1404/08/12
بسم الله الرحمن الرحیم
/ حجیت خبر واحد/اصول
موضوع:اصول / حجیت خبر واحد/
پیشگفتار
در بحثهای هشت و نه، خطوط اصلی را بیان کردیم، مباحث دیگری هم در بحث وهن و خبر به اعراض مشهور وجود دارد که از آن میگذریم. اعراض فتوایی، اعراض روایی، اعراض از سند، از دلالت، آن تقسیماتی که در بحث قبل گفتیم اینجا هم هست، ولی شاید نکات خاص و جدیدی نباشد از آن میگذریم.
حاصل بحث قبل
شبیه آن بحث قبل میشود حلقههایی بر مباحث گذشته افزود ولی سر جمع مسئله در هر دو مبحث، هم در تنبیه هشتم و هم در تنبیه نهم این شد ما نه از آنهایی هستیم که بگوییم اعراض نقشی در حدیث و خبر واحد ندارد و نه از کسانی هستیم که بگوییم نقش مطلقی دارد، تفصیلاتی دارد که باید به آن خصوصیات و ویژگیها جا به جا توجه کرد و آنها را مدنظر قرار داد.
به این ترتیب است که شهرت و اجماع نه امری است که بشود همه جا آن را گرفت و بر اساس آن حکم صادر کرد و نه چیزی است که به سادگی بشود غمض عین کرد و شهرت و اجماع قدما را نادیده گرفت و با خود روایات مسئله جلو برد.
به نظر میآید که عمدتاً فقها همین است، یعنی کسی جواهر را ببیند و مفتاح الکرامه را ببیند یا فتوای آقای گلپایگانی را ببیند عمده همینطور است نه این که بگوییم اجماع یک دلیل است و شهرت یک دلیل است و تا آمد باید پرونده بحث را ببندیم
نه اینکه شهرت و اجماع را از اول کنار بگذاریم و بگوییم ادله چه میگوید
این مشئ فقاهی و اجتهادی و سنت جاافتادهای که استدلال هم آن را تأیید میکند این است.
از این روست که آن ذوق فقهی، احاطه فقهی و نکتهسنجیهای موردی هر مسئله خیلی مهم است، حالا اصول، قواعد ممهد للاستنباط است، عناصر مشترکه است به تعبیر شهید صدر واقعاً هم بسیار مهم است.
من هم اینجور هستم که قاعدهسازی برای من مهم است، اما در عین حال این بین بیست تا چهل درصد اجتهاد است عمده آن تطبیق است و عمده آن شناخت آن شبکه قرائن و شواهد مورد به مورد است، آن بسیار مؤثر است که در بحث فقهی بشود به نتیجهای رسید.
تنبیه دهم
یک مسئلهای که است که جسته و گریخته به گوش خورده است و اهمیت هم دارد ما هم در اینجا در حد طرح کلی عرض میکنیم و قرار این نیست که خیلی بسط بدهیم.
تنبیه دهم هم با بحث سند ربط دارد و هم با بحث دلالت (شبیه بحث قبلی که هم در بحث سند بود و هم در بحث دلالت) و آن چیزی است که در دنیای جدید به عنوان نقد متن مطرح میکنند و اینکه نقد متن را ملاک و شاخصی میگیرند که گاهی صحت سند را کنار میگذارد. چیز واضح که در کلمات آقای سیستانی هم هست، در قاعده لاضرر ایشان شاید اینجور باشد؛ میگوید اگر شعری را به دست کسی بدهید که شعرشناس است، با شعرا آشنا است بگویید این شعر حافظ است یا شعر سعدی است، او آشنای به مذاق سعدی و ادبیات و کیفیت شعر سعدی یا حافظ با مداقه در این شعر، این غزل، این قصیده، از لحاظ اوزان و مضامین و مفاهیم و امثال اینها میتواند بگوید این شعر سعدی است یا نیست.
خیلی مسلط باشد میتواند بگوید این شعر این شاعر هست یا نیست، نباشد میتواند بگوید این شعر مجموعه جاافتاده از شعرای فارس زبان که هفت هشت قمه و قله آن هستند، از آنها هست یا نیست.
این شعرشناسی آشنایی با ادبیاتی که در این شعر است میتواند راهنما باشد که بگوید این شعر از این هست یا نیست،
این به بحث ما هم ربط پیدا میکند، یک کسی به او خبر میدهد که من از سعدی شعر میخوانم یا از حافظ شعر میخوانم.
این شعرشناس و ناقد ادبی یک جاهایی به دلیل آن احاطهای که بر ادبیات آن شاعر دارد، به اطمینان میرسد که این شعر آن شاعر نیست ولو اینکه آن راوی معتبر باشد.
این هم یک مسئلهای است که نقد درون متن، میتواند یک مواردی مقابل یک نقلی و گزارشی مقاومت بکند و آن را کنار بزند، در روایات ما هم طبعاً این ادعا وجود داشته است، بعضی میگفتند من وقتی متن را میبینم میفهمم که این از آنِ معصوم هست یا نیست. در واقع با شناخت مفاد متن و ادبیات یک نقل، میگوید ثابت میشود برای معصوم، من اسناد میدهم، ولو اینکه سند ضعیف است.
جبر سند با شناختی که ما از متن داریم، یعنی قرائن موجود در متن برای کسی که احاطه بر متون دینی دارد، او را میرساند که این درست است.
میگوید خطبه شقشقیه را که میخوانم با این ادبیاتی که از امیرالمؤمنین سراغ دارم، مطمئن هستم که برای حضرت است ولو این که در سند آن در یک جایی گیر داشته باشد.
یا همین أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ میگوید این سخن را که میخوانم با توجه به شناختی که به مجموعه نهجالبلاغه و کلام مولا دارم، مطمئن میشوم که این برای مولا است.
این شبیه قاعده جبر میشود. نقطه مقابل آن این است که به دلیل این شناختی که از متن این گوینده دارم، با اینکه این روایت و گزارش را دارای سند معتبر میدانم، میگویم برای او نیست، برای اینکه این سبق و سیاق با این متکلم سازگار نیست.
بنابر این همانطور که میگفتیم شهرت فتوایی یا احیاناً شهرت روایی میتواند سند معتبری را ساقط کند یا میتواند سند ضعیفی را معتبر کند، همینطور متنشناسی ممکن است روایت غیر معتبری را برای شما معتبر کند یا روایت معتبری را در نگاه این ناقد ساقط کند.
یک سؤال اساسی
این یک موضوع است که آیا این نقد متن آشنایی با ادبیات و آن سبک و متکلم میتواند سندی را از بین ببرد یا سند ضعیفی را معتبر کند یا خیر؟
غربیها روی این متنشناسی خیلی کار کردهاند که یک بخشی از آن در زبانشناسی است جای کار زیادی دارد.
در اینجا مطالبی را فهرستوار عرض میکنم
مطلب اول
این است که این سبکشناسی و ادبیاتشناسی متکلمان، دو شکل دارد؛
شکل اول
یک شکل غیر طبیعی دارد کما اینکه بعضی ادعا میکنند با یک قوه ربانیه، با یک اتصال با عوالم فوق طبیعت شناخت پیدا میکند. این شبیه مرحوم کربلایی کاظم که گفته میشود او در آیات قرآن نور میبیند، او ملکوت اشیاء را میبیند و به آن قطع و اطمینان پیدا میکند.
این یک نوع است که این از محل بحث ما خارج است، این واقعاً ممکن است و ما حتماً این را نفی نمیکنیم. میگوییم آن نور متکلم در کلام او در عالم غیب و ملکوت منعکس است کما اینکه ظلمت کلام ناصالح در سخن او منعکس میشود حتماً در ملکوت اشیاء یک محاسبه فوق طبیعی وجود دارد و اگر کسی از آن بهرهمند بود میتواند به قطع برسد، به اطمینان برسد این علی ذمته است. این از محل کلام خارج است.
شکل دوم
این است که در همین معادلات زبانشناسی و سبکشناسی ادبی است. این محل بحث است و الا آن درک فوق طبیعی داشتن جای خود که حتماً وجود دارد و اگر باشد برای خود شخص است و اینها اگر حتی اطمینان بیاورد شخصی است و چیزهای اطمینان نوعی ساز نیست که کسی بتواند به آن اعتماد بکند مثل مکاشفات است. استثنائا ممکن است کسی به مکاشفه دیگری قطع و اطمینان پیدا بکند اینها مسائل شخصی است.
بحث در سبکشناسی است که قاعده پیدا بکند.
مطلب دوم
آن است که این قرائن و شواهدی که در سبک میخواهد به آن اعتماد پیدا بکند، بر اساس قرائن و شواهد بگوید این شعر سعدی هست یا نیست. اینها علی قسمین است و مراتب دارد و به طور کلی میشود تقسیم کرد به عن حسٍ و عن حدسٍ و اینها غالباً از نوع عن حدسٍ هستند یعنی یک نوع اعمال نظر و اجتهاد است ولی در عین حال ممکن است در مواردی از عن حسٍ برسد یعنی آن قدر آن شاهد و مسائلی که در سبک گفته میشود کار شده باشد و به جایی رسیده باشد که اینها قریب به حس تلقی بشود ولی غالباً از قبیل امور حدسی است و جای اختلافات آن وسیع است ولی به جاهایی میرسد به حدی که یک نوع وفاقی در آن هست و علائم آن قریب به حس تلقی میشود که با این شواهد میشود گفت این برای آن هست یا نیست؟!
مطلب سوم
این است که اینها را قبول داریم ولی نه از باب یک چیز ظنی که خبر معتبر را از حجیت ساقط بکند یا دلالت ظاهر را از ما بگیرد یا یک خبر غیر معتبر را حجت کند. یا یک دلالت ضعیفهای را که اشعاری است، آن را به دلالت مبدل کند.
این تابع اطمینان است نمیشود گفت با ظنی مسئله تغییر بکند، بر خلاف آن که در شهرت میگفتیم شهرت ظنیه میتواند در اینجا اثر بگذارد. این در این حد نیست.
مگر این که به یک سطح واضحی برسد که شبیه امر محسوس بشود، آن ممکن است.
بنابر این در این جا حرف اصلی ما همین مطلب سوم است که این سبکشناسی اگر به حد اطمینان برسد، مانعی ندارد حتماً این اطمینان حجیت یک خبر را از بین میبرد، چون مشروط است و حجیت خبر به این است که اطمینان به خلاف آن نباشد
و از آن طرف ممکن است خبر ضعیفی با قرائن درون متنی اطمینان به صدور آن پیدا بشود. این شدنی است که برای انسان اطمینان پیدا بشود مثلاً راجع به این خطبه شقشقیه چنین چیزی گفته شود یا کل صحیفه را چنین بگوید.
واقعاً جاهایی با توجه به آشنایی فرد با ادبیات معصوم و اطلاعاتی که از مجموعه پیدا کرده است سبکی را میفهمد که این دعا را میگوید حتماً در این منظومه قرار میگیرد. اطمینان پیدا میکند، این شدنی است و نمیشود باب آن را مسدود دانست. منتهی راحت نیست، شاید مثل صحیفه را بشود این را گفت.
این در فرض رسیدن به اطمینان از طریق این سبکشناسی است
اما اگر به حد اطمینان نرسد و امر ظنی باشد، آیا این میتواند قرینه بشود که خبر ضعیف را بگوییم معتبر است؟ علی الاصول نمیشود ولی در عین حال ممکن است یک ظن قوی باشد که موجب میشود که آن خبر را معتبر بکند، در طرف جبر نمیشود نفی کرد ولی مصداق آن کمتر است و در نقطه مقابل آن البته سختتر است آنجا که ظن حاصل از این سبکشناسی خبر معتبر را ساقط بکند این شاید با ظن او، عرف این را قرینه نداند.
ولی چرا این ظن این ظنون حاصله از آشنایی با سبک متکلم خیلی تأثیر زیادی ندارد؟ علت این است که سبک شاعر را دانستن، خیلی دشوار است، به این سادگی میسر نیست، شاعر یک سبک پیچیده و معقد و لایههای مختلف دارد.
از این روست که سبکشناسی را نمیشود خیلی نادیده گرفت ولی در عین حال هم قابل اعتماد علی الاطلاق به آن شکلی که در سبکشناسی ادبی امروز گفته میشود شاید نشود به آن شکل در کلام شارع جاری کرد.
این یک سؤال است که ما هم یک سبک عامی داریم که از قرآن و روایات و اصولا از معصومین را میگیرد در یک خطوط کلی همه مشترک است
ولی در سطح بعدی سطح قرآن و روایات فرق دارد. در روایات هم سبک معصومین هم فرقهایی دارد لذا یک شکل هرمی اینجور است که سبک عام عام هست تا سبکهای خاص تا خاص الخاص
و در اعمال سبکشناسی هر دو سطح را باید مدنظر قرار داد؛ مثلاً سبک نهجالبلاغه مرتبط با دوره حکومت حضرت است، مخصوصاً خطبهها، این برای یک حاکم است. اینجور سبک در ائمه که مقام حکومت نبودهاند، نیست، نمیبینیم خیلی نادر است
لذا اگر چیزی شبیه آن خطبههای نهجالبلاغه در یک جایی که سند ضعیفی دارد، به امیرالمؤمنین نسبت داده شود ممکن است آنجا زودتر اطمینان پیدا بکند،
همان را اگر کسی به امام کاظم علیهالسلام نسبت بدهد، آدم نمیتواند اطمینان پیدا بکند.
این نکته خوبی است که سبکها متفاوت است، سبکهای عام هست، خاص هست و خاص الخاص است به عبارت دیگر بخشی از این سبکها ناشی از آن مقام عام عقلایی است اما بخش مهم آن ناشی از مقام خاص قدسی است یک بخشی هم ناشی از آن محیطی بوده است که این مقام قدسی با آن در تعامل قرار گرفته است. مثلاً اینکه در حاکمیت بوده است یا نبوده است؟ در تقیه شدید بوده است یا نبوده است؟ اینها احوال متفاوتی است که سبکهای متفاوتی تولید میکند.
یا مقام دعا و غیر دعا، فرق میکند و اینها اثرگذار است
آن که من طرح مسئله کردم عرض من در تنبیه دهم این است که مقوله سبک و نقد ادبی و متنشناسی هم مقولهای است که نمیشود آن را نادیده گرفت. میتواند تولید قرائن کند ولی گاهی میتواند اوج بگیرد و یک چیزی را ساقط بکند یا یک چیز ضعیفی را معتبر بکند. این زیاد نیست ولی نمیشود آن را کلاً نادیده گرفت.
اما در قرائن و ظهورات این سبک خیلی اثر دارد و باید به آن توجه کرد، یک بخشی از آن چیزهایی که گفته میشود ارتکاز متشرعه است یا مذاق است، بخشی از آنها به چیزی که از این سبک ناشی شده است برمیگردد. یعنی در عمق ذهن مخاطبان سبکی حس شده است و به آن مذاق تبدیل شده است و با آن تعابیر بیان شده است.
احتمالاً در بحث ظهورات که بعد از خبر واحد گفتیم حجیت ظهور را بررسی میکنیم ممکن است یکی دو بار آنجا به این برگردیم، چون تأثیر سبک در قرینهسازی خیلی مسئله وجود دارد. فراتر از آن که اینجا میگوییم در باب سند، در آنجا دایره وسیعتری وجود دارد.
عجالتاً در تنبیه دهم؛ نقد ادبی، سبکشناسی، زبانشناسی روایات یک مقولهای است که میتواند در مواردی تولد اطمینان بکند و به یک سند معتبر ضربه بزند یا یک سند ضعیفی را معتبر بکند. این البته نادر است
در دلالت میتواند در استظهارات ما اثر بکند و تولید اطمینان بکند. این بیشتر است. این در حوزه جاهایی است که تولید اطمینان بکند
آنجا که ظنی از این سبک حاصل بشود، آن را نباید نادیده گرفت، گرچه تأثیر آن زیاد نیست.