< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

92/12/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث اینکه آیا ابتدا جنس بر نوع حمل می شود بعدا جنس الجنس حمل می شود یا بر عکس است؟/ ادامه بیان دیگر برای جواب از اشکال اول«اشکال اول: اخص حد وسط قرار داده می شود تا اعم برای مادون اخص ثابت شود. کیفیت ثبوت چگونه است؟ اشکال دوم: وقتی حیوان بر انسان حمل می شود یعنی جزء بر کل حمل می شود، در حالی که ممکن نیست جزء بر کل حمل شود».
«و هذه فصول نافعه فی العلوم دقیقه فی انفسها لا یجب ان یستهان بها»[1]
این عبارت را توضیح داده بودیم و الان هم نمی خواهیم آن را بیان کنیم بلکه این عبارت را خواندم تا خواسته بعضی از حاضرین در کلاس را که می خواستند حاشیه مردم سید احمد علوی را توضیح بدهیم اجابت کنم.
از عبارت «و بعد هذا کله» در صفحه 103 سطر اول مرحوم سید احمد علوی حاشیه ای دارد که آن حاشیه را می خوانیم و توضیح می دهیم.
ایشان در ابتدای حاشیه خود می گوید «جواب آخر» یعنی جواب دیگری از اشکال می دهد. بیان کردیم که یک جواب از اشکال این بود که جسم را جسم مادی و جسم جنسی می گیریم و می گوییم در جسم مادی قبول می کنیم جسم، علت حیوان است ولی در جسم جنسی، نوع را علت قرار می دهیم یعنی حیوان را علت جسم قرار می دهیم در این صورت لازم می آید که ما علت را که حیوان است حد وسط قرار دهیم و به معلول که جسم است برسیم و این برهان، برهان لمّ می شود. این مطالب را قبلا گفته بودیم.
جواب دیگری را مرحوم سید احمد علوی بیان می کند که در این جواب نظرش این است که ما به جسم به عنوان اینکه ماده است یا به عنوان اینکه جنس است توجه نکنیم بلکه مطلب را به کمک اینکه علت، گاهی علت برای وجودِ فی نفسه است و گاهی علت برای وجودِ رابطی است ملاحظه کنیم یعنی بگوییم علت بر دو قسم است:
1ـ گاهی چیزی علت برای وجود فی نفسه چیزی است.
2ـ گاهی چیزی علت برای وجود رابطی چیزی است.
جسم، علت برای وجود فی نفسه حیوان است و حیوان علت برای وجود رابطی جسم است. حیوان اگر بخواهد فی نفسه موجود شود یعنی برای خودش موجود شود نه برای چیزی، در اینصورت جسم علت برای آن می شود چون جسم، جزء آن است و جزء، علت کل است ولی همانطور که مرحوم سید احمد علوی فرمودند جزء، علتِ تالّفی است نه علت صدوری، یعنی علت برای تالیف مرکب است اما علت صدور مرکب نیست. فاعل، علت صدور مرکب است ولی جزء، علت برای تالّف و ترکّبِ مرکب است یعنی اگر جزء بیاید مرکب حاصل می شود و اگر نیاید مرکب حاصل نمی شود.
پس جسم علت برای وجود فی نفسه حیوان شد. حیوان علت برای وجود رابطی جسم می شود یعنی علت برای وجود جسم للانسان می شود که این وجودِ للانسان، وجود رابطی می شود در این صورت حیوان علت برای وجود رابطی جسم می شود. پس جسم علت برای وجود فی نفسه حیوان شد ولی حیوان علت برای وجود فی نفسه جسم نشد تا دور لازم بیاید بلکه حیوان علت برای وجود رابطی جسم شد و این اشکال ندارد.
ما گاهی تعبیر به وجود فی نفسه و وجود لغیره و کان تامه و کان ناقصه می کردیم اما مرحوم سید احمد علوی تعبیر به وجود نفسی و وجود رابطی کرده و این دو هیچ فرقی ندارند. مرحوم سید احمد علوی تعیین کرده که مراد از علت بودن جسم برای حیوان، علت تالفی است نه علت صدوری یعنی علت قوام است نه علت صدوری. چون علت صدوری، فاعل و غایت است ولی علت قوام «یا تالّفی» ماده و صورت است.
عبارت مرحوم سید احمد خان علوی این است که در صفحه 23 نسخه خطی آن آمده است.
«هو جواب آخر علی تقدیر القول بان الجسم عله للحیوان نفسه بما حاصله»
جسم را علت وجود خود حیوان قرار می دهد نه علت برای وجود رابطی اش قرار دهد.
«ان الجسمیه فی نفسها و ان کانت عله للحیوانیه عله تالفیه لکنها معلوله للحیوانیه بحسب وجودها»
جسمیت فی نفسها «یعنی بدون اینکه جسمیت انسان یا حیوان یا چیز دیگری مطرح باشد» ولو علت تالفیه حیوانیت است لکن همین جسمیت، معلول حیوانی است به حسب وجود رابطی جسمیت «یعنی وجود رابطی جسمیت را اگر ملاحظه کنید می بینید معلول است. وجود فی نفسه جسمیت را اگر ملاحظه کنید می بینید علت است. یعنی وجود فی نفسه جسم علت برای وجود فی نفسه حیوان است ولی وجود رابطی جسم، معلول حیوان است یعنی حیوان باید بیاید تا این وجود را برای انسان ثابت کند اما خود حیوان از وجود فی نفسه جسم حاصل می شود چون جسمی که وجود فی نفسه دارد جزء حیوان است و جزء باید باشد تا کل باشد.
نکته: این بیانی که مرحوم سید احمد علوی کرده با بیان قبلی مصنف فرق دارد زیرا مصنف جسم را یکبار ماده می گرفت و می گفت علت است و یکبار جنس می گرفت و می گفت معلول است. کاری به این نداشت که فی نفسه را لحاظ کند یا رابطی را لحاظ کند، جسم مادی را علت می گفت و جسم جنسی را معلول می گفت اما در اینجا می گوید جسمِ فی نفسه، علت است و جسمِ موجود رابطی، معلول است و کاری به ماده و جنس ندارد.
«و تبوتها النسبی للانسان»
جسمیت، معلول حیوانیت است به حسب وجود رابطی جسمیت و به حسب ثبوت نسبی جسمیت برای انسان.
«و ذلک علی خلاف شاکله ما یکون وجوده فی نفسه بعینه وجوده لمحله»
با این عبارت، استثناء را بیان می کند که در عبارت مصنف هم آمده بود.
اینکه جسم به وجود رابطی اش معلول برای حیوانیت می شود خلاف جایی است که جسم را عَرَض فرض کنید تا وجود فی نفسه اش با وجود رابطی اش یکی باشد.
البته جسم اینگونه نیست ما فرض می کنیم جسم اینگونه باشد. در هر صورت اگر چیزی اینگونه باشد که وجود فی نفسه آن با وجود رابطی اش یکی باشد نمی توان گفت در وجود فی نفسه اش علت می باشد و در وجود رابطی اش معلول است چون وجود رابطی و فی نفسه اش یکسان است.
تا اینجا مطالبی را که مصنف بیان کرده بود در عبارات سید احمد علوی هم آمده بود اما از اینجا در عبارت مرحوم سید احمد علوی مطلبی آمده که آن را می خواهیم توضیح بدهیم.
«و لکن ههنا شیء و هو انه لما کان ثبوت الذاتی لما هو ذاتی له مستغنیا عن العله فلا یصح القول بان ثبوت الحیوانیه للانسان عله لثبوت الجسمیه له»
از اینجا اشکال می کند و جواب می دهد.
اشکال: جسم برای انسان ذاتی است و ذاتی، بیِّن الثبوت است و نیاز به علت ندارد چرا شما حیوان را علت برای ثبوت قرار می دهید. ایشان می گوید با قطع نظر از حرفهایی که زده شده اشکال دیگری هست و آن این است که جسم را برای انسان به توسط حیوان ثابت می کنید یعنی حیوان را علت برای ثبوت جسم للانسان قرار می دهید. جسم برای انسان، ذاتی است و ذاتی برای ذاتی، بیِّن الثبوت است و لازم نیست از طریق علتی آن را ثابت کنید، چرا حیوان را علت قرار دادید؟ این اشکال را می کند سپس کانّه شخصی می خواهد از این اشکال جواب بدهد ولی مرحوم سید احمد علوی آن جواب را قبول نمی کند لذا از آن جواب، جواب می دهد و آن را رد می کند بعدا خود مرحوم سید احمد علوی دو جواب از این اشکال می دهد.
ترجمه: در اینجا چیزی است و آن این است که ذاتی برای ذاتی، بیِّن الثبوت و مستغنی از علت است «و لازم نیست ذاتی را برای صاحب ذاتی ثابت کرد» پس صحیح نیست قول به اینکه ثبوت حیوانیت برای انسان علت برای ثبوت جسمیت برای انسان می شود «صحیح نیست که گفته شود حیوانیت علت برای جسمیت می شود. جسمیت که می خواهد برای انسان ثابت شود ثبوتش بیّن است و احتیاج به دخالت و وساطت حیوانیت ندارد».
«فان قلت لیس المعنی من تلک العلیه الی العلیه بحسب الاثبات لا الثبوت»
از اینجا می خواهد جواب از اشکال بدهد. چون خود مرحوم سید احمد علوی این جواب را قبول ندارد به صورت «ان قلت و قلت» می آورد.
جواب بعضی از این اشکال: اینکه گفتید ثبوت ذاتی برای ذی الذاتی علت نمی خواهد علیت به حسب ثبوت است نه به حسب اثبات. یعنی در خارج اگر بخواهید جسمیت را برای انسان ثابت کنید علت نمی خواهد ذاتیِ شیء را خود شیء دارد. ولی در مقام اثبات، علت می خواهد و ما حیوانیت را در مقام اثبات علت برای جسمیت للانسان قرار می دهیم یعنی وقتی می خواهیم ثابت کنیم جسم برای انسان ثابت و حاصل است از حیوانیت استفاده می کنیم نه اینکه در خارج جسمیت به توسط حیوانیت برای انسان ثابت باشد. اینکه می گویند ذاتی، علت نمی خواهد مراد این است که علت ثبوت نمی خواهد و این منافاتی ندارد که علت اثبات لازم داشته باشد.
اشکال مرحوم سید احمد علوی بر جواب بعض: به کلمه «بین» دقت کن که می گوید بین الثبوت است یعنی اثباتش دلیل نمی خواهد یعنی ثبوت نزد ما و شما بیّن است پس لازم نیست اثبات شود. پس در خارج نیاز به علت ندارد. اما در اثبات و ذهن ما هم نیاز به علت ندارد چون برای ما هم بیِّن است پس نمی توان در اینجا بین مقام ثبوت و اثبات فرق گذاشت باید گفت نه در مقام ثبوت علت می خواهد نه در مقام اثبات علت می خواهد چون در مقام اثبات هم بیّن است و چیزی که بیّن است دلیل نمی خواهد.
مقصود از این علیت که به آن احتیاج نداریم علیت اثبات است نه علیت ثبوت.
«قلت انه لا محاله بین الثبوت لما هو ذاتی له ایضا»
این ذاتی، لا محاله، بین الثبوت است برای چیزی که ذاتی برای آن است.
«ایضا»: همانطور که ثبوتش هست، این ثبوت، بیّن هم هست.
می توان اینگونه عبارت را معنی کرد: مراد از اینکه علت نمی خواهد این است که در اثبات، علت نمی خواهد اما در ثبوت، علت می خواهد سپس مرحوم سید احمد علوی اینطور جواب می دهد که در ثبوت هم بیّن است و علت نمی خواهد.
اللهم الا ان یقال یجوز ان یکون ثبوت الحیوانیه للانسان اظهر و ابین من ثبوت الجسمیه له»
از اینجا مرحوم سید احمد علوی دو جواب نقل می کند که مقبول خودش است.
جواب اول از طرف مرحوم سید احمد علوی: حیوانیت که ذاتی انسان است برای انسان بین الثبوت است. جسمیت هم که ذاتی انسان است برای انسان بین الثبوت است. ولی حیوانیت نزد ما بین الثبوت تر است لذا می توان این را واسطه قرار داد برای بین الثبوت دیگری که جسمیت است.
