« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حمید درایتی

1404/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

قرعه/مسائل /کتاب الصلح

 

موضوع: کتاب الصلح/مسائل /قرعه

 

اساسا قرعه بر دو قسم کلی است:

    1. قرعه‌ای که جنبه‌ی کاشفیت دارد و برای برطرف کردن اشتباه ظاهری امری که تعین واقعی دارد بکار می‌رود، مانند:

        2. تعیین تکلیف شبهات حکمیه یا موضوعیه؛

        3. استکشاف نتیجه‌ی بعضی از امور مثل سود بردن یا ضرر کردن در تجارت؛

        4. اکتشاف خیر یا شر بودن برخی از امور مثل سفر.

    5. قرعه‌ای که جنبه‌ی موضوعیت دارد و صرفا برای کسب رضایت همگان بکار می‌رود، مانند:

        6. امر محدودی که عده‌ی زیادی راغب آن هستند؛

        7. امر ضروری که همگان از انجام آن اباء دارند؛

        8. نزاع یا اشتباهی که تنها از طریق قرعه خاتمه‌پذیر است (مانند تعیین حق الارث خنثی).

باید توجه داشت اگرچه بعید نیست ادعا شود که قرعه زدن سیره عقلائیه است، اما قرعه نزد عقلاء صرفا موضوعیت دارد و یک تصادف محض است و عقلاء هیچ جهت کشف واقعی در آن لحاظ نمی‌کنند تا شارع درصدد تتمیم کشف آن برآید (اگر قرعه به حسب نصوص شرعی أمارة باشد، هیچ ارتباطی به قرعه‌ای که بین عقلاء رواج دارد، نخواهد داشت).

 

     أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی‌ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ اَلْبَرْقِيِّ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عِيسَی‌ بْنِ عِمْرَانَ اَلْحَلَبِيِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحِيمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: إِنَّ عَلِيّاً كَانَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ لَمْ يَجِيءْ فِيهِ كِتَابٌ وَ لَمْ تَجِيءْ بِهِ سُنَّةٌ رَجَمَ فِيهِ يَعْنِي سَاهَمَ فَأَصَابَ، ثُمَّ قَالَ: يَا عَبْدَ اَلرَّحِيمِ وَ تِلْكَ مِنَ اَلْمُعْضِلاَتِ. [1]

در این روایت آمده است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام هرگاه نسبت به حکم مسأله‌ای دلیلی از قرآن و سنت وجود نمی‌داشت، براساس قرعه حکم آن را تعیین می‌نمودند و قرعه‌ ایشان همیشه مطابق با واقع در می‌آمد. نسبت به دلالت داشتن این روایت بر مشروعیت قرعه به صورت عام چند ایراد مطرح شده است [2] :

+ اولا این روایت تنها در دو کتاب اختصاص شیخ مفید و کتاب بصائر الدرجات آمده است، درحالی که از یک طرف انتساب کتاب اختصاص به مرحوم شیخ مفید اثبات شده نیست و ایشان بدون واسطه هم نمی‌تواند از احمد بن محمد بن عیسی بدون واسطه حدیثی نقل کند (احمد بن محمد بن عیسی قرن هفتم و مرحوم شیخ مفید قرن یازدهم می‌زیسته است)، و از طرفی دیگر علاوه بر اینکه بزرگان عموما معتقدند سند صحیحی تا کتاب بصائر الدرجات وجود ندارد[3] (به اعتقاد حضرت آیت الله سیستانی استثنا کردن این کتاب از سوی مرحوم شیخ طوسی در استناد صحیح به آن صرفا به جهت مشتمل بودن آن بر اخباری بوده است که غلوآمیز می‌باشد)، تمام روایات این کتاب یقینا همان کتاب صفار نیست، زیرا مشتمل بر رواتی می‌باشد که طبقه‌ی آن‌ها متأخر از محمد بن حسن الصفار بوده است.

+ ثانیا اگرچه هفت روایت بدین مضمون در کتاب بصائر الدرجات وجود دارد اما یکی از آن روایات منقول از موسی الحلبی است که مجهول می‌باشد و شش روایت دیگر هم منقول از عبدالرحیم القصیر است که توثیق صریح ندارد (اگرچه برخی مانند محدث نوری و حضرت آیت الله خوئی[4] مدعی‌اند که عبدالرحیم از مشایخ ابن أبی عمیر است و از این طریق می‌توان آن را توثیق کرد، اما به اعتقاد حضرت آیت الله سیستانی هیچ روایتی وجود ندارد که ابن أبی عمیر از عبدالرحیم حدیثی نقل کرده باشد)، هرچند مطابق با نظریه اصالة الوثاقة می‌توان به او اعتماد کرد.

+ ثالثا عبارت «يَعْنِي سَاهَمَ» فقط در یکی از این شش روایت عبدالرحیم وجود دارد که دلالت دارد مقصود از «رَجَمَ فِيهِ» قرعه زدن بوده است، درحالی که از یک سو چنانچه این فقره از امام باقر علیه السلام می‌بود باید به صورت أعنی می‌آمد (ظهور در کلام راوی دارد)، و از سوی دیگر مخالف با معنای لغوی رجم است، چرا که رجم در لغت به معنای حدس و گمان می‌باشد.

+ رابعا با توجه به علم ائمه علیهم‌السلام و مقامات ایشان در شبهات حکمیه‌ای که حکم معینی در واقع داشته است (منطقة الفراغ نبوده و الا اصاب معنا نداشت) نه حدس زدن از سوی امیرالمؤمنین علیه‌السلام معنا دارد و نه قرعه زدن آن حضرت، و از همین رو بزرگانی همچون مرحوم علامه مجلسی «رَجَمَ فِيهِ» را حمل بر الهام الهی کرده‌اند، کما اینکه همین مضمون دقیقا در روایات دیگری هم وجود دارد اما بجای واژه رجم مشتمل بر کلمه‌ی الهام است[5] . اللهم الا أن یقال که حدس زدن امام علیه‌السلام ناظر بر عمل کردن به رأی خویش است و معصومین علیهم‌السلام این حق را داشته‌اند که اگر حکمی در قرآن و سنت نبوی نیامده باشد، براساس رأی خود حکم کنند، همچنان که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در قبال پیشنهاد بیعت عبدالرحمن بن عوف در روز شوری همین رویه را یادآور شدند و رأی امام همیشه به واقع اصابت می‌کند. شاید همین امر سبب شده است که امام باقر علیه السلام این نوع حکم کردن از ناحیه معصوم را از معضلات بدانند، چرا که پذیرش این مسأله که رأی امام صددرصد مطابق با واقع است، برای اشخاص فراوانی سخت و دشوار می‌باشد.

 


[2] ولابد من البحث في هذه الرواية من جهات:الجهة الأولى: في قيمة كتاب بصائر الدرجات والاختصاص وهل نسبتها إلى الصفار والمفيد ثابتة أو لا.أما كتاب الاختصاص فلم يذكر من جملة كتب المفيد في كتب الرجـال مـع أنـه ذكرت فيها تفاصيل كتب المفيد، ولا يناسب وضع الكتاب أن ينقل المفيد ذلك، فإنّ هذه الرواية المذكورة في الاختصاص ابتدأ فيها بأحمد بن محمد بن عيسى مع أن المفيــد لا يمكن أن يروي عنه؛ إذ هو من الطبقة السابعة والمفيد من الطبقة الحادية عشر، مضافاً إلى أن من راجع بحار الأنوار والمستدرك والذريعــة يــرى أنّ هذا الكتاب مجموعة ألفها بعض المتقدمين، ولا نعلم من هو مؤلفها. والعمدة هو كتاب بصائر الدرجات، وقد جاء فيه سبع روايات حول القرعة، ستة منها تنتهي إلى عبد الرحيم ) القصير، ومضمونها متحد، وإحداها هذه الرواية المبحوث عنها التي فيها كلمة ( يعني ساهم)، وإحداها عن محمد بن موسى عن موسىالحلبي. وقد ناقش بعض في كتاب بصائر الدرجات بأنه لا سند لنا إليه، فإنّ الشيخ بعــد ما ذكر سنده الصحيح إلى كتب الصفار ـ وهـو سـنـد محمـد بـن الحسـن بـن الـوليـد ـ يستثني منه كتاب بصائر الدرجات. هذا وإن كان للشيخ سند آخر إليه، إلّا أنّ فيـه أحمد بن محمد بن يحيى، وهو لم يوثق. وهذه المناقشة لا يمكن مساعدتها؛ لأنّ استثناءه لهذا الكتاب ليس من جهة أنّـه ليس للصفار، بل من جهة أنهم كانوا لا يروون مثل هذه الروايات الواردة في مقامات الأئمة من جهة الغلو، كما استثنوا من كتاب نوادر الحكمة وكتاب شرائع علي بن إبراهيم، كما في رواية تحريم لحم الإبل، فإنّ المفيد وأضرابه إنما يستثنون ذلك ولم يروونه من جهة أنهم إذا رووه ربما استظهر أنهم كانوا يقولون بذلك وملتزمين به. والتحقيق كما تقدم في مبحث صيانة القرآن المجيد من التحريف أن هذا الكتاب له نسخة كبرى ونسخة صغرى كما في الذريعة، ومن لاحظ أسانيد هذا الكتاب يرى أن عدة من الروايات مروية عن طبقة متأخرة عنه وكأنه زيد في هذا الكتاب، ولا يمكن الاطمئنان بأن جميع ما في الكتاب للصفار.الجهة الثانية: أنّ الروايات المذكورة في بصائر الدرجات ينتهي سند ستة منها إلى عبد الرحيم القصير، وإحداها عن موسى الحلبي. أما موسى الحلبي فهو غير معنون في الرجال، وأما عبد الرحيم القصير فهو وإن كان مذكوراً، إلا أنه لم يوثق وليس لنا طريق لإثبات وثاقته، إلّا ما ذكره المحدث النوري في المستدرك من الطرق لإثبات وثاقته، وبعض هذه الطرق لا أمارية لها على الوثاقة عندنا، كنقل المشايخ عنه وأمثال ذلك، والطريق الذي له أمارية على الوثاقة ـ وهو نقل ابن أبي عمير عنه ـ لا واقعية له، فإنّ المصادر التي راجعناها لم نر فيها نقل ابن أبي عمير عنه.ونقل مثل هذه الروايات عن شخص يوجب الشك، فلابد من التأمل فيه.الجهة الثالثة: أن لفظ (ساهم) لم يرد إلا في هذه الرواية (رجم فيه يعني ساهم) ولا يحتمل أن تكون كلمة (يعني ساهم من الإمام، ولو كانـت مـن الإمـام لقال (أعني) بدل (يعني)، ولذا في غير هذه الرواية غير موجود، بل فيهـا (رجــم فيه)، وهذا المعنى على خلاف اللغة؛ لأنّ (رجم) في اللغة: هو القول بالمظنة والحدس، وفي الصحاح": (والرجم: أن يتكلم الرجل بالظن، قال تعالى: ﴿رَجْمًا بِالْغَيْبِ ) فهذا التفسير غير صحيح. وعلى فرض تمامية الرواية لابد من الحمل الذي ارتكبه المجلسي حمله وهو أنّ الرجم بمعنى الإلهام. وفي نفس هذا الكتاب - أي كتاب بصائر الدرجات - روايات في الباب التاسع من الجزء الخامس " وعدة منها، صحاح، كصحيحة محمد بن مسلم عن أبي جعفر ال قال: «كان علي ال يعمل بكتاب الله وسنة رسوله، فإذا ورد عليه شيء والحادث الذي ليس في الكتاب ولا في السنة ألهمه الله الحق فيه إلهاماً، وذلك والله من المعضلات». فنرى أنّ كلمة وذلك والله من المعضلات واردة في هذه الرواية، وفي سائر الروايات التي ذكرها في الباب التاسع. فكلمة (رجم) إما اشتباه من الراوي، أو أن معناه الإلهام كما في هذه الروايات فإنّ هناك باب آخر في أنّ الأئمة المسددون، ومع هذا كيف يمكن أن ينسب إليهم بأنهم كانوا يساهمون.الجهة الرابعة: أنّ الظاهر من هذه الرواية أنّ الرجم بمعنى ساهم مــن خـواص أمير المؤمنين والأئمة، وقرعتهم كانت تصيب، كما ورد من أن قرعة الإمام لا تخطأ، ومع هذا لا تكون الرواية مرتبطة بغير الإمام . الجهة الخامسة : أنه لا يمكن عدّ هذه الرواية من العمومات، فإن القرعة إنّما تكون في مورد فقدان النص. فظهر أن هذه الرواية لا يمكن الاعتماد عليها لا سنداً ولا دلالة.الربانی، محمد علی، تقریرا لأبحاث آیة الله العظمی السید علی السیستانی، القواعد الفقهیة- الفراغ و التجاوز الصحة و الید و القرعة، بی‌نا، بی‌جا (۱۴۳۶ ق)، صفحة ۳۷۳.
[3] مرحوم شیخ طوسی به کتاب‌های محمد بن حسن الصفار دو طریق دارد که یکی به جهت عدم وثاقت احمد بن محمد بن یحیی غیر قابل اعتماد می‌باشد و دیگری در عین موثق بودن محمد بن حسن بن الولید و صحیح بودن آن طریق، خصوص کتاب بصائر الدرجات از آن استثناء شده است.
logo