« فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1403/02/30

بسم الله الرحمن الرحیم

حجیت ظن در امور اعتقادیه ـ فیما یجب تحصیل العلم ـ أدله عقلی بر لزوم معرفت/حجیة ظن /أمارات

 

موضوع: أمارات /حجیة ظن /حجیت ظن در امور اعتقادیه ـ فیما یجب تحصیل العلم ـ أدله عقلی بر لزوم معرفت

 

خلاصه بحث سابق

بحث در حجیت ظن در امور اعتقادیه است. گفتیم مرحوم شیخ به صورت مفصل در این مقام بحث کرده و ابتدا شش قول را بیان کرده و در ادامه تطویل کرده. مرحوم آخوند تلخیص کرده و در دو مرحله بحث کرده. یکی در امور اعتقادیه‌ای که تحصیل علم به آنها لازم نیست مثل خصوصیات برزخ و قیامت که در مورد آنها دلیلی نداریم باید به آنها عالم باشیم. البته ظاهرا دلیلی بر وجوب اعتقاد به این موارد نیز نیست ولی اگر واجب باشد، آیا ظن کفایت می‌کند ام لا؟ مرحوم آخوند فرموده ظن انسدادی در اینجا مجال ندارد. چون ظن انسدادی در جایی بود که در امتثال مشکل داشته باشیم در حالی‌که در این امور اعتقادیه مشکل نداریم و می‌توانیم به همان نحوی که مامور هستیم امتثال کنیم یعنی اعتقاد به آنها بما هو علیه. بحث از احتیاط و عسر و حرج نیست. مشخص نیست که چرا مرحوم آخوند اینجا فقط بنابر ظن انسدادی سخن گفته با اینکه مرحوم شیخ در مورد ظن انفتاحی نیز بحث کرده.

اما بنابر انفتاح و بنابر اینکه خبر ثقه حجت باشد، آیا می‌توان به خبر ثقه استدلال کرد یا نه؟

متعارف این است که در امور اعتقادیه نیز به ظواهر استدلال می‌کنند و روایات و آیات در این موارد زیاد است ولی آیا درست است؟ استدلال به اخبار و ظواهر لاباس به است چون هم متکلّم و هم شنونده بسیط هستند و با شنیدن این روایات و آیات سریع علم پیدا می‌کنند و چنین نیست که به ظن عمل شده باشد. ادقاء هستند که بررسی سندی می‌کنند ولی عموم مردم، اخبار را مثل وحی منزل می‌دانند. مرحوم شیخ فرموده با ضمیمه شدن چند ظهور، علم عادی ایجاد می‌شود ولی به نظر ما همان ظواهر به تنهایی علم عادی هستند.

اما نسبت به خبر تصدیق نکرده، یعنی اگر خبر باعث علم عادی شد، برای اعتقاد کافی است ولی اگر علم عادی نیاورد، آیا به آن خبر می‌توان عمل کرد؟ پاسخ این است که نمی‌توان عمل کرد چون آن خبر، باعث علم به واقع نمی‌شود که بما جاء به الخبر اعتقاد پیدا کنیم بلکه غایت آن خبر، ظنی است و ﴿ان الظن لایغنی من الحق شیئا﴾[1] .

بعبارة اخری آیا ادله حجیت خبر شامل علم موضوعی علی وجه الطریقیة می‌شود یا نه؟ مرحوم آخوند فرمود شامل نیست چون دور است.

اما به نظر ما اگر علم علی نحو الطریقیه اخذ شده باشد، شامل ادله حجیت خبر می‌شود. مثلا فرمود اذا علمت بنجاسة شیئ فهو نجس، و اگر خبر واحد گفت فلان چیز نجس است، می‌تواند قائم مقام علم می‌شود ولی در اعتقادات، باید یک حالت نفسانی در نفس انسان محقق شود که اعتقاد پیدا کند. با خبر واحد نمی‌توان به صورت حکم بتی و قطعی در مورد این امور اعتقادیه حکم کرد.

پس لافرق بین ظن مطلق و ظن خاص و بهتر بود مرحوم آخوند مثل مرحوم شیخ به هر دو قسم ظن در اینجا اشاره می‌کرد.

مرحله دوم

در مرحله دوم مرحوم آخوند در مورد فیما یجب تحصیل العلم، به جهاتی اشاره کرده. آیا در شریعت چیزی از امور اعتقادیه وجود دارد که تحصیل علم به آن واجب باشد؟ مرحوم آخوند فرموده بله و معرفة الباری واجبة لنفسها.[2]

در بحث واجب نفسی و غیری، گفته شده که واجب غیری ما وجب لغیره، لذا اشکال شد که پس باید همه واجبات نفسی، واجب غیری باشند چون همه آنها برای ملاکات واجب شدند، آنجا پاسخ دادند که معرفة الباری واجب نفسی است که لنفسها واجب است. همچنین فرموده معرفت انبیاء و امامان علیهم‌السلام علی وجه صحیح واجب است. مرحوم آخوند در هامش گفته علی وجه صحیح مربوط به امام است یعنی مذهب شیعه که مذهب حق است، می‌گوید نصب امام از طریق نصب الهی است و با روش‌های بشری انتخاب نمی‌شود و چون منصوب من قبل الله است مکلف باید آنها را بشناسد عقلا. اما کسانی که انتخاب امام را به رای بدانند، شناخت چنین امامی عقلی نیست بلکه شرعی است و شارع فرموده من لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة.

دلیل عقلی بر لزوم معرفت

اول: لزوم شکر منعم

عقل می‌گوید لازم است که مکلف منعم خویش را بشناسد. معرفت منعم همان شکر منعم است. شکر عملی همان اطاعت فرمان منعم است و یک شکر علمی داریم و آن وقتی است که منعم را بشناسیم. پس شکر منعم واجب است و معرفة الباری از مصادیق شکر منعم است پس معرفة ‌الباری واجب است.

در ادامه فرموده معرفت پیامبر و امام نیز چنین است. ظاهر عبارت ایشان آن است که معرفت اینها مصداق شکر خدا هستند چون وسائط فیض هستند. همانطور که باید منعم را شناخت، واسطه را نیز باید شناخت.

كمعرفة الواجب تعالى و صفاته، أداء لشكر بعض نعمائه، و معرفة أنبيائه، فإنّهم وسائط نعمه و آلائه، بل و كذا معرفة الإمام على وجه صحيح.

اما مرحوم اصفهانی[3] احتمال داده که منظور مرحوم آخوند آن است که شناخت نبی و ولی از مصادیق شکر خود نبی و وصی است نه شکر منعم.

اینکه معرفت باری، شکر باری باشد، پذیرفتنی و واضح نیست. اینکه یک شکر علمی و یک شکر عملی داشته باشیم و معرفت باری همان شکر علمی باشد،‌ واضح نیست. بله اگر قرار بر این باشد که معرفت باری پیدا شود که بتوانیم او را شکر کنیم، مطلب صحیحی است ولی این یک واجب غیری می‌شود.

اما اینکه شکر منعم واجب باشد حتی به این مقدار که معرفت قلبی باشد، واضح نیست. شکر منعم در میان عقلاء یک عمل پسندیده و حسن است. کفران منعم قطعا قبیح است ولی وجوب عقلی شکر منعم واضح نیست گرچه قبول داریم شکر عملی منعم واجب است یعنی او را اطاعت کرد.

مرحوم اصفهانی[4] فرموده اگر شکر منعم واجب باشد حتی قلبی، اما وجوب معرفت ذات را نتیجه نمی‌دهد لذا ابتدا باید اعتراف کند که ذات وجود دارد و منعم است تا بتواند شکر منعم کند. لذا ممکن است اصل ذات را منکر باشد پس نمی‌تواند شکر منعم انجام دهد. لذا از وجوب شکر منعم نمی‌توان به وجوب معرفة باری برسیم. البته بعد از اثبات وجود خدا و منعم، عقل می‌گوید منعم را شکر کن.

دوم: دفع ضرر محتمل

دفع ضرر محتمل به معنای دفع عقاب محتمل است. عقل میگوید اگر احتمال عقاب داده شد، باید دفع شود. صغری عبارت است از عقاب محتمل، که نسبت به باری تعالی، غالبا محقق است حتی نسبت به کسانی که ادعای یقین نسبت به عدم وجود خدا دارند، احتمال عقاب در نفسشان وجود دارد. چون گاهی در موارد اضطرار، فطرتش بیدار شده و این همه پیامبران و مردم به آن اعتقاد دارند، اینها باعث ایجاد احتمال عقاب از سوی خدا می‌شود.

کبری آن است که عقل می‌گوید اگر احتمال عقوبت داده شد، واجب است که دفع شود پس معرفت باری واجب است دفعا للعقوبة المحتملة. عقل میگوید پس به شناخت خدا اقدام کن تا به احکامش عمل شود تا اینکه از عقوبتش در امان باشی.

حال اگر مکلف خدا را قبول دارد، ‌وجوب دفع ضرر محتمل نسبت به وجوب معرفت نبی و ولی اوضح می‌شود یعنی بر اساس شبهه قبل از فحص می‌گوید شاید این خدا که من قبول دارم، معرفت پیامبر و وصی را واجب کرده باشد. لذا دفعا للعقوبة المحتملة باید آنها را شناخت.

اشکال

مشکل این کبری آن است که بعضی منکر شدند و گفتند چنین حکم عقلی نداریم که عقاب محتمل واجب باشد. هر ذی شعوری در مقام احتمال ضرر، ضرر را دفع می‌کند ولی چنین نیست که حکم عقل باشد ولی این یک حکم جبلی و فطری هر ذی شعوری است. به شاهد اینکه مختص به انسان‌ها نیست و هر حیوانی با احتمال خطر، آن را دفع می‌کنند. پس دلیلی بر وجوب معرفت خدا نداریم نه عقلا و نه شرعاً.

پاسخ

جبلی بودن و فطری بودن منافاتی با ادراکی بودن آن ندارد. ممکن است هر ذی شعوری طبق فطرتش از احساس ضرر فرار می‌کند ولی منافات ندارد که عقل در همین محدوده حکم کند اگر فرار نکنی، استحقاق مذمت و عقوبت داری. شاید این مساله غریزی باشد که هر کسی به تو خدمت کرد، شکرش کن و گاهی از رفتار حیوانات این مطلب دیده می‌شود و چه بسا غریزه انسان همین را بگوید ولی عقل نیز به آن حکم می‌کند. همه انسان‌ها طبق غریزه عمل نمی‌کند بلکه عقل است که به میدان آمده شکر منعم را لازم می‌داند.

اما آیا اگر این کبری را قبول کردیم و صغری که محقق است، آیا دلیل تمام است؟


logo