«و ذلک حین ما اذا لم یکن تصور کُنهی ثمّه»
«لم یکن» تامه است.
اشکال: در اینجا یک اشکال هست و آن اینکه اگر حیوانیت را برای انسانیت ثابت کنیم جسمیت هم در ضمن حیوانیت هست و خود بخود ثابت می شود و لازم نیست حیوانیت را برای جسمیت واسطه قرار داد چون جسمیت در ضمن حیوانیت است لذا لازم نیست جسمیت به کمک حیوانیت برای انسان ثابت شود بلکه با همان حیوانیت ثابت می شود.
جواب: این در فرضی است که حیوانیت، بالکُنه معلوم نشده باشد. اگر ما حیوانیت را بالکُنه تصور کنیم جسمیت هم ثابت شده است. حیوانیتی که بالکنه تصور می شود و برای انسان ثابت می شود جسمیت هم در ضمن آن ثابت شده و احتیاج ندارد به توسط حیوانیت برای انسان ثابت شودولی ما حیوانیت را کاملا و بالکُنه تصور نمی کنیم بلکه حیوانیت را به عنوان اینکه حیوان است تصور می کنیم و در بطن حیوانیت نمی رویم که جسمیت یا نامی بودن یا ... را بدست بیاوریم.
ترجمه: این در صورتی است که تصورِ کُنهی حاصل نشده باشد «در صورتی که تصور کنهی نسبت به حیوانیت حاصل نشده باشد ما احتیاج داریم که حیوانیت را واسطه ثبوت جسمیت قرار دهیم»
نکته: در صورتی که ما حیوانیت را بالکُنه بفهمیم قیاسِ «الانسان حیوان» و «الحیوان جسم» «فالانسان جسم» را تشکیل نمی دهیم.
نکته: اگر هر دو بیِّن باشند و یکی ابین باشد باز هم برهان تشکیل می شود چون به توسط ابین، آن دیگری را می شناسید اما اگر هر دو در ذهن بیِّن باشند از یکی به دیگری نمی رسید اما اگر یکی ابین باشد آن ابین زودتر به ذهن می آید و از طریق ابین به دیگری می رسید.
«فتدبر تعرف انه یصح ان یکون المعنیّ من استغناء ثبوت ذاتی الشیء له عن العله استغنائه عن العله الخارجه الصدوریه و من المستبین ان الاجزاء المحموله متحده بالحقیقه مع ما هی اجزاء له»
جواب دوم از طرف مرحوم سید احمد علوی: وقتی می گوییم ذاتی، بین الثبوت است و نیاز به علت ندارد مرادمان از علت چون نوع علتی است؟ مراد این است که علت خارجی و علت صدوری نمی خواهد. یعنی اگر شیء را جعل کردید لازم نیست ما که بیرون از آن هستیم ذاتی آن را جعل کنیم یعنی علت صدوری نیاز ندارد زیرا صدور خود ذات کافی است. همان علت صدوری که ذات را صادر کرد کافی برای صدور آن ذاتی است و بی نیاز از علت صدوری می شود پس ما علت صدوری برای ثبوت الجسم للانسان نمی خواهیم و حیوان علت صدوری نیست. شما گفتید چرا حیوان را علت برای ثبوت الجسم قرار می دهید در حالی که جسم، ذاتی است و ذاتی، علت نمی خواهد. ما می گوییم ذاتی، علت صدوری نمی خواهد و حیوان، علت صدوری نیست پس می تواند علت برای ثبوت الجسم للانسان قرار داده شود.
ترجمه: اینکه می گوییم ثبوتِ ذاتیِ شیء برای شیء، مستغنی از علت است معنی و مقصود ما از استغناء علت، استغناء از علت خارجی صدوری است و اجزاء اینچنین نیستند بلکه متحدند و علت صدوری نیست.
نکته: بقیه عبارات مرحوم سید احمد علوی همین صبت ها است که نیاز به توضیح ندارد علی الخصوص که بعضی از عبارات خوانده نشده است.


[1] الشفاء، ابن سینا، ج9،ص.103، س12، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo