1403/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
الأصول العملية/أصالة البراءة /استدلال به دلیل عقلیِ بر برائة/ بررسی قاعده قبح عقاب بلابیان
موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /استدلال به دلیل عقلیِ بر برائة/ بررسی قاعده قبح عقاب بلابیان
خلاصه بحث سابق
بحث حول قاعده قبح عقاب بلابیان بود که مشهور و معروف است بلکه بعضی ادعا کردند که من القواعد المسلم عند الکل است. اما دو شبهه برای انکار این قاعده مطرح است. نخست فرمایش صاحب منتقی الاصول است که بیان شد. فرمایش ایشان مورد مناقشه و محل منع است صدراً و ذیلاً.
مناقشه در کلام منتقی الاصول
اینکه ایشان در عقاب دنیوی ادعا کرد که عقاب بلابیان قبیح نیست و اصلا عقاب بلابیان از سوی خدا در دنیا واقع شده از کسی که هیچ قبیحی را انجام نمیدهد. به نظر میرسد این مطلب خلاف وجدان و ما یظهر من النصوص است. اینکه ایشان فرمود اگر عبدی عن جهلٍ به مولی ضربه بزند، عقوبتش صحیح است و کسی مولی را تقبیح نمیکند، درست است ولی اگر احتمال دهد این شخص، مولای اوست، این احتمال منجز است و این قضیه مولی، مثل امور مهمه در شریعت است و در جایی که ملاک خیلی قوی باشد، عقل به لزوم احتیاط حکم میکند. درست است که ایشان فرموده عقوبت مولی را تقبیح نمیکنند، ولی به دلیل آن است که مبرر داشته و احتمال وجود مولی، منجز بوده.
لذا اگر این عبد یقین پیدا کرد که این شخص، مولی نیست و معذلک احتمال داد که زدن او مجاز است و یا یقین داد که مجاز است و او را زد و کشف خلاف شد، با فرض اینکه فحص کرده ولی یقین داشت و او را زد، در این صورت اگر مولی عقابش کند، قبیح است. درست است که به مجرد اینکه مولی سیلی خورد و عبد را زد، عقلاء او را تقبیح نمیکنند چون این غضب مولی است ولی در فرضی که مولی غضبناک نیست و عبد را در دادگاه حاضر کردند و عبد بگوید من یقین داشتم که مولی نیست و زدم و برای مولی نیز ثابت شود که عبد راستگو است، در این صورت اگر مولی عقاب کند، عقلاء تقبیح میکنند چون عبد معذور بوده است.
اما نسبت به خداوند که عذابهای دنیوی را به سوی مطیعان و مؤمنان روانه میکند با اینکه مبرری ندارد، پاسخ میدهیم مبرر وجود دارد و در بعضی روایات فرمودند عذابهای مربوط به اهل ولاء، کرامت است و سبب تنبه و تضرع بیشتر میشود و ربطی به بحث ما ندارد. اینکه خداوند مؤمنان را به مشکلات میاندازد ربطی به قبح عقاب بلابیان و تکالیف ندارد، بلکه جهت دیگری دارد که مبرر میشود. بحث در این است که اگر مبرر نباشد، عقابش قبیح است ولی شاید جایی ربطی به تکلیف نداشته باشد و عقابش قبیح نباشد و عقاب اهل ولاء از همین باب است.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾[1] أَ رَأَيْتَ مَا أَصَابَ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ علیهمالسلام مِنْ بَعْدِهِ هُوَ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ هُمْ أَهْلُ بَيْتِ طَهَارَةٍ مَعْصُومُونَ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم كَانَ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ إِنَّ اللَّهَ يَخُصُّ أَوْلِيَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِيَأْجُرَهُمْ عَلَيْهَا مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ.[2]
جَامِعُ الْأَخْبَارِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام قَالَ: إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِيَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِيَاءِ كَرَامَةٌ.[3]
در آیه شریفه نیز فرمودند: ﴿وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ في أُمِّها رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا﴾ بعبارة اخری بحث در مورد عقاب بر تکلیف عن قصورٍ است در حالیکه در این امثله، عقاب دنیوی وجود دارد با اینکه عصیان نبوده و ربطی به تکلیف ندارد و لذا گاهی، اطاعت مبرر عقوبت میشود.
اما در مورد عقاب اُخروی، ایشان فرمود[4] در بحث عصیان و عقوبت، سه نظریه مطرح است. دیدگاه تجسم و آثار وضعیه و جعل و قرارداد. بنابر دو نظریه اول، عقوبت فعل خداوند نیست که بگوییم حسن است یا قبیح، بلکه این عمل مکلف، زمینه را خود به خود برای عقوبت اخروی فراهم میکند یا اثر وضعی فلان گناه، عقوبت در آخرت است. اما با این حال، مضر به ادعای اصولیون نیست. همان کسانی که قائل به دیدگاه تجسم و آثار وضعی هستند، به قاعده قبح عقاب بلابیان در اصول اشاره میکنند. اگر اشکال شود که فعلی در میان نیست که به حسن و قبح متصف شود، آنها پاسخ میدهند که اینها صیاغت و الفاظ است و میتوان نگفت قبح عقاب بلابیان بلکه میگوییم اگر عبدی عن تقصیر گناهی را انجام داد، خداوند چنین قرار داده که در قیامت به یک عقوبت تبدیل میشود یا فلان اثر وضعی را دارد، اما اگر عن قصور گناهی را انجام داد، این عمل برای او تجسم پیدا نمیکند و لذا همانطور که طبق نظریه سوم، از عدالت خداوند نیست که بدون مبرر، کسی را عقوبت کند، همچنین از عدالت خداوند نیست که برای مخالفت تکلیف قصوری، عقوبت مجسم را برای عبد ایجاد کند. همین مقدار برای مقصود اصولی کافی است یعنی همینکه بالوجدان این عمل از خداوند صادر نشده باشد، کافی است چه فعل باشد چه تجسم. بنابراین ممکن است کسی تجسم را قبول داشته باشد ولی تجسم گناه وقتی است که گناه عن تقصیر باشد و خداوند در تکوین چنین قرار داده که تجسم پس از تقصیر باشد.
اما بر مبنای سوم که فعل باشد و ظاهر بعضی از آیات و روایات نیز همین است که خداوند عذاب میکند، ایشان فرمود نمیتوان گفت قبیح است که خداوند عقاب کند چون ملاکات و حکمت الهی نزد ما نیست.
در پاسخ میگوییم هرچند ملاکات در اختیار ما نیست، اما چنین نیست که نتوانیم در هیچ کجا به قبح، حکم کنیم. ملاکات تفصیلا نزد ما نیست ولی این مقدار را وجدان ما و عقل ما حکم میکند که اگر نعوذ بالله امام حسین علیهالسلام را به جهنم و یزید ملعون را به جهنم ببرد، آن را قبیح میدانیم. حال در فرضی که عبد فحص کرده و احتمال اهمیت نیز نمیداده ولی مرتکب خلاف شده، در این صورت عقوبت او قبیح است و میدانیم از خدا صادر نمیشود. مثلا میگوییم نمیدانیم که مولی بر اساس چه معیاری به دیگران پول میدهد ولی میدانیم به فلان شخص پول نمیدهد.
ثانیاً اینکه ایشان فرموده ملاک عقوبت خداوند را نمیدانیم، صحیح نیست. ملاک عقوبت خداوند در آخرت، تأدیب و تشفی نیست ولی لازم نیست که آن ملاک را بدانیم بلکه آنچه لازم است بدانیم همان خصوصیات قرارداد است. بر مبنای سوم، چه نوع قراردادی را خداوند جعل کرده که متوجه شویم عقوبت وجود دارد یا نه. ادعا این است که قرارداد همان قرارداد عقلائی است. همان نحوهای است که بین عقلاء و عبید و یک قرارداد نانوشتهای است یعنی اگر عبید از روی آگاهی عصیان موالی کنند، استحقاق عقوبت دارند و اگر مخالفتش عن عذر و جهل و بدون کوتاهی بود، عقوبت ندارد. سخن در این است که هرکجا یک طریقه عقلائی در میان بود و در آن زمینه، در محدوده آن قرارداد، مولای حقیقی اعمال مولویت کرد و آن قرارداد را ردع نکرد، یعنی آن قرارداد را پذیرفته است. مثلا فرمود ثوب را غسل کن ولی نمیگوید چطور غسل کن ولی در میان مردم، غسل دارای یک کیفیت خاص است، پس همان را امضا کرده است.
قرارداد بین عقلاء در میان موالی و عبید عرفی چنین است که عن تقصیر، عقوبت دارد و عن قصور عقوبت ندارد. خداوند که مولای حقیقی است در این زمینه اعمال مولویت کرده و امر و نهی صادر کرده، نسبت به مجازات این امر و نهی چیزی نگفته و همین ظاهر در این است که این قرارداد را قبول کرده است. مضافاً که حتی این قرارداد را تایید کرده است مثل اینکه عقلاء در مورد صبیان که تمییز ندارد و مجنون و عاجز عقوبت ندارند و شارع نیز فرمود رفع القلم عن الصبی و المجنون و العاجز. لذا به نظر میرسد خداوند همان طریق عقلائی را تایید میکند.
اضف الی ذلک که بعید است مولای حقیقی که اعمال مولویت میکند و تکالیفی را بر دوش عبید قرار میدهد و مثل موالی عرفی امر و نهی میکند، یک مجازات جداگانهای داشته باشد.
هذا تمام الکلام در وجه اول برای انکار قبح عقاب بلابیان.
وجه دوم: مسلک حق الطاعة که شهید صدر آن را پذیرفته و گفته مقتضای حق الطاعة آن است که عقاب بلابیان قبیح نیست چون بیان و مبرر داریم که جاهل قاصر را عقوبت کند هرچند کبری مقبول است که عقاب بلابیان قبیح است. بر خلاف وجه اول که اصل محمول و کبری را انکار کرده است.