« فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1403/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

حجیت ظن در امور اعتقادیه ـ فیما یجب تحصیل العلم ـ أدله شرعی بر لزوم معرفة/حجیة ظن /أمارات

 

موضوع: أمارات /حجیة ظن /حجیت ظن در امور اعتقادیه ـ فیما یجب تحصیل العلم ـ أدله شرعی بر لزوم معرفة

 

بحث در قائم مقام شدن ظن در امور اعتقادیه بود. به همین مناسبت مرحوم شیخ و مرحوم آخوند به این بحث وارد شدند که معرفت چه مواردی در شریعت واجب است؟ اهل کلام موارد زیادی را نام بردند، مرحوم شیخ انصاری از باب حادی عشر نقل می‌کند که معرفت خدا و صفات خدا و پیامبر و امور دیگر واجب می‌باشد. اما خود مرحوم شیخ فرموده تمییز بین ما وجبت معرفته و ما لم تجب معرفته فی غایة الاشکال. ایشان دچار اشکال شده و ظاهرا درصدد است که به وسیله آیات و روایات، مثل معرفت باری تعالی و صفات او معرفت نبی و امام را به اثبات برساند که سیأتی.

اما مرحوم آخوند این راه را نپسندیده و گفته معرفت بعضی موارد واجب است عقلا و وجوب نفسی دارد مثل معرفت باری تعالی و معرفت صفات و نبی و ولی علی قول، دو دلیل بیان شد، یکی شکر منعم که پاسخ دادیم. دیگری دفع عقاب محتمل که گفتیم بعید نیست. گفتیم این قاعده هر چند فطرت باشد ولی عقلائی نیز می‌باشد. مثل اینکه فطرت انسان آن است که به دیگران کمک می‌کند و اشکال ندارد که عقل نیز همین را بگوید. اگر عقوبت را احتمال می‌دهیم و با ترک معرفت این موارد، این احتمال عقوبت وجود داشته باشد، در این صورت عقل می‌گوید معرفت داشته باشد. همچنین ممکن است از قول دیگران به احتمال عقوبت برسد.

فرمایش اخیر مرحوم آخوند صحیح است اما اینکه فرموده معرفة ‌الله لنفسها واجب است، نادرست می‌باشد. اینکه در اصول برای واجب نفسی به معرفة الله مثال می‌زنند یعنی وجبت لکونها معرفة و لکونها مصداقا للشکر، نادرست است بله نهایت این است که برای دفع عقاب محتمل، معرفت خدا واجب است.

بعد از معرفت خدا اشکال ندارد که معرفت نبی و ولی هم عقلا و هم شرعاً واجب باشد به حکم من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة، در آیه نفر نیز فرمان داد که به سوی تفقه دین و شناخت نبی و ولی سفر کنند.

همچنین در بعضی روایات معتبره سوال شده که چه چیزی است که اگر جاهل باشیم، ضرر نمی‌کنیم، فرمودند اعتراف به خدا و کلمه توحید و نبوت خاتم الانبیاء و امامت وصی، کافی است. جهل به ما عدای اینها ضرری نمی‌زند. البته اگر این موارد ثابت شدند و معرفت ایجاد شد، انکار آنها جایز نیست چون به انکار نبوت منتهی می‌شود. حتی در مورد وجوب معرفت معاد و معاد جسمانی نیز دلیل نداریم بلکه به نحو اجمال بما جاء به النبی معرفت داشته باشد، کافی است.

بحث در این است که آیا این معرفت باید طبق برهان باشد یا نه؟ در رساله‌های عملیه فرمودند باید نسبت به امور اعتقادیه،‌ دلیل و برهان باشد. در این جهت دو بحث است.

معنای معرفت

اولا معرفت به چه معناست؟ آیا یعنی علم یقینی و یا اینکه اطمینان و علم عادی نیز کافی است؟

از روایات و بر اساس دلیل دفع عقوبت محتمل چنین برداشت می‌شود که اطمینان کافی است و دلیل نداریم که باید به علم الیقین منتهی شود. در روایات نیز اگر سخن از علم شده، مراد همان علم عرفی است.

ثانیا منشا این علم باید چه چیزی است؟

برخی گفتند باید منشا این علم، برهان باشد و تقلید مجال ندارد. علم حاصل از گفته پدران و اجداد اثر ندارد. در قرآن نیز به همین مطلب تصریح شده که تقلید از پدران در امور اعتقادیه مجال ندارد. ﴿وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‌ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون﴾‌.[1]

پس بعضی گفتند که اطمینان از روی تقلید کفایت نمی‌کند ولو اینکه آن دلیل و برهان بر اساس اختلاف افراد، متفاوت می‌شود و گاهی برهان صدیقین است و گاهی برهان نظم و برهان‌های سطحی‌تر است.

اما به نظر می‌رسد این دیدگاه صحیح نیست. آنچه که در باب اعتقادات مسلم است، آن است که عن تقلید نباشد بلکه باید علم داشته باشد اما اینکه منشا این علم چه چیزی باشد، برهان باشد یا همان گفته والدین و اجداد باشد، مهم نیست. اکثر مردم که به خدا اعتقاد دارند، دلیل ندارند گرچه علم و اطمینان دارند و معرفت آنها نسبت به عالم و دانشمند بیشتر است. همان فطرت و والدین مسلمان کافی است. آنچه که قرآن نفی می‌کند، تقلید باطل پس از مجیء حق است. اما اگر اجداد و آباء بر اعتقاد حق پایبند بودند و فرزند آنها نیز همان راه را پیمود، کافی است. همچنین در روایت فرمود که اهالی مکه اهل بهشت هستند با اینکه می‌دانیم ایمان آنها از روی علم دقیق نبوده بلکه اطمینان نیز کافی است. منشا این اطمینان می‌تواند از والدین باشد.

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم وَ هُوَ بِمَكَّةَ عَشْرَ سِنِينَ فَلَمْ يَمُتْ بِمَكَّةَ فِي تِلْكَ الْعَشْرِ سِنِينَ أَحَدٌ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم رَسُولُ اللَّهِ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِإِقْرَارِهِ[2] .

اینکه در نفسش لا اله الا الله را بیابد، کافی است، اما اینکه چه منشائی داشته باشد، مهم نیست.

حال اگر این ادله قاصر بود و از باب شبهات حکمیه، شک کردیم که آیا معرفت واجب است یا نه؟ ابتدا باید به سراغ اطلاق و عموم برویم که اگر بود، مرجع همان است ولی اگر نبود، نوبت به اصل عملی می‌رسد.

مرحوم شیخ انصاری[3] ، خطابات شرعیه را به میان آورده و وجوب معرفت را پیش از این با آیات و روایات، به اثبات رسانده است:

الف: ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون‌﴾[4] ، در روایت ذیل این آیه فرمود یعنی لیعرفون[5] .

هدف ازخلقت، معرفت است، معرفت خدا و پیامبر و امام و صفات آنهاست. هرجا که شک شد آیا معرفت معاد جسمانی واجب است یا نه؟ اطلاق این آیه می‌فرماید واجب است چون معرفت، هدف از خلقت است. حال اگر شک کردیم که معرفت خدا واجب است یا نه؟ باز هم شامل این آیه می‌شود.

ب: ﴿وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون‌﴾[6] .

نفر واجب است به دلیل آنکه دیگران که نفر نکردند، از آن نفر واجب بهره ببرند و معرفت پیدا کنند. نفر نافرین به دلیل تفقه و معرفت خودشان هستند. حال اگر شک کردیم که معرفت معاد جسمانی واجب است یا نه، آیه می‌فرماید هم نافرین و هم کسانی که نفر نکردند، باید تفقه کنند.

اما همانطور که مرحوم آخوند فرموده این آیات بر وجوب معرفت کل شیئ دلالت ندارد. به دنبال اطلاق هستیم ولی این آیات نمی‌گوید معرفت به هر چیزی واجب است که عند الشک مرجع ما باشد. آیه ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون‌﴾ اصل شناختن را واجب می‌کند ولی مشخص نمی‌کند که چه مواردی باشد شناخته شود. هدف از خلقت آن است که انسان‌ها از جهل خارج شوند اما به چیزی علم پیدا کنند؟ قدر متیقن از این آیه، معرفت باری تعالی است. اگر در روایت فرمود لیعرفون، به دلیل آنکه عرفان خدا همان بندگی خداست نه اینکه معرفت بما هی معرفت مطلوب خدا باشد بلکه معرفت بما اینکه بندگی خداست، مطلوب است و محقق و مصداق این بندگی، معرفت خصوص خداست.


logo