا ثابت کنیم چون دو فرد داشت. یعنی باید ابتدا این جسم را حیوان می کردیم تا جسم حیوانی را برای انسان ثابت کنیم لذا ناچار بودیم از طریق حیوان، «کان» ناقصه جسم را برای انسان قبول کنیم اما «حساس» دارای دو فرد نیست که یکی حیوان و دیگری غیر حیوان باشد تا ابتدا حیوانیت را ثابت کنید بعدا از طریق حیوانیت، حساسیت را برای انسان ثابت کنید بلکه به طور مستقیم می توان حساسیت را برای انسان ثابت کرد چون حساسی که برای انسان ثابت می شود حساسِ حیوانی است زیرا حساسِ غیر حیوانی نداریم. لذا مصنف می فرماید بهتر است که برای جواب در باب فصل از آنچه که در باب ایساغوجی گفتیم استفاده کنید. بحثی که در اینجا کردیم مقداری مبهم است اما بحثی که در باب ایساغوجی گفتیم مبهم نیست. اما بعدا مصنف بر می گردد و می گوید آنچه هم که در اینجا می گویم صحیح است. تمام آنچه که در مورد جسم گفتیم درمورد حساس هم خواهیم گفت. چون اگر چه در خارج، حساس به غیر حیوان نداریم ولی قابلیت آن وجود دارد. حساس، عام است ولو اتفاق افتاده که در خارج این عام فقط بر حیوان تطبیق کرده ولی امکان دارد که موجودی آفریده شود که حیوان نباشد ولی حساس باشد. حساس، ذاتی حیوان است ولی مختص به حیوان نیست. اینکه مختص به حیوان شده به خاطر این است که عالم وجود اینگونه عمل کرده و الا لازم نیست مختص باشد بلکه می تواند عام باشد در اینصورت فصل حیوان نخواهد بود. البته لازم نیست ذاتی، مختص باشد چون ذاتی شیء ممکن است جنس آن باشد یا فصل آن باشد. جنس، مختص نمی باشد اما فصل، مختص می باشد. اگر ما می گوییم «حساس، ذاتی حیوان است» معنایش این نیست که اختصاص به حیوان دارد چون ممکن است ذاتی، جنس باشد و اختصاص نداشته باشد ولی اگر فصل است اختصاص خواهد داشت چون عالم وجود اینچنین اراده کرد. که این فصل مختص باشد ولی با قطع نظر از آنچه که در خارج اتفاق افتاده اگر حساس را ملاحظه کنید حساس، قابلیت تعمیم را دارد، چون قابلیت تعمیم را دارد ما اگر بخواهیم برای انسان ثابت کنیم ابتدا باید حساس را منحصر به حیوان کنیم بعدا برای انسان ثابت کنیم پس همان وضعی که درجسم داشتیم در حساس هم خواهیم داشت ولی در جسم، وجود و مفهوم هر دو مطابقت دارند یعنی هم وجود می گوید جسم، عام است و غیر حیوان را شامل است هم مفهوم می گوید جسم، عام است و غیر حیوان را شامل است. اما در حساس، مفهوم با واقع، نمی سازد. واقع، حساس را به حیوان اختصاص داده است ولی مفهوم، اختصاص نداده است. ما که به مفهوم توجه می کنیم می بینیم عام است و چون عام است اگر بخواهیم «کان» ناقصه اش را برای انسان ثابت کنیم باید از طریق حیوانیت باشد یعنی ابتدا حیوانیت انسان را ثابت کنیم بعدا حساسیتش را از طریق حیوانیت درست کنیم. پس «کان» ناقصه ی عام اگر بخواهد برای اخص ثابت شود باید خاص، دخالت کند چه آن عام، عبارت از مثل جسم باشد چه آن عام، عبارت از مثل حساس باشد. این عام اگر بخواهد برای اخص که انسان است ثابت شود باید خاص که حیوان است وساطت کند چون جسم، اعم است و حیوان، خاص است و انسان، اخص است. در ابتدای فصل دهم در عنوان فصل گفتیم که میخواهیم اعم را برای اخص به توسط خاص ثابت کنیم. جسم را برای انسان ثابت می کنیم به توسط خاصی که حیوان است همینطور حساس را که عام است برای انسانی که اخص است ثابت می کنیم به توسط خاصی که حیوان است.
این خلاصه بحثی است که مصنف فرموده. بقیه مطالب، حلّ عبارت می باشد.
توضیح عبارت
«و قس علی هذا حال الفصل الذی هو لجنس الانسان فی وجوده للانسان»
بر حالت جنس الجنس حالت فصل الجنس حالت فصلی را که برای جنس انسان است قیاس کن در وقتی که می خواهی این فصل را برای انسان وجود دهی یعنی وقتی می خواهی فصل الجنس انسان را برای انسان وجود دهید به جنس الجنس انسان که برای انسان، وجود می دادی قیاسش کن.
در چه موردی قیاس کنیم؟ درموردی که میخواهی «کان» ناقصه اش را اثبات کنید لذا مصنف تعبیر به «فی وجوده للانسان» میکند یعنی در وجود این فصل برای انسان. زیرا این فصل برای جنس انسان است اگر بخواهید این فصل را برای انسان وجود بدهید باید از آن جنس استفاده کنید یعنی ابتدا جنس را که حیوان است بیاورید بعدا حساس را برای انسان وجود بدهید به توسط حیوان.
«فانه کجنس الحیوان ایضا فی انه جزء من الحیوان یوجد اولا للحیوان و بالحیوان للانسان»
ضمیر «فانه» به «فصل» بر میگردد.
فصل مثل جنس حیوان است یعنی همانطور که جنس الحیوان که جسم بود به توسط حیوان برای انسان ثابت می شد فصل الحیوان هم که حساس است به توسط حیوان باید برای انسان ثابت شود.
ترجمه فصل «مانند حساس» مثل جنس الحیوان «مانند جسم» است در اینکه حساس، جزئی از حیوان است که اولا برای حیوان یافت می شود و به سبب حیوان برای انسان یافت می شود. «چون جزء حیوان است پس ابتدا باید برای حیوان ثابت کرد بعدا برای انسان ثابت کرد. البته جزء حیوان است به اعتبار صورت بودن و لذا مقدم بر حیوان است ولی به اعتبار فصل بودن موخر است»
«و اعرف هذا بالبیانات التی قُدّمت»
این مطلب را به بیاناتی که در باب ایساغوجی مقدم شد معرفت پیدا کن کأنّه کسی به مصنف می گوید: چرا به توسط این مطالبی که درباره جسم گفتی معرفت پیدا نکنیم؟ مصنف می فرماید بین حساس و جسم، فرق است. زیرا جسم اختصاص به حیوان ندارد لذا ابتدا باید مختص به حیوان کنید بعدا برای حیوان ثابت کنید یعنی باید حیوان را واسطه قرار داد. اما حساس، اختصاص به حیوان دارد و اگر بخواهید برای انسان ثابت کنید لازم نیست ابتدا اختصاص به حیوان بدهید بعدا از طریق حیوان برای انسان ثابت کنید. بلکه از ابتدا برای حیوان هست. چون این فرق موجود است ممکن است به نظر تو برسد که بیانات قبلی که درباره جسم کردیم درباره حساس، جاری نشود چون این تخیل ممکن است در ذهن تو بیاید ما می گوییم به بیانات گذشته ما که در باب ایساغوجی گفتیم مراجعه کن.
«فانک ان حاولت عرفانه من البیان الاخیر تُخُیِّل عندک ان ذلک مختص بالجنس و لایقال للفصل»
«حاولت» به معنای «قصدت» است. «ذلک» یعنی «بیان اخیر».
چرا می گویید از بیاناتی که مقدم شده استفاده کنیم؟ زیرا اگر بخواهی از بیان اخیر استفاده کنی ممکن است شبهه در ذهن تو بوجود بیاید و بگویی بین حساس و جسم، فرق است.
ترجمه: زیرا اگر قصد کنی عرفان این مطلب «اینکه حساس برای انسان ثابت است» را از بیان اخیر «یعنی عرفان اینکه فصل الجنس برای انسان به توسط جنس ثابت می شود را بخواهی از بیان اخیری که درباره جنس الجنس داشتیم استفاده کنی» به ذهن تو می رسد که این بیان اخیر مختص به جنس «یعنی مختص به جنس الجنس» است «که جسم می باشد» و برای فصل «که حساس است» گفته نمی شود، «ممکن بود این مطلب به ذهن بیاید لذا مصنف گفت به بیانات مقدم، مراجعه کن»
مراد از بیان اخیر چیست؟ ما در این فصل، دو بیان داشتیم. در یک بیان، جسم را ماده گرفتیم. در یک بیان، «کان» ناقصه جنس را مطرح کردیم. بیان اخیر این بود که «کان» ناقصه جنس را مطرح کنیم. حال اگر بخواهیم «کان» ناقصه «حساس» را مطرح کنیم ممکن است در نظر تو بیاید که «کان» ناقصه «حساس» احتیاج به وساطت حیوان ندارد. «کان» ناقصه جنس ـ یعنی ثبوت جسم للانسان ـ احتیاج به وساطت حیوان داشت ولی اثبات حساسیت برای انسان احتیاج به وساطت حیوان ندارد. پس خلاصه این شد که چون این فرق وجود دارد و ممکن است در ذهن تو شبهه ایجاد کند ما به تو می گوییم به بیاناتی که در باب ایساغوجی گفتیم مراجعه کن و الا بیان اخیر هم در «حساس»، جاری می شود و جاری می کنیم. و جلوی تخیلی که برای تو پیش بیاید را خواهیم گرفت.
«و لیس کذلک»
این خیال، خیال درستی نیست یعنی در عین اینکه مصنف گفت ممکن است این خیال به ذهن تو برسد و تو را ارجاع به بیان اخیر ندادیم بلکه ارجاع به بیانات ایساغوجی دادیم. در عین حال می گوییم این تخیل، تخیل درستی نیست.
ترجمه: اینچنین نیست که ما در جریان بیان اخیر در فصل الجنس اشکال دشته باشیم بلکه می توان بیان اخیر را در فصل الجنس هم جاری کرد.
«لکن فی تفهّم کیفیه الحال فیه صعوبه»
بله در فهم کیفیت حال در فصل صعوبت است «کیفیت حال در جنس الجنس را به راحتی تشخیص دادید و فهمیدید اما کیفیت حال در فصل الجنس را به سختی خواهید فهمید اما به چند دلیل صعوبت دارد؟ چون در فصل الجنس باید عمومیت را اعتبار کنید یعنی از عالم وجود که حساس را اختصاص به حیوان داده بیرون بروید و این بیرون رفتن از عالم وجود با اینکه ذهن ما انس با عالم وجود دارد کار سختی است»
«الحال»: الف و لام برای عهد است و اشاره به همان «حال الفصل» است که در سطر 13 صفحه 103 آمده بود. حالِ جنس را گفتیم الان می گوید حال فصل را هم قیاس کن. اما چگونه این حال را قیاس کنیم؟ بیان می کند که در فصل، صعوبت دارد.
ترجمه: لکن در فهم اینکه چگونه آن حال جنس را در فصل هم اجرا کنید صعوبت دارد.
«ربما سهلت علیک ان تَأَنَّیتَ للاعتبار»
مصنف فرماید صعوبت است ولی اگر شرایط را رعایت کنید صعوبت برداشته می شود. اگر بخواهید با عجله و بدون رعایت شرایط، بحث را مطرح کنید یک خیال باطلی به ذهن می آید. اگر بخواهی آن خیال به ذهن نیاید با تانّی و دقت، شرایط قبل را مراعات کن و حکمی را که ما در جنس گفتیم درباره فصل اجرا کن.
ترجمه: چه بسا همین کیفیتِ حال «که ما گفتیم صعوبت دارد» بر تو آسان شود اگر آن اعتبار هایی را که ما کردیم با تأنّی و دقت، مراعات کنید «تانّیت بلاعتبار به معنای این است که تانّی کنی و با عجله اعتبار نکنی زیرا اگر بخواهی باعجله اعتبار کنی اختلاط برای تو پیش میآید»
مراد از «تأنّی» این است که فصل را به عالَم وجود اختصاص ندهید بلکه مفهومش را هم با دقت نگاه کنید و ببینید عام است. تانّی به معنای انتظار کشیدن، دقت کردن و با آهستگی کار را انجام دادن می آید.
«و ربما عسرت»
گاهی هم برای تو مشکل می شود در وقتی که عجله کنی و اعتبارات را به طور کامل لحاظ نکنی.
«و طبیعتها غیر مطرده»
ضمیر «طبیعتها» را می توان به «حال» بر گرداند یعنی این حال، مطرد نیست که هم در جنس بیاید هم در فصل بیاید بلکه شما باید در فصل با یک موونه بیشتری سر و کار داشته باشید. اگر طبیعتِ این حالی که تو در مورد جنس و فصل دارید یکسان و یکنواخت و مطرد باشد «و هم شامل جنس و هم شامل فصل شود» همانطور که در کیفیت حال در جنس مشکلی نداشتید در کیفیت حال در فصل هم مشکلی نخواهید داشت اما چون طبیعت آنها یکسان نیست ممکن است در جنس به راحتی کیفیت آن حال بدست آید اما در فصل نتوان به راحتی بدست آورد به بیان که گفته شد.
احتمال دارد ضمیر به «فصول» بر گردد. یعنی فصول در همه جا یکسان نیستند فصل قریب بلا واسطه برای شیء ثابت می شود و مختص است اما فصل بعید اگر چه مثلا حساس به حیوان مختص است ولی به انسان، مختص نیست، عمومیت در آنجا هست. می توان مفهومِ فصلِ «حساس» را ملاحظه کرد و تعمیم داد پس طبیعت فصول، یکنواخت نیست تا هر چه که در فصل قریب گفته شد بتوان در فصل بعید هم گفت. در فصل قریب، اختصاص است لذا «حساس»، اختصاص به حیوان دارد اما در فصل بعید اختصاص نیست. و می توان عمومیت را در فصل بعید آورد. و وقتی عمومیت آورده شود نه تنها عمومیت به لحاظ اقسام حیوان باشد بلکه در ماوراء حیوان هم تعمیم بده یعنی نگو حساس شامل انسان و سایر حیوانات می شود بلکه از حیوانات هم تجاوز بده و بگو مفهوم «حساس» قابلیت دارد که بر غیر حیوانات هم اجرا شود.
«فاذا اردت ان تعتبر ذلک فتذّکر حال الفرق بین الفصل و النوع و تذکر مابیناه»
از اینجا مصنف بیان می کند که چگونه بیان اخیر را که در جسم «جنس الجنس» داشتیم در حساس «فصل الجنس» بیاوریم.
مصنف می فرماید اگر بخواهی بیان اخیر ما را اعتبار کنی «یعنی بخواهی در فصل، همان بیان اخیر را اعتبار کنی همانطور که در جنس اعتبار کرد» فرق بین فصل و نوع را متذکر بشو «مصنف فرق بین فصل و نوع را در باب ایساغوجی و در جاهای دیگر بیان کرده، به لحاظ مصداق بین این دو فرقی نیست. نوع مثل انسان و فصل مانند ناطق است که بین این دو فرقی نیست هر جا که انسان صادق است ناطق صادق است و بالعکس هر جا که ناطق صادق است انسان صادق است. اما به لحاظ مفهومی اینچنین نیست.
ناطق اگر چه وجوداً اختصاص به انسان دارد ولی مفهوما می تواند در جای دیگر هم باشد. انسان درغیر انسان وجود ندارد چون انسان، نوع است. اما ناطق اگر چه وجود، ناطق را اختصاص به انسان داده ولی ناطق، اختصاص به انسان ندارد، ناطق ذاتی است و ذاتی می تواند عام و می تواند مختص باشد. اما انسان، ذات است و ذات نمی تواند عام باشد. پس می تواند فصل را عام گرفت ولی نوع را نمی توان عام گرفت. لذا بین نوع و فصل فرق وجود دارد اگر چه مصداقاً فرقی نیست.
ترجمه: اگر بیان اخیری را که من درباره جنس الجنس «یعنی جسم» گفتم بخواهی درباره فصل الجنس «یعنی حساس» اعتبار کنی متذکر بشو حال فرق بین فصل و نوع را که گفتم و متذکر بشو آنچه که بیان کردم «در باب ایساغوجی و غیر آن»
«من ان طبیعه کل فصل و ان کانت فی الوجود مساویه لنوع واحد فهی صالحه لان تقال علی انواع کثیره»
این عبارت باین از «ما بیناه» است.
طبیعت هر فصلی مطرد است «اگر چه در وچود، مطرد نیست ولی در مفهوم، مطرد است.»
ترجمه: طبیعتِ هر فصلی ولو در وجود مساوی با نوع است اما «به لحاظ طبیعت بودن نه به لحاظ وجود» صالح است که بر انواع کثیره گفته شود «این ناطق که در عالم وجود به انسان اختصاص داده شده در عالم مفهوم با قطع نظر از وجود و با لحاظ خود طبیعت، قابلیت دارد که بر انسان و غیر انسان صدق کند اگر چه در عالم وجود، بر غیر انسان صدق نمی کند. این مطلبی است که در گذشته بیان شد. در اینجا هم اگر این مطلب را جرا کنید متوجه می شوید که بین حساس و جسم فرقی نیست. اگر چه حساس، اختصاص به حیوان دارد ولی طبیعتش قابل است که بر غیر حیوان هم اطلاق شود همین قابلیت باعث می شود که ما نتوانیم حساس را بلاواسطه بر انسان حمل کنیم بلکه حساس را ابتدا حیوان می کنیم بعدا بر انسان حمل می کنیم. پس حساس مثل جسم است که اگر بخواهد بر انسان حمل شود حیوان باید وساطت کند.
«فاذا تذکرت هذا و احسنت الاعتبار وجدت طبیعه فصل الجنس یستحیل حملها علی الانسان ولم یحمل علیه الحیوان حالما لم یحمل علیه الحیوان»
اگر متذکر مطالب قبل شدی «یعنی به این عالم وجود و به ظاهری که در عالم وجود می دیدی اعتماد نکردی تساوی که در عالم وجود بین نوع و فصل بود باعث شبهه در ذهن تو نشد و توانستی بین نوع و فصل فرق بگذاری و توانستی نوع را اختصاص بدهی و فصل را تعمیم بدهی» و اعتباراتی را که قبلا گفتیم توانستی به خوبی انجام بدهی «می تواند مراد از ـ الاعتبار ـ عبور از مطلب حق است یعنی توانستی از مطلب حق عبور کنی و آنرا بدست بیاوری» می یابی طبیعت فصل الجنس را مثل طبیعت جنس الجنس «درست است که وجود فصل الجنس با وجود جسم فرق میکند ولی طبیعت آن با طبیعت جسم یکی است . طبیعت ها را اگر ملاحظه کنی می بینی یکی است یعنی همانطور که طبیعت جسم، عام است طبیعت حساس هم عام است» که محال است حمل آن فصل حیوان بر انسان در حالی که حیوان بر انسان حمل نشده.
«حالما لم یحمل علیه الحیوان»
ترجمه: در حالی که حیوان بر انسان حمل نشده.
این عبارت با جمله قبل چه فرقی دارد؟ در جمله قبل تعبیر به «لم یحمل علیه الحیوان» کرد که واو در آن حالیه بود اما در این عبارت کلمه واو را نمی آورد بلکه کلمه «حال» را می آورد.
توجه کنید که بین دو جمله فرق وجود دارد زیرا مصنف تکرار مطلب را به این واضحی نمی کند. ممکن است کسی بگوید مصنف این عبارت را تکرار کرد تا بفهماند واو درجمله اول، واو حالیه است و به منزله عطف تفسیر باشد. این، حرف صحیحی است ولی توجیه بهتری وجود دارد وآن اینکه «لم یحمل علیه الحیوان» مربوط به زمان ماضی است اما «حال مالم یحمل علیه الحیوان» مربوط به زمان حال است یعنی در حینی که حیوان برآن حمل نشده نمی توان حساس را حمل کرد. یا اگر در ماضی، حیوان را بر آن حمل نکردی الان نمی توانی حساس را حمل کنی.
پس دو مطلب در اینجا است «لم یحمل علیه الحیوان» به معنای این است که اگر در ماضی این حیوان بر او حمل نشده الان نمی توانی حمل کنی.
«حال ما لم یحمل علیه الحیوان» به معنای این است که در حینی که حیوان بر آن حمل نشده نمی توانی حساس را حمل کنی.
معنای هر دو جمله با هم به این صورت می شود: اگر در گذشته و حال، حیوان را حمل نکرده باشی حساس را نمی توانی حمل کنی.


[1] الشفاء، ابن سینا، ج9،ص.103، س13، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo