« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1404/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

كتاب الصلاة/واجبات الصلاة /فصل 27: فی الرکوع :مسأله 27:مکروهات رکوع/مسأله 28:رکوع در نمازهای واجب ومستحب

 

موضوع: كتاب الصلاة/واجبات الصلاة /فصل 27: فی الرکوع :مسأله 27:مکروهات رکوع/مسأله 28:رکوع در نمازهای واجب ومستحب

 

خلاصه بحث سابق

بحث در مکروه چهارم یعنی قرائت قرآن در حال رکوع است. ظاهر کلام مرحوم سید که این مورد را در ادامه بقیه مکروهات آورده، یعنی همان حزازت و کراهت را دارد و نمی‌توان خلاف آن را ثابت کرد چون مثلا خواندن قرآن توسط جنب و حائض، حرام است. بعید نیست که اگر حائض بیش از 7 آیه بخواند، حزازت داشته باشد. به طور کلی اثبات تعبدی بودن، مشکل است و اینکه قرائت از تعبدیات است، مشکل است. مثلا صوم تعبدی است یا توصلی؟ مرحوم خوئی استدلال کرده که تعبدی است چون نمی‌شود بنی علیه الاسلام باشد ولی تعبدی نباشد.

ظاهرا مرحوم حکیم[1] پذیرفته که قرائت القرآن از تعبدیات است لذا تعلیقه زده که نهی و کراهت در اینجا، از قبیل کراهت در عبادات است که در علم اصول اشکالش را حل کردند و گفتند اقل ثوابا مراد است.

اما مرحوم تبریزی ادعا کردند که قرائت قرآن از توصلیات ومثل دفن میت است که اگر قصد قربت کرد، ثواب دارد و اگر قصد نکرد، ثوابی ندارد و حتی استحباب نیز ندارد چون استحباب مقید به قصد قربت است. بنابراین اگر نهی به قرائت قرآن تعلق گرفت، نهی حزازتی است نه اقل ثوابا.

البته ارتکاز شرعی و عرفی این نکته را اخیر را نمی‌پذیرد و به نظر می‌رسد قرائت قرآن از عبادات است. مهم بحث تعبدی و توصلی است که باید در آنجا مساله بررسی شود مثل مناسبات حکم و موضوع و بررسی روایات باب.

الخامس أن يجعل يديه تحت ثيابه ملاصقا لجسده.[2]

قرار دادن دست هنگام رکوع زیر لباس و چسبیده به بدن مکروه است. لذا اگر چادرش را گرفته به خودش مشکلی ندارد. در مورد این مکروه دلیل خاصی نیست بلکه به طور کلی در نماز مکروه است که انسان دستش به بدنش بچسبد:

بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي فَيُدْخِلُ يَدَهُ فِي ثَوْبِهِ قَالَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ ثَوْبٌ آخَرُ إِزَارٌ أَوْ سَرَاوِيلُ فَلَا بَأْسَ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ فَلَا يَجُوزُ لَهُ ذَلِكَ وَ إِنْ أَدْخَلَ يَداً وَاحِدَةً وَ لَمْ يُدْخِلِ الْأُخْرَى فَلَا بَأْسَ.[3]

(مسألة ‌28) لا فرق بين الفريضة و النافلة في واجبات الركوع و مستحباته و مكروهاته‌ و كون‌ نقصانه موجبا للبطلان نعم الأقوى عدم بطلان النافلة بزيادته سهوا‌.[4]

تمام آنچه در مورد رکوع بیان شد، تفاوتی نیست که نماز واجب باشد یا مستحب. أوّلاً: بعضی از أدله اطلاق دارد و اگر فرمود اذا رکع فلیتمکن، اطلاق دارد چه نمازت نافله باشد یا فریضه. حال اگر یکی از موارد واجب و مستحب، در خصوص فریضه بود، از فریضه به نافله تعدی می‌کنیم. مرحوم حکیم[5] از آن به قاعده مساوات تعبیر کرده است. اگر شریعت یک اختراع و مرکبی دارد که آن را بیان می‌کند مثلا میگوید غسل جنابت، و سپس آن را برای مکلف بیان می‌کند و بعد می‌گوید برای جمعه غسل کند و چیزی نمی‌گوید. ظاهرش آن است که همان شرایط در غسل جنابت، برای غسل جمعه و بقیه اغسال رعایت شود. در عرف نیز چنین است که اگر مولی یک بار امر وجوبی کرد که آبگوشت بپز و خصوصیات آن را بیان کرد و یک روز دیگر، امر مستحبی کرد که آبگوشت بپز، دیگر جای سوال ندارد که چطور آبگوشت بپزم.

مرحوم سید در ادامه به صورت ذکر خاص بعد از عام فرموده نقصان در رکوع نافله نیز موجب بطلان نماز می‌شود چون قوام نماز به رکوع است. گرچه نیاز به بیان نداشت ولی این نکته مقدمه نکته بعدی است که در ادامه فرمود اگر سهوا رکوع زیاد کرد، نماز نافله باطل نمی‌شود.

حدیث لاتعاد فرمود نقصان و زیاده رکوع موجب بطلان نماز فریضه است ولو سهوا. البته در مورد زیاده یک مشکل بود که فعلا از آن صرف نظر می‌کنیم. اما مرحوم سید فرموده زیاده سهوی رکوع در نافله مبطل نیست. تفصیل بحث در باب خلل سیأتی.

مبطل نبودن زیاده در نافله دو بیان دارد:

بیان أوّل: قصور مقتضی

از ابتدا مقتضی قاصر است و دلیل بطلان زیاده ضیق است و از ابتدا شامل نافله نیست. مرحوم حکیم[6] فرموده دلیل لفظی نداریم که بفرماید اگر رکوع زیاد شد، نماز باطل است. دلیل عبارت است از اجماع که قدر متیقن از آن، فریضه است.

اما این نکته نادرست است چون دلیل لفظی همان معتبره ابی بصیر است که فرمود من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة و این اطلاق دارد چه فریضه چه نافله.

اما بیان مرحوم خوئی[7] آن است که فرموده هر چند معتبره ابی بصیر فرموده من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة، ولی چند روایت دیگر فرمودند که زیاده را به مکتوبه یا فریضه مقید کردند و فرمودند من زاد فی المکتوبة فعلیه الاعادة. پس این مقیدات آن اطلاق هستند. ایشان فرموده البته ما برای وصف یک مفهوم فی الجملة قائل هستیم ولی به طور کلی وصف مفهوم ندارد مگر وقتی که در مقام تحدید باشند. اگر فرمود من زاد فی المکتوبة فعلیه الاعادة یعنی در غیر مکتوبه اعاده ندارد. پس ادله تقییدیه خودشان بطلان را نفی می‌کنند یعنی زیاده در مکتوبه مبطل است ولی در غیر مکتوبه مبطل نیست.

بیان دوم: نص خاص

اگر کسی اشکال کرد که روایات تقییدیه، مفهوم ندارد، همچنان دلیل خاص نقل شده که در منطوقشان فرمودند زیاده سهوی رکوع در نافله مبطل نیست.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَسَنِ الصَّيْقَلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يُصَلِّي الرَّكْعَتَيْنِ مِنَ الْوَتْرِ ثُمَّ يَقُومُ فَيَنْسَى التَّشَهُّدَ حَتَّى يَرْكَعَ فَيَذْكُرُ وَ هُوَ رَاكِعٌ قَالَ يَجْلِسُ مِنْ رُكُوعِهِ يَتَشَهَّد ثُمَّ يَقُومُ فَيُتِمُّ قَالَ قُلْتُ أَلَيْسَ قُلْتَ فِي الْفَرِيضَةِ إِذَا ذَكَرَهُ بَعْدَ مَا رَكَعَ مَضَى فِي صَلَاتِهِ ثُمَّ سَجَدَ سَجْدَتَيِ السَّهْوِ بَعْدَ مَا يَنْصَرِفُ يَتَشَهَّدُ فِيهِمَا قَالَ لَيْسَ النَّافِلَةُ مِثْلَ الْفَرِيضَةِ.[8]

سند این روایت به نظر ما از ناحیه حسن صیقل تمام است و همین سوال و جواب در متن روایت یکی از شواهد بر جلالت او دارد.

به هر حال، امام علیه السلام فرمودند در نماز نافله، چون رکوع در غیر محل بود، همانطور بنشیند و تشهد بخواند و سپس برخیزد و نماز را ادامه دهد. حتی امام علیه‌السلام بعد از سوال حسن صیقل فرمودند نافله مثل فریضه نیست و قاعده مساوات را نفی کردند.

ظاهرا مرحوم حکیم[9] قبول ندارد که زیاده مبطل نافله نباشد، لذا اشکال دلالی کرده و گفته این روایت دلالت ندارد، به دو دلیل، نخست آنکه این مکلف به زیاده مبتلا نشده، کسی که دو رکعت شفع می‌خواند و تشهد را فراموش کرده و برمی‌خیزد، ظاهر در این است که یک نماز دیگر را شروع کرده نه اینکه ادامه نماز قبلی باشد. لذا وقتی نماز وتر را شروع کرده، بعد از رکوع نماز وتر یادش آمد که تشهد نخوانده، در این صورت امام علیه‌السلام فرمودند رها کند و تشهد بخواند و دوباره وتر را شروع کند.

دلیل دیگر، مرحوم حکیم احتمال داده که يَجْلِسُ مِنْ رُكُوعِهِ يَتَشَهَّد ثُمَّ يَقُومُ فَيُتِمُّ، به معنای این نیست که وقتی برخواست، از ابتدا سوره بخواند و رکوع و سجود برود، بلکه یعنی برخیزد و از رکوع به بعد را ادامه دهد. یعنی برای نماز اولی یک تشهد می‌خواند که زیاده سهوی در نماز اولی می‌شود و بعد برمی‌خیزد و نماز دوم را ادامه می‌دهد.

اما نسبت به دلیل اول، مرحوم خوئی اشکال کرده و گفته مجرد اینکه نماز دیگری را شروع کند، سبب نمی‌شود که زیاده صدق نکند بلکه الان نیز زیاده است بالاخره نماز قبلی را به بعدی چسبانده. در سجده تلاوت نیز روایات فرمودند این زیاده در نماز است با اینکه سجده تلاوت یک عمل مستقل است. مکلف در اینجا تشهد نخوانده و نمازش را به دو رکعت قبلی وصل کرده، پس زیاده است.

اما به نظر می‌رسد سجده تلاوت زیادةٌ، یک تعبد است و چاره‌ای نیست ولی اینکه در اینجا نیز یک زیاده باشد، بعید است. بله اگر یک رکوع را عمدا بدون عنوان صلاتی اضافه می‌کرد، حکم به بطلان صحیح بود ولی اینکه از روایات سجده تلاوت به رکعتی که به عنوان یک نماز دیگر اتیان کرده، و بگوییم زیادةٌ، بعید است. پس مناقشه نخست مرحوم حکیم بعید نیست.

اما نسبت به دلیل دوم که امام علیه‌السلام فرمود ثم یقوم فیتم، یعنی همانکه وظیفه‌اش است، ادامه دهد. مرحوم حکیم نیز این را قبول کرده و گفته چون در پایان روایت فرمود لیس النافلة مثل الفریضة، باید یک تفاوت باشد. تفاوت آن است که حتی اگر زیاده باشد، مضر نیست و همین حالت در فریضه مضر است. در این روایات سخن از تعبد است نه زیاده. شارع فرموده اگر یک رکعت دیگر اضافه کردید، نماز قبلی که نافله است، باطل نمی‌شود چون رکعت اضافه کرده نه از باب اینکه رکوع اضافه کرده. در این روایت سخن از رکعت است نه سخن از رکوع و اگر در مورد رکوع تنها، به اولویت می‌گوییم مبطل نیست.


logo