درس خارج فقه استاد حمید درایتی
1402/12/15
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی ضمانت مستعیر/احکام عاریه /کتاب العاريه
موضوع: کتاب العاريه/احکام عاریه /بررسی ضمانت مستعیر
• مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ قَالَ: اِسْتَعَارَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ صَفْوَانَ بْنِ أُمَيَّةَ، سَبْعِينَ دِرْعاً حُطَمِيَّةً وَ ذَلِكَ قَبْلَ إِسْلاَمِهِ فَقَالَ: أَ غَصْبٌ أَمْ عَارِيَّةٌ يَا أَبَا اَلْقَاسِمِ، فَقَالَ: بَلْ عَارِيَّةٌ مُؤَدَّاةٌ فَجَرَتِ اَلسُّنَّةُ فِي اَلْعَارِيَّةِ إِذَا شُرِطَ فِيهَا أَنْ تَكُونَ مُؤَدَّاةً . [1]
طایفه بزرگ هوازن هنگامى که از فتح مکّه با خبر شدند، ترسیدند که پیامبر صلی الله علیه و آله پس از فتح مکه اقدام به جنگ با آنها کند و لذا در یک اقدام پیشدستانه آماده جنگ شدند. رؤساى طایفه هوازن در آخر ماه «رمضان» یا در ماه «شوال» سنه هشتم هجرت نزد «مالک بن عوف» جمع شدند و اموال، فرزندان و زنان خود را به همراه آوردند، تا به هنگام درگیرى با مسلمانان هیچ کس فکر فرار در سر نپروراند و به این ترتیب وارد سرزمین «حنین» که در نزدیکى شهر «طائف» بود، شدند. پیامبرصلى الله علیه وآله نیزهنگامى که از این خبر به مطلع شدند، به مسلمانان دستور دادند تا آماده حرکت به سوى سرزمین هوازن شوند. پیامبر صلى الله علیه وآله پرچم بزرگ لشکر را بستند و به دست امیرالمومنین علیه السلام دادند و تمام کسانى که براى فتح مکّه پرچمدار بخشى از لشکر اسلام بودند، به دستور پیامبر با همان پرچم به سوى میدان «حنین» حرکت کردند.
براساس این روایت مرسلة (ارسال مسلّم مرحوم شیخ صدوق معتبر است) در این میان وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با خبر شدند که صفوان ابن أمیة مقدار زیادى زره در اختیار دارد و لذا از او که هنوز مشرک بود هفتاد زره حطمی باف درخواست نمودند. او که ترسیده بود شاید حضرت بدنبال تصاحب اموال اوست سؤال کرد که آیا این هفتاد زره را به صورت عاریة میخواهید و آن را برمیگردانید و یا غاصبانه و به روز از من میگیرید. حضرت در جواب او فرمودند که به عنوان عاریة میخواهم و تحت هر شرائطی آن را برمیگردانم[2] . مرحوم صدوق در ذیل این روایت میفرماید که این رفتار پیامبر صلی الله و آله با صفوان بن أمیة سبب شد که شرط ضمان کردن در عاریة و معلّق کردن انعقاد آن بر تدارک و جبران خسارت نافد و سنت گردد (باتوجه به روایت بعد استبعادی ندارد که این ذیل کلام امام علیه السلام باشد).
• وَ فِي اَلْخِصَالِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : جَرَتْ فِي صَفْوَانَ بْنِ أُمَيَّةَ اَلْجُمَحِيِّ ثَلاَثٌ مِنَ اَلسُّنَنِ اِسْتَعَارَ مِنْهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَبْعِينَ دِرْعاً حُطَمِيَّةً، فَقَالَ: أَ غَصْباً يَا مُحَمَّدُ، فَقَالَ: بَلْ عَارِيَّةً مُؤَدَّاةً فَقَالَ :إقْبَل هِجْرَتِي فَقَالَ: لاَ هِجْرَةَ بَعْدَ اَلْفَتْحِ اَلْحَدِيثَ. [3]
مرحوم شیخ صدوق به صورت ارسال مسلّم از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که سه سنت نبوی به جهت صفوان بن أمیة شکل گرفت. اولین آن نافذ بودن شرط ضمان و عودت عاریة تحت هر شرائطی است که با درخواست نمودن پغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هفتاد زره حطمی باف از او به عنوان عاریة و شرط ضمان کردن آنها محقق شد. دومین آن عدم الزام هجرت کردن مسلمانان از مکه به مدینه و عدم صدق عنوان مهاجرین بر کسانی که پس از فتح مکه به مدینه آمدهاند، است که پس از درخواست او از قبول هجرت او ابلاغ شد.
باید توجه داشت اولا ظاهرا پیامبر صلی الله علیه و آله فقط یکبار از صفوان بن أمیة زره عاریة گرفتهاند و لذا این روایت و روایت قبل و روایت چهارم و پنجمی که گذشت ناظر بر واقعهی واحده است، و ثانیا از آنجا که اصل نهاد عاریة دادن پیش از اسلام نیز وجود داشته است و تا قبل از این واقعه نیز عاریة گیرنده پس از انتفاع از مال مستعارة آن را به مالکش ردّ مینموده است، آنچه که سنت اسلام بوده علی القاعده باید همان نفوذ شرط ضمان در قبال عاریة باشد که عاریة گیرنده را ملزم مینماید حتی در فرض تلف شدن مال مستعارة بدون افراط و تفریط، آن را تدارک نماید.
• مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْمُغِيرَةِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : لاَ تُضْمَنُ اَلْعَارِيَّةُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ قَدِ اُشْتُرِطَ فِيهَا ضَمَانٌ إِلاَّ اَلدَّنَانِيرَ فَإِنَّهَا مَضْمُونَةٌ وَ إِنْ لَمْ يَشْتَرِطْ فِيهَا ضَمَاناً. [4]
در این روایت صحیحة یا مصححة و یا حسنة (اختلاف ناشی از ابراهیم بن هاشم است)، آمده است که عاریة گیرنده مطلقا ضامن خساراتی که متوجه مال مستعارة شود نیست، مگر اینکه یا شرط ضمان و تعهد به جبران خسارت عاریة منعقد شده باشد و یا مال مستعارة خصوص دینار باشد. باتوجه به مفهوم استثناء این روایت دلالت دارد که که عاریة دادن درهم سبب برای ضمان مستعیر نخواهد بود.
• وَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْعَارِيَّةُ مَضْمُونَةٌ، فَقَالَ؛ جَمِيعُ مَا اِسْتَعَرْتَهُ فَتَوِيَ فَلاَ يَلْزَمُكَ تَوَاهُ إِلاَّ اَلذَّهَبَ وَ اَلْفِضَّةَ فَإِنَّهُمَا يَلْزَمَانِ إِلاَّ أَنْ تَشْتَرِطَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَتَى تَوِيَ لَمْ يَلْزَمْكَ تَوَاهُ وَ كَذَلِكَ جَمِيعُ مَا اِسْتَعَرْتَ فَاشْتُرِطَ عَلَيْكَ لَزِمَكَ وَ اَلذَّهَبُ وَ اَلْفِضَّةُ لاَزِمٌ لَكَ وَ إِنْ لَمْ يُشْتَرَطْ عَلَيْكَ. [5]
بنابر این روایت صحیحة یا مصححة و یا حسنة (اختلاف ناشی از ابراهیم بن هاشم است) هیچ عقد عاریةای اقتضاء ضامن بودن عاریة گیرنده را ندارد مگر اینکه مال مستعارة طلا یا نقره باشد که در این صورت اطلاق عقد إقتضاء ضمان خواهد داشت و عدم ضامن بودن عاریة گیرنده نیاز به اشتراط و سلب مسئولیت دارد، همچنان که اگر نسبت به عاریة دادن سایر اموال شرط ضمان شده باشد، آن شرط نافذ و موجب ضامن بودن عاریة گیرنده خواهد بود.
• وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ اَلْمَلِكِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَيْسَ عَلَى صَاحِبِ اَلْعَارِيَّةِ ضَمَانٌ إِلاَّ أَنْ يَشْتَرِطَ صَاحِبُهَا إِلاَّ اَلدَّرَاهِمَ فَإِنَّهَا مَضْمُونَةٌ اِشْتَرَطَ صَاحِبُهَا أَوْ لَمْ يَشْتَرِطْ. [6]
در این روایت معتبرة (اگرچه عبدالملک بن عمرو مهمل است و تنها با نقل یک روایت خودش خودش را مدح نموده، لکن براساس اصالة الوثاقة قابل اعتماد میباشد) آمده است که طبع اولی عاریة اقتضاء ضمان ندارد و عاریة گیرنده تنها در صورتی ضامن است که عاریة دهنده شرط ضمان نموده باشد، الا اینکه در خصوص عاریة دادن درهم نیازی به شرط ضمان نیست و نفس عاریة گرفتن درهم موجب ضمان خواهد بود. باتوجه به مفهوم حصر، این روایت دلالت دارد که که عاریة دادن دینار سبب برای ضمان مستعیر نخواهد بود.