< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

92/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 87 سطر 17 قوله (فقد تحصل)
 موضوع: 1-تعریف یقین 2- بیان مثال برای برهانی که اگر از طریق سبب تنظیم نگردد یقین آور نیست.
 نکته مربوط به جلسه قبل: در صفحه 87 سطر 14 آمده بود «و ان فی بعض الذوات البسیطه احوالا تشبه هذا من جهه ترکیب معنوی فیها».
 در بعضی از ذوات بسیطه احوالی وجود دارد. ذات، ذات بسيطه است يعني مشتمل بر اجزاء نيت ولي مشتمل بر احوال است كه اين احوال شبيه به آن لواحق و اجزاء هستند اما اجزاء نيستند بلكه احوال اند. در اينجا كلمه «توجد» در تقدير مي گيريم (گرچه لازم نيست) و مي گوييم «ان في بعض الذوات البسيطه توجد احوال تشبه هذا» يعني احوالي وجود دارند كه شبه اجزاء اند. و «من جهه تركيب معنوي فيها» را مربوط به «توجد» مقدر مي كنيم يا مربوط به «تشبه» مي كنيم و ضمير «فيها» به ذوات بسيطه بر مي گردد. يعني اين احوال شبيه اجزاء اند از جهت اين تركيب. يا مي گوييم چون در اين ذوات بسيطه تركيب است اگرچه تركيب ظاهري نيست چون اجزاء نيست ولي تركيب معنوي است چون احوال وجود دارد.
 اما بحث امروز: بحثي كه داشتيم اين بود كه چند بحث گفتيم:
  مطلب اول: برهان به دو قسم تقسيم مي شد:
 1 ـ برهان «انّ» 2 ـ برهان «لمّ»
 و برهان «ان» به دو قسم تقسيم مي شد: الف) برهاني كه در آن از معلول به علت پي مي برديم ب) برهاني كه در آن از يك ملازم به ملازم ديگر پي مي برديم. به تعبير مصف مي گوييم برهان «انّ» به دو قسم مي شود الف) برهان «انّ» ي كه حد وسطش معلول براي اكبر بود. ب) برهان «انّ» ي كه حد وسطش علت نداشت و ذاتي براي اصغر بود واكبر هم ذاتي براي حد وسط بود قهرا اكبر هم براي اصغر ذاتي مي شد ولي بعضي از آنها بیِّن و بعضي غير بیِّن بودند. یعنی برهان «انّ» ي كه در «ما له سبب» بود و برهان «ان» اي كه در «ما ليس له سبب» بود.
 مصنف فرمود برهان «لم» مفيد يقين است و در برهان «انّ» ي كه در «ما ليس له سبب» وجود بگيريد فرمود مفيد يقيين است و در برهان «انّ» ي كه در «ما له سبب» وجود بگيريد فرمود مفيد يقيين نيست. اين يك مطلب بود كه تا الآن بيان شد.
 مطلب دوم: يقين را تعريف كرديم و دوباره تكرار مي كنيم كه يقين، نوعي از علم است يا به تعبير بهتر، يقين نوعي از تصديق است چون بعضي از متكلمين علم را بر يقين اطلاق كردند و نوع ديگري براي آن قائل نشدند. بنابر قول آنها، يقين همان علم است اما اگر بگوييم يقين نوعي از تصديق است با كسي مخالفت نكرديم. پس مي گوييم يقين نوعي از تصديق است و تصديق انواع مختلف دارد 1 ـ ظن 2 ـ جهل مركب 3 ـ تقليد 4 ـ يقين.
 «ظن»، حكم راجح است با احتمال خلاف. اما «جهل مركب»، حكم راجح است بدون احتمال خلاف اما غير مطابق با واقع است. «تقليد»، حكم راجح است بدون احتمال خلاف و مطابق با واقع است. ولي قابل زوال است و دائمي نيست (تقليد يعني اين قضيه را كه صغري و كبري است بدون اثبات آورده و از يك جا گرفته.). اما «يقين»، هم حكم راجح است بدون احتمال خلاف، هم مطابق با واقع است و هم دائمي است و قابل زوال نيست.
  پس در يقين چند قيد داريم 1 ـ تصديقِ راجح باشد 2 ـ جازم باشد (يعني احتمال خلاف در آن نباشد) 3 ـ مطابق واقع باشد 4 ـ دائمي باشد.
  با قيد اول، شك و وهم را خارج كرد با قيد دوم، ظن را خارج كرد و با قيد سوم، جهل مرکب را خارج کرد و با قید چهارم تقلید را خارج کرد. پس یقین یعنی تصدیقِ جازم مطابق با واقع دائمي.
 آيا وقتي ما مي گوييم يقين، تصديق دائمي است مقابلش هم تصديق غير دائمي داريم؟
 جواب مي دهد كه بله داريم چون تصديق غير دائمي همان تقليد است. وقتي تصديق را متصف به دوام مي كنيم قيد دوام، قيد احترازی مي شود يعني تصديق غير دائم را كه تقليد است خارج مي كند ولي اگر يقين را مقيد به دوام كرديم قيد «دائم» احترازي نيست بلكه توضيحي است يعني يقين بايد دائمي باشد و نمي تواند غير دائمي باشد بنابراين وقتي كلمه «دائمي» را آورديم آنچه كه در يقين لازم است را تأكيد كرده يعني در واقع با خود يقين، تقليد خارج شد. قيد دوام نمي خواهد تقليد را خارج كند، قيد دوام مي خواهد يقين را تأكيد كند.
 حالا اگر يقينی داشتيم كه موقت بود مثلاً تعبير به «يقين موقت» يا «يقين في وقتٍ مّا» كرديم اسم اين چيست؟ مي گوييم اين در واقع يقين نيست ما يقين را نبايد به «موقت» مقيد كنيم چون اگر مقيد كنيم در واقع يقين نيست زيرا دوام يكي از قيود تحقق يقين است. اگر دوام را بر داريد يقين محقق نمي شود نه اينكه يقين محقق مي شود و موقت است.
 مصنف در دو جا مي گويد يقين دائمي افاده مي شود 1 ـ در برهان «لمّ» 2 ـ در برهان «انّ» فيما لا سبب له. اما در برهان «انّ» فيما سبب له تعبير به يقين موقت نمي كند فقط در يك جا در صفحه 91 سطر 2 مي گويد «فان كان عله فيكون ما يفيده من اليقين انما يفيده وقتا» كه يقينِ وقتٍ مّا افاده می کند و يقينی كه در وقتٍ مّا یقین افاده كند در اصطلاح، يقين نيست ولو در عرف يقين گفته شود ولي از باب تغليب است يعني برهان «انّ» فيما سبب له، يقينِ موقت افاده مي كند و چون يقيين موقت، يقين نيست پس يقين افاده نمي كند. زيرا تحقق يقيين به دوام است.
 توضيح عبارت
  (فقد تحصل من هذا ان برهان الان قد يعطي في مواضع يقينا دائما)
 برهان «انّ» دو قسم است در يك قسمش يقينِ دائمي افاده مي كند مفهوم اين عبارت اين است كه در يك قسمش يقينِ دائمي افاده نمي كند يا يقين افاده نمي كند. بر فرض هم اگر بگوييم يقين دائمي افاده نمي كند يعني يقين افاده نمي كند.
 در اينجا يقين را مقيد به دائم كرده است پس اين عبارت(یقین دائم) مركب از دو جزء شده است ا گر بخواهيم مفهوم اين عبارت را بگيريم بايد اين مركب را نفي كنيم. مركب اگر بخواهد نفي شود مي تواند يقينش برداشته شود مي تواند دائم بودنش برداشته شود و مي تواند هر دو برداشته شود. چون المركب ينتفي باحد اجزائه كما ينتفي بكل اجزائه. لذا مصنف مي فرمايد گاهي در مواضعي يقين دائم افاده مي كند مفهومش اين است كه در مواضع ديگر يقين دائم افاده نمي كند در اینصورت آيا يقين هست و غير دائم مي باشد يا اصلا يقين نيست. ما گفتيم كه اصلا يقين نيست.
 نكته: ذات اصغر، ذاتي است كه باقي نمي ماند ولي تا وقتي كه باقي است ثبوت اكبر براي او هست. اين هم يقينِ دائم است مراد از دائم يعني مادامی که ذات اصغر است اکبر برای آن است چون ما ثبوتِ مطلق اكبر را نمي خواهيم بلكه ثبوت اكبر للاصغر را مي خواهيم تا وقتي اصغر است اين اكبر براي آن، يقينا ثابت مي شود. پس مراد از يقين دائم اين نيست كه من الازل الي الابد باشد بلكه منظور از يقيين دائم اين است كه آنجايي كه حكم مي كنيم مادامي كه طرفين حكم باقي است اين حكم هم باقي است.
 ترجمه: حاصل شد از اين كه برهان «انّ» گاهي افاده می كند در مواضعي يقين دائم را.
 (و اما فیما له سبب فلا یعطی الیقین الدائم)
 اما در جایی که سبب است یقینِ دائم را افاده نمی کند (نه اینکه یقینِ موقت را افاده می کند بلکه یقینِ دائم را افاده نمی کند و چون یقین باید دائم باشد پس اصلا یقین را افاده نمی کند)
 در جایی هم که مصنف تعبیر به یقین موقت کرده باید توجیه کنیم و بگوییم مراد از یقین، یقین به معنای عام است که تصدیق و علم است.
 (بل فیما لا سبب له)
 برهان «ان» یقین را اعطا می کند در جایی که سبب نیست.
 صفحه 87 سطر 18 قوله(و من هذه الجهه)
 مصنف از اینجا می خواهد نمونه بیاورد که در بعضی از علوم، انسانها برهان خودشان را از طریق سبب تنظیم نکردند لذا باید گفت که اینها به نتیجه برهانشان یقین پیدا نمی کنند. مصنف مثال به گروهی از ریاضیون می زند که قضایای نجومی را مطرح می کنند اینها قانونشان را از رصد می گیرند نه از سبب. لذا به آن نتیجه ای که از طریق این قانون بدست می آورند یقین پیدا نمی کنند.
 در علم هیئت کتابِ «فارسی هیئت» نوشته قوشجی را اگر ملاحظه کنید می بینید در موارد متعددی به بن بست می رسد و می گوید«این از مشکلات این فن است» یعنی قواعد ما اقتضایی دارد و ما آن اقتضا را در افلاک نمی بینیم و به رصد اعتماد می کنیم و مطالبی را بیان می کنیم و آن قاعده را کنار می گذاریم.
 شما الان ملاحظه می کنید و می بینید تمام محاسبات و رصدهای هیئت قدیم، امروزه مقبول است و هیچکدام از آنها باطل نشده است. اما بعضی فرضیات که با استدلال پیش می آمده باطل شده است. مثلا در قدیم فلک را جسم غیر قابل خرق و التیام و جسم غیر عنصری می گرفتند.
 اما چرا علم هیئت باطل نشده با اینکه بعضی از قسمتهای فلسفه را امروزه باطل کردند؟ چون علم هیئت بر رصد بنا شده بود زیرا قاعده خودشان را کنار گداشتند و رصد را لحاظ کردند و رصد اشتباه نبود لذا محاسبات اشتباه نشد. مصنف می فرماید ریاضیون یقین ندارند چون از طریق رصد پیش آمدند اما چون از رصد خودشان یک قاعده کلی استفاده می کردند و از کلی به کلی می رفتند و لو سبب را نمی دانستند استدلالشان یقین آور می شد.
 توضیح عبارت
 (و من هذه الجهه نقول)
 از این جهت (که اگر امری سبب دارد باید از طریق سببش استفاده کنیم و اگر از سبب استفاده نکنیم یقین دائم پیدا نمی کنیم) می گوییم
 ((ان الریاضی لا یقین له فی کثیر من الامور المنسوبه الی الهیئه)
 شخص ریاضی در بسیاری از اموری که منسوب به هیئت هستند (یعنی در قضایای مربوط به علم هیئت) یقین ندارد.
 علم ریاضی به چهار گروه گفته می شد 1-گروهی که متخصص در حساب بودند 2- گروهی که متخصص در هندسه بودند 3-گروهی که متخصص در هیئت بودند گروهی که متخصص در موسیقی بودند. این 4 فن، فن ریاضی بودند و کسی که در هر 4 تا یا در بعضی متخصص بود به آن ریاضی دان می گفتند. حال مصنف می گوید شخصِ ریاضی دان اگر منجم باشد یقین ندارد یعنی در بخش نجومش خلل وارد می کند چون در آنجا رصد بوده و جزئی را مشاهده می کردند و نتیجه می گرفتند.
 (لانه یاخذها من جهه ما وجدت بالرصد)
 برای اینکه شخص ریاضی این امور را اخذ می کند از این جهت که با رصد بدست آمده مورد اعتماد قرار می دهد نه از این جهت که از طریق سبب بوجود آمده باشد.
 صفحه 87 سطر 19 قوله(کذلک صنیعه)
 مصنف فرمود قضایای که منجمین استخراج کردند اکثرا فاقد یقین می باشند حال می فرماید صنیع آنها (یعنی کارهایی که منشاء استخراج این قضایا شده) هم فاقد یقین هستند. مثلا شمس در وقتی که در تابستان در نیمکره شمالی طلوع می کند در اوج است چون اگر در تابستان در حضیضِ خود قرار بگیرد آن قسمت از زمین را می سوزاند. (حضیض به معنای نزدیکی خورشید به زمین و اوج به معنای دوری خورشید از زمین است)چون همین که به طور مستقیم به زمین می تابد و در اوج خود باشد باعث داغی زمین می شود. حال اگر در حین مستقیم تابیدن در حال حضیض باشد زمین را خیلی داغ می کرد و همه را از بین می برد ولی خدا«تبارک» مقدَّر کرده که در تابستان، در اوجِ خود باشد. اما در زمستان که خورشید در نیمکره جنوبی قرار می گیرد به صورت مایل به نیمکره شمالی می تابد، همین مایل تابیدن باعث می شود که نیمکره زمین را خیلی گرم نکند در اینصورت در حضیض قرار می گیرد و به زمین نزدیک می شود و به صورت مایل می تابد چون اگر در اوج قرار بگیرد زمین به اندازه کافی گرم نمی شود و موجودات از سرما می میرند. خدا«تبارک» مقدَّر کرده که در وقتی شمس به طور مستقیم می تابد در اوج باشد و در وقتی که مایل می تابد در حضیض باشد. اگر تابستان است و خورشید در نیمکره شمالی می تابد قمر را خدا«تبارک» در نیمکره جنوبی می فرستد تا کمی کسر گرمایی را که در نیمکره جنوبی دارند جبران کند و بر عکس در زمستان، ماه در نیمکره شمالی است. بالاخره این دو، کسر یکدیگر را جبران می کنند.
 مطلب بعدی اینکه:در وقتی که خورشید در اوج است دیده می شد که کُند حرکت می کند اما وقتی که در حضیض است با سرعت طی می کند این را با مشاهده دیدند که خورشید در حال اوج کُند حرکت می کند لذا روز بیشتر می شود و در حال حضیض تُند حرکت می کند لذا روز کمتر می شود. این را با رصد دیدند ولی سبب آن را نمی دانند.لذا یقین به آن حکمی که می کنند ندارند و صنیع و کارشان که منشاء بدست آمدن و استخراج قواعد است یقینی نیست.
 (کذلک صنیعه حین یستخرج)
 همچنین صنیع این ریاضی (کاری که منشاء پیدایش قواعد می شود را صنیع می گویند مثل رصدی که انجام می دهند) وقتی که استخراج می کند مثلا اوج شمس را.
 (من جهه ان حرکه الشمس غیر مستویه فی اجزاء فلک البروج سرعه و بطئا)
 به چه دلیل می گویید که خورشید در اوج است؟ به این دلیل که بطی حرکت می کند زیرا از بطی حرکت کردن که معلول است به اوج که علت است می رسد ولی سبب اوج یا سبب بطیء را بدست نیاورده است.
 ترجمه: از این جهت که حرکت شمس مستوی نیست سرعهً و بطوءاً
 سوال: خورشید در فلک چهارم است چرا تعبیر به فلک البروج کرد که در فلک هشتم است؟
 جواب: فلک چهارم در درون فلک هشتم است فلک البروج یک کمربند در فلک هشتم است. خورشید در طول سال طوری می تابد که اگر خط مستقیمی از خورشید به سمت فلک هشتم بکشیم انتهای این خط بر منطقه البروج وارد می شود و نه در بالای منطقه البروج قرار می گیرد و نه پایین آن قرار می گیرد. بر خلاف بقیه کواکب که گاهی شمال فلک البروج می روند و گاهی جنوب فلک البروج می روند و با فلک البروج فاصله پیدا می کنند که این فاصله را عرض کوکب می گویند. عرض خورشید در تمام طول سال صفر درجه است چون در شما یا جنوب منطقه البروج قرار نمی گیرد لذا حرکت خورشید را حرکت در فلک البروج می گویند یعنی کانّه این مسافتی که فلک البروج است را طی می کند. گر چه چند فلک بین شمس و فلک البروج فاصله است ولی این محاذات هیچ وقت از بین نمی رود مثلا این اتاق را ملاحظه کنید، به وسطِ دیوارِ این اتاق، یک کمربندی ببندید و فرض کنید که این، فلک البروج است سپس زمین را در وسط فضای این اتاق قرار بدهید و خورشید را بین زمین و دیوار، به دور زمین بچرخانید. خورشید نه بالا می رود که از کمربندی که در وسط دیوار است بالا برود و نه پایین می رود که از کمربندی که در وسط دیوار است پایین برود بلکه دائما طوری می چرخد که اگر خطی از خورشید بکشید به وسط این دیوار که کمربند بروج است می رسد. بر خلاف ماه، که ماه مثل فنر به دور زمین می چرخد. فنر وقتی دور می زند گاهی بالای این کمربند می رود و گاهی پایین از این کمربند می رود و در اینصورت فاصله و عرض از منطقه البروج پیدا می کند.
 (فبطوها للاوج و سرعتها للحضیض )
 از بطوءِ شمس می رسد به اینکه شمس الان در اوج قرار گرفته و از سرعتِ شمس می رسد به اینکه شمس الان در حضیض قرار گرفته.
 (و لا یعطی العله فی شی من هذا و انما یعطیها الطبیعی)
  علتِ در هیچ یک از این دو را منجم بیان نمی کند بلکه عالم طبیعی بیان می کند. مثلا عالم طبیعی توضیح می دهد که این مدار باید کروی باشد و این جسم کروی باشد و وقتی شی در کره حرکت می کند در کدام بخش بطی تر و در کدام بخش سریعتر حرکت می کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo