« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1403/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

الأصول العملية/أصالة الاحتياط /علم اجمالی دلیل بر لزوم احتیاط/انحلال علم اجمالی/اقسام انحلال

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /علم اجمالی دلیل بر لزوم احتیاط/انحلال علم اجمالی/اقسام انحلال

 

خلاصه بحث سابق

بحث در پاسخ از دلیل عقلی بود که برای وجوب احتیاط اقامه شده بود و آن عبارت بود از علم اجمالی به وجود تکالیفی در اطراف عدیده‌ شبهات. کسی توهم نکند که اطراف این علم اجمالی غیر محصوره است پس این علم اجمالی بی‌تاثیر است، زیرا سیأتی اگر معلوم بالاجمال کثیر باشد و آن نیز کثیر در کثیر باشد، مثل شبهه محصوره می‌شود نه غیر محصوره.

گفتیم به اصل شبهه پاسخ دادند، بعضی به اینکه این علم اجمالی حقیقتاً منحل است و بعضی گفتند حکما منحل است و بعضی دیگر گفتند تعبدا منحل است کما سیأتی.

کما این که گفته شدظاهر کلام مرحوم آخوند در ابتدا، انحلال حقیقی است و در ادامه این را نپذیرفته و در نهایت به انحلال حکمی قائل شده است.

تتمه کلام در مورد بیان سوم مرحوم آخوند که انحلال حقیقی است، که مرحوم شیخ انصاری آن را تقریب فرموده و گفته علم اجمالی کبیر به علم اجمالی صغیر منحل می‌شود زیرا احتمال انطباق معلوم بالاجمال کبیر بر معلوم بالاجمال صغیر وجود دارد.

مرحوم خوئی[1] در توضیح این سخن فرموده سه علم اجمالی داریم، علم اجمالی کبیر، یعنی به وجود تکالیف در وقایع کثیره‌ای علم اجمالی داریم از آنجا که لازمه دین همین است که تکلیف باشد. یک علم اجمالی متوسط نیز داریم، یعنی به وجود تکالیف در گردونه امارات و اصول مثبته تکلیف، علم اجمالی داریم،‌ چون همه امارات که خلاف واقع نیستند و یقینا در گردونه امارات مطلق و اصول مثبته تکالیفی وجود دارد. لذا احتمال می‌دهیم تمام تکالیفی که در علم اجمالی کبیر، معلوم بود،‌ در این گردونه دوم باشد هرچند برخی از موارد در گردونه دوم کذب باشد ولی ممکن است همین مقدار کذب، تکالیف غیر الزامی باشد.

ایشان فرموده علم اجمالی کبیر به دلیل این احتمال انطباق، به علم اجمالی متوسط منحل می‌شود و الان نمی‌توان گفت یا در اینها احکام شرعیه وجود دارد یا در آنها، بلکه در این مقدار که امارات است، قطعا احکام الزامی وجود دارد. قوام علم اجمالی به قضیه منفصله است که یا اینها واجب است یا آنها، ولی الان که احتمال انطباق می‌دهیم، این قضیه منفصله منحل می‌شود و نسبت به یک طرف شک بدوی می‌شود.

فرموده یک علم اجمالی صغیر در گردونه امارات معتبره نیز داریم که ضیق شد و امارات غیر معتبره کنار رفت. در این علم اجمالی ممکن نیست که همه ثقات دروغ گفته باشند. لذا احتمال انطباق می‌دهیم که شاید معلوم بالاجمال در علم متوسط، در همین مقدار صغیر منطبق باشد. کسی نگوید که نمی‌شود همه غیر معتبره‌ها دروغ باشد، چون خواهیم گفت بله دروغ نیست ولی شاید در میان معتبره‌ها، مفاد همان غیر معتبره‌ها وجود داشته باشد و لذا احتمال انطباق معلوم بالاجمال در همه امارات و اصول را در گردونه علم اجمالی صغیر وجود دارد. لذا مکلف نمی‌تواند بگوید یا اینها الزامی هستند یا امارات غیر معتبره، بلکه یقینا علم اجمالی صغیر الزامی هستند و در مورد بقیه شک بدوی دارد.

مرحوم آخوند این بیان را نپذیرفته و آن را در کفایه نیاورده و در تعلیقه[2] رسائل نیز به مرحوم شیخ اشکال گرفته که مجرد انطباق، ‌موجب انحلال نیست بله، اگر علم تفصیلی بود، انحلال است. علم تفصیلی به معنای آن است که اگر مثلا بینه گفت یکی از این سه کاسه نجس نیست، موجب نمی‌شود که علم اجمالی به نجاست دو کاسه دیگر از بین برود.

مرحوم آخوند فرموده اگر علم تفصیلی، وجدانی باشد، انحلال حقیقی است ولی اگر تعبدی باشد، انحلال حکمی است.

مرحوم آغاضیاء[3] فرموده نه تنها علم اجمالی بلکه علم تفصیلی نیز انحلال ایجاد نمی‌کند. مثلا علم اجمالی داریم یا این نجس است یا آن، بینه گفت این یکی نجس است، در این صورت انحلال ایجاد نمی‌شود. انحلال یک امر وجدانی و احساسی است و اینکه منحل شد یعنی در صفحه ذهن نیست و هنوز می‌توان گفت یا این نجس است یا دیگری.

شاهد بر مدعا آن است که احتمال نجاست طرف دیگر هنوز وجود دارد و می‌توان احتمال داد که با اینکه یکی قطعا نجس است ولی دیگری شاید با یک نجاست دیگر نجس شده باشد.

اشکال و پاسخ

همانطور که نسبت به طرف دیگر علم تفصیلی داریم که نجس است چطور می‌توان علم اجمالی داشت که نجس است؟ این یک تنافی است.

سیأتی که علم به چه چیزی تعلق می‌گیرد؟ آیا علم به خارج تعلق می‌گیرد یا علم صورتی است که در ذهن نقش می‌بندد. ایشان گفته اگر علم به خارج تعلق گرفت، نمی‌شود هم معلوم بالاجمال باشد هم معلوم بالتفصیل، اما علم به عناوین ذهنیه تعلق می‌گیرد نه خارج. در این صورت دو عنوان داریم، یعنی یکی از این ظرف‌ها نجس است پس علم اجمالی داریم و همچنین خصوص یکی از ظرف‌ها که بینه دارد، نجاست دارد و این معلوم بالتفصیل است.

به طور کلی شک و علم اجمالی از همین قبیل است و می‌توانند با هم جمع شوند و بدتر از این است که علم و علم جمع شوند. در همه موارد علم اجمالی، شک و علم با هم جمع شده‌اند یعنی معلوم بالاجمال هستند به عنوان احدهما و مشکوک تفصیلی هستند به عنوان خصوص احدهما.

اما همانطور که مرحوم خوئی فرموده انصاف آن است که این فرمایش در بخش علم تفصیلی خلاف ارتکاز و وجدان است قطعا، یعنی در جایی که یکی از دو ظرف نجس است و بینه گفت این یکی نجس است، چنین نیست که در ارتکاز مکلف آن باشد که یا این نجس است یا آن. آیا هنوز این قضیه منفصله موجود است و در این علم تفصیلی صحیح است بگوییم یا این نجس است یا آن؟ یا اینکه نجاست دوتا نمی‌شود و یک حکم بیشتر نیست. یا مثلا یا این واجب است یا آن واجب است، و علم تفصیلی پیدا شد که این طرف واجب است و البته احتمال وجود دارد که طرف دیگر نیز واجب باشد، به هر حال وقتی مکلف علم تفصیلی پیدا کرد که این واجب است، آیا می‌تواند بگوید یا این واجب است یا آن؟ به نظر ما نمی‌شود و بالوجدان علم اجمالی باقی نیست و یک طرف تفصیلا واجب است و در طرف دیگر، احتمال وجوب دیگر وجود دارد که ربطی به علم تفصیلی ندارد.

در تحلیل علم اجمالی دو تحلیل است. یک تحلیل از سوی مرحوم اصفهانی است که می‌گوید لب علم اجمالی، یک علم تفصیلی و چند شک تفصیلی است. اجمال در علم معنا ندارد، لذا اگر علم اجمالی داریم یکی از این کاسه‌ها نجس است یعنی جامع آنها تفصیلا مشخص و معلوم است که نجاست در میان است ولی در خصوص هر طرف شک تفصیلی وجود دارد. در این صورت معلوم و مشکوک یکی نیستند و مرکزشان دو تا است.

مبنای دیگر که مرحوم آغاضیاء این را قبول دارد و ظاهرا قدماء نیز قبول کردند، آن است که در حقیقت علم اجمالی، اجمال در اطراف نیست بلکه در علم است. علم دو قسم است، برخی از علمها واضح و روشن است که علم تفصیلی نام دارد که مراتب دارد مثل حق الیقین و عین الیقین، و برخی از علم، با اینکه صورت است ولی ابهام دارد مثل شبحی که از دور می‌آید، با اینکه مکلف به یک صورت علم پیدا کرده ولی این صورت ابهام دارد که منطبق‌علیه آن چیست. پس علم اجمالی یعنی صورت ذهنیه‌ای که ابهام دارد و باز نیست.

با این توضیح، حتی طبق مبنای مرحوم آغاضیاء با وجود علم تفصیلی، علم اجمالی وجود ندارد؛ اینکه علم تفصیلی با علم اجمالی جمع شدند کما اینکه شک و علم اجمالی با هم جمع شدند، پاسخ این است که قیاس مع الفارق است. علم اجمالی عبارت است از صورتی که ابهام دارد، یعنی از ابتدا علم همان صورت تار است. شما می‌گویید چون علم تار است و منطبق‌علیه مشخص نیست، پس شک داریم. در اینجا جمع صورت نگرفته بلکه تار بودن باعث شده که شک منطبق‌علیه باشد. لذا چنین نیست که یک چیز هم معلوم و هم مشکوک باشد. لذا ابتدا علم اجمالی بود و دو طرف داشت، و سپس بینه آمد و گفت این طرف واجب است، نتیجه آن است که یک طرف علم، واجب است تفصیلا و طرف دیگر وجود ندارد.

پس اگر علم تفصیلی باشد، انحلال رخ می‌دهد ولی در محل کلام، علم اجمالی وجود دارد، آیا این علم اجمالی به دلیل احتمال انطباق، می‌تواند موجب انحلال شود یا نه؟ البته در این شک نیست که با وجود علم تفصیلی، انحلال رخ می‌دهد حقیقتاً و فرمایش مرحوم آخوند صحیح است.


logo