« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1403/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

الأصول العملية/أصالة البراءة /قاعده لاحرج/ادله قاعده آیات وروایات

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /قاعده لاحرج/ادله قاعده آیات وروایات

 

خلاصه بحث سابق

بالمناسبة در مورد قاعده لاحرج بحث را آغاز کردیم، آیا این قاعده اساس و دلیل دارد یا نه؟ گفتیم این قاعده مورد اتفاق فریقین است و عامه نیز در فروعی به لاحرج تطبیق کردند. اما بعضی شبهه کردند و گفتند این قاعده اساس و دلیل ندارد چون دلیل آن بعضی از آیات و روایات است که از نظر دلالت قاصر است. دو آیه مطرح شد. یکی در باب تیمم است که ما را به تیمم امر می‌کرد و ذیل آن فرمود در دین حرج[1] نیست. دیگر باب صوم بود که قضیه یسر[2] مطرح شد.

در مورد این دو آیه گفته شد که دلالت بر قاعده لاحرج ندارد. لسان این قاعده لاحرج، لسان نفی است و ناظر به ادله اولیه است و ادله اولیه را به فرضی منحصر می‌کند که حرجی نباشد و حکم حرجی را نفی می‌کند. در حالی‌که در این دو آیه، خداوند که قضیه حرج را مطرح کرده، برای یک حکم اثباتی آن را بیان کرده است نه حکم نفی. حکم اثباتی یعنی وجوب تیمم و بعد فرمود اینکه گفتیم تیمم کن، درست است که دست زدن به خاک برای برخی افراد دشوار است، ولی جعل تیمم برای این نبوده که به زحمت بیفتید، بلکه برای ایجاد طهارت است. پس این آیه در حال بیان یک مبرر برای حکم اثباتی و بیان غایت تشریع است، در حالیکه قاعده لاحرج در حال نفی تشریع است. عرفا نیز گفته می‌شود به تو می‌گویم سحرخیز باشد نه برای اینکه به زحمت بیفتی بلکه برای این است که به کمال برسی.

در آیه صوم نیز فرمود کسی که در سفر است یا مریض است، بعد از ماه رمضان روزه را قضا کند و از این حکم وجوب صوم رفع ید نشده، ولی غرض از این تکلیف آن نیست که عسر و زحمت ایجاد شود بلکه یسر و راحتی است. بیان دیگر از این آیه آن است که فرمود کسی که در سفر است یا مریض است، روزه در رمضان برایش سخت است، و این نشان می‌دهد که بعد از رمضان روزه بگیرد، یعنی خدا برای شما سخت نگرفته است. به هر حال این آیه ربطی به لاحرج و لسان نفی ندارد[3] .

البته فرمایش ایشان در مورد آیه اولی بعید نیست که آیه در حال بیان جهت اثبات است نه نفی و پاسخی از ایشان نداریم.

اما نسبت به آیه دوم، به نظر ما خیلی واضح نیست ولی بعید نیست که به جهت نفی ناظر باشد. در این آیه می‌فرماید: ﴿فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَريضاً أَوْ عَلى‌ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ﴾، احتمال دارد که یرید الله به جهت نفی تعلق داشته باشد یعنی اینکه روزه را در حال سفر و مرض واجب نمی‌کنم، به دلیل حرج است.

مهم آیه سوم است:

﴿وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ﴾[4]

صاحب منتقی[5] در مورد این آیه فرموده درست است که مثل دو آیه قبل توضیح ندارد که چرا در دین حرج نیست ولی به قضیه اثباتی ناظر است. به شاهد این که در این آیه، امر به جهاد شده و جهاد یک امر حرجی است، خواه جهاد با عدو یا جهاد با نفس، جهادی که باید حقش را به جا آوریم، یک امر حرجی است ولی خدا می‌فرماید برای شما در دین حرج قرار ندادیم و حرج را برای شما نخواستیم. همچنین این اراده الهی به مسلمانان اختصاص ندارد بلکه در زمان حضرت ابراهیم علیه‌السلام نیز این مطلب جاری بوده است.

اما به نظر می‌رسد همانطور که فهم دیگر فقهاء به کمک می‌آید، از این آیه برای اثبات قاعده لاحرج استفاده شده و نشان می‌دهد که استظهار صاحب منتقی نادرست است. چنین نیست که خداوند با بیان ﴿وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾ ، فروعات قبلی یعنی صلاة و سجده و حج را تطبیق کرده باشد. بله در دو آیه قبل، سخن از تطبیق بود ولی اینجا یک قاعده عامه است. هرچند این آیه نیز موهم آن است که این فروعات حرجی نیستند ولی چنین نیست که خدا بفرماید جهاد را واجب کردیم و نمی‌خواهیم با جهاد شما را به حرج و سختی بیندازیم که جهت اثباتی باشد. بلکه می‌فرماید خدا در دینش حرج قرار نداده است. چنین نیست که جهاد یک حکم حرجی باشد بلکه همینکه اعلام جهاد می‌شود بسیاری از افراد برای شرکت در جهاد خود را مهیا می‌کند و اصلا جنگیدن را دوست دارند و با شوق جهاد می‌کنند. همچنین فرمود این خاصیت ملت ابراهیم بوده که حنفیه، سهلة و سمحة بوده است. پس متوجه می‌شویم که اگر یک حکم در دین حرجی شد، آن برداشته شده و وجود ندارد.

حاصل الکلام، وجهی برای اینکه از این قاعده کلی که از آیه شریفه رفع ید کنیم، نیست. مما یؤکد و یؤید ذلک که همین آیه در روایات بر جهت نفی تطبیق شده است.

سنة

عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام :إِنَّا نُسَافِرُ فَرُبَّمَا بُلِينَا بِالْغَدِيرِ مِنَ الْمَطَرِ يَكُونُ إِلَى جَانِبِ الْقَرْيَةِ فَتَكُونُ فِيهِ الْعَذِرَةُ وَ يَبُولُ فِيهِ الصَّبِيُّ وَ تَبُولُ فِيهِ الدَّابَّةُ وَ تَرُوثُ فَقَالَ إِنْ عَرَضَ فِي قَلْبِكَ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ فَقُلْ هَكَذَا يَعْنِي افْرِجِ الْمَاءَ بِيَدِكَ ثُمَّ تَوَضَّأْ فَإِنَّ الدِّينَ لَيْسَ بِمُضَيِّقٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾.[6]

تقریب استدلال این است که این آب کر بوده یا مراد از عذره، عذره حیوان مأکول اللحم بوده، و اگر مکلف نتواند با این آب برکه وضو بگیرد، برایش حرج است و باید در بیابان به دنبال آب دیگری باشد. ولی امام علیه‌السلام فرمود با نفست مبارزه کن و بگو در دین حرج نیست و با همین آب وضو بگیر.

صاحب منتقی[7] پاسخ داده و گفته این روایت دلالت بر قاعده لاحرج ندارد چون معروف و مشهور از این قاعده آن است که باید ابتدا یک خطاب اولی باشد که اطلاق داشته باشد و قاعده لاحرج آن اطلاق را ضیق می‌کند. ایشان فرموده در این مورد که اصلا حکم اولی وجود ندارد بلکه آب پاک بوده و تکلیفش این است که وضو بگیرد. پس اینکه امام علیه‌السلام فرمود در دین حرج نیست به دلیل آن است که مکلف دارای یک توهم نفسانی و کدورت بوده که شاید نتواند با این آب وضو بگیرد و برای دفع این توهم، به آیه شریفه استدلال شده است. بنابراین در حال نفی یک حکم نیست که با قطع نظر از لاحرج، وجود داشته.

اما به نظر می‌رسد برای جریان قاعده لاحرج لازم نیست که ابتدا یک خطاب وجود داشته باشد. حدیث رفع، حکم را رفع می‌کند و لازم نیست که ابتدا یک حکم وجود داشته باشد بلکه همینکه توهم حکم در میان باشد، حدیث رفع جاری است. لاحرج نیز چنین است و مکلف گفته شاید نتوانم با این آب وضو بگیرم و خطابی نیست که شامل این آب شود، اما امام علیه‌السلام می‌فرماید در شریعت سهله چنین نیست که باید آب دیگر باشد بلکه با همین آب با این اوصاف، می‌توانید وضو بگیرید. اذن از وضو با این آب، مطابق با توسعه است و شریعت لیس بمضیق و ما جعل علیکم فی الدین من حرج، وضو با این آب را تجویز کرده گرچه ممکن است مکلف نخواهد با این آب وضو بگیرد و با آب دیگر وضو بگیرد. لذا توهم منع با این آیه نفی می‌شود. حال اگر یک خطاب وجود داشت که اطلاق داشت، باز هم تفاوتی نمی‌کرد و اگر شک می‌شد که شامل این آب می‌شود یا نه، همچنان لاحرج جاری می‌شود.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام عَنِ الْجُنُبِ يَغْتَسِلُ فَيَنْتَضِحُ مِنَ الْأَرْضِ فِي الْإِنَاءِ فَقَالَ لَا بَأْسَ هَذَا مِمَّا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾.[8]

مکلف توهم داشته که مبادا یک قطره آب از بدنش دوباره به داخل تشت آب برگردد و آب قلیل را نجس کند. امام علیه‌السلام می‌فرماید اگر یک قطره از روی زمین یا از بدنت به داخل ظرف آب افتاد، دلیل نمی‌شود که نتوانی با آب غسل کنی. اینقدر به خودت سخت نگیرد و در دین خدا حرج نیست.


logo