1403/09/04
بسم الله الرحمن الرحیم
الأصول العملية/أصالة البراءة /استدلال به دلیل عقلیِ بر برائة/قبح عقاب بلابیان در کلمات مرحوم نائینی ومرحوم آخوند
موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /استدلال به دلیل عقلیِ بر برائة/قبح عقاب بلابیان در کلمات مرحوم نائینی ومرحوم آخوند
خلاصه بحث سابق
بحث در فرمایشات مرحوم شهید صدر حول مسلک حق الطاعة است که قبح عقاب بلابیان را در مولای حقیقی و ذاتی انکار کرده و فرموده در اینجا احتیاط لازم است. کلمات دیگران که برای اثبات قبح عقاب بلابیان آوردهاند، متعرض شده، از جمله فرمایش مرحوم اصفهانی که مطرح شد.
مرحوم نائینی[1] با توجه به ذهن عرفیاش گفته قبح عقاب بلابیان یک مطلب واضح است و قیاساتها معها. در بعضی تقریراتش گفته عقاب دائر مدار تقصیر است و باید تقصیر سر زده باشد و مقصر را عقاب میکنند، اما کسی که فحص کرده و مأیوس شده و مورد نیز از موارد لزوم احتیاط نیست، مقصر نیست که عقوبتش صحیح باشد.
شهید صدر[2] تقریر دیگری از مرحوم نائینی نقل کرده که فرموده عقوبت در جایی است که تحرک به سمت را با وجود یک محرکی، ترک کند. اگر محرکی از جانب مولی بود و تحرک را ترک کرد، پس معاقب است و قبیح نیست، اما اگر محرک از سوی مولی نباشد، عقاب عبد بر ترک تحرک، قبیح است.
لایقال که احتمال میتواند محرک باشد، فانه یقال، که شرط تحرک و محرکیت تکلیف مولی و هر چیزی، وصول آن است. اگر عبد بداند آب در اینجا وجود دارد به سمت او حرکت میکند. تحرک از اراده انسان ناشی میشود و یک امر نفسانی است پس مبادی آن نیز نفسانی است و باید در ذهن انسان حضور پیدا کند که حرکت کند. وقتی که تکلیف مولی واصل نشده و عبد فحص کرده و نیافته و تحرک نکرده و به سمتش نرفته، عقوبت ندارد چون محرک نداشته. پس محرک مجرد تکلیف نیست بلکه تکلیف واصل است که یا به علم یا ما یقوم مقام العلم حاصل میشود.
شهید صدر[3] پاسخ داده اینکه گفتید عقاب برای مقصر است، صحیح است و کسی که در نظام عبد و مولی کوتاهی میکند، استحقاق عقوبت دارد اما میتوان ادعا کرد چون مولویت مولی در اعلی مراتب مولویت است و مولویت ذاتی است و باید او را شکر و مراعات کرد، حتی اگر احتمال تکلیف را اعتنا نکنیم، عقل ما را مقصر میداند.
ایشان بیان را به وصول معنا میکند و در موالی عرفی، چون مولوی ضعیف است، باید وصول علم یا علمی رخ دهد، پس عقاب بلابیان قبیح است چون حجیت و منجزیت دائر مدار مولویت است و این مولویت در مرتبه نازله و جعلیه و غیر ذاتیه است، عقاب عبد بلابیان و بلاوصول علم و علمی قبیح است. حتی اگر مولویت خیلی ضعیف باشد، بلاوصول امر مهم نیز عقوبتش قبیح است. اما در مورد باری تعالی، چون مولویتش ذاتیه و در اعلی مراتب است، هرچند عقاب بلابیان در مثل غافل قبیح است، اما در مثل کسی که شک و وهم دارد، احتمال میدهد که همین احتمال، وصول باشد. پس او مقصر است چون مولی عظمت دارد و ترک تحرک در فرض وجود احتمال، تقصیر است.
پس اینکه مرحوم نائینی میگوید محرک باید وصول پیدا کند و ترک تحرک در جایی که محرکیت نباشد، عقوبت نیست، صحیح است ولی به نظر ما وصول پیدا کرده یعنی وصول احتمالی. وصول احتمالی برای محرکیت در مورد مولای حقیقی کفایت میکند. لذا نتیجه گرفته که در جمیع شبهات که احتمال در آنها وجود دارد، احتیاط واجب است. البته قبلا ما میگفتیم بلابیان یعنی بلامبرر ولی ایشان گفته بلامبرر یعنی بدون حجت و حجت یعنی آنچه که احتجاج با آن صحیح است و لایصح الاحتجاج یعنی عقاب قبیح است و این قضیه بشرط المحمول است. عقاب قبیح است یعنی صحیح نیست عقابش در جایی که مصحح عقوبت ندارد یعنی جایی که عقابش قبیح است.
اما به نظر میرسد «بیان» یعنی مبرر و «وصول» ملاک حکم نیست. در جایی که مولی احتیاط را واجب کرده، میگوییم ایجاب احتیاط، مبرر عقوبت است و مولی میتواند شخص جاهل را عقوبت کند و تعلیل کند که اگر عقوبت میکنم به دلیل آن است که احتیاط را واجب کردم ولی عبد احتیاط نکرد. برای تقریب به ذهن میگوییم: عقابش میکند و آن عقاب را به این مستند میکند که گفتم احتیاط کن و استنادش به ایجاب احتیاط است نه اینکه عبد احتمال تکلیف میداد و این احتمال، منجز تکلیف بود و این معنا، خلاف متفاهم عرفی است. درست است که احتمال وصول تکلیف داده میشود ولی مستند عقلاء و موالی بر عقوبت کردن، آن است که چون احتیاط را واجب کرده. أمّا این که «وصول» مصحح عقوبت باشدخلاف ارتکاز است.
اینکه ایشان فرموده: قبح عقاب بلامبرر و بلاحجت یک قضیه بشرط المحمول است، میگوییم چنین نیست. مولی را سرزنش میکنند که چرا عقاب کردی در جایی که مبرر و مستمسک ندارد؟ این مستمسک نداشتن، موضوع است برای قبح عقاب، به تعبیر دیگر، بیجهت عقاب کردن، یک قضیه بشرط محمول نیست. عقاب به علت و مبرر نیاز دارد و اگر گفته شود این کار تو بدون جهت است، غیر از این است که بگوییم کار تو قبیح است و عین قبح نیست. قبح عقاب بلابیان وقتی است که مولی مستمسک نداشته باشد و این نداشتن مستمسک، موضوع است برای اینکه فعل مولی، قبیح باشد. از آنجا که غالب مستمسکها از سوی شارع، بیان بوده، اصولیون از تعبیر لابیان استفاده کردند.
اما به هر حال هنوز فرمایش شهید صدر پاسخ داده نشده و ایشان میتواند ادعا کند که احتمال، منجز تکلیف است.
مرحوم آخوند[4] ادعا کرد که قبح عقاب بلابیان یک حکمی است که یشهد به الوجدان، یعنی وجدان میگوید عقاب جاهل قاصر قبیح است.
اما شهید صدر[5] پاسخ داده که وجدان در موالی عرفی است که چون مولویتش ضعیف است، پس حجیت او نیز ضعیف است اما در مورد مولای ذاتی که خالق و منعم است، از آنجا که مولویت او وسیعه است، وجدان بر عکس حکم میکند و اگر کسی به این نکتهای که بیان کرده، التفات کند، متوجه میشود که باید در شبهات بدویه، در برابر این مولی احتیاط کرد.
ایشان ادعا دارد که حجیت منوط به مولویت است و هر چه که مولویت ارقی شود، حجیت نیز اوسع میشود. این نکته مهمی است که اصولیون از آن غفلت کردند. حجیت از حدود مولویت است و چون مولی است، عقابش صحیح است و چون مولی است، شکر و طاعتش لازم است. به چه مقدار طاعتش لازم است؟ باید بررسی کرد که به چه مقدار مولویت دارد؟ لزوم طاعت از مولویت ناشی میشود و حدود طاعت از حدود مولویت ناشی میشود. گاهی فقط در دایره معلومات باید مولی را اطاعت کرد و گاهی مظنونات نیز اضافه میشود و گاهی چنان مولویت بالا میرود، باید او را حتی در دایره احتمالات و تکالیف احتمالی نیز اطاعت کرد.
لازمه فرمایش ایشان آن است که عقل بگوید اگر ما باشیم و مولی، همه جا و هرجا که شبهه باشد چه وجوبیه چه تحریمیه، باید احتیاط کرد که طبیعتاً مستلزم حرج و سختی است گرچه شاید بر اساس شریعت، حرج از تکلیف برداشته میشود ولی در حکم عقل، حرجی بودن مانع از تکلیف نیست مگر اینکه اختلال نظام ایجاد شود کما اینکه این نکته در باب انسداد بیان شد.
اما اینکه ایشان گفته طاعت منوط به مولویت است، به نظر ما چنین نیست بلکه طاعت منوط به «ما وصل من جانب المولی» است. طاعت و حکم عقل یعنی شکر منعم و امثال ذلک، منوط به فرمایش مولی است. در ذهن ما چنین است که: أوّلاً: عقل میگوید طاعت را به تکالیفی که علم یا حجت پیدا کند، تعلق میگیرد چه مولی اعلی باشد چه نباشد. اینکه صرف احتمال از سوی مولی باعث شود عقل بگوید احتیاط کن، پذیرفتنی نیست. همانطور که در نظام عبد و مولای عرفی، مساله چنین است که هر چه گفته، تکلیفآور است، کذلک در نظام عبد و مولای حقیقی نیز به همان صورت عمل میشود. بعید است که یک نظام دیگری در میان باشد.
شاهد مطلب آن است که در لسان شریعت به همین شیوه سخن گفته شده و فرمودند: هلا تعلمتَ، لسان شریعت مثل همین لسان عرف است و از علم و جهل سخن گفتند. اگر علم داشته باشد میفرماید عقوبت دارد و اگر علم نباشد، میفرماید عقوبت ندارد و همان نظام جاری در میان موالی عرفی را تایید میکند.
پس ادعا میکنیم که در نظام عبد و مولای حقیقی، یک امر جدیدی در نظر عقل احساس نمیکنیم بلکه به ملاحظه اینکه بزرگ است و مولای با عظمت به قصورات، ایراد کمتری میگیرد، نتیجه این است که عقاب بلابیان و بدون وصول در نظام عبد و مولای عرفی قبیح است و در نظام عبد و مولای حقیقی اقبح است. مردم میگویند ما جاهل قاصر را میبخشیم ولی تو که خدای حقیقی هستی، نمیبخشی؟ این قبیح است.
بنابراین قاعده قبح عقاب بلابیان و بلامستمسک همانطور که در میان عقلاء قبیح است، در مورد باری تعالی نیز قبیح است.
هذا تمام الکلام در برائت عقلیه.