« فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1403/03/06

بسم الله الرحمن الرحیم

حجیت ظن در امور اعتقادیه ـ فیما یجب تحصیل العلم ـ أدله شرعی بر لزوم معرفة/حجیة ظن /أمارات

 

موضوع: أمارات /حجیة ظن /حجیت ظن در امور اعتقادیه ـ فیما یجب تحصیل العلم ـ أدله شرعی بر لزوم معرفة

 

خلاصه بحث سابق

بحث در این بود که اگر در وجوب معرفت نسبت به یک موضوع شک کردیم، مقتضای قاعده چیست؟ مرحوم شیخ اطلاقات را مرجع قرار داده است. پیش از این فرمود تمییز ما تجب معرفته عما لاتجب معرفته فی غایة الاشکال، اما با مرجعیت اطلاقات این اشکال مرتفع می‌شود. مرحوم شیخ اطلاقات را پذیرفته ولی مرحوم آخوند نپذیرفته. یکی از اطلاقات آیه ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون‌﴾[1] که بیان شد.

آیه دوم، آیه نفر است. این آیه تفقه را واجب می‌کند و اطلاق دارد ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾ یعنی هرچه که دین است باید یاد بگیرند.

مرحوم آخوند[2] از این آیه پاسخ داد که از این جهت در مقام بیان نیست بلکه در مقام بیان طریق تفقه است و در مقام بیان این است که اگر قرار است دین را یاد بگیرید، باید عده‌ای نفر کنند و برگردند و دیگران را انذار کنند و یاد دهند. مثل اینکه به مردم گفته می‌شود اگر می‌خواهید دین یاد بگیرید، طلاب را دعوت کنید ولی اینکه کدام مسائل را یاد بگیرید، مشخص نیست. در حقیقت، مفروغ عنه است که یاد گرفتن واجب است و راهش همین است ولی اینکه کدام واجب است و کدام نیست، در مقام بیان نیست. البته قدر متیقن از دین که اعتقاد به خدا و پیامبر و احکام فرعیه است ولی در مورد مشکوکات چنین برداشتی از آیه نمی‌شود.

قبلا بیان شد که در روایات برای معرفت امام علیه‌السلام به همین آیه استدلال شده و این منافاتی ندارد چون قدر متیقن از معرفت، معرفت امام علیه‌السلام است و همچنین برای شناخت امام بعدی، این آیه راه نشان می‌دهد ولی به هر حال اطلاق ندارد.

بررسی روایات

الف: قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام عَنْ أَفْضَلِ مَا يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى رَبِّهِمْ وَ أَحَبِّ ذَلِكَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا هُوَ فَقَالَ مَا أَعْلَمُ شَيْئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ أَفْضَلَ مِنْ هَذِهِ الصَّلَاةِ أَ لَا تَرَى أَنَّ الْعَبْدَ الصَّالِحَ- عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ علیه‌السلام قَالَ ﴿وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا﴾[3] .[4]

آنچه که خیلی انسان را بالا می‌برد، معرفت است و بعد از آن، صلوات خمس است و همه اینها برای انسان کمال می‌آورد.

البته این روایت در صدد بیان وجوب نیست که بفرماید واجب است. همچنین معرفت به معرفت خداوند و پیامبر و اوصیاء علیهم‌السلام انصراف دارد و چه بسا در مقام بیان این نباشد که به چه چیزی معرفت پیدا کند.

ب: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحُسَيْنِ الْفَارِسِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم :طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ. [5]

به این بیان که حذف متعلق دلالت بر عموم دارد و مشخص نکرده که طلب چه علمی فریضه است و لااقل در محدوده منظور است.

اما این مطلب نیز اساس ندارد چون عموم یا باید از اداة عموم استفاده شود یا از مقدمات حکمت یعنی مولی در مقام بیان باشد. اینجا اداة عموم نیست و باید به سراغ اطلاق برویم که چنین اطلاقی نیست و مراد این نیست که علم به هر چیزی واجب است.

مرحوم آخوند فرموده اگر مراد علم به هر چیزی باشد، تخصیص اکثر لازم می‌آید چون ما تجب معرفته فی الدین خیلی کم هستند و علم به خیلی از موارد در شریعت واجب تعیینی نیست. بسیاری از مسائل دینی مبتلابه مکلفان نیست و باید گفت همه تخلف از این روایت کردند که گفتنی نیست. نهایت آن است که بگوییم طلب علم در مسائل محل ابتلاء واجب است طوری که اگر یاد نگیرد، خوف در مخالفت وجود دارد.

لعل اینکه مرحوم شیخ انصاری عند الشک به این اطلاقات تمسک کرده، به این معناست که یمکن ان یقال و یحتمل که دلالت داشته باشند و خودش فرموده دلیلی بر وجوب معرفت به نحو مطلق نداریم.

هذا تمام الکلام در اینکه آیا مرجعی وجود دارد یا نه؟

تحصل اگر شک کردیم معرفت یک چیز واجب است یا نه، برائت می‌گوید معرفتش واجب نیست. البته ما نیز قبول داریم که تمییز ما تجب معرفته و ما لاتجب معرفته فی غایة الاشکال، اما مراد، تمییز واقعی است گرچه ظاهرش مشکلی ندارد که مجتهد بگوید هر جا دلیل تمام بود، تجب معرفته و اگر دلیل تمام نبود، لاتجب.

فصل

آیا قصور نسبت به معرفت رب و نبی و وصی، معنا دارد یا اینکه هر کسی که خدا و پیامبر و وصی را نشناسد مقصر است؟ بعضی قائل هستند که بهشت و جهنم مخصوص شیعیان است و بقیه اهل جهنم هستند چون مقصر هستند. آیا نسبت به ذات باری تعالی و صفات او و نبوت و امام، جاهل قاصر تصویر می‌شود یا قاصر مجال ندارد؟

بعضی گفتند ربما یقال قاصر در ما تجب معرفته معنا ندارد به دلیل:

دلیل اول، در آیه فرموده : ﴿وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾[6] پس کسانی که نرسیدند، کوتاهی کردند. دلیل دیگر، در آیات و روایات، انسان‌ها به سه قسم تقسیم شدند یا شاکر و مومن یا کفور که کفار را فرمودند مخلد در نار هستند. به ضم اینکه عقل می‌گوید عقاب بلا بیان قبیح است پس مشخص می‌شود که بیان بر همه تمام شده و قاصر نسبت به معرفت الله و نبی و وصی وجود ندارد.

مرحوم شیخ و مرحوم آخوند[7] پاسخ دادند که این دلیل خلاف وجدان بدیهی است و بلا اشکال انسان‌هایی وجود دارند که قاصر هستند یعنی گرچه مجنون نیستند ومراتب اولیه عقل را دارند ولی تشخیص حق از باطل برای آنها مشکل است. در قرآن فرمود:﴿إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي‌ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً (97) إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً (98) فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (99)﴾ [8]

همچنین در روایت نقل شده که زراره با امام علیه‌السلام در مورد غیرشیعیان بحث می‌کرد و آنها را جهنمی می‌دانسته ولی امام علیه‌السلام او را به این آیه ارشاد می‌کنند.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ حُمْرَانُ أَوْ أَنَا وَ بُكَيْرٌ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ :قُلْتُ لَهُ إِنَّا نَمُدُّ الْمِطْمَارَ قَالَ وَ مَا الْمِطْمَارُ قُلْتُ التُّرُّ فَمَنْ وَافَقَنَا مِنْ عَلَوِيٍّ أَوْ غَيْرِهِ تَوَلَّيْنَاهُ وَ مَنْ خَالَفَنَا مِنْ عَلَوِيٍّ أَوْ غَيْرِهِ بَرِئْنَا مِنْهُ فَقَالَ لِي يَا زُرَارَةُ قَوْلُ اللَّه‌ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِكَ فَأَيْنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا﴾ أَيْنَ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ أَيْنَ الَّذِينَ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً أَيْنَ أَصْحابُ الْأَعْرافِ أَيْنَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ.[9]

همچنین در کتاب سلیم بن قیس نقل شده که اکثریت فرماندهان لشکر امیرالمؤمنین علیه‌السلام از عامه بودند ولی ایشان با آنها خوش و بش می‌کردند و ما تعجب می‌کردیم. امام علیه‌السلام برای خواص توضیح دادند که سه قسم داریم و قسم سوم، ضال هستند و مرجون لامر الله هستند.

نهایت این است که کسی بگوید در معرفت الله قصور معنا ندارد چون فطری است ولی در معرفت النبی و الوصی، بلا اشکال بسیاری از اهل عالم قاصر هستند.

همچنین دو دلیل را مرحوم آخوند[10] پاسخ داده و فرموده مراد از جاهد فینا، جهاد با نفس است. جهاد سه قسم است. جهاد اصغر یعنی جهاد با دشمن که ضرورت اقتضا می‌کند تا وقتی که تسلیم شوند. جهاد علمی مربوط به کسانی که تلاش می‌کنند و دانش‌اندوزی می‌کنند. جهاد اکبر که جهاد با نفس است. محمول در این آیه، هدایت است و مناسبت هدایت آن است که مکلف خودش را آراسته کند که وعاء پاک پیدا کند. در ذهن مرحوم آخوند این است که تعمق و تحقیق، به هدایت نمی‌رسد بلکه به ضلالت می‌رسد. در روایات نیز نفی کردند که در ذات باری تعالی غور نکنید.

اما به نظر می‌رسد این تخصیص مرحوم آخوند وجهی ندارد اگر نگوییم قدر متیقن از جاهد فینا یعنی جهاد علمی، ولی لااقل اطلاق دارد. جهاد فینا چند قسم است، گاهی رذایل اخلاقی را دور کند و گاهی برای این است که به معرفت خدا برسد و بلا اشکال اگر کسی بخواهد به کمال معرفت خدا برسد و تحقیق کند، این جاهد فینا صدق می‌کند. به هر حال، اینها علی سبیل الاقتضاء است و علیت تامه ندارد همانطور که در جهاد با نفس نیز علیت تامه ندارد و چه بسا جهاد با نفس کند ولی غرور باعث سقوط او شود. جهاد علمی نیز این اقتضا را دارد. پس اینکه مرحوم آخوند فرموده به جهاد نفس منحصر است، صحیح نیست بلکه همه اقسام جهاد را شامل می‌شود.


logo