1404/08/20
بسم الله الرحمن الرحیم
/ حجیت ظهور/اصول
موضوع: اصول / حجیت ظهور/
پیشگفتار
دیروز مبحث حجیت ظهور را وارد شدیم و در مقدمات سه چهار مطلب را اشاره کردیم که ملاحظه کردید.
مقدمات بحث حجیت ظهور
یک مطلب دیگر در مجموعه مقدمات این بحث یادآوری موضوع و مطلبی است و آن این که دلالتها در منطق ملاحظه کردید، تقسیم به عقلی و طبعی و لفظی شده است و دلالت لفظی هم تقسیم به دلالت مطابقی و تضمنی و التزامی شده است
در دلالت التزامی هم دایره و تقسیمی باز شده است که لزوم بین و غیر بین و لزوم بین هم به معنای اعم و اخص است
این تقسیماتی است که در باب دلالت ملاحظه کردید.
اصل بحث دلالت از اینجا است که ما از معلومی میخواهیم به مجهولی پی ببریم و پی بردن از معلوم به مجهول، بر اساس یک رابطهای است که بین اینها است، وجود یک علقه و ارتباط حداقل بین دو چیز موجب میشود که اگر یکی معلوم بود دیگری را هم کشف بکند. دلالت این است. راه بردن از معلوم به مجهول است و اعتماد بر دال است برای کشف مدلول، به خاطر ارتباطی که بین اینها برقرار است.
نکات مقدماتی
در این تقسیم چند نکته است که آنها را یادآوری میکنیم که جزء مقدمات بحث است همچنان در مقدمات هستیم
نکته مقدماتی اول
این است که مدالیل التزامی درجاتی دارد و این درجات لزوم بین و غیر بین و در بین هم به معنای اعم و اخص ذکر شده است این نشاندهنده این است که آن امر التزامی مراتب و طیف و درجات دارد، آن بخشی از مدالیل التزامی جزء دلالات لفظیه میآید که یا به شکل بین به معنای اخص باشد بنابر یک قولی یا حداکثر بین باشد ولو بالمعنی الاعم.
اما مدلولهای التزامی غیر بین، اینها جزء مدالیل لفظیه به حساب نمیآورند. در واقع برد لفظ تا جایی است که خود لفظ را با معنا که آدم میبیند از خود معنا به آن لازم منتقل بشود این در حیطه لفظ میآید.
لااقل وقتی آن لازم را ببیند و ملزوم را ببیند، میبیند اینها به هم پیوست دارد.
دلالت لفظیه مقابل عقلی دلالتی است که در دایره لفظ و ظهور لفظ قرار بگیرد و به این دلیل است که همه مدالیل التزامی را مدالیل لفظ نمیدانند بلکه مدلول التزامی که بین بالمعنی الاخص باشد فقط، روی یک نظر، یا مدلول بین باشد، چه بالمعنی الاخص، چه بالمعنی الاعم، بنابر نظر دوم.
چرا اینها را لفظی میدانند و اما مدالیل التزامی غیر بین را لفظی نمیدانند؟ به خاطر اینکه ظهور ملاک در لفظ است. ملاک دلالت لفظیه در مقابل دلالت عقلی این است که در لفظ ظهوری حس کنیم، اگر ظهوری در لفظ نسبت به این معنا بود، آن معنا مدلول لفظی میشود
منتهی در مدلول مطابقی آن ظاهر اولیه لفظ است در مدلول التزامی ظاهر درجه دوم است.
به این دلیل است که میگوییم ظهور مراتب دارد، ولی تا کجا؟ تا آن وقتی که آنها را بشود به لفظ نسبت داد.
جداسازی مدالیل التزامی از مدالیل مطابقی
ولی جداسازی مدالیل التزامی از مدالیل مطابقی و مدالیل عقلی، یک مقداری به قرارداد است، نه کامل، بینا بین است.
جداسازی به این شکل است؛ مدلول التزامی لازم بین به معنی الاخص بگیریم، با ملازمه عرفی هم گفته شود که وقتی میگوید قلم بیاور یعنی دوات هم آورده شود. با تنظیمات سابق. یک وقت میگوید قلم بیاور یعنی کاغذ هم بیاور.
بین لفظ و معنای مطابقی، وضع علقه ایجاد کرده است، به همین دلیل است که دلالت لفظیه را از عقلی و طبعی جدا کردیم چون در عقلی پیوستگی، لازم و ملزوم و دال و مدلول پیوستگی عقلی است، آتش و دود، پیوستگی عقلی است
در طبعی؛ طبع و جبلت انسان اقتضای این را دارد، عقلی نیست ولی طبع اقتضای آن پیوند را دارد.
در لفظ پیونددهنده وضع است، وضع است که این دو را به هم پیوند زده است، لذا میگوییم مدلول مطابقی که موضوع له است این مدلول لفظی است
اما مدلول التزامی در همه درجات آن پیونددهنده وضع نیست، بلکه پیوندی بین مدلول موضوع له و آن چیزهای بعدی است، یا پیوند عقلی است یا پیوند عرفی است.
اگر بخواهیم با دقت بگوییم ملاک دلالت لفظیه این است که بین دال و مدلول وضع واسطه باشد، این را بگوییم آن وقت مدالیل التزامیه وضعیه نیستند برای اینکه کسی وضع نکرده است که این دال بر آن باشد ولو در رتبه متأخر.
از این منظر اینها لفظی نیستند برای اینکه این پیوند بین قلم و دوات، لفظ هم نباشد، این تداعی میکند
اما از این نظر لفظی به شمار آمده است که این پیوند به دلیل اینکه یک وضوح بالایی دارد، گویا وضع هم اینجا دخالت دارد آنجا که این ارتباط این مدلول مطابقی و التزامی، یک ارتباط قوی است، گویا اینکه واضع این را قرار میدهد، گویا آن را هم افاده میکند، این یک چیز بینا بین است.
میگوید واضع اگر به این توجه داشته باشد علی الاصول در ارتکاز او هست به این دلیل است که این را در محدوده وضع قرار دادهاند، حالا ارتکاز داشته باشد.
گویا یک وضعهای ثانوی و ارتکازی اینجا موجود است، حرف اصلی ما این نکته اینجاست و الا در دقت ابتدایی میگوید که پیوند وضع میان لفظ و مدلول مطابقی است و الا هر چه بعد از آن میآید، دلالتهای عقلی یا عقلایی است. پیوندها و ملازمههای عقلی یا عقلایی و عرفی است و آن ملازمه عقلی و عقلایی و عرفی است که از آن به بعدی منتقل میشویم.
اول از لفظ به معنا منتقل میشویم، بعد از معنا به آن لازم منتقل میشویم.
پیوند لفظ و معنا در آن مرحله اول بالوضع است. پیوند مدلول و معنا با لازم معنا، یا عقل است یا عقلا و عرف است لذا میگوییم آنها مدالیل عقلی هستند.
منتهی چون اینجا لوازم معنا، در دو قسم قرار داده شد؛ یک قسمی است که رابطه آن وضوح دارد، بین است، یا بین به معنی اعم است در عین حال یک وضوحی دارد، چون این ارتباط معنای لفظ با لازم آن از وضوح برخوردار است، گویا یک نوع وضع ارتکازی هم اینجا وجود دارد، یعنی اگر واضع توجه به این بکند که آن را به دنبال خود میکشاند به ملازمه عقلی عرفی، گویا این وضع، یک وضع ضمنی هم اینجا وجود دارد. این وجه این است که این را جزء دلالت لفظی به شمار آوردهاند.
این یک ادعا است، (در مجاز هم چنین احتمالی میدهم) گویا یک وضعهای نانوشته ارتکازی با عناوین عامی وجود دارد.
واقعیت مسئله روشن است که مدالیل التزامی، پیوند آن با مدلول مطابقی به وضع به معنای متعارف نیست، بلکه به خاطر آن پیوند و پیوستی است که بین آنها هست.
منتهی تا آنجا که وضوحی داشته باشد، میگویند این را لفظی میشماریم، وقتی وضوح نداشته باشد از امر لفظی به مدالیل غیر لفظی میرود که اگر عرفی باشد جزء مدالیل عرفی آن معنا میشود و اگر عقلی باشد جزء احکام عقل میشود و از مسائل عقلی میشود. مثل اینکه امر به شئ، امر به مقدمه آن هست. ممکن است کسی بگوید این امر بشئ، امر به مقدمه آن هست، این که ملازمه عقلی دارد، ممکن است کسی بگوید این ملازمه بین است، اگر بگوید بین است، این مدلول التزامی میشود.
اگر بگوید ملازمه بین نیست، غیر مستقلات عقلیه میشود که مدلول عقلی است که در غیر مستقلات مطرح شده است
لذا در غیر مستقلات، در قدیم اینها را در الفاظ آوردهاند، بعدها در عقلی آوردهاند، به دلیل اینکه دو تقریر در آنجا وجود دارد. من هم در بحث مقدمه و امر به شئ و نهی از ضد، گفتهام که این هم یک وجه لفظی دارد، هم یک وجه عقلی دارد، لکلٍ وجهٌ، آن که آنجا میآورد به یک وجهی است و آنکه آن جا میآورد، یک وجهی است.
دو نظر است، بنابر یک نظر در جای الفاظ قرار میگیرد و بنابر یک نظر دیگر جزء مدالیل عقلی میآید.
اگر فرض بگیریم اصول مباحث الفاظ دارد، مباحث عقلی دارد، این سلسلهای از مباحث هست که عمدتاً غیر مستقلات عقلی است یا بعضی اینطور است مقدمه اینطور است که بنابر یک وجه از مباحث الفاظ میشود و بنابر نظر دیگر آن از مباحث عقلی میشود به خاطر همین جهتی که اینجا عرض کردیم.
وجوب مقدمه، امر به شئ امر به مقدمه هست یا نیست؟ اگر این در حد لزوم بین یا غیر بین کسی ارزیابی بکند جزء مباحث الفاظ میشود، اگر بین آن را بداند جزء مباحث الفاظ میآید با دو اختلافی که بوده است، اگر بین به معنی الاخص بنابر یک نظر و یا بین به معنی الاعم بنابر نظر دیگر. ارزیابی کند در الفاظ میآید.
ولی اگر بگوید این ملازمه و لزوم و تلازم بین نیست و غیر بین است ولی واقعاً تلازم عقلی وجود دارد، لذا جزء مباحث عقلی میشود. این طبیعت مسئله است و روشن است.
اگر اینها را جزء توابع لفظ دانستیم و دلالات لفظیه شمردیم، ظهور میخواهد و ظهور است که تعیین میکند و اگر از مسائل عقلی غیر بین شد، دیگر حجیت آن از باب ظهور نیست آن وقت تفاوتهایی ایجاد میشود در آنجا که ملازمه عرفی باشد، غیر عرفی باشد تفاوتهایی ایجاد میکند.
نکته مقدماتی دوم
تقسیم دلالت به تصوری و تصدیقی اولی و تصدیقی ثانیه به اصطلاح شهید صدر، یا تقسیم به تصوری و اراده استعمالی و اراده جدی بنابر اصطلاح مشهور.
قبل از اینکه تقسیم را معنا بکنیم این نکته را یادآوری بکنم که تأکید کنم که لفظ که صادر شد، همزمان دو دلالت میتواند داشته باشد،
۱- دلالت بر خود معنا است، این همان است که در وضع و لغت تعیین شده است؛ وقتی میگوید جائنی زیدٌ یا میگوید زید، این لفظ وضعی شده است برای این معنا و این لفظ که شنیده شود، ذهن منتقل به آن میشود و این لفظ دال بر آن است، .
این دلالت، (در واقع به معنای اسم مصدری است) در متن واقع وجود دارد، بعد از اینکه آن قرارداد را کسی مطلع است این الف آن باء را تداعی میکند و آن را در ذهن طرف میآورد.
این یک دلالت و ارتباط است
در شعاع این یک مدلول دیگری هم به نحو ضمنی پیدا میشود در صورتی که بداند که این کلمه یا کلام از متکلم عاقلی و ملتفتی صادر شد، وقتی بداند که این کلام از متکلم ملتفت صادر شد، اینجا یک مدلول دیگری پیدا میشود؛ دال دیگر اینجا فقط لفظ نیست، لفظ به اضافه صدور از متکلم ملتفت، این دو با هم دال بر این میشود که این آقای متکلم ملتفت این را اراده کرده است. اینجا دیگر دال فقط لفظ نیست. لفظ دارای معنای موضوع له به اضافه شرایط، که شرایط این است، صدور از متکلم ملتفت به کلامش هست. مدلول آن است، با اراده است.
این است که در اراده هم درجات دارد، گاهی ارادههای در مقام شوخی است، یا تمام جهاتی که آن در متن واقع مراد او است در کلام نمیگوید، یک گوشهای از مطلب که در ذهن دارد را میگوید.
گاهی لفظ به اضافه صدور از متکلم ملتفت، به اضافه این که متکلمی که در مقام بیان واقع مراد خود است، یعنی مقابل شوخی و نیمه تمام حرف زدن. متکلمی که در مقام این است که آن مراد واقعی خود، تمام واقع خود را بیان کند. این به آن اضافه میشود آن وقت مدلول چیز جدیدی میشود
این سه حالت در واقع همان دلالت تصوری، استعمالی و جدیه است. در اینکه دلالت تصوری، اصلاً دلالت هیست یا خیر، بحث شده است، دلالت تابع اراده هست، یا نیست، ما آنجا بحث کردیم در منطق که گفتیم این یک بحث لفظی است
اگر در دلالت گفته شود میخواهد به اراده برسد، این دلالت را اینجور معنا شود دلالت تصوری دلالت نیست ولی اگر دلالت معنایش این باشد که یک پیوندی از این به آن باشد، مخاطب میتواند منتقل بشود.
این سه مرتبه بود.
مرتبه اول را میگوییم دلالت تصوری، دوم را میگوییم دلالت و اراده استعمالی و سوم را میگوییم اراده جدیه.
به خوبی هم گفتهاند، اراده استعمالی و اراده جدی، برای اینکه در دلالت تصوری همان پیوندی است کته وضع بین این لفظ و معنا برقرار کرده است اگر لفظ از آدمی که در خواب است شنیده شود، آن معنا در ذهن میآید، یا دستگاهی آن را تولید بکند. معنا به ذهن میآید. مدلول این لفظ همین معنا است که به ذهن میآید. دیگر از این نمیتوان یک چیز افزون بر تداعی این معنا، گفته شود این مراد کسی است. این چه وقت میشود؟ وقتی که در مرحله دو و سه بیاید.
این لفظ اگر در دایره استعمال متکلم ملتفت آمد در دایره اراده استعمالی میآید، یعنی مدلول مضاعف اینجا پیدا میکند. دال ترکیبی است و مدلول هم مضاعف است. این اراده استعمالی است.
دال چطور فرق کرد؟ برای اینکه دال در دلالت تصوری این لفظ بود، اینجا دال لفظ با آن صدور از متکلم ملتفت. دال ترکیبی شد و مدلول هم یک چیز اضافه شد یعنی غیر از اینکه آن معنا در ذهن من آمد، یک کشف دوم هم کردم، کشف کردم او این را اراده کرده است، چون متکلم ملتفت است.
اراده کرده است که اکرم العالم. در حالی که اکرم العالمی که از ضبط صوت شنیدم یا از فرد خواب شنیدم این مدلول را نداشت که او اراده کرده است. البته آدم خواب یک مدلولهای ثانوی دیگری دارد ولی این مدلول که او اراده کرده است به نحو تفصیلی نیست. مادامی که به عقل و وجود مجرد نرسیده است همان دلالت تصوریه است.
در مرتبه سوم که اراده جدیه است، آنجا دال سه ضلعی میشود؛ صدور لفظ، به اضافه حال متکلم ملتفت، به اضافه اینکه این متکلم ملتفت در مقام این است که آن که واقعاً مراد اوست را بیان بکند.
این سه قید به هم ضمیمه شده است و دال مرکب شده است، مدلول هم؛
اولاً تداعی معانی میکند به خاطر آن تصوری
ثانیاً این مستعمل فیه آن است
ثالثاً این مراد واقعی اوست.
این تقسیم اینطوری است. پس در اینجا با این ترکیب سه دلالت وجود دارد، دلالتها طولی است و دال و مدلولها متفاوت است، دال در اولی فقط لفظ است و در دومی به انضمام صدور از متکلم ملتفت حال از متکلم ملتفت است و در سومی حال از متکلم ملتفت در مقام بیان آنچه واقعاً میخواهد. دالها فرق کرد، در دو و سه ترکیبی شد، مدلول هم مدالیل مضاعف است. یعنی آن را من فهمیدم، معنا را در ذهن من منعکس کرد و فهمیدم علاوه بر این در دومی فهمیدم که آن را استعمال کرده است در سومی فهمیدم که اراده واقعی هم کرده است. این سه دال و مدلول در سه مرتبه.
اینها را ظهور میگیریم، به تبع این سه مرتبه، سه مرتبه ظهور وجود دارد؛
ظهور در مرتبه اول که ظهور بسیط است، تصوری است
ظهور در مرتبه دوم که ظهور ترکیبی است
ظهور در مرتبه سوم که ظهور بیشتری است
منتهی سؤال این است که ظهور لفظی فقط اولی است؟ یا دومی و سومی هم ظهور لفظی است؟
وقتی دقیق بشویم، میبینیم که ظهور اولی فقط لفظی است، ناشی از وضع است، اما ظهور دومی و سوم یک خلیطی دارد چون دال، آن مقام و حال متکلم هم در این امر دخالت کرد.