< فهرست دروس

درس خارج فقه تربیتی استاد علیرضا اعرافی

91/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده ارشاد جاهل ـ دلیل قرآنی

 

3ـ دلیل سوم: آیات و روایت کتمان

دلیل سوم، طائفه‌ای از آیات شریفه و روایات هستند که کتمان حق و علم و ما انزل الله را به شدت تحریم کردند.

1-3. آیات کتمان

در این زمنیه حدود پانزده آیه وجود دارد که به عنوان نمونه، چند آیه مورد بحث واقع می‌شود.

 

آیه اول

﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ﴾[1] ﴿وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُواْ أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ﴾[2] ﴿وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[3]

در این آیه، خطاب به اهل کتاب و به خصوص به علمایشان، می‌فرماید: ﴿وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ حق و باطل را با هم نیامیزید، و حق را کتمان نکنید در حالی‌که می‌دانید.

اختلاف حق و باطل موضوعیتی ندارد، بلکه به عنوان مقدمه و نمونه ذکر شده است، اصل آن‌چه که نهی به آن تعلق گرفته است، کتمان حق است، در واقع می‌گوید لاتکتموا الحق و انتم تعلمون، شما به پیامبر خدا و مسائل دین آگاهید، شما این حق را کتمان نکنید!

 

آیه دوم

﴿الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُون[4]

بیان شد که يک عده‌اي از اهل کتاب می‌دانستند، و اظهار می‌کردند (اهل الذکر) و یک عده‌ای هم کاتمان و مکتوم کنندگان حق بودند، این آیه، دو گروه را در یک منظومه قرار می‌دهد و گاهی به آنها ارجاع می‌دهد و گاهی مذمت می‌کند، برای این که مجموعه احبار و علما و رحبانی که آنجا بودند دو دسته شدند، می‌گوید:یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ، یک عده‌ای کتمان حق می‌کنند در حالی‌که می‌دانند که اینجا آنها را مذمت می‌کنند، و از این نوع مذمت و عتاب، تحریم استفاده می‌شود.

آیه سوم

﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾[5]

در این آيه هم، وعده عذاب داده شده است و لعن، مفید حرمت است و از کبائر به شمار می‌آید.

در دو آیه قبل، مصداق، پیغمبر و ... بود، هرچند امکان داشت که عهد ذکری أخذ شود، اما مصداق در این آیه، مطلق است، یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ.

 

آیه چهارم

﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ[6]

این آیه شریفه، کتمان کردن حق بخاطر مال و پول و ... و این که چیزی عایدشان بشود، را بیان می‌کند که أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّار بعنوان نتیجه‌ کتمانشان ذکر می‌شود.

یکی از آیاتی که برای تجسم اعمال به آن تمسک می‌شود، این آیه شریفه است، یعنی چیزی که به خاطر این گناه می‌خورد، آن، همان آتش است، و «وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ » نشان دهنده کبیره بودن این گناه است.

 

آیه پنجم

﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ [7]

نکته اصلی در اين آیه شریفه، کتمان حق است، هرچند نهی و وعده عذاب در آیه شریفه وجود ندارد، ولیکن وجود یک نوع عتاب و خطاب بعید نیست ظهور در حرمت را برساند.

 

آیه ششم

﴿وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ[8]

خداوند از الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ، عهد و میثاق گرفت که لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُون.

 

آیه هفتم

﴿وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَی بَشَرٍ مِّن شَیْءٍ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاء بِهِ مُوسَی نُورًا وَهُدًی لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کَثِیرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُکُمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ[9]

إخفاء همان، کتمان است، در این آیه شریفه، إخفاء بسیاری از مطالب کتاب حضرت موسی، مورد مذمت واقع شده است.

 

آیه هشتم

﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا مِّمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ قَدْ جَاءکُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُّبِینٌ[10]

تُخْفُونَ اشعار به حرمت دارد و ممکن است اگر فقط این آیه بود، در حد مذمت مطلق بود.

نتيجه اين‌که: عدم کتمان و لزوم تبیین و ارشاد، استدلال اجمالی مسئله است که مستند قاعده ارشاد جاهل می‌باشد.

 

2-3.نکات مستفاد از آیات نکته 1:حکم کتمان

وجود نهی و وعده عذاب و بیانات مختلف دیگر در این آیات، مفید حرمت است، هر چند در دو مورد تردید وجود داشت.

نکته 2:کبیره بودن کتمان

کتمان حق به خاطر تعدد آیات و وجود لعن و وعده عذابی که وجود داشت، مفید حرمت و کبیره بودن می‌باشد.

نکته 3:مطلق بون مصداق آیه

این آیات هرچند غالباً ناظر به اهل کتاب است، ولی قطعاً إلغاء خصوصیت می‌شود، و قرائن موجود در روایات، بیانگر مطلق بودن موارد و مصادیق آیه است که از علمای اهل کتاب إلغاء خصوصیت می‌شود، اما حکم حرمت کتمان یا بخاطر اطلاق برخی آیات و یا إلغاء خصوصیت فی جمیعها و یا اخباری که بعدا بحث خواهد شد، اطلاق دارد؛ و برای امت‌ها و علمای بعدی، هر کس که (و انتم تعلمون) هر کس که دانشی دارد و عالمان و دانایان به حق و ما انزل الله، همه و همه ثابت است و کتمان حق و ما انزل الله بر او حرام است.

نکته 4:نسبت مفهوم کتمان و عدم اظهار

کتمان در لغت و ادله به معنای ستر است، کلمه ستر و إخفاء و کتمان و ... تقریبا به نوعي هم‌خانواده هستند و همگی به معنای پوشاندن یک چیز می‌باشند و کتمان، مقابل اظهار و اعلام است.

    1. کتمان، همان عدم الاظهار است.

ستر به معنای عدم الافشاء و عدم الاظهار است. طبق این احتمال، معنای کتمان، خیلی وسیع است.

    2. کتمان، اخص از عدم الاظهار است.

طبق اين احتمال، عدم الاظهار، نقیض کتمان است. کتمان، در جایی است که کسی، چیزی را بداند و عمداً اظهار نکند، بنابراين در جایی‌که چیزی را نمی‌داند و نمی‌گوید، عدم اظهار و عدم بیان گفته می‌شود، ولی کتمان اطلاق نمی‌شود، و آنجا هم که می‌داند ولی نگفتن و بیان نکردنش از روی توجه نیست و شخص غافل از گفتن است، در اینجا هم، کتمان صدق نمی‌کند.

نتيجه اينکه: کتمان، در جایی است که آدم چیزی را بداند و با عنایت نگوید، بعبارت دیگر، آنچه در صدقِ کتمان شرط است، دانستن مکتوم و عنایت و توجه به کتمان و مخفی‌کاری است یعنی با عمد و علم بیان نکند که در این صورت کتمان اخص از عدم اظهار می‌شود. عدم اظهار، جنبه سلبی دارد و حتی آن‌جا که نمی‌داند و یا عنایت هم ندارد، ولی غافل و ناسی است،عدم اظهار صدق می‌کند، ولی قدر متیقن کتمان، جایی است که می داند ولی با عنایت و عمد نمی‌گوید.

خلاصه:

کتمان را سه جور می‌توان معنی کرد:

الف -کتمان، مطلق عدم اظهار است، در این صورت، خیلی عام است.

ب -کتمان، شکل ویژه‌ای از مخفی کاری کردن است.

ج- تفصیل قول اول و دوم: کتمان، یعنی مطلب را می داند و با عنایت نمی‌گوید و این مختار است.

نکته 5:نسیت مفهوم کتمان و وجود پرسش‌

کتمان در مواردی که سؤالی پرسیده شود، یا هیچ سؤالی طرح نشود، ولی نیاز به گفتن باشد، شامل هر دو نوع (مسبوق به سوال باشد یا سوالی نباشد) می‌شود و از این جهت، عمومیت دارد.

نکته 6:نسبت مفهوم کتمان و وجود منصوصات

جایی‌که نصّی مثل آیه و یا روایت بیان نشود، همچنین زمانی‌که نصّ گفته شود ولی معنایش تغییر داده شود، کتمان صادق است، مثل بازگو کردن قصه غدیر به شکلی که مفاد و محتوا و معنی تغيير داده ‌شود، و حتی مناسب با آن، شواهد و قرائنی هم فراهم شود، بنابراین کتمان در حقیقت ناظر به خود مفاد است، منتهی مکتوم کردن مفاد به دو شکل است:

    1. گاهی الفاظ حامل مفاد، بیان نمی‌شود.

    2. گاهی الفاظ حامل مفاد، گفته می‌شود، ولی معنی تغییر داده می‌شود.

بنابر این، کتمان شامل:

ذکر نکردن نصّ

ـ تحریف لفظی در نصّ

ـ تحریف در معنای نصّ

... و مواردی از این قبیل را شامل می شود.

بنابراين‌، معیار در کتمان، بيان نکردن تمام حق بأي شکل من هذا الاشکال است و حق، بیان کامل مفاد است و اگر آن کامل مفاد را نگوید، حق را مخفی کرده است چه لفظ، یا معنی را نگفته است، یا بخشی را گفته و بخشی را نگفته و یا عبارتها را قاطی کرده است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo