< فهرست دروس

درس خارج فقه تربیتی استاد علیرضا اعرافی

1402/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر تربیتی/ مقدمات/

 

مقدمه

تاریخچه بحث

بحث ما در تفسیر تربیتی است که مقدماتی در این بحث لازم است که الان چندان به آن نمی‌پردازیم، به بحث‌هایی که سابق داشته‌ایم ارجاع می‌دهم. در حدود سی سال قبل وقتی که مباحث تعلیم و تربیت را دنبال می‌کردیم احساس شد که برای اینکه این مباحث از عمق و ریشه حوزوی در علوم اسلامی برخوردار شود باید چند اقدام و کار تحقیقی و مطالعاتی عمیق انجام داد و این

پایه دانش‌های تربیت اسلامی

چند دانش از دانش‌های برای حوزه تربیت اسلامی بایستی پایه‌ریزی می‌شد که عمده آن‌ها عبارت بود از:

۱- فلسفه تربیت اسلامی، با نگاه به مباحث هم عقلی و هم قرآنی و حدیثی و منابع دینی.

۲- فقه تربیت و بررسی مسائل و گزاره‌های تجویزی تربیتی از نگاه فقهی و برای تعیین احکام فقهی

این دو در واقع حوزه دانشی بود که باید پایه‌ریزی می‌شد از میان حوزه‌های دانشی متعدد این دو اهمیت بیشتری داشت. فلسفه تربیت اسلامی با نگاه اجتهادی و با منهج معتبر و قابل اعتماد برای اینکه اِسناد بدهیم گزاره‌های پایه‌ای در تربیت اسلامی را به اسلام.

و دوم هم فقه تربیتی باز برای اینکه گزاره‌های تجویزی که می‌خواهد به اسلام نسبت داده شود مبتنی بر روش درست و اجتهاد صحیح و اصیل اسلامی و سنت حوزوی باشد.

این از منظر موضوعی که گزاره‌های توصیفی تربیت در فلسفه تربیت اسلامی و گزاره‌های تجویزی و حکمی در فقه تربیت اسلامی می‌بایست بررسی می‌شد و این دو حوزه علی‌رغم این‌که جسته و گریخته به آن ورود شده بود اما به شکل منسجم چیزی مدون و مبوب نداشت به‌ویژه در حوزه فقه تربیت اسلامی.

از نظر موضوعی مهم‌ترین علوم پایه برای تربیت اسلامی این دو رشته بود که در حوزه دوم، فقه تربیت اسلامی کار شروع شد و بیش از بیست سال، هفتگی کار می‌شد و در کنار آن هم ده‌ها نفر از دوستان همراهی و همکاری داشتند و بعضی از خروجی‌های اولیه را حتماً ملاحظه کردید.

در حوزه فلسفه تربیت اسلامی کاری آن زمان، ده پانزده سال قبل شروع شد اما ابتر ماند، به دلیل گرفتاری‌ها نشد آن را ادامه بدهیم. این دو حوزه بود که علوم پایه است.

منتهی از منظر دوم که منظر منابع علوم اسلامی باشد اینجا هم نیاز به پایه‌ریزی کارها و تحقیقات و مطالعات دیگری بود که یکی آن تفسیر تربیتی بود و مراجعه به قرآن به عنوان منبع نخستین، برای اینکه ما پرسش‌های مختلفی که مربوط به تربیت است به محضر قرآن ببریم. این کار دیگری بود که از منظر منابع لازم بود انجام بشود و کارهای دیگری هم بود از جمله بحث سیره بود که تا حد زیادی روی آن کار شد ولی به نتایج نهایی نرسید و متفرق آن بحث‌هایی که در حوزه سیره شد.

بنابراین حدود سی سال قبل که وارد این مباحث شدیم این دو منظر داشتیم در هر منظر هم علومی و رشته‌هایی پیش‌بینی می‌شد و در اینجا در هر منظر به دو شاخه اصلی اشاره کردم، در منظر موضوعی یکی فلسفه تربیت اسلامی و دوم فقه تربیتی بود که دومی یک مقدار جلوتر رفت و اولی به آن شکلی که مطلوب بود نشد پیش ببریم.

در منظر دوم هم که منابع باشد تفسیر و سیره مدنظر بود گرچه حدیث هم مدنظر است ولی بیشتر حدیث را می‌بردیم در ابواب موضوعی که اشاره شد.

این گذشته مهم‌ترین شاخه‌هایی که آن زمان به نظر می‌آمد باید به آن رسیده بشود و مربوط به حدود سی سال قبل است، این یک مطلب که تاریخچه بحث است.

در میان این حوزه‌های علوم پایه و مرتبط با قلمرو اسلامی که مشترکاتی هم با بخش‌های دیگر علوم انسانی هم دارد اما تمرکز بر حوزه تربیت اسلامی بود. در این دو حوزه به بخش تفسیر هم پرداختیم که یکی از آن چهار پنج حوزه اصلی پایه در تعلیم و تربیت اسلامی بود و آن هم البته ابتر وسط کار متوقف شد. به شکل مباحثه اما در قالب طرح‌هایی که در جلسات سه‌شنبه‌ها مطرح می‌شده است ادامه پیدا کرد و یک طرحی هم وجود داشت که الان آخرین وضعیت آن را نمی‌دانم به کجا رسید که یک مروری به قرآن می‌شد برای بررسی آیاتی که مرتبط با فقه تربیت است و این هم در حدود پانزده جزء مباحثه شد. به‌هرحال این هم یک طرح کلان بود، مرور همه قرآن از منظر فقه تربیتی، منتهی ضمن آن نگاهی به مباحث دیگر غیر فقهی هم وجود داشت، دائم به آن‌ها توجه می‌شد آن هم یک کلان طرحی است که ادامه دارد و امیدواریم به نتیجه برسد.

این یک بحث در مقدمه که خیلی موجز به سیر ورود به علوم پایه مربوط به تربیت اسلامی لازم بود داشته باشیم.

مطلب دوم: در حوزه تفسیر تربیتی

اینجا هم باز اشاره‌ای می‌کنم به جاهایی که می‌توانید به آن مراجعه بکنید، فقط به اختصار عرض بکنم که مقدمات مربوط به تفسیر تربیتی در همان جلسات نخست و ضمن جلسات تکمیلی به مباحث مقدماتی در حوزه تفسیر تربیتی اشاره کردیم که شاید بعضی از آن نکات در همان جزوه منتشر شده با نام تفسیر تربیتی باشد. که مقدمات آن و اوایل آن بعضی از این نکات مقدمی اشاره شده است و اخیراً در این مباحثی که دوستان داشتند مدرسه تابستانه و پاییز و بهاره بود که در آخرین آن مدرسه تابستانی به نکاتی اشاره کردم که به گمانم به پنج نکته در مقدمه در مرتبط با تفسیر تربیتی آنجا اشاره کردم می‌توانید آن را هم ببینید و در جاهای مختلف هم که تفسیر تربیتی گفته شده است می‌توانید ببینید.

اینجا بدون اینکه باز توقفی در این قسمت داشته باشیم اشاره می‌کنم که ما در تطور تفسیر به مرحله‌ای رسیده‌ایم که تفسیر موضوعی تخصصی معطوف به حوزه‌های دانشی تقریباً نقطه آغازین خود را در حوزه سپری می‌کند و در ادامه تفسیرهایی که وجود داشته است ما به تفسیر موضوعی معطوف به حوزه‌های دانشی خاص می‌رسیم نه موضوع‌های عامی که انواع موضوعات در کنار هم به شکل تفسیر موضوعی ارائه می‌شود.

اقسام تفسیر

به عبارت دیگر همان‌طور که در مباحث مدرسه تابستانی گفته شد و الان هم تکرار می‌کنیم در منظر کلاسیک و تاریخی و سنتی تفسیر به تفسیر ترتیبی و موضوعی تقسیم شده است

قسم اول: تفسیر ترتیبی

در قسم اول که تفسیر ترتیبی باشد اقسامی ذکر شده است و متصور است از جمله تفسیر ترتیبی بر اساس تنظیم قرآن و دیگری تفسیر ترتیبی بر اساس نزول قرآن با همه حرف و حدیث‌هایی که این دومی دارد.

در تفسیر ترتیبی بر اساس تنظیم فعلی هم انواع و اقسام ریزتری متصور است که ترتیب از ابتدای قرآن یا از انتهای قرآن و امثال اینها. اینها انواعی از تفسیر ترتیبی است که آیه به آیه بر اساس ترتیب فعلی یا ترتیب نزول انجام می‌شود.

قسم دوم: تفسیر موضوعی

نوع دوم هم تفسیر موضوعی است که محور را موضوع را قرار می‌دهد و آن موضوع را از منظر قرآن بررسی می‌کند.

در تفسیر موضوعی هم انواعی متصور است که مهم‌ترین آن‌ها تفسیر موضوعی با روش متعارف شناخته شده است و دیگری هم روشی که مرحوم شهید صدر می‌فرماید.

تفسیر موضوعی نوع اول

این است که موضوعات مصرح و آشکاری که در قرآن دیده می‌شود آن‌ها شناسایی می‌شود و هر یک از موضوعات مورد بررسی قرار می‌گیرد، آیات مرتبط با آن‌ها چه لفظی و چه غیرلفظی جمع می‌شود و نظمی داده می‌شود و مجموعه در یک منظومه‌ای تفسیر می‌شود در کنار هم قرار می‌گیرد. این تفسیر موضوعی است که رایج و متداول بوده است از خود متن اصطیاد می‌شده است و آیات مربوط به هر موضوعی که از خود متن اصطیاد می‌شده است در کنار هم جمع می‌شده است و قرار می‌گرفته است البته درجاتی دارد، مقول به تشکیک است این نوع تفسیر.

گاهی این جور است که تفسیر موضوعی شبیه تفسیر ترتیبی تنظیم می‌شده گفته می‌شده است معاد، آیات معاد را جمع می‌کردند کنار هم و بررسی می‌کردند و گاهی اینها را یک نظم دقیق‌تری می‌دادند و همین‌طور مراتبی که از حیث عمق و تنظیم و تدقیقات نظام بخشی.

تفسیر موضوعی نوع دوم

یک قسم دیگری مرحوم شهید صدر می‌فرمودند آن تفسیر موضوعی در حقیقت استنباطی است که ما موضوع را مستقیم و ابتدا از متن نمی‌گیریم، موضوع را از بیرون با آن مواجه می‌شویم و موضوع را به قرآن عرضه می‌کنیم، کاری را که خود ایشان در اواخر عمر شریفشان انجام دادند، سنن تاریخ در قرآن بود، یا مثلاً در جامعه می‌گویند گسست‌های اجتماعی، یک موضوعی است که در جامعه‌شناسی بحث شده است و یک نظریه است این را به قرآن عرضه می‌کند ببیند درباره این قرآن چیزی دارد یا خیر؟ به این شکل تفسیر موضوعی شکل دوم مطرح شده است.

پس نوع اول این است که موضوع از آیات گرفته می‌شود و طبق آن تنظیم می‌شود و بعد هم بررسی می‌شود کنار هم قرار می‌گیرد. این تفسیر موضوعی رایج و متداول است.

تفسیر موضوعی نوع دوم این است که موضوع از بیرون گرفته می‌شود از یک علم و دانشی و بیرون متن موضوع گرفته می‌شود و به متن مراجعه می‌شود با روش اجتهادی سعی می‌شود پاسخی متناظر با آن نظریه یا سؤالی که مطرح شده است پیدا بکنیم.

وجوه اشتراک نوع اول و دوم

این دو نوعی است که گفته شده است ما عرض کردیم در این نوع دوم نهایتاً نکته‌ای وجود دارد که می‌رسیم به آن نوع اول، یعنی یک نوع اشتراک بین این دو نوع هست و یک افتراقی اگر دقت کنیم.

وجه اول اشتراک

اشتراک در این است که درهرحال موضوعی که می‌خواهد از متن برای آن پاسخی گرفته شود باید این موضوع در درون متن باشد ما که نمی‌توانیم بر متن از خارج تحمیل کنیم حتماً این بحث باید در درون متن باشد اگر نباشد که نمی‌شود معنا ندارد که ما نسبتی بدهیم. اگر بخواهیم روشمند درباره چه موضوعات که در تفسیر اول و تقریر اول مطرح می‌شود و چه موضوعاتی که در تقریر دوم است یعنی از بیرون بر متن عرضه می‌شود نهایتاً باید این موضوع در خود قرآن وجود داشته باشد.

اگر قرار است روی قواعد استنباط از متن حرکت بکنیم تفسیر نوع اول و نوع دوم از این جهت اشتراک دارند که طبق قواعد اصولی و منهج درست جلو می‌رویم و اگر طبق منهج جلو می‌رویم این موضوع و این گزاره که می‌خواهد نسبت به قرآن داده بشود باید در خود متن حضور داشته باشد. نمی‌توان گفت گسست‌های اجتماعی را، تفسیر به رأیی و برداشتی به قرآن نسبت می‌دهیم اگر تفسیر درست است باید در قرآن باشد. این جهتی است که مشترک است

وجه دوم اشتراک

این است که این تفسیرهای موضوعی مراتب و درجات دارد یک وقتی هست که آیات مربوط به چیزی همین‌جور جمع می‌شود این یک درجه و درجه دوم این است که این آیات منظومه‌ای می‌شود یعنی نظمی به این آیات مرتبط با این موضوع داده می‌شود صرفاً آیات معاد را کنار هم بحث نمی‌کنیم بلکه نظم می‌دهیم می‌گوییم برزخ، قیامت، بهشت و جهنم، موضوعات را چارچوب منطقی به آن داده می‌شود و مضامین آیات را در آن چارچوب می‌ریزیم.

وجه سوم اشتراک

نظام‌سازی است، در واقع اینها را به سمت یک نظریه‌های کلان می‌بریم همان‌طور که در اجتهاد تمدن ساز توضیح دادیم. از این جهت هم هر دو تفسیر با هم مشترک هستند.

پس تفسیر موضوعی نوع اول و موضوعی نوع دوم که شهید صدر می‌فرماید در سه جهت باهم مشترک هستند، یکی اینکه درهرحال باید این ریشه در متن داشته باشد این موضوع و گزاره‌هایی که می‌خواهد به آن نسبت داده شود. دوم هم اینکه این مراتب دارد و مراتب آن هم این است که یک وقتی آیات را کنار هم می‌گذاریم و کنار هم گذاشتن خیلی متعارف. دو این است که به اینها یک نظم منطقی می‌دهیم، سوم این است که بعد از این نظم منطقی به یک گزاره‌های کلان و پایه می‌رسیم که آن هم باید بر اساس یک منهج درستی باشد که راجع به این هم مفصل بحث کردیم. که نظام‌سازی هم منطقی دارد. بیرون آوردن گزاره‌های کلان منطقی دارد. این اشتراک‌هایی است که باید این دو با هم داشته باشند.

وجوه افتراق

اما افتراق این دو عمدتاً در این نکته است که در تفسیر موضوعی رایج و متداول و نوع اول موضوعات را از خود متن می‌گیریم، خود متن انواع موضوعات را به ما ارائه می‌دهد، معاد، خدا، توحید اینها که در دلالات مطابقی و نسبتاً واضح می‌شود این موضوع را از خود قرآن به دست آورد.

اما در تفسیر نوع دوم معمولاً این‌طور است که موضوع کاملاً از بیرون گرفته می‌شود و آن موضوع را عرضه می‌کنیم، این جهت افتراق است. شبیه این در فقه هم هست که شهید صدر هم حتماً از فقه منتقل به این شده است.

فقه دو نوع داریم، گزاره‌های فقهی دو نوع هست. یک فقه مأثور است که گزاره‌های فقهی از سؤال و جواب موجود در روایات گرفته شده است، غسل است و وضو و… که راوی سؤال کرده و امام هم با عنایاتی که داشتند به آن‌ها جواب دادند، این فقه مأثور است، فقه مأثور یعنی اینکه ما موضوع را از خود روایت می‌گیریم و با همان ادبیات روایات هم تنظیم می‌کنیم این فقه مأثور است، موضوعات، موضوعات مصرحه در روایات است و ادبیات و تنظیمات نزدیک به متن روایی است. این فقه مأثور است.

اما نوع دوم که به تدریج این غالب شد و حاکم شد فقه مستنبط است، فقه مستنبط آن است که علاوه بر موضوعات برگزیده شده از خود روایات و درج آن‌ها در فقه موضوعاتی که در گذر زمان پدیدار شده است و موضوع را از روایت نگرفته‌ایم خود ما مواجه با موضوعی شده‌ایم؛ رانندگی، قبلاً نبوده است، بانک یا چیزهایی که سابقه‌ای هم نداشته است و با مسائل جدید مواجه شدیم آن را به روایات و منابع فقهی عرضه می‌کنیم و پاسخی باید برای آن پیدا بکنیم چون هر واقعه‌ای یک حکمی دارد ولو حکم عدم الحکم، حکم اباحه. عدم الحکم بر بعضی نظرات و حکم اباحه بنابر نظر درست. حالا اباحه اقتضایی و لااقتضایی، ولی اباحه.

شبیه این را می‌بایست در بحث‌های معارفی پایه‌ریزی می‌کردیم که کمتر منقح شده است یعنی بایست بگوییم معارف یا کلام یا فلسفه مرتبط با اسلام دو نوع است مثل اینکه فقه مأثور و فقه مستنبط داریم. مسائلی هست که در روایات فقهی موجود بوده است و فقیه آن‌ها را بررسی می‌کند صحت سندی و صحت مدلولی، معارض وعدم معارض و به جمع‌بندی می‌رسد منتهی همه در دایره موضوعی است که دایره روایت مستقیم حضور دارد.

در قسم دوم موضوع از بیرون مواجه شدیم، تقدیم به متن می‌کنیم ببینیم متن راجع به این چه می‌گوید، نظری دارد یا ساکت است؟ و بعد به یک حکم از احکام خمسه می‌رسیم

نظیر این الگویی که در فقه داشتیم و قوی است و تاریخی است و آن همه برکات داشته است و نهایتاً هم به فقهی می‌رسیم که جامع این دو ویژگی است هم موضوعات موجوده و مصرحه را در بردارد و هم موضوعات غیر مصرحه‌ای که در عمود زمان پیش می‌آید و عرضه بر منابع می‌شود، بررسی می‌شود و نتیجه بر اساس یک روش اجتهادی در باب آن استخراج می‌شود و عرضه می‌شود. فقه موجود حاوی این دوتاست، هم موضوعات مصرحه و هم موضوعات مستنبطه و ارجاع شده و عرضه شده.

اما در فقه هم همین‌طور است اگر می‌گوییم نظر روایات و اسلام راجع به این موضوعی که جدید است، بانکداری و اقسام مسائل جدید این است گفتیم یک نظر ایجابی داده است یک حکمی داد حکم ترجیحی یا الزامی داد، این حتماً برمی‌گردد به این‌که موضوع در متن به آن توجه شده است منتهی یک وقتی هست که موضوع مصرح هست یک بار است که موضوع مصرح نیست، منطوی است با دلالت التزامی و دلالات دقیقه‌ای این موضوع را باید اصطیاد کرد و حکمی که درباره آن گفته شده است باید مشخص کرد.

و البته این موضوع عرضه شده ممکن است اصلاً مطرح نباشد اما اگر به حکمی رسید باید این موضوع در متن وجود داشته باشد.

پس فرق این دوتا در این جهت است که موضوع گاهی به سادگی می‌شود از تصریحات (اعم از نص و ظهور) و ظهورات می‌شود استفاده کرد، همین ظهورات عادی و متعارف و گاهی هم آن ظهورات خفیه است، ولی باید ظهور باشد و مدلولی باشد که در متن باشد.

نکته

آن که عرضه می‌شود به متن گاهی یک سؤالات عادی است و گاهی یک نظریه پیشرفته به متن عرضه می‌شود مثلاً تعلیم و تربیت یک نظریه‌ای وجود دارد که می‌گوید نظام تربیتی باید تابعی از تقاضاها یا گرایش‌ها و خواسته‌های متربی باشد. روی خواسته و تقاضا بیشتر تأکید می‌کند، این یک نظریه است و باید به قرآن عرضه کرد به متون دینی باید عرضه کرد.

عرضه طیفی دارد گاهی عرضه یک موضوعی است که با آن مواجه شده است می‌خواهد ببیند حکم این چیست؟ یا نظر قرآن راجع به این چیست. ولی گاهی آن که عرضه می‌کنیم یک نظریه علم انسانی یا غیر علم انسانی است، این نظریه را می‌خواهیم ببینیم راجع به آن در قرآن چیزی هست یا نیست؟

مرحوم شهید صدر به سمتی رفته‌اند که بیشتر یک نظریه‌ای را عرضه بکنند همان‌طور که در استخراج از قرآن گاهی یک تک گزاره‌هایی را می‌خواهیم استخراج بکنیم و گاهی یک نظریات کلان را می‌خواهیم استخراج کنیم. آن هم طیف دارد و مراتب دارد.

این بحثی است که جاهای مختلف گفته شده است جای مداقه‌های بیشتری دارد و گفتیم در ابتدا از میان آن نکات متعددی که داشتیم این امر را عرض بکنیم.

استنطاق این دومی است که به آن می‌گویند استنطاق است، استنطاق یک مفهوم عامی دارد که می‌تواند همه اینها را بگیرد ولی مفهوم خاصی که مطرح می‌شود از استنطاق این است که استنطقوه که بعضی تعابیر دیگری که در نهج‌البلاغه و روایات در ارتباط با قرآن آمده است آن استنطاق به این معنای خاص است یا معنای عام است جای بحث دارد.

ممکن است کسی بگوید که فاستنطقوا که در روایات در ارتباط با قرآن آمده است آن استنطاق عام است یعنی بروید مسائل آن را استفاده بکنید حتی در موضوعات مأثوره، استنطقوا یعنی بروید دقت کنید تا حرف آن را دریافت بکنید. شاید آن استنطاقی که در روایات در ارتباط با قرآن آمده است امر کرده است قرآن را استنطاق بکنید آن مفهوم عامی است و بعضی از تعابیر این است که فاستأثروه لدواء دائکم آنجا می‌خواهد بگوید برای خودتان ببینید چه جای قرآن می‌آید شما را معالجه می‌کند و مشکلات روحی شما را حل می‌کند آن شاید معنای عام باشد.

ولی در دوره جدید نسبت به این تفسیر نوع دومی که مرحوم آقای صدر می‌فرماید گاهی تعبیر استنطاق می‌شود که اینجا استنطاق به معنای خاص است یعنی اینکه موضوع را از بیرون عرضه به متن می‌کنیم به حیثی که به شکل عادی اگر کسی در قرآن تأمل می‌کرد یا در حدیث تأمل می‌کرد به این متن نمی‌رسید اینکه بانکداری حکمش چیست اگر بشر نمی‌رسید به یک الگویی از این خدمات پولی که در قالب بانک انجام شده است هیچ وقت ما به آن احکامی که راجع به این در روایات هست نمی‌رسیدیم، این موضوع بود که کمک کرد ما را تا مرتبط بکنیم روایات را با آن.

آن وقت در این استنطاق تعبیر می‌شود، استنطاق فقهی یا غیر فقهی و همین‌طور استنطاق در مباحث توصیفی و کلامی و فلسفی یا استنطاق در مباحث فقهی و احیاناً اخلاقی.

در این دومی در مظان خطر است در مظان خطر است برای اینکه آنجا که موضوع آمده است و موضوعات متعارف آن را احاطه می‌کند به راحتی آدم می‌تواند شاقول را اعمال بکند بگوید این ظهور است یا ظهور نیست، اما در دومی در اعماق ظهورات می‌رویم، دلالات بیّن به معنای اعم، بین به معنای اخص، دلالات غیر بیّنی که البته باید حجت باشد و این جای کار دارد.

تا اینجا این دو الگوی تفسیر موضوع نوع یک رایج و دو تفسیر موضوعی شهید صدر در واقع همان فقه مأثور و مستنبط است و الگو داشته است.

دو هم این‌که این دو مشترک هستند که نهایتاً موضوع باید در متن باشد و مشترک هستند در اینکه نوع تحقیقی که راجع به این موضوع می‌شود درجات دارد. با نگاه موضوعی می‌شود فقط چینش آیات مربوط به این موضوع باشد؟ می‌شود نظم دادن به این آیات در چارچوب کلی باشد، می‌شود این‌ها را به شکل یک نظام‌واره به‌هم‌پیوسته‌ منسجم درآوریم.

۳- می‌شود از درون آن‌ها یک مرحله جلوتر برویم و یک قواعد کلی‌تر و گزاره‌های خیلی کلان و نظریه‌های کلان اصطیاد بکنیم.

این سه چهار مرحله‌ای که می‌شود موضوعی بررسی کرد هم در مأثورات موضوعات مأثوره در نوع اول است و هم در موضوعات معروضه است که درجات دارد. سه چهار درجه تحقیق می‌شود کرد.

این مشترک است اما تفاوت اینها در این است که یکی مأثور است و دیگری غیر مأثور است یکی مستقیم می‌شود با همان دلالات ظهور درجات واضحه استفاده کرد و دیگری نه، این موضوع طوری است که اگر در تطورات معیشت و علم و دانش بشری ذهن ما منتقل نمی‌شد که این را از قرآن بگیرم که قرآن راجع به این چه می‌گوید البته وقتی این موضوعات را به متون عرضه می‌کنیم چه موضوعات کلامی و فلسفی و توصیفی و چه موضوعات فقهی و اخلاقی و تجویزی و چه به قرآن و چه به حدیث، اینها باید در چارچوب قواعد حرکت بکنیم و نتیجه هم همیشه این نیست که قرآن اینجا چیزی دارد یا روایت اینجا چیزی دارد، ممکن است عرضه می‌کنیم می‌بینیم قرآن اینجا ساکت است. ممکن هم هست آنجا نظری داشته باشد، یا روایات در بحث‌های فقهی همین‌طور است ممکن است راجع به آن چیزی داشته باشد و ممکن است نداشته باشد و اگر نداشته باشد طبق اصول و قواعد کلی…

در قرآن بطون غیر ظاهر هم وجود دارد که آن دست معصومین است.

این چند مقدمه بود که اشاره کردم بر اساس این نکاتی که گفتیم این نکته مطرح می‌شود که ما تفسیر موضوعی بخواهیم به عنوان یک چیز جامع مطرح بکنیم باید چیزی مثل فقه امروز بشود، یعنی در واقع هم حالت مأثور و هم غیر مأثور را در درون خود بگنجاند

نکته دیگر اینکه تفسیر موضوعی بایستی به دلیل گستردگی تبویب تخصصی در آن انجام بپذیرد و از جمله تبویب‌های تخصصی تفسیر معطوف به حوزه‌های علوم انسانی و شبیه آن هست، یعنی تفسیر تخصصی مربوط به جامعه‌شناسی، مربوط به اقتصاد و… داشته باشیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo