« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1403/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

الأصول العملية/أصالة الاحتياط /تنبیهات أصالة البرائة/تنبیه أوّل:توقف جریان أصالة البرائة بر عدم وجود أصل موضوعی/شک در قابلیة تذکیة

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /تنبیهات أصالة البرائة/تنبیه أوّل:توقف جریان أصالة البرائة بر عدم وجود أصل موضوعی/شک در قابلیة تذکیة

 

خلاصه بحث سابق

بحث در جریان أصالة عدم التذکیة در حیوانی است که شک در تذکیه‌اش داریم از جهت قابلیته للتذکیة، مثلا متولد از کلب و غنم است و یک شیء ثالث است شک داریم آیا مثل کلب است که قابلیت تذکیه ندارد یا ملحق به غنم است که قابلیت تذکیه دارد؟‌ چنین حیوانی اگر با شرایط ذبح شد و شک کردیم که آیا تذکیه شد یا نه؟ گفته شده مرجع، استصحاب عدم تذکیه است. بحث در این است که آیا این أصالة عدم التذکیة در جایی که شک ما از جهت قابلیت تذکیه باشد ـــ نه مثل اینکه مسلمان ذبح کرده یا تسمیه گفته؟ ــــ جاری است یا نه؟

گفتیم باید در مقدمه، چند نکته را بحث کنیم. نخست آنکه عدم تذکیه باید اثر شرعی داشته باشد که بیان شد. معلوم نیست که تذکیه اثر شرعی داشته باشد. چه بسا میته است که اثر شرعی دارد. البته باید در فقه بحث کرد.

امر دوم آن بود که سلمنا که استصحاب عدم تذکیه مجال دارد، اما باید بررسی شود که عدم تذکیه در خطابات، به نحو تقییدی اخذ شده یا ترکیبی؟ وقتی که قرار است که استصحاب را در موضوعات مرکب جاری کنیم، باید بررسی کنیم که اخذ قید به چه نحو است، آیا قابلیت استصحاب را دارد یا نه؟ مثلا اگر فرمود عالمی را اکرام کن که فاسق نباشد، در این صورت موضوع، مرکب است از عالم و اینکه فاسق نباشد، الان که عالم است بالوجدان و یک زمان فاسق نبوده، پس استصحاب عدم فسق جاری می‌شود. در این صورت اخذ قید به صورت سالبه محصله است. اما اگر قید را به نحو نعتی اخذ کند مثل اینکه بفرماید عالم غیر فاسق را اکرام کن. اگر غیر فاسق حالت سابقه داشت، استصحاب غیر فاسق جاری نیست که اثبات کند پس او عالم غیر فاسق است.

در مرکبات این معروف است که آیا به نحو ترکیبی اخذ شده یا تقییدی؟ اگر به نحو ترکیبی است، استصحاب در قید مجال دارد. استصحاب در کل مجال ندارد چون کل اثر ندارد. اجزاء کنار هم اثر دارد نه مجموع. اما اگر به نحو قیدی و نعتی بود، استصحاب در قید اثر ندارد ولی در مجموع اثر دارد. قبلا این مجموع و مقید نبود، استصحاب عدم مقید جاری است لذا عکس صورت قبلی نتیجه می‌دهد. استصحاب عدم فسق، نتیجه‌اش اثبات وجوب اکرام است ولی استصحاب عالم فاسق، اثبات عدم وجوب نتیجه می‌دهد. اما ظاهر استثناء سالبه محصله و واوی است. ﴿إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ﴾ یعنی حیوان باشد و ذهاب روح باشد و عدم تذکیه باشد که حرام را نتیجه دهد. اینکه به نحو اتصاف باشد، نیاز به مؤونه زائده دارد. لذا در فقه، جریان استصحاب عدم قیودات از همین باب است یعنی ظاهر هر قیدی، واوی بودن است.

اما سیأتی در باب استصحاب که اگر به نحو قید نیز باشد، ‌با استصحاب قید، مقید ثابت می‌شود. درست است که اصل مثبت است ولی عدم حجیت اصل مثبت به دلیل قصور است نه اینکه محال باشد. وقتی خود صاحب شریعت می‌فرماید وضو را استصحاب کن تا اثبات کند صلاة مع الوضوء بوده پس نماز صحیح است، لذا مشکلی نیست. حتی مرحوم خوئی که استصحاب عدم قید برای اثبات مقید را جاری نمی‌داند، به این اشکال مبتلا شده که در وضو چه می‌گویید؟ گفته وضو به نحو واوی اخذ شده یعنی نماز و طهارت نه نمازی که با طهارت باشد.

لذا اگر گفت حیوان باشد و لم یذک، استصحاب عدم تذکیه اثر دارد. همچنین اگر گفت حیوان باشد و ذهاب روح شده باشد و لم یذک، استصحاب عدم تذکیه همچنان اثر دارد. اما اگر گفت حیوانی که لم یذک یا حیوان مذهوق الروحی که لم یذک، جریان استصحاب مبنایی است. ظاهر آیه شریفه، اخذ قید به نحو واوی است نه نعتی.

نکته سومی که موقوف علیه أصالة عدم التذکیة است و باید بررسی شود، آن است که حقیقت تذکیه چیست؟ در بیان حقیقت تذکیه، احتمالات و اقوالی مطرح است.

یک احتمال آن است که تذکیه، یک امر بسیط و مسبب تکوینی از افعال مکلف باشد. اینکه ذبح رو به قبله و تسمیه باشد، تکوینا سبب تحقق تکوینی تذکیه است. شبیه این مطلب را مشهور در مورد طهارت حدثیه گفته‌اند. گفته شده که طهارت حدثیه مسبب از وضو و غسل است و وقتی که با شرایطش وضو می‌گیری، کدورتی که در نفس بر اثر حدث ایجاد شده، از بین می‌رود. مردم نیز می‌گوید وضو گرفتم و نورانی شدم و روایت نیز فرمود الوضوء نورٌ. به نظر ما ا ین سخن بعید از ذهن نیست. اما مرحوم خوئی مسبب تکوینی در طهارت حدثیه را قبول نکرده. مرحوم نائینی نیز آن را دور از ذهن دانسته است.

پس اگر گفتیم تذکیه، مسبب تکوینی است ـــ شاید مرحوم آخوند[1] نیز ناظر به این احتمال بوده ـــ الان شک داریم این حیوان قابلیت برای تذکیه دارد، می‌گوییم قبلا تذکیه نبود، استصحاب می‌گوید الان نیز تذکیه نیست. مرحوم شیخ نیز این استصحاب را جاری می‌داند.

احتمال دوم آن است که تذکیه مسبب است و امر بسیط است ولی مسبب تکوینی نیست بلکه اعتبار شرعی است. وقتی که مکلف این اعمال و شرایط ذبح را انجام داد، شارع مقدس این حیوان را مذکی اعتبار می‌کند. مرحوم خوئی این مطلب در باب غسل و وضو فرموده که شارع مقدس طهارت را اعتبار کرده و طهارت چیزی غیر از غسلات و مسحات نیست. حتی در مورد طهارت خبثیه گفته شده که فلان لباس تمیز و پاکیزه است ولی شارع مقدس با ملاقات ید مرطوب کافر می‌فرماید نجس است و در تکوین هیچ نجاستی مثل دم و بول نیست، ولی دوباره که لباس شسته شود، شارع مقدس آن نجاست را به طهارت تبدیل کرد.

در حیوان نیز وقتی که شرایط ذبح مراعات نشود و خودش بمیرد، شارع مقدس آن را نجس و میته اعتبار کرده و اکلش حرام است ولی اگر شرایط مراعات شد، این حیوان را مذکی اعتبار می‌کند. مذکی یک امر اعتباری به ید شارع است. در این صورت استصحاب عدم تذکیه جاری است. قبلا این اعتبار از سوی شارع صادر نشده بود و الان شک داریم، اصل آن است که این اعتبار محقق نشده است.

احتمال سوم آن است که تذکیه چیزی غیر از طهارت نیست. تذکیه یعنی پاکی. فرمود السمک ذکی حیه و میته، یعنی طاهر. اگر شرایط ذبح و صید رعایت شد، شارع مقدس، آن حیوان را طاهر، اعتبار می‌کند. در دیدگاه قبلی، مذکی خودش یک اعتبار است و طهارت از آثار تذکیه است ولی اینجا می‌گوییم مذکی یعنی طاهر که اگر شرایط رعایت شد، بعضی حیوانات ماکول اللحم هستند و بعضی دیگر نیستند.

در این صورت اگر شک کنیم شارع مقدس این حیوان را طاهر اعتبار کرده یا نه، استصحاب عدم طهارت، مجال ندارد. چون حالت سابقه او عدم طهارت نیست بلکه حالت سابقه، طهارت بود. حیوانی را که زنده است، عدم طهارت در حقش جاری نیست بلکه طاهر است. حتی اگر کسی گفت استصحاب طهارت مجال نیست چون ملاک طهارت حیوان زنده و میته تفاوت دارد، می‌گوییم کل شیء لک حلال جاری است.

احتمال چهارم و پنجم آن است که تذکیه یک امر بسیط نیست ـــ شاید مراد مرحوم آخوند[2] همین احتمال باشد ـــ تذکیه یعنی همین افعال مکلف در مورد ذبح و رعایت شرایط. مرحوم نائینی به این معنا تصریح کرده و گفته تذکیه از مسببات نیست بلکه خود همین افعال است. اما مرحوم آخوند می‌گوید این افعال باید در محل قابل تذکیه قرار گیرد که تذکیه باشد. مرحوم نائینی می‌گوید این افعال تذکیه است و محل قابل، در صدق تذکیه دخالت ندارد. قابلیت در حکم شارع به طهارت و حلیت دخیل است. اگر محل قابلیت داشت، شارع حکم به طهارت می‌کند و اگر قابل نبود، به طهارت حکم نمی‌شود گرچه همچنان تذکیه نام دارد. اما مرحوم آخوند می‌فرماید اگر قابل نبود، اصلا تذکیه نیست.

حال در جایی که در قابلیت تذکیه شک کنیم، مرحوم آخوند[3] می‌فرماید استصحاب عدم تذکیه جاری می‌شود. چون اگر شک در قابلیت باشد، یعنی شک در تحقق تذکیه است پس استصحاب عدم تذکیه جاری است. مرحوم نائینی می‌گوید شک در تذکیه نداریم. ایشان بین شبهات حکمیه و شبهات موضوعیه تفصیل می‌دهد. در شبهات حکمیه، متولد از کلب و غنم را ذبح می‌کنند و شک داریم که قابلیت دارد یا نه،‌ پس شک دارد که آیا شارع حکم به حلیت و طهارت کرده یا نه، آیه شریفه اگر اطلاق داشته باشد می‌گوییم حلال است و اگر اطلاق نداشته باشد، قاعده حل و طهارت می‌گوید مشکلی نداریم.

اما اگر شبهه موضوعیه بود، مثلا شب است و تاریک است و نمی‌دانیم این مذبوح، سگ است یا غنم؟ در شبهه موضوعیه، نمی‌توان به عام تمسک کرد. اگر استصحاب عدم ازلی کلب جاری شود، فبها و می‌گوییم حلال است ولی اگر استصحاب عدم ازلی جاری نشود که مرحوم نائینی قبول ندارد، شک می‌کنیم که طاهر است و حلال، کل شیء حلال و طاهر می‌گوید مشکلی ندارد و نوبت به استصحاب عدم تذکیه نمی‌رسد چون این حیوان تذکیه شده است.

با این بیانات مشخص شد که به نحو مطلق نمی‌توان گفت استصحاب عدم تذکیه در جایی که در تذکیه از حیث قابلیت، شک داریم، به نحو مطلق بگوییم این استصحاب جاری است بلکه باید تفسیر ما از تذکیه مشخص باشد.

این قید قابلیت تذکیه در کلمات خیلی از اصولیون مطرح است و ادعا کردند که قابلیت یک واقعیت تکوینی است و حیوانات دو قسم هستند، بعضی حیوانات قابلیت تذکیه را دارند مثل غیر کلب و خنزیر و بعضی حیوانات این قابلیت را ندارند مثل کلب و خنزیر.

اما به نظر می‌رسد این قابلیت به شریعت ربطی ندارد. هم ثبوتا و هم اثباتا به نظر می‌رسد که قابلیت تذکیه یک امر موهوم است. خنزیر تکوینا با گرگ هیچ فرقی ندارد. خنزیر در تکوین دارای یک خصوصیتی نیست که قابلیت تذکیه نداشته باشد ولی گرگ این خاصیت را داشته باشد. به نظر ما احکام تابع مصالح و مفاسد است و قطعا شارع وقتی فرموده یکی حلال و دیگری حرام، به دلیل یک مفسده و مصلحت بوده، ولی این تفاوت به دلیل تفاوت در خلق و تکوین و قابلیت تذکیه نیست. در مورد مسوخ که حرام شده، به دلیل ملاکات است برای این است که عبرت بماند و این یعنی قبل از این حکم، حلال بودند و قابلیت تذکیه داشتند ولی بعدا که انسان‌ها گناه کردند و مسخ شدند و شبیه حیواناتی مثل خنزیر و قردة شدند، تا سه روز زنده ماندند و بعد مردند، و از آن به بعد، همان حیوانات که قبلا حلال بودند، حرام شدند تا اینکه عبرت‌ها زنده بماند. در شریعت فرمودند حیوانات دو قسم هستند، برخی چنین است که اگر شرایط ذبح رعایت شود، حکم به طهارت و حلیت می‌شود و در برخی اگر شرایط رعایت نشود، حکم به طهارت و حلیت نمی‌شود.

پس اینکه در تکوین اختلاف میان حیوانات وجود داشته باشد، قابل باور نیست بلکه در محدوده تشریع است که این اختلاف را می‌پذیریم و در همین محدوده نیز نمی‌توان به چرایی مطلب به صورت دقیق و صریح پی برد.

اما تذکیه چیست؟


logo