< فهرست دروس

درس خارج فقه تربیتی استاد علیرضا اعرافی

86/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعلیم و تعلم / وظایف آموزشی والدین

مقدمه

بحث در وظایف آموزشی خانواده بود. گفتیم که اصل این وظایف تعلیمی فی‌الجمله بر عهده خانواده است. در اصل این موضوع باید به روایات و آیات مراجعه کنیم. در روایات گفتیم که اولین دلیل وظایف آموزشی، اخبار و احادیث تأدیب بود. در ذیل این اخبار ابتدا بحث دسته‌بندی این روایات و بررسی سند‌ها بود که انجام شد و بحث دوم در مفهوم ادب و تأدیب بود که در جلسه قبل بحث کردیم و نتیجه‌ای که گرفتیم این بود که ادب، مفهومی عام است که تعلیم یا حداقل پاره‌ای علوم را به تضمن یا از باب مقدمه به التزام شامل می‌شود. وقتی می‌گوید وظیفه تأدیبی بر دوش پدر و مادر و اولیا است، مفهوم ادب نیز شامل تعلیم می‌شود. بنا بر آنچه ما ترجیح دادیم فی‌الجمله در واژه‌های دینی ما تأدیب یکی از مفاهیم خیلی نزدیک به مفهوم تربیت است البته مثل تزکیه و هدایت هم داریم ولی تأدیب مفهوم خیلی نزدیک به تربیت است. در جای دیگر یک مجموعه واژه‌های قرآنی که ارتباط به مفهوم تربیت دارد را بحث کردیم و درمجموع دو واژه را خیلی نزدیک به مفهوم امروزی تربیت دانستیم که یکی آن تأدیب است که بنا بر آن چهار اصطلاح برای تأدیب ذکر کردیم که یکی از اصطلاحاتش به تربیت خیلی نزدیک بود.

حکم تأدیب

اما بحث چهارم در وجوب یا استحباب حکم تأدیب پدر و مادر در روایات است که سؤال مهمی است که به‌طورکلی تأدیب که بخشی از آن تعلیم می‌شود از باب اینکه بخشی از آن است یا از باب مقدمیت واجب است یا از این روایات استحباب استفاده می‌شود؟ یعنی از مجموعه روایاتی که قبلاً برسی کردیم وجوب استفاده می‌شود یا ندب یا احتمال دیگری وجود دارد؟ حداقل می‌شود از دو حیث دلالت بر وجوب یا استحباب روایات را به دو گونه تقسیم کرد.

ظهور وجوب

بعضی از آن‌ها ظاهر در وجوب است. نمی‌گوییم که نهایی است ولی ظهور در وجوب دارد مثل روایت معتبر رساله حقوق. در رساله حقوق تعبیر این است که «أَنَّكَ‌ مَسْئُولٌ‌ عَمَّا وُلِّيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ»[1] اینجا صیغه امر نیست ولی شاید گویاتر و ابلغ در افاده وجوب از صیغه امر باشد. ظاهراً مورد بازخواست قرارگرفتن با وجوب و الزام است و البته این ظاهر است و نمی‌گوییم صریح است برای اینکه ممکن است حمل بر یک نوع مسئولیت اخلاقی شود ولی ظاهر اولیه روایت این است. یکی از طرق روایت رساله حقوق را تصحیح کردیم گرچه مشکلی دارد ولی درمجموع قابل تصحیح بود. از میان روایات، روایت معتبر دیگری هم در باب 82 بود که آنجا هم امر دارد «ثُمَّ ضُمَّهُ إِلَيْكَ سَبْعَ سِنِينَ فَأَدِّبْهُ بِأَدَبِكَ فَإِنْ قَبِلَ وَ صَلَحَ وَ إِلَّا فَخَلِّ عَنْهُ»[2] . در چند روایت دیگر هم هست که آن روایات سند معتبری ندارد ولی در این دو روایت معتبر امر و ظاهرش همان‌طور که دیدیم وجوب است.

ظهور استحباب

بعضی از روایات هم ظاهر در ندب است؛ مثلاً به‌عنوان نمونه بعضی از روایات باب 83 از ابواب احکام اولاد که البته سندهایش به‌تنهایی معتبر نبود. در گروه دوم روایات این باب داشتیم «لَأَنْ يُؤَدِّبَ أَحَدُكُمْ‌ وُلْدَهُ‌ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِنِصْفِ صَاعٍ كُلَّ يَوْمٍ»[3] که تأدیب فرزند از تصدق و انفاق ارزش بیشتری دارد. ظاهر، یک کار مستحبی است. انفاقات نیز مستحبی است و روایت می‌گوید بهتر از انفاق است یا در روایات نهم دارد: «أَكْرِمُوا أَوْلَادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آدَابَهُمْ يُغْفَرْ لَكُمْ»[4] و به جهت يُغْفَرْ لَكُمْ ظهورش بیشتر به ندب نزدیک‌تر است گرچه امر دارد. به‌هرحال شاید قرینه يُغْفَرْ لَكُمْ ظهور در ندب ایجاد کند ولی روایت قبل کاملاً ظهور در استحباب دارد. روایات دیگری هم هست که می‌شود گفت که با قرائن داخلی و خارجی حمل بر استحباب می‌شود.

حفظ وجوب

عمده روایات ازجمله روایت رساله حقوق و حدیث دوم باب از ابواب احکام اولاد ظهور در وجوب دارد. حال ببینیم می‌شود تحفظ در این وجوب کرد و پذیرفت؟ روایات در اینجا این است که «فَأَدِّبْهُ بِأَدَبِكَ» که در خصوص از هفت سال به بعد است و در بعضی از روایات داریم «مَسْئُولٌ‌ عَمَّا وُلِّيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ» حال می‌شود وجوبش را حفظ کرد یا نمی‌شود وجوبش را حفظ کرد؟ نظیر این را در مکاسب محرمه بحث می‌کردیم. در اینجا وقتی‌که می‌گوید أَدِّبْهُ یک مفهوم عام دارد. «فَأَدِّبْهُ بِأَدَبِكَ» اعم از واجب و مستحب است. تأدیب کنید یعنی هم نماز هم روزه هم اخلاقیات و هم کیفیت معاشرت را به او یاد بدهید. همه آنچه جزء وظایف الزامی یا استحباب عرفی را می‌گیرید؛ یعنی آداب شرعی واجب یا مستحب و عرفی را می‌گیرید و اطلاق دارد. وقتی می‌گوید أَدِّبْهُ تأدیب عام است و هر نوع ادبی از انواع آداب را شامل می‌شود. پس این روایات اطلاق دارد و شامل مستحبات و آداب عرفی و استحبابی هم می‌شود لکن أَدِّبْهُ ظهوری در وجوب دارد لذا این دو ظهور تعارض بدوی دارند.

تعارض بدوی

نکته فنی و اصولی این است که این «أَدِّبْهُ اولادکم» دو ظهور در اینجا دارد که هم واجبات و هم مستحبات را می‌گیرید. این دو باهم یک نوع ناسازگاری دارند برای اینکه بعید است و اصلاً به ذهن نمی‌آید که کسی قائل شود که تأدیب فرزند نسبت به مستحبات غیر لازم یعنی تأدیب به همه اطلاقش به همه نیکی‌ها و امور پسندیده عند الشرع یا عند العرف که شرع آن را می‌پذیرد بر پدر و مادر واجب است. لذا لا یمکن یتوفی به یعنی این قابل‌قبول نیست و هیچ مذاق فقهی این را نمی‌پذیرد که بگوید که واجب است بر پدر و مادر همه آداب نیکو و هر مستحبات و آداب دقیقه و ظریفه که فرزند را به آن تأدیب کنند و دانش‌های لازم آن را به او یاد بدهند؛ علتش هم این است که این امر خیلی امکان‌پذیر نیست و یک نوع عسر و حرجی در آن است. لذا روایاتی که از این قبیل است عین «تعاونوا علی البر و التقوی» در سوره مائده که ظهور تعاونوا در امر است و وجوب ولی بر و التقوی همه واجبات و مستحبات را می‌گیرید آن‌وقت بگوییم تعاونوا در همه واجبات مستحبات واجب است که این را هیچ‌کس نمی‌گوید و لذا آنجا می‌گفتیم که این ظهور صیغه امر در وجوب با ظهور اطلاقی شمول این دو باهم تعارض دارد.

حل تعارض

اگر گفتیم به‌حکم عقل ظهور در وجوب دارد قوی‌تر از آن اطلاق است و قرینه این است که دست از اطلاق بداریم ولی اگر اطلاق را گرفتم همه هم کفه می‌شود لذا یک تعارض بدوی در اینجا پیدا می‌شود یا باید دست از ظهور تعاونوا برداریم و بگوییم مستحب است کما اینکه در آیه شریفه همین کار را کردند. آیه می‌گوید همکاری در نیکی‌ها، واجبات و مستحبات مستحب است یا اینکه بگوییم که بر و تقوی در اینجا بعضی از واجباتی است که حتماً اعانه در آن واجب است مثلاً در نجات‌ غریق و چیزهای مهمی که واجب است کمک کرد برای اینکه واجب انجام شود یعنی اگر کسی عرق می‌شود و شما می‌توانید او را نجات دهید، باید کمک کنید تا بتوان او را نجات داد. پس باید بگوییم که تعانوا مختص به واجب است اما در محدوده خاص یا اینکه اطلاق دارد و بر و تقوا را بگیریم و بگوییم که تعانوا مستحب است و لو در بعضی جاها دلیل داریم که واجب است ولی کلی آن مستحب است و بیش از این افاده نمی‌کند. در آیه شریفه تعاونوا علی البر و التقوی است که ظهور تعاونوا در وجوب با اطلاق بر و تقوا و متعلق تعاونوا قابل‌جمع نیست و هیچ فقهی نمی‌تواند بگوید و لذا یا باید بگوییم تعاونوا یعنی وجوبش را بر و تقوا بگیریم و بگوییم فقط بعضی از امور مهم مثل نجات غرق است و مثلاً آن متعلق را تخصیص بزنیم با ظهور تعاونوا یا اینکه اطلاق متعلق را قرینه بگیریم و دست از ظهور امر بداریم که معمولاً در آنجا به این شکل است که اطلاق متعلق را مقدم می‌دارد بر ظهور صیغه.

تطبیق در مسئله

عین این دستگاه و تعارض بدوی در روایات است. در اینجا هم نسبت به تأدیب مثل حضانت و انفاق است در باب انفاق که می‌گوییم واجب است. این‌ها گاهی در ذهن ما مستقرب است چون بحث فقهی نکردند و فکر می‌کنیم بحث‌های اخلاقی حالت مستحبی است لکن عیناً روایات و حدیث دارد منتهی کمتر به این پرداخته شده است. نفقه فرزند بر پدر واجب است و همه این‌ها به دو یا سه روایت برمی‌گردد و عین این روایات ما اینجا داریم که بعضی معتبرند و بعضی معتبر نیستند. این روایاتی که آمده است و می‌گوید باید تأدیب کند متعلقش عین بحث تعاونوا است. در أَدِّبْهُ ظاهراً حداقل بعضی از آن این‌طور است که ظهور در وجوب نداشته باشد و تعدادی ظهور در وجوب دارد. حال یا باید ظهور أَدِّبْهُ را در وجوب بگیریم و بعد بگوییم این مختص واجبات است و آن چیزهایی است که جزو تکلیف این فرد است یعنی نماز و روزه و اخلاقیات اولیه که مهم است و أَدِّبْهُ مهمات و واجبات را می‌گوید که واجب است بر شما که تعلیم کند یا اینکه بگوییم أَدِّبْهُ مطلق است و این اقتضا وجود دارد. اینجا به نظر می‌آید که ما به قرینه روایت رساله حقوق حتماً باید بگوییم که نسبت به بعضی از تکالیف و تأدیبات الزامی است چون در رساله حقوق می‌فرماید «أَنَّكَ‌ مَسْئُولٌ‌ عَمَّا وُلِّيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ» و ظهور مَسْئُولٌ‌ قوی‌تر از ظهور اطلاق حُسْنِ الْأَدَبِ است. گرچه أَدِّبْهُ اطلاق دارد ولی چون این ظهور اقواست قرینه می‌شود برای تصرف ظهور با این طرح. وُلِّيتَهُ قرینه آکد بر این مسئله است و می‌گوید مسئولی و هم به تو ولایت این را دادند. پس اگر امر باشد و اطلاق ممکن است بگوییم بین این دو امر مقدم است یا تعارض می‌کند ولی مسئول که می‌آید ظهورش الزام و وظیفه، تکلیف واجب است و لذا به نظر می‌آید که باوجود قرینه روایت رساله حقوق باید وجوب را در محدوده‌ای بپذیریم.

لسان رساله حقوق

در باب رساله حقوق تعارض بین مَسْئُولٌ و اطلاق حُسْنِ الْأَدَبِ است. ظاهر مَسْئُولٌ از اطلاق حُسْنِ الْأَدَبِ اقواست البته ممکن است بگوییم که ظاهر این قوی‌تر است یا ظاهر آن قوی‌تر است که تشخیص آن خیلی واضح نیست ولی می‌تواند دلالت کند بر اینکه چون مَسْئُولٌ از اطلاق حُسْنِ الْأَدَبِ اقواست دلالت بر وجوب می‌کند و لذا ما در این روایت اگر بتوانیم ظهور امر را بر اطلاق ادب مقدم بداریم این را ادعا می‌شود کرد ولی اگر نتوانیم آن را مقدم بداریم و یا حتی مقابل آن را مقدم بداریم در روایت رساله حقوق آن تعارض به‌راحتی رفع می‌شود یا اقوائیت ظهور «أَنَّكَ‌ مَسْئُولٌ‌ عَمَّا وُلِّيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ» ظهور در وجوب دارد و این همان حداقل تکلیف وجوبی را اثبات می‌کند؛ آن‌وقت در روایاتی که ادبه اولادکم دارد اگر کسی آمد ظهور امر را مقدم دانست تبعاً لسانش می‌شود مثل روایت رساله حقوق که این یک احتمال است و اگر کسی اطلاق ادب را مقدم دانست جزء روایت دوم می‌شود یعنی این‌ها همه جزء روایت دوم می‌شود و ظهور در ندب دارد.

نتیجه

پس بنابراین تعارض بدوی بین روایت رساله حقوق و روایاتی که ادبه اولادکم دارد وجود دارد. در روایت رساله حقوق اظهریت با مَسْئُولٌ است با وجوب و لذا آن مقدم بر اطلاق حُسْنِ الْأَدَبِ است. آن می‌خواهد بگوید در محدوده‌ای واجب است بر شما که فرزند را تربیت کنید. حال چه محدوده‌ای؟ محدوده الزامات نماز و روزه و ضروریات زندگی چون حالت دیگر این صراحت در روایات چیزی نیست و بعد می‌گوید محدوده‌اش را چطور استخراج کنم؟ واجبات شرعی و الزامات اولیه زندگی آینده فرد چیزی است که واجب است بر شخص زمینه را فراهم کند و از «قوا انفسکم» آیات قرآن نیز ‌همین را استفاده می‌کنیم. پس روایت رساله حقوق ابتدا بین مَسْئُولٌ که ظهور در وجوب دارد و حُسْنِ الْأَدَبِ که اطلاق دارد همه واجبات و مستحبات و عرفیات را می‌گیرید و تعارضی دارد ولی ظهور مَسْئُولٌ در وجوب اقواست و با آن ظهور اقوا را می‌گیریم و روایات نیز مربوط به همان تکالیف واجب و امور مهم زندگی فرد است که پدر در مقابل اساس زندگی او بر اساس شرع و عرف مسئول است اما نسبت به چیزهای مستحبی و امور شایسته‌ای که خوب است اما جزء الزامیات نیست، روایات دیگر کاری به آن ندارد.

لسان روایات دیگر

اما نسبت به روایاتی که ظهور امری دارد و امر در آن آمده است و ادبه اولادکم دارد بین ظهور وجوب و اطلاق ادب تعارض است که اینجا سه احتمال وجود دارد:

ممکن است کسی بگوید ظهور امر مقدم است که مثل روایت رساله حقوق می‌شود و اختصاص پیدا می‌کند بر الزامیاتی که باید ادب انجام پذیرد.

احتمال دوم این است که کسی مثل تعاونوا علی البر بگوید که اطلاق متعلق مقدم بر ظهور امر در وجوب است که بیشتر و مقبول‌تر است که اگر این باشد آن‌وقت در این روایات یک ظهور وجوب دیگر از ادبه برداشته می‌شود.

احتمال دارد کسی بگوید که این دو ظهور باهم متوازن هستند و تعارض دارند و تساقط می‌کنند و مجمل می‌شود. نمی‌دانیم که می‌خواهد وجوب را نسبت به الزامیات بگوید یا می‌خواهد مستحب را نسبت به همه‌چیز بگوید. بین این دو اجمال است؛ آن‌وقت قدر متقین دارد که حسن کلی روی همه موارد باشد. احتمال دوم شاید نظیر باب تعاونوا شاید که اقواست اما در روایت رساله حقوق وجوبی از آن می‌توانیم استفاده کنیم.

این در صورتی هست که ما این روایات را جدا بررسی کنیم. ممکن است کسی بگوید روایت رساله حقوق قرینه می‌شود برای اینکه ما اینجا حمل اول را پذیرفتیم یعنی بگوییم «مَسْئُولٌ‌ عَمَّا وُلِّيتَهُ» قرینه بر این است که در ادّبه مقصود ادب واجب است. ممکن است ادعای قرینیت شود و به ترتیب تمام شود پس بنابراین در اینجا از این روایات وجوب را استفاده کردیم یعنی وجوب فی‌الجمله‌ای نسبت به تأدیب وجود دارد و یؤید هذا بعضی از ادله است که در آینده ان‌شاء‌الله بیان می‌شود. البته اینکه گفتیم نص نیست و لذا گاهی ممکن است «مَسْئُولٌ‌ عَمَّا وُلِّيتَهُ» در یک تکلیف غیر الزامی به کار رود ولی ظهور قوی و اولیه آن وجوب است اما صراحت نیست و گاهی هم در ندب به کار می‌رود و جالب این است که در خود رساله حقوق «مَسْئُولٌ‌ عَمَّا وُلِّيتَهُ» چند بار به کار رفته که بعضی موارد در الزامات و برخی جزء الزامات نیست لکن قرینه خاصه‌ای دارد که اصل آن افاده الزام می‌کند.

حاصل کلام

حاصل کلام این است که با وجه اصولی که عرض کردیم روایت رساله حقوق که سند معتبری داشت دال بر وجوب است در محدوده الزامیات که محدوده الزامیات را بعداً بحث می‌کنیم لکن فی‌الجمله می‌گوییم وجوبی نسبت به تأدیب و تعلیم بر دوش خانواده پدر و مادر است مثل انفاق که در آن دو حکم داریم. اصل انفاق نسبت به طعام و مسکن واجب است ولی توسعه بر اهل‌وعیال مستحب است. ما بر اساس روایات رساله حقوق و بنا بر یک احتمال در این روایات می‌گوییم یک حدی از وجوب در باب تأدیب است که این احد الحکمین است که هذا هو حکم الزامی شرعی که به آن ولایت تأدیب برمی‌گردد، ولایتی که پدر و خانواده دارد که بعداً آن را بحث می‌کنیم. تا اینجا یک حکم به دست آمد ولی حکم دوم این است که ما روایاتی هم داریم که ظاهرش ندب یعنی استحباب تربیت به معنای عام است یعنی هرچه بیشتر تلاش می‌کند که آداب بیشتری به او بیاموزد، اخلاقیات بیشتری در او پیاده کند. مثل این است که می‌گوید توسعه بر اهل‌وعیال مستحب است و هرچه بیشتر آن چارچوب‌های شرعی با ضوابط خودش رعایت شود، استحباب بیشتری دارد و اینجا هم همین‌طور است.

روایات ندب

اما یک دسته از روایات متعدد که بعضی سند معتبری داشت ظهور در ندب دارد مثل آنچه در وصیت حضرت به امام حسن (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه است که می‌فرماید: «فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ»[5] و تأدیب‌هایی را حضرت در آن نامه می‌آورد که همه واجب نیست و مراتبی از آن برای افراد ویژه است ولی در مورد آن‌ها آورده فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ لذا معلوم است که آن «فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ»ی که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در آنجا می‌فرماید یک حدش جزء الزامیات بوده است ولی تا حدود بالاتری جزء رجحانیات است و یا در روایت «يُؤَدِّبَ أَحَدُكُمْ‌ وُلْدَهُ‌ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِنِصْفِ صَاعٍ كُلَّ يَوْمٍ» معلوم است که مستحب را می‌گوید.

خلاصه

پس در اینجا ما در حقیقت دو گروه روایات داریم که گروه اول حکم الزامی در یک محدوده خاص را می‌آورد که این محدوده خاص را دقیق‌تر بحث می‌کنیم ولی فی‌الجمله حدی از تأدیب و تعلیم جزء وظایف خانواده است مثل که باب انفاق در حدی نسبت به همسر و فرزندان جزء واجبات است اما گروه دوم از روایات که متعدد است، از آن استفاده می‌شود که گستره وسیع‌تر تربیتی و آموزشی نسبت به غیر الزامیات یعنی امور تکمیلی و ثانوی بر عهده خانواده است. بحث فقهی انفاق برای اینکه خوب در ذهن بماند و حکم را برساند مطرح شد که عندنا فی الباب الانفاق حکمین حکمٌ الزامی و حکمٌ ندبی. حکم الزامی نفقه حد معینی دارد و یک حکم استحبابی هم در اوسع وظیفه تأدیبی و تعلیمی خانواده دارد. در یک وظیفه وجوب است و هناک حکم آخر استحبابی یوکد علی رجهان تأدیب فی الدائرة اوسع و به نصف الی الجمیع الاداب الحسنه و الاخلاقیات محسنه و تعلیم الامور که جزء الزامیات نیست.

معنای مطلق

احتمالی که در بعضی روایات می‌آید این است که ادبه یا الزمه نفسک را حکم به استحباب یعنی توسعه دائره رجحانی تأدیب نکنیم و نیز نگوییم که ادبه یا الزمه نفسک اختصاص به دائره خاص الزام دارد بلکه حمل بر معنای مطلق کنیم. آیا این احتمال امکان دارد یا ندارد؟ در حقیقت امر را به کار ببریم در جامع بین وجوب و استحباب و نگوییم که این روایات مثل مسئولٌ است و فقط در وجوب استعمال می‌شود و نیز نگوییم که امر در استحباب استعمال شده است بلکه بگوییم که این امر استعمال در طلب شده که در یکجا وجوبی و در یکجا استحبابی است یعنی هم شامل طلب وجوبی است و هم طلب استحبابی البته با توجه به همان قرینه‌ای که در یکجاهایی تکالیف الزامی داریم مثل «مَسْئُولٌ‌ عَمَّا وُلِّيتَهُ» و یکجاهایی تکلیف استحبابی داریم مثل «خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِنِصْفِ صَاعٍ» یعنی امرهایی داریم که بینابین است.

احتمالات

لذا روایات را به سه نوع تقسیم کنیم:

یک عده وجوب را می‌گوید و در دائره الزامیات مثل انفاق واجب است.

یک عده استحباب را می‌گوید در دائره استحبابی مثل توسعه بر انفاقات مستحب است.

یک گروه هم با بیانی هر دو را دارد می‌گوید یعنی می‌گوید ادبه فی دائرة اولی بالوجوب و فی دائرة الثانیة بالندب یعنی بعضی از روایات را حمل بر شمول نسبت به هر دو حکم کنیم. این احتمالات وجود دارد البته با آن بحث‌های اصولی که دارد اگر کسی بگوید امر برای وجوب وضع شده است یک خورده این کار سخت است برای اینکه استعمال لفظ در دو معنا می‌شود یعنی معنای حقیقی و معنای مجازی ولی اگر گفتیم امر وضع نشده برای وجوب و ما وجوب را با حکم عقل یا اطلاق می‌فهمیم خیلی راحت است.

تطبیق در قرآن

اینجا دو طایفه روایات داریم که خود آن‌ها ‌هم می‌شود قرینه شود و یک طایفه‌ای است که هر دو را دارد می‌گوید یعنی یک بحثی می‌کند که نسبت یک قسمت قرینه داریم که الزامی است و نسبت به یک قسمت رجحانی است که این هم بحث مهمی است که در قرآن نیز دارد «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُم»(بقره/254) در روایات گفته شده که این آیه تطبیق بر زکات دارد و از آن‌طرف أَنْفِقُوا مستحبات را می‌گیرید لذا حلش به همین است که أَنْفِقُوا در مطلق استعمال شده است و در بخشی با قراینی در الزامات است و در مواردی با قراینی در ندب است یعنی یک قسمتش واجب است و یک قسمتش هم مستحب است.

وقتی کسی گفت که اکرم العلماء یعنی اکرم هذا، اکرم هذا، اکرم هذا یعنی چند اکرم شود و وقتی‌که می‌گوید ادّب یعنی این ادب را به او بیاموز، این ادب را به او بیاموز، این ادب را به او بیاموز البته درمجموع ذیل یک خطاب آمده است آن‌وقت در آن خطاب می‌گوییم یک جای آن لازم و یک جای آن مستحب است. این بنا بر نظر صاحب کفایه که می‌گوید ظهور امر در وجوب از باب وضع است. اگر کسی آن را بگوید و بعد هم بگوید استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز نیست آن‌وقت این حرف در اینجا درست است نه در «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُم» که بگوییم که هم زکات را می‌گیرید و هم خمس را می‌گیرید و هم صدقه دادن مستحبی را. می‌گوید که نمی‌توانیم بگوییم یک خطاب نمی‌تواند همه این‌ها را بگوید اما اگر گفتیم امر وضع نشده است برای وجوب و وجوب را از حکم عقل یا اطلاق می‌فهمیم آن‌وقت هیچ مانعی ندارد که در مطلق به کار رفته باشد که حق هم البته همین است.

جمعبندی

بنا بر مبانی که ما در اصول داریم بعید نیست که این‌جور بگوییم که فتحسن من جمیع ما ذکرنا اینکه اخبار و احادیثی در باب تأدیب آمده است یمکن عن یقسم الی ثلاث طوایف با این بیان که:

طایفه اولی آنی است که وجوب در دایره الزامیات را می‌گوید مثل «مَسْئُولٌ‌ عَمَّا وُلِّيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ»

طایفه دوم مثل «يُؤَدِّبَ أَحَدُكُمْ‌ وُلْدَهُ‌ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِنِصْفِ صَاعٍ كُلَّ يَوْمٍ» که استحبابات را می‌گوید.

طایفه سوم هم روایات متعددی است که این‌ها را می‌شود حمل کرد بر مطلق طلب که با قرینه دو طایفه اول یک قسمتش می‌شود وجوب و یک قسمت می‌شود ندب.

نتیجه بحث این است که ما در باب تأدیب مثل باب انفاق که فقها انفاق را بحث می‌کنند ولی تأدیب را بحث نکرده‌اند دو حکم داریم: یک حکم الزامی مثل انفاق لازم یا نفقة واجبة و یک حکم ندبی و استحبابی مثل آن انفاقاتی که از باب توسعه علی الاهل و العیال.


[1] . وسایل الشيعة، ج‌21، ص: 175.
[2] . همان، ص: 473.
[3] . همان، ص: 476.
[4] . همان.
[5] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 393.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo