1403/08/28
بسم الله الرحمن الرحیم
استدلال به دلیل عقلیِ بر برائة/أصالة البراءة /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /استدلال به دلیل عقلیِ بر برائة
استدلال به عقل بر اصل برائت
نکته أوّل بحث
بحث در دلیل عقلی بر برائت است که به قبح عقاب بلابیان معروف است. بحث از قبح عقاب بلابیان از آن جهت مهم و با ثمر است که اگر ما در تعارض بین اخبار و ادله برائت و ادله احتیاط، به تساقط قائل شدیم و وجه جمع و مرجح در میان نبود، نوبت به قبح عقاب بلابیان میرسد. لذا ممکن است کسی بگوید ادله برائت هرچند تمام است اما معارض دارند و بعد از تساقط، قبح عقاب بلابیان جاری میشود و همان نتیجه برائت را به ما میدهد.
جهت دیگر اهمیت آن است که ممکن است در یک موردی، مشکوک به ید شارع نباشد و ادله برائت شرعیه شامل جایی است که مثلا وضعش به ید شارع باشد مثل حدیث رفع که جایی جاری می شود که وضعش به ید شارع باشد، اگر وضعش به ید شارع نبود، برائت شرعی و تصرف شرعی جاری نمیشود. لذا مرحوم آخوند در بحث قصد وجه و قصد تمییز به اطلاق مقامی تمسک کرده و سپس به قبح عقاب بلابیان تمسک کرده. ایشان أخذ قصد قربت و قصد وجه و قصد تمییز را در متعلق حکم، محال میداند و میگوید شرعی نیست بلکه این قیود عقلی است. لذا اگر مشکوک از مواردی است که به ید شارع نیست، برائت شرعی و حدیث رفع جاری نمیشود، نوبت به قبح عقاب بلابیان میرسد.
همچنین گاهی در اطراف علم اجمالی، برائتهای شرعی تعارض میکنند ـــ کما سیأتی در باب اشتغال ـــ یا اینکه در بعضی موارد، برائت شرعی جاری نیست چون خلاف امتنان است، در این موارد نیز قبح عقاب بلابیان مجال دارد و تفصیل آن سیأتی.
بنابراین بحث قبح عقاب بلابیان و برائت عقلی، ولو در نظر کسانی که ادله برائت شرعی را جاری میدانند، دارای اثر و اهمیت است.
نکته دوم بحث
کلام مشهوری وجود دارد که گفته شده در جایی که برائت شرعی جاری است، برائت عقلی جاری نیست. و برائت شرعی بر برائت عقلی وارد است. حکومت در جایی است که هر دو خطاب از یک حاکم است و در یک محدوده است و حکومت دلیل شرعی بر دلیل عقلی معنا ندارد، لذا خطاب شرعی یا بر دلیل عقلی مقدم نیست یا اگر مقدم شد، به نحو ورود است نه حکومت. به طور کلی، اگر یک طرف دلیل عقلی باشد، تخصیص و حکومت مجال ندارد.
اینجا نیز گفته شده که برائت شرعی بر قبح عقاب بلابیان وارد است، چون موضوع قبح عقاب بلابیان، لابیان است و برائت شرعی بالوجدان بیان است بمعونة التعبد. ورود یعنی موضوع دلیل آخر را رفع کند بالوجدان و اگر برائت شرعی داشته باشیم، بالوجدان بیان داریم و یقینا دلیل بر حجیت بر برائت داریم، پس از ناحیه شارع بیان داریم، لذا قبح عقاب بلابیان مجال ندارد. پس ولو برائت شرعی با قبح عقاب بلابیان متوافقین هستند ولی برائت شرعی بر قبح عقاب بلابیان وارد است.
اما به نظر میرسد به طور کلی در دو خطاب و دو دلیل متوافق، هر دو مجال دارند و سخن از تخصیص و حکومت و ورود نیست. اگر در یک فرعی، اماره بر نفی تکلیف داریم، برائت نیز جاری میشود. مشی قدمای اصحاب نیز همین بوده و در مکاسب مرحوم شیخ و جواهر الکلام این مطلب فراوان است که میگوید مضافاً که بر این مطلب اصل داریم، فلان دلیل نیز نقل شده است. همچنین گفته میشود برائت جاری است عقلا و شرعاً.
دلیل مطلب آن است که قبح عقاب بلابیان، مراد از «بیان» در این دلیل، بیانی نیست که در بحث تأخیر بیان مولی از وقت حاجت قبیح است. همچنین مقصود بیانی نیست که در مطلق و مقید گفته میشود که متکلم باید در مقام بیان باشد که بیان در آنجا یعنی توضیح و تبیین. بلکه قبح عقاب بلابیان یک امر وجدانی است که مرحوم آخوند فرموده : یشهد به الوجدان.[1] قبح عقاب بلابیان در جایی منحصر نیست که از سوی شارع بیانی نباشد. مقصود از بیان در این قاعده، مبرر عقوبت است. بالوجدان انسان متوجه میشود که اگر مولی مبرر و مستمسک عقوبت ندارد، عقوبتش قبیح است. اگر فرض کنیم که در اطراف علم اجمالی هیچ خطابی نباشد، عقل میگوید احتیاط کن و اگر عبد مرتکب شد، مولی عند العقلاء مبرر عقوبت دارد. هرچند علم اجمالی بیان از سوی مولی نیست و مجمل است ولی مبرر عقوبت قرار میگیرد. بنابراین با وجود برائت شرعی، قبح عقاب بلابیان وجود دارد هرچند خود شارع فرموده باشد من عقاب نمیکنم و برائت عقلی، همان را تاکید میکند که مولی مبرری برای عقوبت ندارد.
اما آیا عقاب بلابیان قبیح است یا نه؟
مرحوم آخوند فرموده:
فإنه قد استقل بقبح العقوبة و المؤاخذة على مخالفة التكليف المجهول بعد الفحص و اليأس عن الظفر بما كان حجة عليه فإنهما بدونها عقاب بلا بيان و مؤاخذة بلا برهان و هما قبيحان بشهادة الوجدان.[2]
لذا در دو مقام بحث میشود:
مقام أوّل: آیا این قاعده تمام است یا نه؟
در میان متأخران این قاعده از مسلمات شده و مرحوم شیخ انصاری[3] نیز این قاعده را به سیره عقلاء تایید کرده است. سیره عقلاء چنین است که اگر کسی پس از فحص و یأس به خطاب مولی نرسید و مرتکب خلاف شود، عقوبت عبد توسط مولی قبیح است و این نشان میدهد که حکم عقل در این رابطه صحیح است.
اما عند المتقدمین این مطلب خیلی واضح نبوده و حتی مرحوم شیخ طوسی قائل به أصالة الحظر بوده و ظاهرا مرحوم شهید صدر[4] در این رابطه بررسی کرده است.
انکار قاعده صغرویاً و کبرویاً
بعضی گفتند قبح عقاب بلابیان مجال ندارد. به چند بیان:
بیان أوّل: از منتقی الاُصول
چنین قاعدهای نداریم که عقل بگوید عقاب بلابیان قبیح است. اینکه گفته میشود عقاب بلابیان قبیح است، یا منظور، عقاب دنیوی است یا اُخروی. اما اینکه عقاب دنیوی بلابیان و عند الجهل قبیح باشد، واضح نیست. اگر عبد به مولی ضربه بزند چون خیال میکرد دشمن است، ومشخص شد که او مولی بوده و مولی در صدد تنبیه عبد برآمد، عقلاء تقبیح نمیکنند و البته اینجا شبهه موضوعیه بوده و نیاز به فحص نداشته.[5]
همچنین نسبت به خداوند، عقاب دنیوی بدون بیان قبح ندارد. این همه مشاکل برای مطیعان درگاه الهی وجود دارد و فرمودند البلاء لاهل الولاء، همگی عقاب است با اینکه بیانی پیش از آن نیامده است. نهایت این است که بگوییم این عقابها خلاف فضل خداوند است ولی با عدالت خدا منافات ندارد.
در مورد عذاب اخروی، سه دیدگاه است؛
بعضی قائل به تجسم اعمال انسان شدند. کسی که حالت درندگی دارد و به دیگران ظلم میکند، باعث میشود در آخرت به صورت سگ یا گرگ مجسم شود. همین عمل مجسم برای او آتش و عذاب است.
بعضی گفتند عذاب و عقاب از آثار اعمال انسان است. همانطور که اگر کسی عریان بیرون بیاید، تکوینا مریض میشود، کذلک گناهان در دنیا نیز دارای آثار تکوینی و عقاب در آخرت میشود.
بر اساس این دو نظریه، عقاب فعل خداوند نیست که کسی بگوید قبیح است یا نیست بلکه اینها آثار تکوینیه است که به حسن و قبح متصف نمیشود.
نظریه سوم آن است که این عقاب، عمل و فعل مولی است. قراردادی است بین مولی و عبد که اگر گناه کرد، عقاب میشود لذا عقاب مجعول خداوند است.
بر اساس این نظریه، مشخص نیست که دلیل عقاب خداوند چیست. عقاب در دنیا، به دلیل تنبه خود انسان و دیگران است و اینکه ادب شوند، اما در روز قیامت، تأدیب معنا ندارد چون آنجا یوم العمل نیست. کما اینکه نمیتوان گفت خداوند که اینها را عقوبت میکند برای تشفی است همانطور که در دنیا بعضی از مردم برای تشفی قصاص میکنند. پس سرّ عقاب خداوند را نمیدانیم. بنابراین نمیتوانیم بگوییم عقاب خداوند قبیح است یا حسن. به طور کلی، انسان عبد مملوک خداوند است و او را خلق کرده و دوست دارد که او را بسوزاند و عقاب کند.
اما به نظر میرسد قبح عقاب بلابیان خصوصا با توجه به اینکه عقوبت بدون مستمسک و برهان باشد، قبیح است چه دنیوی چه اخروی. اما از نظر دنیوی، هم در مثال عرفی ایشان و هم در مثال مرتبط با شریعت، اشکال وجود دارد.
اگر مجال برای دقت بود و عبد دقت نکرد و مولی را ضربه زد، عقوبتش اشکال ندارد و عقوبت بر همین دقت نکردن است، ولی اگر دقت کرده ولی به هر حال خیال کرد که دشمن مولی است و او را زد، در این صورت هرچند مولی ممکن است همان لحظه او را بیاختیار و از روی غضب کتک بزند و کسی او را تقبیح نکند، اما عقوبت اصلی و اساسی این عبد در دادگاه عادلانه، قبیح است خصوصا که نیت عبد خیر بوده است.
همچنین عقوبت دنیوی خداوند بلابیان نیز قبیح است. نسبت به بلاها و مصیبتها ربطی به عقوبت بلابیان نیست بلکه در روایات فرمودند دلیل این بلاها برای تضرع بیشتر مؤمنان است و روایت نقل شده که اگر چهل روز گذشت و بلا بر مؤمن نازل نشد، معنای خوبی ندارد.