< فهرست دروس

درس خارج فقه تربیتی استاد علیرضا اعرافی

91/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده ارشاد جاهل ـ دلیل قرآنی

 

خلاصه مباحث گذشته

    1. آیه شریفه «فاسئلوا اهل الذکر» به عنوان دلیل دوم، برای قاعده ارشاد جاهل، تمسک شده است.

    2. «فاسئلوا أهل الذکر» در دو آیه (43 نحل، و 7 انبیاء) مشابه هم ذکر شدند، هرچند تفاوت بسیار اندکی دارند.

﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾[1]

﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾[2]

درسوره نحل، آیه 43 ـ﴿من قبلک﴾ و در سوره انبیاء، آیه 7 ﴿قبلَک﴾ آمده است.

3ـ استدلال اجمالی:

وقتی سوال کردن واجب است، برای شخص عالم، واجب است که تعلیم کند و جواب بدهد. بنابراین تعلیم عالم برای جاهل از باب ملازمه واجب است.

ذیل آیه شریفه، نکاتی در مورد «رجالا نوحی الیهم» و « فاسئلوا» مطرح شد.

بیان شد که «ذکر» به معنای تذکر قلبی و توجه می‌باشد.

واژه«ذکر» به عنوان مُظهر و مؤثر به ذکر زبانی اطلاق می‌شود.

واژه«ذکر» به عنوان علت ذکر به کتب آسمانی اطلاق می‌شود.

9ـ واژه«ذکر» به خود پیامبر که واسطه در مسئله اطلاق می‌شود.

10ـ با توجه به قرینه شأن نزول در ظاهر آیه شریفه و مناسبت حکم و موضوع، ذکر به معنای علم می‌باشد، اگر به این معنی هم نباشد، الغاء خصوصیت می‌شود، که در این صورت، ذکر به معنای دانایان به مسئله و اهل کتابی هستند که به مسائل مربوط به نبوت عامه و خاصه آگاهی داشتند.

5ـ اهل

    1. معنای مطلق أهل (به معنای خویشاوندی و سبب و نسب) که دارای درجاتی است و در آیه«قوا اهلیکم ناراً» بحث شد.

    2. معنای مضاف و نسبی (به معنای اهل یک چیز) نسبتی که کسی با چیزی یا کسی برقرار می‌کند، یعنی منتسب به آن و آشنا و عالم به آن. بنابراین، اهل علم، یعنی عارف به موضوع و آشنای با علم می‌باشد.

اگر ذکر به معنای پیامبر اخذ شود، در این صورت، مقصود از اهل ذکر، اشخاص مرتبط به پیامبر می‌شوند.

بیان شد که ذکر به معنای کتاب است و اهل کتاب، آشنایان به کتاب می‌باشند، منتهی الغاء خصوصیت از اهل ذکر می‌شود که در این صورت، اهل، شامل هر عالمی می‌شود.

فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ، یک قاعده کلی است، و مورد این قاعده، بحث نبوت است، هرچند مورد، مخصص نیست.

حاصل کلام: هرچند آیه، شامل مطلق اهل علم و دانش می‌شود، ولی اهل ذکر در اینجا، آشنایان به کتب آسمانی پیشین می‌باشند.

فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ

فاسئلوا، جواب شرط است، آنچه مسلم است این است که وجوب سؤال، متوقف بر جایی است که نداند، و «ان کتتم لاتعلمون» وجوب قبلی را مشروط می‌کند، منتهی این قید، مفهوم ندارد، و شرطِ محقّقِ موضوع است. هرچند آدمی که می‌داند می‌تواند سوال کند، ولی عرفاً سؤال این شخص، لغو است؛ ولذا این نوع سؤال کردن، مثل «ان رزقت ولدا فاختنه» می‌باشد، بنابراین مفهومی ندارد.

دو نوع شرط، در اصول فقه ذکر شده است:

    1. شرط محققِ موضوع

    2. شرط مقسّم موضوع

6ـ اسْأَلُواْ

اسئلوا یعنی، دانستن و فهمیدن.

1-6. قلمرو موضوعي سؤال

هر کلمه‌ای که طرح می‌شود موضوعیت دارد، مگر اینکه قرینه‌ای آن را از موضوعیت بیاندازد، این مورد، از موارد اصالة الموضوعیه است و اینجا از مواردی است که موضوعیت ندارد، آنچه که موضوعیت دارد، تعلم و دانستن است، منتهی راه فهمیدن، سؤال کردن است، نتیجه این‌که، اگر تعلم، اصل شد، «اسئلوا» منتفی می‌باشد.

سؤال، برای شناختن و طریق الی العلم است، و لفظ عمل پرسش و پاسخ، موضوعیتی ندارد و شامل موردی که شخص سوال کننده، حاضر به شنیدن جواب نیست، نمی‌شود. ممکن است دانستن و فهمیدن، از طریق مطالعه و یا سؤال حاصل شود، زمانی‌که مسئله‌ای مورد ابتلای فقیه باشد، و باید استنباط کند، فاسئلوا بیان می‌کند که مطالعه کند و کتاب بخواند و استنباط کند، منتهی سوال کردن، شيوع و رواج دارد، بنابراین روشهای فهمیدن، موضوعیت ندارد، و تنها خود دانستن و تعلم موضوعیت دارد.

2-6. قلمرو حکمي سؤال

    1. تردیدی نیست که «اسئلوا» ظهور در وجوب دارد.

    2. وجوب سؤال، وجوب طريقي است.

    3. وجوب تعلّم، وجوب نفسی و غیری نیست، با این بیان که:

الف- نفسی نیست؛ چون مثل وجوب فحص، مقدمه برای چیز دیگری می‌باشد.

ب- غیریت هم ندارد؛ چون این‌گونه نیست که تکلیف متوقف بر این مقدمه باشد، تکلیف را می‌توان از طریق دیگری مثل احتیاط هم عمل کرد. در واقع یک نوع غیری می‌باشد که حالت طریقی برای کشف واقع و علم به واقع دارد و باید این مقدمه طی شود و این وجوب، مثل مواردی می‌باشد که علم اجمالی وجود دارد و باید فحص صورت گیرد.

    4. وجوب طریقی «اسئلوا» حالت ارشادی دارد، به این بیان که، اگر آیه هم نبود، عقل، مشیر به این مطلب هست و روح آیه، جاهل را به عالم ارجاع می‌دهد و حکم عقل هم، مراجعه به کارشناس و عالم ذی فنّ است، و ثواب و عقاب جدیدی هم ندارد.

نتیجه آنکه:

الف- وجوب روی تعلّم رفته است.

ب- نوع وجوب تعلم، طریقی و برای کشف واقع است.

ج- این وجوب طریقی، ارشاد به حکم عقلی و عقلائی است. و از موارد تعبدی نیست که گفته شود کفار، مکلّف به اصول و فروع هستند، بلکه حکم ارشادی می‌باشد، به این بیان که کفار و مشرکین را ارشاد می‌کند و می‌گوید اهل کتاب، آگاه به کتاب تورات و انجیل بودند و شما نمی‌دانید، خود عقل می‌گوید به آنها مراجعه کنید؛ چون جاهل باید به عالم مراجعه کند.

    5. مسئول، «اهل الذکر» می‌باشند.

    6. مسئول‌عنه در آیه «فاسئلوا» همان بحث نبوت است، ولی بیان شد که:

     يا مورد، مخصص نیست.

     یا کلام اطلاق دارد.

     و یا الغاء خصوصیت می شود، منتهی این فقط در محدوده واجبات و محرمات مورد ابتلاء می‌باشد، در آیه انذار گفته شد مراجعه جاهل به عالم، در تکالیف الزامی مورد ابتلاء واجب است، در اینجا نیز آیه به یک حکم الزامی عقلی و عقلائی در موضوعات مهم و مورد ابتلای شخص ارجاع می‌دهد، مثل مسئله نبوت که با سعادت و شقاوت شخص گره خورده است.

بنابراین مسئول عنه، همان مسئله نبوت است و در صورت تعمیم، شامل هر امر الزامی مورد ابتلای مکلف می‌شود.

    7. اینجا از مواردی است که بین متعلق و هیئت تعارض وجود دارد، ولی در تعارض، وجوب و الزام چنان قوت دارد که آن را مقید می‌کند.

نتیجه اينکه: آیه شریفه ﴿فاسئلوا أهل الذکر﴾ اشخاص جاهل را در امور الزامی و مورد ابتلا، به حکم عقلی یا عقلائی به سوی عالم ارشاد و راهنمایی می‌کند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo