1404/06/17
بسم الله الرحمن الرحیم
كتاب الصلاة/واجبات الصلاة /فصل 27: فی الرکوع :دو نکته از مسأله 16/مسأله 19:شرطیة عربیةوموالاة در ذکر رکوع/مسأله 20جواز اشباع در ربی العظیم وعدم اشباع/مسأله 21وجوب استقرار در حال ذکر رکوع
موضوع: كتاب الصلاة/واجبات الصلاة /فصل 27: فی الرکوع :دو نکته از مسأله 16/مسأله 19:شرطیة عربیةوموالاة در ذکر رکوع/مسأله 20جواز اشباع در ربی العظیم وعدم اشباع/مسأله 21وجوب استقرار در حال ذکر رکوع
دو نکته از مساله شانزده
نکته اول
یک نکته این است که برای این که نماز را تصحیح کنیم نیاز به اصاله البرائه داریم. شک داریم طمأنینه مقوّم است یا نه؟ برائت جاری میشود ــ همان طور که اقای حکیم فرمود ـــ ما باید اول با اصل منقح کنیم که طمأنینه مقوم نیست بعد بگوییم پس اصل رکوع را اورده و ما زاد را شک داریم لا تعاد جاری میکنیم.
نکته دوم
این که مرحوم اقای خویی ادعا کرده طمانینه در اینجا به معنای مکث است بدلیل صحیحه ازدی که گفت وَ إِذَا رَكَعَ فَلْيَتَمَكَّن[1] .
ما گفتیم این روایة دلالت بر مقومیت ندارد. یک احتمال جدیدی به ذهن ما رسیده که: شاید این که میگوید «فلیتمکن» به خاطر شرط ذکر رکوع است وشرط رکوع نیست. واذا رکع فلیتمکن تا بعد ذکر را بگوید نه که رکوعش محقق بشود. کما این که صحیحه علی بن جعفر ـــ که ما هم دلالتش را بر طمانینه قبول کردیم ـــ فرمود یجزیک واحده یک تسبیحه کافی است اذا امکنت جبهتک ظاهرش این است که تمکن برای ذکر است. در باب چهار روایت ابن یقطین[2] گفت که و یجزیک واحده اذا امکنت جبهتک فی سجودک. که گفتیم فرقی بین سجود و رکوع نیست. ظاهرش این است که تمکن شرط ذکر است. واصلاً ربطی به رکوع ندارد. شاید فلیتمکن هم همان را میگوید. بعید نیست ظاهر کلمات سید هم همین است. که تمکن شرط ذکر است. اصلا ربطی به رکوع ندارد. لذا این که اقای خویی از صحیحه ازدی مقومیت طمأنینه در رکوع را فهمیده خیلی دور از آبادی است کما این که آقای حکیم فرمود هیچ دلالتی بر شرطیت در رکوع ندارد ودلیلش اجماع است.
اگر گفتیم تمکن شرط رکوع است آیا مجالی برای حدیث لا تعاد هست یا نه؟
آقای حکیم فرمود لا تعاد مجال ندارد. شاید میخواهند بگویند که لا تعاد الصلاة الا من الرکوع یعنی رکوع ماموربه اگر صحیحه ازدی یا هر دلیلی قائم شد که شرط رکوع تمکن است پس رکوعی ماموربه میشود که مع التمکن. تا گفتیم واجب ما رکوع مع التمکن است مجالی برای حدیث لا تعاد نمیماند چون لا تعاد الصلاة الا من الرکوع یعنی رکوع ماموربه. رکوع ماموربه هم رکوع با تمکن بوده که این شخص اتیان نکرده.
و لکن در ذهن ما این است که: لا تعاد الصلاة الا من الرکوع ذات رکوع را بیان میکند. و لو شرطش را هم نداشته باشد. در ذاتش هم ماموربه هست ولی ضمنی است و لا تعاد الصلاة الا من الرکوع ذات رکوع را می گوید نه رکوع ماموربه را.
اولا. ظاهر اولیه هر خطابی ذات ان فعل است. ثانیا برفرض شارع بگوید واجب من رکوع با طمانینه است بعد که میگوید لا تعاد انصراف دارد به همان رکوعی که گفته. اگر هم قبول کنیم رکوع ماموربه، میگوییم اینجا ما یک قرینه ای داریم که مراد از رکوع ذات رکوع است. نه رکوع ماموربه. و ان قرینه این است که ذیل حدیث لا تعاد گفته که و السنه لا تنقض الفریضه. من که گفتم الا رکوع از این باب است که رکوع فریضه است. سنت را ترک کنی رکوع به صحت خودش باقی است. سجود فریضه است. که در ان روایت هم حضرت فرمود ایا رکوع و سجود کرده یا نه. او مهم است. نکته ی این که من گفتم لا تعاد الصلاة الا من الرکوع نکته اش این است که رکوع فریضه است از جهت فریضه بودن مبطل است و چون این شرط طمانینه سنت است و اذا رکع فلیتمکن. میگوییم فقد این شرط مضر به جریان حدیث لا تعاد نیست.
ذات رکوع فریضه است. طمانینه بودنش سنت است. این است که ما میگوییم. اگر شما ثابت کردی که اصلا رکوع شرعی، شاید اقای خویی که رفته سراغ مقوم نکته اش همین است. رکوع شرعی اصلا نمیشود الا به این که طمانینه داشته باشد. حدیث لا تعاد مجال ندارد. اما اگر گفتی نه، شرط رکوع است حدیث لا تعاد مجال دارد.
حاصل الکلام: ما میگوییم که نماز این شخص که سهوا طمانینه ندارد صحیح است. أوّلاً: لقصور المقتضی. دلیلی که طمانینه را شرط کرده قاصر است. حرف اقای خویی که فرموده و اذا رکع فلیتمکن اطلاق دارد ـــ سهواً یا عمداً ــ را قبول نکردیم فلیتمکن فرض سهو را نمیگیرد. ثانیاً: اگر گفتیم که اطلاق دارد وحال سهو و عمد را شامل مشیود باز میگوییم طمأنینة شرط ذکر است نه شرط رکوع ، واین شخص شرط ذکر را سهواً ترک کرده لا تعاد جاری میشود. ثالثاً: میگوییم طمأنینة شرط رکوع است وملازمه ندارد که مقوم رکوع است. اگر هم ملازمه داشته باشد ومقوم رکوع باشد به نحو سنة مقوم است نه فرض، باز لا تعاد مجال دارد لذا فرمایش سید که فرمود اگر سهوا طمانینه را ترک کرد نماز محکوم به صحت است حرف تمامی است.
هذا تمام الکلام در مسأله 16.
(مساله 19) يشترط في ذكر الركوع العربية و الموالاة و أداء الحروف من مخارجها الطبيعية و عدم المخالفة في الحركات الإعرابية و البنائية.[3]
این مسأله تکراری است مخارج طبیعیه بمعنی اتیانها صحیحا وعدم المخالفة في الحركات الإعرابية والبنائية. خود ماده و اعرابش هم درست مراعات کند. این را فقط میگوییم قد مرّ الکلام فیه. ما در اون اعرابهایش هم گیر داشتیم. قبلا در قرائت گذشت. هر چه در قرائت گفتیم همین جا میاید.
قائلین به این اشتراط تمسک کردند به انصراف. گفته اند وقتی میگوید بگو سبحان الله یعنی صحیح. صحیح وقتی است که موالات، واعرابش را صحیح ادا کند. موالاة یعنی اگر بین «سُب» و «حان» فاصله باشد مردم این را سبحان نمیدانند. موالات بین حروف خیلی مهم است. قبلا گذشت ما چند موالات داریم.
(مساله 20) يجوز في لفظة ربي العظيم أن يقرأ بإشباع كسر الباء من ربي و عدم إشباعه.[4]
مثل این که قرائات متعارفه دو نحوه است. اینجا معنای اشباع یعنی با یاء. چون یاء خودش از موارد اشباع نیست. در قران هم هر دو نحو استعمال شده. ربّ را در سیاقت هم بدون یاء نوشته اند و هم با یاء. همانطور که اگر بدون یاء نوشتند میتوانی بگویی ربّی. اشباعش بکنی یک یائی در بیاید. وهم اگر با یاء نوشته اند میتوانی یائش را حذف کنید. مقصود سید این است که با یاء و بدون یاء. هر دو صحیح است.
مرحوم اقای حکیم[5] که اهل لسان هستند میگوید در میان عربها این طور کلمات به دو نحو ادا میشود.
ما به آن صورت اطلاعی نداریم. بعید نیست همین طور باشد. هم رب هم ربی هر دو صحیح باشد. هر دو مصداق ذکر هستند. سبحان رب العالمین ذکر است سبحان ربی العالمین هم ذکر است. تسبیحات کبری بر هر دو منطبق است.
مرحوم اقای خویی[6] گفته همان ربی که در روایت امده قدر متیقن است. یائش را بندازی مثلا نمیدانیم درست است یا نه. گفته مشکل است. أما مثل اقای حکیم میگوید هر دو شایع هستند بعید نیست هر دو تا درست باشد اگر هم شک کردی برائت بگوید منحصر به هیچ کدام نیست.
مرحوم اقای خویی بدون یاء وبا یاء را اشکال نمیکند. ایشان اشباع به معروف را اشکال میکند که مراد سید نیست. یعنی کسره باء را اشباع کنیم که یک یاء تولید بشود به علاوه این یائی که دارد. این را اشکال دارد.
(مساله 21) إذا تحرك في حال الذكر الواجب بسبب قهري بحيث خرج عن الاستقرار وجب إعادته بخلاف الذكر المندوب.[7]
این مساله محل ابتلا است. مثلاً در مشاهد مشرفه گاهی که شلوغ است ودر حال رکوع است تکانش میدهند.حرکت دو جور است گاهی مقداری تکان می خورد وگاهی از حالت استقرار خارج می شود که در این صورت باید قرارش را ایجاد کند ودوباره آن ذکر را اعاده کند. بر خلاف ذکر مستحب.
وجه کلام سید برای وجوب اعاده نمازی که طمانینه نداشته
مراد از استقراری در اینجا مکث رکوعی نیست بلکه مراد استقرار وطمانینه معروف است. در مقابل ثابت ماندن.
وجه کلام سید که میگوید: ذکر شرطش طمانینه است و این ذکری را که اورد طمانینه نداشت ومصداق واجب نیست و قدرت هم دارد که دوباره بیاورد. درست است که تکرار زیاده میشود ولی بناء شد زیاده ذکر لا اقل سهوی آن مضر به صحت نباشد. وواجب است اعادة کند چون واجب را نیاورده. مشکل زیاده سهوی است که لا تعاد الصلاة جاری میشود این وجه فرمایش سید.
أمّا این که ذکر باید در حال طمانینه باشد به چه دلیل است؟ معمول این است که فقها طمانینه را متوقف به اجماع میکنند. میگویند ما دلیل لفظی بر طمانینه نداریم. دلیل وجوب طمانینه اجماع است و اجماع هم دلیل لبی است ودلیل لبی اطلاق ندارد. قدر متیقنش جایی است که عن اختیار باشد واین عدم استقرار عن اختیار نبود پس شرطیت ندارد لقصور المقتضی. فلم تجب اعادته. فرض این است ذکری را که در حال رکوع آورده بدون استقرار است واین عدم استقرار در حال عدم اختیار شرطیت ندارد پس این ذکرش کافی ومصداق واجب است واعاده لازم ندارد.
و اما اگر مثل مرحوم اقای خویی گفتیم طمانینه دلیل لفظی دارد باید دید آن دلیل لفظی اطلاق دارد یا ندارد؟
مرحوم اقای خویی غالباً در دلیل شرطیت وجزئیت قائل به اطلاق دارد است و لو در حال عجز شرطیت دارد واین ذکر شرط را نداشته پس وجبت اعادته.
اما ما گفتیم دلیل لفظی «واذا رکع فلیتمکن» اطلاق ندارد و از اول شامل کسی است که قدرت بر تمکن دارد مثلاً وقتی میگوید هر کسی میفهمد یعنی هر کسی که قابلیت فهم دارد وبر فرض که «فلیتمکن» ارشاد به شرطیة هم داشته باشد بایددید خطابات طلبیه ارشادیه اطلاق دارند یا نه؟ در «لا صلاة الا بطهور» گفتیم اطلاق دارد چه قدرت داشته باشد یا نداشته باشداما طلبیهی خطاباتی که به صورت امر و نهی است ایا میتواند اطلاق داشته باشد وفرض عجز را بگیرد؟ما گفتیم اطلاق ندارد وقتی اطلاق نداشت شک در شرطیت داریم در حال عدم قدرت لذا مجرای برائت است.
فرمایش مرحوم سید که فرموده وجب اعادته مبتنی بر این است که ما دلیل طمانینه را بگوییم لفظی نیست یا اگر لفظی هست اطلاق دارد
مرحوم اقای خویی طبق متن باید بگوید وجب اعادته وحرف سید را قبول بکند. ولکن در تعلیقه گفته علی الاحوط[8] .
نکته اش در ذهن ما این است که لعلّ بعد از تأمل دیده دلیل لفظی قاصر است. دلیل لفظی صحیحه أزدی بود وایشان صحیحه را حمل کرد بر این که رکوع باید مکث داشته باشد وبر ذکر حمل نکرد. ایشان ادعا کرد ـــ بر خلاف ما ـــ «واذا رکع فلیتمکن» یعنی رکوعت باید با مکث زیادی باشد وبا دلیل التزامی که برای ما مفهوم نبود مکث در حال ذکر را درست کرد واین دلیل التزامی چون لفظ نیست در اطلاق آن به مشکل بر خورد کرده لذا در متن گفته دلیل لفظی تمام است ولی در تعلیقه احتیاط کرده است.