1403/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
الأصول العملية/أصالة البراءة /استدلال به دلیل عقلیِ بر برائة/مسلک حق الطاعة
موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /استدلال به دلیل عقلیِ بر برائة/مسلک حق الطاعة
خلاصه بحث سابق
بحث در قاعده قبح عقاب بلابیان بود. گفتیم دو فرمایش حول این قاعده بیان شده است. یکی فرمایش مرحوم روحانی در منتقی الاصول است که اساسا این قاعده را منکر شده بود و فرمایشات ایشان به مقدار لازم بیان شد.
حاصل اشکال ما بر فرمایش ایشان دو مطلب است:
أوّلاً: اینکه ایشان فرمود ما ملاک عقاب مولی را نمیدانیم و اینکه چرا مولی عقاب میکند؟ تأدیب معنا ندارد و بعید است که تشفی قلوب مؤمنان باشد و پذیرفتیم که مناط و علت عقوبت خداوند در آخرت را نفهمیدیم، اما این ملازمه ندارد که در یک مورد، عقابش را منتفی بدانیم و بگوییم قطعا عقاب نمیکند.
اضافه میکنیم که خود ایشان در مورد غافل میگوید عقابش قبیح است. به ایشان میگوییم اگر ملاک، عقاب مجهول است، با این حال قبول دارید که عقاب غافل قبیح است، نباید تفاوتی با جاهل قاصر مأیوس داشته باشد.
ثانیاً: اینکه ملاک عقاب در آخرت را نمیدانیم، به ما ضرر نمیزند. مهم ملاک آن قانون است. بنابر این است که عقاب خداوند بر اساس یک قانون و قرارداد است. باید بررسی کرد که حدود قانون کدام است و اینکه آیا شامل جاهل قاصر نیز میشود یا نه؟ اینکه ترتیب اثر میدهد یا نه و عقاب میکند یا نه، برای ما مهم نیست. ادعای ما این است که قانون و قراردادی که برای استحقاق مؤاخذه و عقوبت وجود دارد، همان است که میان عقلاء رواج دارد چون طریقه دیگری را بیان نکرده است. خداوند فرمود فقط تکالیف من را امتثال کنید و اگر امتثال نکنید عقوبت میشوید، این ظاهر در عقوبت میان موالی عرفی است.
البته ایشان ادعا کرده که در میان عقلاء چنین قانونی نیست که قاصر استحقاق عقوبت نداشته باشد، اما به نظر ما همین قانون بهگونهای است که اگر موالی عرفیه میگویند عقوبت نیست مثل صبی و مجنون، که شریعت نیز تایید کرده است.
بلکه به نظر ما، استحقاق عقاب که یک قانون مقبول عند الشارع است، اخف از قانونی است که میان عقلاء رواج دارد. ممکن است کسی بگوید عقاب جاهل قاصر که به خلاف افتاد، عند العقلاء عقابش قبیح نیست ولی عند الله قبیح است. این مربوط به عظمت ربّ میشود و چه بسا عقوبت شخصی به لحاظ شخصیت معاقِب، به جا باشد ولی اگر همان فعل و مخالفت نسبت به معاقِب عظیم الشأن رخ دهد، گفته میشود که چنین عقوبتی از سوی چنین مولایی سزا نیست. به طور کلی عقل ادراک میکند که یقینا این عقوبت از این مولی صادر نمیشود و اصلا استحقاق عقوبت از سوی این مولی ثابت نیست. در ادعیه نیز هرچند ابراز به خداوند به گونهای است که نشان میدهد مستحق بالاترین مجازاتها است ولی همه اینها برای قرب بیشتر به مولی است و قطعا چنین عذابها و عقوبتهایی از مولی صادر نمیشود و اصل استحقاق را نیز از بین میبرد.
بنابراین در مورد مخالفت جاهل قاصری که از خطاب مولی فحص کرده و مأیوس شده، عقوبت از مولای کریم بسیار با عظمت، صادر نمیشود.
هذا تمام الکلام در وجه اول برای انکار قبح عقاب بلابیان.
وجه دوم: مسلک حق الطاعة
مسلک حق الطاعة کبری را قبول دارد که عقاب بلابیان قبیح است و میگوید مصداق آن در میان موالی و عبید عرفی محقق شده اما میگوید در حق مولای حقیقی، لابیان به معنای لامبرر منتفی است. نسبت به عبد با مولای حقیقی با نسبت عبد با مولای مجازی و اعتباری تفاوت دارد. در موالی اعتباری، قبح عقاب بلابیان مصداق پیدا میکند ولی در مورد خداوند مصداق ندارد.
به این بیان که خداوند سبحان، خالق و منعم است و محدوده عظمت او اوسع است و هر چه دایره عظمت او اوسع باشد، کذلک دایره حجیت نیز اوسع خواهد بود. این سخن را ما قبول داریم. دایره احتجاج و ملاحظهکردن در مورد هر مولی تفاوت دارد. مولایی که عظمت خاصی ندارد، پاسخ ظاهری و دم دستی به او کافی است. اما اگر مولا عظمت بیشتری داشته باشد، مساله شدت پیدا میکند. هر چه مولویت مولا أشد میشود، مراعات جانبش آکد میشود. نسبت به مولای ضعیف یک نوع برخورد داریم. مولای قوی که همهچیز ما در دست اوست، گونهای دیگر برخورد داریم. مثلا نوه نسبت به پدربزرگ راحتتر است ولی نسبت به پدرش سنگینتر است. هر چه انعام و کرامت و رسیدگی مولی به عبد بیشتر باشد، عبد نیز باید در مقام عمل بیشتر مراعات او را داشته باشد.
لذا در مورد مولای حقیقی، احتمال تکلیف نیز مؤثر است و عقل میگوید همه چیز عبد برای این مولی است و تمام وجودت و هستیات وابسته به او است، پس در برابرش باید احتمال مخالفت را رعایت کنید و این احتمال منجز است پس قبح عقاب بلابیان جاری نیست. همین احتمال مخالفت تکلیف چنین مولای با عظمتی، خودش مبرر و منجز است و باید مراعات شود. بنابراین در شبهات بعد الفحص نیز عقل عملی میگوید باید احتیاط کرد.
اما در ذهن ما این است که این فرمایش ناتمام است. برای اینکه صولت این کلام شکسته شود، میگوییم هیچ یک از عالمان سابق و متأخر چنین چیزی نگفتند که باید در برابر چنین مولایی احتیاط کرد. بعید است که در مورد این مساله عقلی، همه به خطا رفته باشند.
البته ممکن است ادعا شود یک نفر چنین قاعدهای را پایه ریخته و بقیه آن را قبول کردند، اما به هر حال این فرمایش که مقام مولویت و انعام و خالقیت یک مقام بالاتر است و باید در مقام عمل به این مقام توجه شود، با مقام دیگری در تعارض است. ظاهرا مقام انعام و مقام خالقیت با مقام احتجاج و لجاج خلط شده است. در مورد قضیه منعمیت چنین است و عقل حکم میکند که وجوب شکر منعم لازم است و کفران نعمت قبیح است. اما یک مقام دیگر است که مقام احتجاج نام دارد و خداوند نه بما هو منعم و معطٍ بلکه بما هو مولی بر عبد احتجاج میکند که چرا مخالفت من را مرتکب شدی؟ به نظر میرسد مقام احتجاج و لجاجی که میان عبید و مولی وجود دارد، اگر از آنچه که میان عقلاء وجود دارد، اسهل نباشد، ارقی از آن نیست. مولی هرچه که مقامش بالاتر باشد، اقتضا میکند که بر زیر دستانش آسانتر بگیرد. در مقام عقلاء که شخصیت بالایی ندارند، چنین چیزی نیست و برای جاهل قاصر حق عقوبت نمیبینند که ایشان قبول دارد، اما در نظام مولای حقیقی و عبد، به لحاظ عظمت مولی ـــ که همراه با آن صفات متعالی مثل سبقت رحمته غضبه و از خطاها عفو میکند و سیئة را به حسنة تبدیل میکند ـــ عبد جاهل قاصر مستحق عقوبت نیست.
پس مقام شکر و اخلاق و ابراز بندگی اقتضا میکند که مراعات خداوند بسیار انجام شود ولی در مقام حساب و کتاب، تفاوت دارد و به لحاظ کرامت بالای مولی، استحقاق عقوبت عبد صحیح نیست و میگویند چنین عقوبتی و استحقاقی در شأن چنین مولای با عظمتی نیست. بزرگی در این مؤثر است که در مقام لجاج تقبیح کنند گرچه در مقام نعمت و شکر، باید بیشتر مراعات کرد.
حاصل الکلام، شأن خداوند بزرگ نیست در موردی که عقلاء عقاب نمیکنند، عقاب کند. حتی اگر خداوند میفرماید ما هلاک نمیکنیم تا اینکه پیامبر و رسول بیاید، بیان همین مطلب عرفی است نه یک قانون خاص و ویژه برای خداوند.
حتی ایشان گفته مسلک حق الطاعة گرچه صحیح است ولی مورود روایات است. حق خدا چنین است به شرطی که از حقش نگذرد و روایات فرموده از حقم گذشتم.