« فهرست دروس
درس خارج فقه تربیتی استاد علیرضا اعرافی

1404/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

/ سوره بقره/تفسیر ترتیبی

 


موضوع: تفسیر ترتیبی/ سوره بقره/

پیشگفتار

بحث در آیه شریفه و فقره شریفه‌ای که فرمود ﴿الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾، را می‌گذریم و وارد ﴿وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ﴾ می‌شویم.

گفتیم در آغاز این سوره سه گروه مورد توجه قرار گرفت و اوصافی برای هر یک از آن‌ها ذکر شد و گروه اول متقین هستند که پنج وصف برای آن‌ها ذکر شده است و این اوصاف به دو بخش تقسیم می‌شود، بخش اعتقادی و بخش عملی

سه وصف از این اوصاف مربوط به حوزه اعتقادی و دو بخش هم مربوط به حوزه عملی و رفتاری است که این دو بخش ﴿وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ هست

از میان همه اوصاف رفتاری اقامه صلاة به عنوان وصف و ویژگی عملی متقین اینجا مورد اشاره قرار گرفته است.

در اینجا یک مقدمه‌ای که قبلاً هم اشاره شده بود و بعد هم راجع به یقیمون و الصلاة نکاتی را عرض می‌کنیم

مقدمه

بیان این اوصاف برای متقین هست و متقین در اینجا چند معنا می‌شد برای آن تصور کرد یکی هما بود که گفتیم تقوا حداقل در دو معنا به کار می‌رود، یک معنای عامی که مساوی با مؤمنین است و یک معنای خاصی بود که درجات ویژه‌ای را اشاره می‌کرد که ما اینجا ترجیح دادیم که متقین همان معنای مساوی و مساوق با ایمان باشد، نه اینکه درجه خاصه از درجات مؤمنان

این مسئله به دلیل همین اوصافی بود که اینجا ذکر شده بود. که این اوصاف مربوط به یک درجه خاصی از مؤمنان و یک درجه برتری از مؤمنان نیست بلکه هر کسی که متصف به وصف ایمان شد این ویژگی‌ها را دارد، این ویژگی‌ها مقومات و ملازمات ایمان به معنای عام و همه درجات آن به شمار می‌آید از این جهت است که متقین در اینجا به معنای متعارف خود و درجه مساوق با ایمان مراد است.

اگر این را پذیرفتیم آن وقت این اثر روی بعضی ویژگی‌هایی که اینجا می‌گوییم می‌گذارد. این مقدمه‌ای بود که در ذهن داشته باشید، بعد برمی‌گردیم و به این مسئله از منظر دیگری خواهیم پرداخت.

روش ما در اینجا این است که بعضی از مسائلی که خیلی پرداخته شده است در تفاسیر، خیلی معطل آن نمی‌شویم.

بررسی یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ

اولین بحث در ﴿یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ﴾ مربوط به یقیمون است.

در ماده یُقِیمُونَ که از قیام و قوام و استواء و انتساب مراد از این واژه است، قامَ یعنی منتسب شد، استواء پیدا کرد.

یقومُ به معنای این است که استواء پیدا کرد، انتساب پیدا کرد و یقیمُ طبعاً متعدی آن است.

نکته اول؛ معانی یقیمون

آنچه در اینجا باید به آن پرداخت این است که ابتدا سه معنا برای یُقِیمُونَ می‌شود تصور کرد.

احتمال اول

این است که یقیمون را به معنای یصلون می‌گیریم، یک تفنن در تعبیر است، یک بار می‌گوییم یصلی، یصلون، یک بار با تفنن در تعبیر و با عنایت دیگری می‌گوییم یقیم الصلاة اینکه می‌گوییم یصلی یعنی این امر، این واقعیت توسط او ایجاد می‌شود. ایجاد واقعیت را می‌شود گفت یصلی و می‌شود گفت یقیم الصلاة. یعنی همان که در حقیقت با یصلی ادا می‌شود از همان معنا در یقیموا ادا می‌شود این در عربی عادی و متعارف این‌طور است که تفنن در تعبیر دارد،

درست است که ریشه‌هایی دارد یک عنایاتی در مسئله ممکن است باشد ولی یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ یعنی یصلی، این یک معنا که تفنن در معنا بگیریم که در ادبیات عادی و متعارف این استعمال وجود دارد.

احتمال دوم

مفید زیادة المعانی است در قرآن هم طبعاً باید بیشتر به این لطایف توجه کرد و اصل این است که به این لطایف توجه می‌شود این است که یصلی با یقیم الصلاة فرق می‌کند. هم بر اساس آن قاعده کلی که زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی، هم بر اساس اینکه در قرآن تغییر لفظ و اضافه شدن واژه‌ها و الفاظ بار مضاعفی را ایفاد می‌کند به طور ویژه در قرآن، بر اساس این بگوییم یقیم الصلاة با یصلی فرق می‌کند.

این قاعده را هم نگوییم، روح آن یک قاعده است که بگوید لا تکذب، یا اینکه بگوید اجتنب عن الکذب. در این اجتنب عن الکذب یک تأکید بیشتری است.

البته در ادبیات متعارف، اینها را یکی می‌گیرند و بنای بر توجه دقائق و ظرایف ندارد، در حالی سخنرانی است، یک بار می‌گوید لا تکذب، یک بار می‌گوید اجتنب عن الکذب، این معنای اول بود.

معنای دوم این بود که این یک توجهی است بر اساس این که علی القاعده افزودن کلمات و بار لفظی را اضافه کردن مفید یک اضافه‌ای در بار معنایی است. به ویژه در قرآن، اگر این را بگوییم آن وقت ﴿یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ﴾ غیر از جایی است که تعبیر عادی می‌آورد. ﴿أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾[1] ، اضافه‌ای دارد برای اینکه بگوید صلّ دلوک الشمس.

تفنن هم غرضی دارد یعنی یک مفهوم و یک حقیقت را با یک دایره مشخص، یک بار این‌جور می‌گوید و یک بار این‌طور می‌گوید، اینکه دو جور می‌گوید برای این است که نمی‌خواهد در کلام تکرار پیدا بشود، یا نمی‌خواهد مخاطب خسته بشود یا اینکه تأکید می‌کند ولی این تأکید روی همان مضمون و محتوا است. بار اضافه‌ای در محتوا به وجود نمی‌آید نه اینکه تفنن یک بازی بی‌غرض باشد. فعل حکیمانه است، اگر حکیمانه نباشد هم ساحت عاقل از آن مبراست و کیفَ به خداوند متعال.

لا تکذب و اجتنب عن الکذب، یک چیز را می‌گوید منتهی در اجتنب یک لطافتی وجود دارد، تغییر لفظ وجود دارد، خستگی را کمتر می‌کند تکرار را کاهش می‌دهد و حتی تأکید هم می‌کند ولی تأکید روی همان چیزی که آنجا بوده است. اجنتنبوا قول الزور با اینکه بگوید لا تقولوا قول الزور این فرقی که قطعاً دارد. منتهی نه فرق در محتوا و دایره معنایی و محتوایی، فقط در کیفیت ادا و تأکید تفاوت ایجاد می‌کند. اگر این نبود، درست نبود بگوییم این لفظ بر آن حمل بشود

در هر صورت این زیادة المبانی، این دو شق و این دو باب را دارد و گاهی در معنای عامی به کار می‌رود که این‌ها را هم می‌گیرد غیر از تغییر صیغ از ثلاثی مجرد به صیغ دیگر است. این اضافه الفاظی که در یک حوزه معنایی پدید می‌آید قرار می‌گیرد اگر این نباشد اصالة التأسیس هم اینجا هست

یک اصلی در اصول هست که هر جمله‌ای که متکلم می‌گوید اصل این است که تأسیس می‌کند یعنی معنای جدیدی افاده می‌کند.

اگر این قواعد را بپذیریم باید سراغ معنای دوم برویم که ﴿یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ﴾ یعنی آن عمل را به طور کامل و باهمه ابعاد و اجزاء و شرایط و کامل انجام دهد تعبیر به یقیمون می‌شود ﴿یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ﴾ یعنی نماز را به طور کامل ادا کند. منتهی در این معنای دوم کامل یعنی در همان محدوده شرایط و مقومات و واجبات و اجزاء و شرایطی که برای آن بیان شده است آن را انجام می‌دهد. این معنای دوم است

احتمال سوم

مقداری اضیق از معنای دوم است، ﴿یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ﴾ با تمام شرایط و اجزاء و مستحبات و آنچه در ارتقاء آن سطح مؤثر است بیاورد که از دومی مقداری اضیق است.

یک بار می‌گوییم ﴿یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ﴾ یعنی واجبات را، همان ارکان و اجزائی که آمده است را کامل بیاورد، یک وقتی از این هم اضیق قرار می‌دهیم که معنای سوم می‌شود که اتیان نماز با مستحبات و حتی مقدمات و مقارنات و تعقیبات و مستحبات است.

این سه درجه از معنایی است که در اینجا متصور است.

تفنن تعبیر که می‌گوییم در قرآن چند جور است؛ یک وقت می‌گوییم یصلی، یک‌بار گفته می‌شود یقوم بالصلاة، یقوم بالامر یک اضافه‌ای در آن هست یک تأکید یا اضافاتی در حوزه معنایی ایجاد می‌کند.

از این دو تعبیر بالاتر، یُقِیمُوا است که به فعل هویتی داده است و می‌گوید آن را پدید می‌آورد. این نکته بعدی که اینجا می‌خواستم عرض بکنم این است

در قرآن هم هست؛ یک وقت گفته می‌شود یصلی، یک تعبیر این است که یقوم بالصلاة، یک تعبیر سوم یقیموا الصلاة است.

در یقیموا الصلاة بگوییم تأکید، تأکید بیشتری است، اگر بگوییم فراتر از تأکید یک معنای ویژه‌ای را افاده می‌کند

یا معنای سوم را بگوییم. هر کدام از اینها را که بگوییم این تعبیر یقیموا الصلاة به آن فعل استقلالی می‌بخشد، گویا صلاة یک حقیقتی است که با کار او آن حقیقت مستقل قوام پیدا می‌کند و تحقق پیدا می‌کند این هم یک عنایت زائده‌ای در اینجا هست.

وقتی میگوییم یقیموا شئ یا عملی را، آن عمل از یک هویت مستقله‌ای برخوردار پنداشته می‌شود. این هم با تعظیم نماز سازگار است.

خلاصه مطلب

نکته اول

این شد که یقیموا می‌تواند همان واژه‌ای باشد که تکرار و تأکید در آن باشد، تفنن و تأکید در آن باشد.

می‌شود یقیموا به معنای خاصی باشد غیر از یصلی، یصلی از ادنی مراتب نمازخواندن می‌گیرد تا بالاترین مرتبه. اعلی مراتب.

اما یقیموا از آن ادنی و حالات اولیه که احیاناً در آن اقل اقل وجود دارد بالاتر آمده است. این یک اهتمام بیشتری را نشان می‌دهد. پس برای یقیموا می‌شود مراتب گرفت.

نکته دوم

این بحث بود که یصلی یا یقوم بالصلاة که این دو تعبیری است که در قرآن آمده است و نمونه آن را اشاره کردم، این غیر از یُقِیمُوا الصَّلَاةَ است در ﴿یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ﴾، این ترکیب مضاعف است. غیر از خود یقیموا همین که صلاة را متعلق یقیموا قرار می‌دهد و آن را یک مقدار استقلال می‌بخشد و جنبه اسم مصدری را در آن نماز قوی‌تر می‌کند این موجب یک تعظیم و ارتقاء بیشتر در عنایت به نماز است یعنی نماز را جزء فعل اولی نمی‌داند گویا آن را متعلق فعل می‌دهد، یعنی یک هویت مستقل به آن می‌دهد.

نکته سوم

گاهی تصور می‌شود که یقیموا که گفته می‌شود در ماده یقیموا یک نگاه اجتماعی است، .

پاسخ به نکته سوم

این است که این در ماده یقیموا نیست بلکه در آن جمع بستن است، اگر بگوییم هست، دلیل این است که ﴿أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾.

مگر اینکه کسی بگوید ﴿أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ در آن هم یک عنایت اجتماعی وجود دارد یعنی جماعت خوانده شود.

اگر این را بگوییم که بعید هم نیست ضمن آن شرایط است چون در نماز می‌دانیم یکی از شرایط این است که شرایط مکمل، مکمل در معنای سوم این است که به جماعت خوانده شود. به این معنا ضمن آن مقارناتی که منزلت نماز را ارتقاء می‌بخشد، جماعت است، به آن معنا هست

احتمال چهارم

در یقیموا یک عنایتی است و این مبتنی بر این است که بگوییم یُقِیمُونَ اگر آن‌جوری که در اصول افعال جمع را می‌آوریم بگوییم، نه، برای اینکه ظاهر آن جمع انحلالی استغراقی است یعنی هر کسی اقامه بکند به جای اینکه تک‌تک بگوید، می‌گوید یقیموا.

اگر بگوییم یک شائبه‌ای از جمع مجموعی اینجا هست، یعنی باهم نماز را اقامه کنند، اگر این را بگوییم آن وقت آن معنا خوب به دست می‌آید که این خلاف ظاهر اولیه است و قرینه‌ای می‌خواهد.

در مفرد هم از این جهت که جماعت یکی از وجوه ارتقاء دهنده به آن تکلیف است آن وقت در معنای سوم آن می‌تواند قرار بگیرد. تا اینجا سه نکته را گفتیم راجع به یقیمون و نکته چهارم این بود که یقیمون استغراقی است یا مجموعی است؟ که ظاهر استغراقی است.

این چند نکته‌ای که در یقیمون بود و یک نکته دیگر باقی مانده است که بعد عرض می‌کنیم.

بعد از این چهار نکته، این نکته را عرض بکنیم و بعد آن را تکمیل می‌کنیم،

انواع معنای سیاق آیه

کلا سیاقی که اینجا وجود دارد؛

﴿هُدًی لِلْمُتَّقِینَ﴾

﴿الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴾

﴿وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾

کل اینها و سیاق را دو جور می‌توان معنا کرد باهمان دو معنایی که در متقین بود

نوع اول

این است که بگوییم کل این سیاق آن پایه اصلی ایمان را می‌گوید که به اصطلاح فقهی واجبات باشد، این سیاق را اگر بپذیریم باید گفت متقین یعنی مؤمنین، ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ همان واجبات در ایمان به خدا و غیب است.

﴿وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ﴾ یعنی همان نماز و واجبات

﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ یعنی زکات واجب و بقیه هم حد واجبی است که در این اعتقادات و اعمال وجود دارد. این یک سیاق است.

کل اینها را این سیاق واحد به سمت واجبات می‌برد،

نوع دوم

این است که بگوییم این فراتر از حد واجب مشترک بین مکلفین را ذکر می‌کند. یک درجه بالاتری را می‌گوید. آن درجه بالاتر را از اگر اینجا بپذیریم و آن احتمال دوم را در متقین بپذیرم، آن وقت می‌شود گفت همه اینها را می‌شود تعمیم داد

﴿یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ﴾ یعنی خوب نماز را به پا می‌دارد، با مستحبات، با جماعت، با جمعه و سایر آداب و فقط اکتفاء به واجبات نمی‌کند

﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ را هم بحث می‌کنیم که آیا فقط زکات است یا فراتر از زکات است یا فقط واجبات است یا فراتر از واجبات است.

﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ هم همین‌طور، چون در ایمان به غیب هم یک درجه‌ای از ایمان به غیب واجب است که اصل وجود خدا و اوصاف خدا و چیزهایی از این قبیل ولی یک دایره‌ای از ایمان به غیب هست که الزامی در آن نیست، تفاصیل شناخت خداوند یا عالم ملائکه، آن را هم می‌گیرد و هکذا تا آخر.

انواع مواجه با این آیات

این یک بحث کلی در مجموعه این آیات است که دو گونه می‌شود با این آیات مواجه شد،

۱- مواجهه با آیات بر اساس حد پایه و واجبات در اعتقادات و تکالیف عملی، اینجا از اول تا آخر باید یک دست کنیم بگوییم وحدت سیاق در حداقل و اولیه تنظیم کنیم بگوییم متقین یعنی مؤمنین. ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ یعنی واجبات در ایمان به خدا و عالم غیب.

یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ یعنی نمازهای واجب را ادا بکند. یعنی ادای واجبات و بقیه هم تا آخر در یک سیاق واحد حمل می‌شود بر واجبات.

۲- این است که بگوییم این درجات فراتر از درجه پایه ایمان را می‌گوید، آن وقت متقین را می‌گوییم اصطلاح دوم مراد است یعنی درجه‌ای بالاتر از ایمان عادی و متعارف و بقیه را هم می‌گوییم درجه بالاتری را می‌گوید یعنی افزون بر واجبات، مستحبات و نوافل و زوائد راجح که ارزش آن‌ها را بالاتر می‌برد و دایره وسیع‌تری هم دارد، اضافه می‌کند.

این اضافات ترجیحی اعم است از آن چیزی که در خود یک فعل اضافات دارد مثل نماز را با خضوع و خشوع بیشتر و مقارنات و مؤخرات و تعقیبات انجام می‌دهد یا در خود آن حقیقت جنسی توسعه می‌دهد. ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ انفاق از مال هست، از آبرو هست، از علم هست، از دانش است، اینها را می‌گیرد.

این دو رویکرد در این آیات است و باید انتخاب کرد و مقداری هم سخت است. این دو رویکرد روی کل آیات است. این یک بحث کلی است.

خلاصه بحث

یک رویکرد این است نگاه حداقلی به حوزه معنایی اینها داشته باشیم و سیاق را با این رویکرد حداقلی تنظیم بکنیم و بگوییم اصل ایمان را بیان می‌کند که بعد از اسلام زبانی است، ایمان قلبی است که لازمه آن اعتقادات و این رفتارها است. آن نقطه‌های اصلی ایمان را در حوزه اعتقادات و رفتار بیان می‌کند.

رویکرد دوم این است که یک درجه‌ای بالاتری در ایمان هدف‌گیری کرده است و آن وقت این سیاق باهم منسجم می‌شود. اینجا یکی از مواردی است که سیاق خیلی قوی است.

اگر رویکرد اول را بگیریم علی القاعده باید همه اینها را در درجه عادی و متعارف ایمان و اگر رویکرد دوم را بگیریم علی القاعده در همه اینها می‌شود یک اضافاتی در آن درجه حداقلی ملحوظ کرد

خیلی بعید است که بگوییم در یکی حداقلی است مثلاً در ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ و در یقیمون الصلاة حداکثری است. یا بالعکس. این ظاهراً یک سیاق را باید در اینها ملحوظ کرد.

رویکرد سوم

و البته در این نوع مباحث یک رویکرد سومی هم ممکن است کسی بگوید، شبیه استعمال لفظ در اکثر از معنا.

اینکه کسی بگوید این آیات یک بار استعمال شده است در این سیاق حداقلی متقین به معنای مؤمنین و یک بار هم استعمال در معنای حداکثری شده است یعنی استعمال لفظ در دو معنای حداقلی و حداکثری و قرآن تاب این را دارد.

منتهی باید وجهی و قرینه‌ای برای این پیدا کرد.

نکته کلی در قرآن کریم

از اینکه به یک نکته کلی‌تر در قرآن کریم منتقل بشوم؛

این نوع بحث در خیلی جای قرآن دیده می‌شود که یک معنای محدودی را در آن جا اراده کرد و می‌شود یک معنای عام‌تر و گسترده‌تری را اراده کرد. از این قبیل در قرآن کم نیست.

باید تصمیم گرفت یک وقت کسی می‌گوید اینجا می‌شود این‌جور اراده کرد و می‌شود آن‌جور اراده کرد، نگاه اصولی اینجا پیدا می‌کند و می‌گوید قدر متیقن را دارم مابقی را شک دارم لذا رویکرد اول را انتخاب می‌کند. این برخورد اصولی متعارف با این آیات است و امثال این در قرآن زیاد است، می‌گوید مقصود درجه اول است و این قدر متیقن است و مازاد مشکوک است مجمل می‌شود و مجملی که اقل و اکثر داشته باشد، اقل متیقن است و اکثر را می‌گوییم احراز نکردیم نمی‌گوییم نیست.

یکی هم این که کسی اینجا بگوید ظرفیت قرآن یک ظرفیت اوسعی است و لذا اوسع المعانی را باید گرفت که رویکرد دوم است

یا اینکه بگوییم این یک نوع اشتراک لفظی هم‌زمان با آن محدوده اولیه می‌گوید و هم‌زمان یک چیز بالاتری را می‌گوید.

یک قرینه‌ای در آیات هست که شاید آن معنای درجه بالاتر را بگوید و آن اینکه در منافقین و کفار بعدی، درجه بالا و شدید آن‌ها را اراده کرده است. در مورد کفار آن درجه‌ای که می‌گوید هیچ چیزی اثر ندارد.

یک درجه خیلی شدید در کفر اراده شده است و منافقین هم در اینجا منافقین اعتقادی با آن اوصاف که مقابل پیغمبر صف کشیده‌اند و به هیچ چیزی هم اعتقاد ندارند را می‌گوید.

آن سیاق را اگر بپذیریم، آن وقت باید بگوییم ﴿هدیً للمتقین﴾ یک درجه بالایی را می‌گوید.

لذا شواهدی برای رویکرد دوم وجود دارد، همین تعابیری که اینجا آمده است؛ متقین، هم ﴿أُولَئِکَ عَلَی هُدًی مِنْ رَبِّهِمْ﴾ و تعبیر یقیمون و یا ﴿وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ که ایقان درجه بالاتری است.

یک مجموعه شواهدی وجود دارد که آن رویکرد دوم را تقویت می‌کند در عین حال اگر کسی تردید می‌کند روی قواعد عادی باید رویکرد اول را بگیرد.


logo