1404/08/11
بسم الله الرحمن الرحیم
/ حجیت خبر واحد/اصول
موضوع: اصول / حجیت خبر واحد/
پیشگفتار
بحث در تنبیه نهم در قاعده وهن الخبر باعراض المشهور بود و ادعای اینکه اعراض مشهور در فتوا از خبر موجب، سقوط خبر از حجیت میشود به رغم این که شرایط اولیه حجیت را داراست، یعنی اینکه خبر ثقه است و شرایط را واجد است
مقدمات و اقوال بحث شد و وارد ادله شدیم، گفتیم روی دو مبنای اشتراط حجیت به ظن به وفاق یا اشتراط حجیت به عدم ظن به خلاف، این قاعده قابل دفاع است با یک تفاوتی که در دایره این قاعده است.
اما روی مبنای مشهور که این شرطها را قائل نیستند و حجیت خبر را مطلق میدانند وارد بحث شدیم.
در یک مطلب عرض کردیم که چهار احتمال کلی میتواند در منشأ اعراض مطرح شود.
این چهار احتمالی که گفتیم یک استدراکی داریم که استدراک واضحی است ولی بیان آن خوب باشد این است که یک احتمال پنجمی دارد که آن را روشن از اول کنار گذاشتیم،
مطلب اول؛ بررسی احتمال پنجم
این است که مشهور که فتوایی به خلاف مفاد خبر واحد ثقه داده است غافل بودهاند و اطلاعی از این روایت نداشتند، این احتمال کنار است، از اول معلوم است. فرض این است که در این مشهور کسانی هستند که خودشان کتب روایی دارند و روایت را نقل کردند. این غفلت غیر از آن چهار احتمال قبل است ولی مفروض است که آن وجود ندارد.
و الا اگر در جایی اتفاقی، یک روایتی در یک کتابی که بعد پیدا شده است و سند آن بعد درست شده است، مطلبی آمده است و در فتوا نیست که احتمال غفلت بدهیم، معلوم است که این اعراض هیچ ارزشی ندارد لذا در جاهایی که در مظان مراجعه بوده است و علی الاصول کسی که میخواهد فتوا بدهد به آن توجه داشته است، میگفتیم اعراض یکی از آن چهار جهت دارد.
این استدراک نسبت به آن که اهمیت زیادی ندارد.
مطلب دوم
در مطلب دوم دیروز گفتیم ولی هر یک از این چهار منشأ برای صدور فتوا بر خلاف مفاد خبر، یا عن حسٍ است یا عن حدسٍ
اگر عن حدس باشد یا احتمال عن حدس در آن بماند، این اعراض تأثیری در سقوط خبر از حجیت ندارد، برای اینکه آن روی نظر اجتهادی خود در بحث سند یا جهت صدور یا دلالت یا معارضه، اجتهاداً چیزی به ذهن او آمده است که به آن عمل نکرده است و آن را کنار گذاشته است.
برای فقیه دیگر و مجتهدان دیگر این اجتهاد هیچ اعتباری ندارد. داشته باشد در حد کمک به مسئله و توجه به مسئله است و ارزش و اعتباری ندارد لذا خبر روی پای خود میایستد.
اما اگر این گزارش او حکایت از یک اتفاقی بکند که از امور محسوسه است یا قریب الی الحس است، در واقع او خبر از یک قرینهای میدهد و خود آن مصداق خبر واحد و خبر حجت است که آن را تعمیم میدهد.
مطلب سوم
رسیدیم که ما اگر مواجهه با این داستان اعراض مشهور در فتوا بر خلاف مفاد خبر شویم و نمیدانیم که قضیه از چه قرار است؟ عن حسٍ است، عن حدس است؟ در این موقعیت چه باید کرد؟
اصل مسئله در این موقعیت جایی است که برای ما روشن نیست که اعتماد او بر چه بوده است که خبر را کنار گذاشته است؟ و آنچه او بر آن اعتماد کرده است، یک امر حسی یا قریب الی الحس بوده است که برای ما هم گزارش میشود ولی خود آن را نمیدانیم ولی چون گزارش شده است اعتبار پیدا میکند یا اینکه حدسی بوده است؟
در شرایطی که ما قرار داریم و نمیدانیم از چه قراری بوده است واقعیت چه بوده است؟ چه کار میتوانیم بکنیم؟
این سرنوشتساز است که ببینیم اعراض برای اسقاط از حجیت میشود یا خیر؟
در اینجا قبل از اینکه وارد بیان بعضی از نکات محوری شویم، به یک نکتهای باید توجه کرد، تحلیل دقیقی وجود دارد که باید به آن توجه کرد در مقدمه تبیین مسئله و وجوهی که تعیینکننده در بحث است.
و آن اینکه اعراض از کجا استفاده میشود؟
اعراض یک مفهوم انتزاعی است که از یک فعل برگرفته میشود. آن واقعیت خارجی عبارت است از اینکه ما این روایت را میبینیم که لا تعلمونهن سورة النور، این روایت را اینجا میبینیم، در نقطه مقابل آن میبینیم که فتوا دادهاند به چیزی که با آن سازگار نیست، به یک امر معارض یا مضاد یا مخالف آن یکی، فتوا دادهاند.
وقتی این فتوا را با آن روایت مقایسه میکنیم و مضاده این را میفهمیم (اینها گامهایی است که باید برداریم تا به اعراض برسیم.)
اول این است که روایت را دیدیم
بعد این فتوا را دیدیم
گام بعدی، مقایسه اینها است، این مفاد را با آن فتوا مقایسه میکنیم میبینیم لا یجتعمان هستند و متفاوت هستند.
این دو سه گام را که برداشتیم، ملاحظه این خبر، ملاحظه این فتوا، ملاحظه مضاده و عدم سازگاری اینها که انجام شد، میگوییم که این بار جدید و مضاعفی است که به فتوا میدهیم. میگوییم در این فتوا با توجه به این مقدمات یک رویگردانی از آن روایت است.
این رویگردانی و اعراض یک مفهوم انتزاعی است از قبیل مقول ثانوی فلسفی، یک مفهوم انتزاعی است که از این موقعیت برگرفته میشود؛ موقعیتی که روایت معتبر بوده است، فتوایی مقابل آن صادر شده است و مضاده آن را دقت میکنیم و ملاحظه میکنیم که صاحبان فتوا هم غافل نبودند. در معرض آنها، آن روایت بوده است و در مرئی و منظر آنها بوده است و فرض این است که آدمهای حکیم و دقیقی بودهاند، شبیه مقدمات حکمت، میدانسته است، توجه داشته است و در مقام افتاء بوده است که باید به ادله اعتماد بکند، این مقدمات شبیه مقدمات حکمت را اینجا میبینیم، با چند گام میگوییم این از آن روایت روی برمیگرداند. یعنی میگوید آن حجت نیست. این بار مضاعفی است که بر فتوای مفتیان متقدم حمل میکنیم.
و الا همینجور که فتوا داده شده است، به استناد یک دلیلی مطلبی فرمودهاند.
اما اینکه این چند نکته را کنار آنها میگذاریم؛
۱- روایت معتبر بوده است
فتوا این است
مقایسه مفاد کردیم، مضاد هستند با همدیگر
۴- آن که فتوا داده است در مقام استفراغ وسع بوده است
۵- و این حدیث هم در مرئی و منظر او بوده است
۶- این مفتیان چند نفر هم هستند، یکی نیست
این چند مطلب نانوشته را اینجا مدنظر قرار میدهیم و میگوییم پس این فتوا یک مدلول مطابقی دارد که مدلول مطابقی این است که این موضوع (هر موضوعی) الف، فتوا است
یک مدلول التزامی پیدا کرد که اعراض از آن است، این ساز و کار تحلیل بحث اعراض است که در فتوای چند نفر، ابتدائاً چیزی نیست، جز اینکه فتوا دادهاند ولی وقتی این مقدمات را ضمیمه میکنیم میبینیم یک مدلول التزامی عرفی دیگر پیدا شد. چیزی دیگر در فتوا دادن پیدا شد.
دنیای مدالیل التزامیه کلمات، دنیای بیپایانی است که بسیاری از موارد این مدالیل التزامی از تجمیع یک نکاتی؛ از وضع متکلم و شرایط سخن گفتن او و اوضاع و احوال محیط به سخن او، آن مدالیل التزامی به دست میآوریم.
سخنرانی امام در روز عاشورا، در سال ۴۲ در فیضیه میتوانید صد جور مدلول التزامی از آن در بیاورید، تحلیل بکنید، اوضاع و شرایط، شرایط ایشان، شرایط جامعه، شرایط نظام شاهنشاهی، شرایط قم، شرایط حوزه علمیه، ده جور مدلول التزامی از آن بیرون بیاورید.
گاهی چیزهای التزامی در حد اشعارات التزامیه است که در تحلیلها اشعارات است و به حجیت نمیرسد، گاهی به گونهای قرائن جمع میشود که به حد دلالت و حجیت میرسد.
افتا به این شکل است، بعد میبینیم مفتا به غیر از آن است که در روایت است، روایت هم در معرض آن بوده است و بنای او هم بر استفراغ وسع بوده است، بنای او هم این بوده است او هم عادلی بوده است که این استفراغ را انجام میداده است.
این پنج شش نکته را کنار هم میگذاریم میگوییم ضمناً این صدور فتوای او میگوید آن را کنار گذاشتهام، دیدهام و آن را کنار گذاشتهام.
با این تحلیل به اینجا میرسیم، پس با فتوای فقیهان در این اجوایی که گفتیم، غیر از اینکه فتوایشان این است که مدلول مطابقی است، مدلول دیگری پیدا شد که ما آن را معتبر نمیدانیم. این یک گام در تحلیل است
گام دوم
در درون این اعراض یک خبر وجود دارد. ضمن این که میگوید فتوای من در فلان مسئله این که مقابل آن روایت است که وجود دارد، ضمناً خبری میدهد، در درون این تحلیل خبر پیدا شد، خبر این است که میگوید من آن را حجت نمیدانم.
این آقایانی که روایت معتبر را دیدهاند و بر خلاف آن نظر دادهاند، خبر میدهند که ما آن روایت را معتبر نمیدانیم. این ملازم عرفی است.
در دل این اوضاع و احوال و آنچه اعراض مینماییم و یک مدلول التزامی است، به عنوان یک خبر،
آن که اول تحلیل کردیم در نکته تحلیلی قبل این بود که یک واقعیتی را کشف میکنیم و آن این است که آنها به این توجه نکردند. ولی یک مقدار که جلوتر میآییم میگوییم در واقع آنها به ما گزارش میدهند که عبارت است از این خبر معتبر نیست
اگر یک نفر بود، با اعراض یک نفر، حالت اجتهادی پیش میآید ولی وقتی یک جمع معتنابهی از متقدمان که حتی ممکن است به اجماع برسد، همه متقدمان یا جمع و اکثریت قاطعی در برابر این مفاد روایت معتبر نظر دیگری را اعراض کردهاند. گویا اینها به ما خبر میدهند و خبر این است که آن خبر حجت نیست.
گویا به یک خبر رسیدهایم. یعنی در این کشف ما به یک خبر مخفی و نهان که مدلول التزامی است میرسیم که اینها میگویند حجت نیست.
آدمی که قاطع میگوید اعراض مشهور علی الاطلاق موجب اسقاط حجیت نمیشود حتماً در فقه به یک جاهایی میرسد که نمیتواند از اجماع آنجوری که علیرغم اینکه روایت در معرض بوده است و فتوا هم در مقابل آن است، نادیده بگیرد. خیلی سخت است.
رسیدیم به اینکه گویا یک خبری در اینجا هست، اگر خبر نبود، قول به اینکه اعراض مسقط از حجیت است خیلی دشوار بود برای اینکه هر چه این مدلول التزامی داشته باشد، احتمال هست که این حدسی و اجتهادی باشد، همان که شهید صدر فرمودند، آقای خویی تقریباً، همان شکل میفرمایند. این کشف از این میکند که در نگاه اجتهادی این مفتیان و فقها، آن روایت معتبر نبوده است در یکی از آن جهات اربعهای که عرض کردیم.
نظر او این بوده است، ولی الان نظر من این نیست، حدس است.
گفتیم با آن مقدماتی که انجام دادیم به یک خبر غیرمستقیم رسیدیم که اینها میگویند آن اشکال دارد،
اشکال اینجور است که خبر میدهد به آن روایت نمیشود اعتماد کرد. اگر امر مردد شد در خبر بین حسی و حدسی، اصل در خبر حمل بر حسی است. این بزنگاه اصلی اینجا این است.
ما با این تمهید مقدمات میگوییم در فتوای فقها یک اخباری وجود دارد ولی اخبار التزامی.
فقها دو جور میتوانستند بگویند؛
۱- اینکه فقیهی میگوید این خبر معتبر نیست نظیر این گاهی هست، میگویند اخبار فلانی را قبول داریم مگر اینکه از چه کسی باشد مثلاً آن که در کلمات ابن داود هست که میگوید اخبار فلانی اعتماد میشود مگر این که اینجوری باشد.
این خبر از عدم اعتماد آن میدهد و در خبر مستقیم اگر شک کنیم این خبر عن حسٍ گزارش میدهد یا عن حدسٍ؟ میگوید اصل در اخبار این است که عن حسٍ باشد یعنی مستند به یک وجه پایه حس باشد یا قریب به حس باشد.
شبیه این که اگر کسی اینجا گفت باران میآید، ما نمیدانیم که باران میآید بر اساس رجم به غیبی میگوید رمل و اسطرلاب به او میگوید باران میآید، یا بر اساس یک معادله علمی پیچیده این را میگوید، یا بر اساس حس و قریب به حس میگوید. شک در اینکه خبر عن حسٍ است یا حدس است؟ یک اصل عقلایی است که میگوید ظاهر خبر این است که حسٍ است.
اینجا هم خبر مستقیم نیست، خبر غیرمستقیم است یعنی خبر مکشوف با قرائن و دلالات التزامیه خبری اینجا به دست آوردیم؛
۱- این خبر را نمیدانیم مستند به اشکالی در یکی از آن چهار جهت است ولی با روش نظری و اجتهادی یعنی با نظر اجتهادی او سند اشکال پیدا کرده است؟
یا جهت صدور اشکال پیدا کرده است؟
یا قرائنی که اعمال اجتهاد در آن شده است اینجا وجود داشته است؟
۴- یا اینکه معارضاتی داده است و اعمال قواعد معارضه، تعارض کرده است و به این نظر رسیده است و فتوای او خلاف آن شده است.
۵- یا اینکه یک چیز حسی داشته است و الان دست ما نیست.
مثل نجاشی، مثل شیخ گزارشی میدهد که مستند به حس است، منتهی حس مستقیم یا قریب الی الحس، اگر اینجا خبر باشد و اخبار او مردد بین حدس و حس باشد و بگوییم آن قاعده اصالة الحس فی الخبر هم در اخبار مستقیم جاری است و هم در اخبارات غیرمستقیم، آن وقت میگوییم اصل این است که قدما که این نظر را میدهند و احتمال حس راجع به آنها میدهیم، مثل متأخرین نیست که احتمال حس احساس یک قرائن یا بحثهای سندی مستقیم در باب آنها نیست. آنجوری نیست در متقدمین احتمال حس هم وجود دارد.
احتمال عقلایی عن حسٍ که میدهیم میگوییم گزارش او مستند به یک وجهی است که الان دست ما نیست، به گونهای که الان اگر دست ما بود به آن اعتماد میکردیم و به خاطر آن وجه روایت را کنار گذاشتهاند.
این یک تقریری است که به این شکل در کلمات نیامده است و یک مقدار کار را تقویت میکند میگوید در افتای مشهور بر خلاف روایت معتبر؛
۱- یک خبر منطوی و مدلول التزامی وجود دارد
ثانیاً آن خبر مردد بین استناد به حس یا حدس است و اصالة الحس میگوید آن را حمل بر حس بکن.
اگر فقهای عادل خبر میدهند که یک گیری از جنس امور محسوس در سند، دلالت، هر چه بوده است، مانع شده است که طبق روایت فتوا بدهیم. آن امر محسوس برای ما حجت است منتهی مستقیم نیست بلکه غیرمستقیم است و میگوید این از اعتبار ساقط میشود.
این ادق تقاریر مسئله است که بدون این تقریر نمیتوان به این رسید که اعراض موجب سقوط آن هست الا اینکه کسی اطمینان شخصی خاصی پیدا بکند.
چند نکته در این تقریر وجود دارد که باید آن را پذیرفت، اگر کسی در هر یک این مقدمات تردیدی بکند طبعاً نمیتواند این تقریر را بپذیرد.
مناقشات
مناقشه اول
این است که کسی بگوید من خبری از این جنس خبر واحد مدلول التزامی در اینجا نمیبینم، شاهدش این است که این خبر را به یکی از اینها استناد نمیدهیم، به جمع شهرت، مشهور استناد میدهیم. جمع که نمیتواند بگوید ما با هم یک خبر میدهیم و اینجا خبر نیست، مدلول التزامی عبارت است از این نکتهای که در کار اینها بوده است، ولی لازم نیست آن مسئله را اخبار بدهند.
این یک مناقشه که بگوییم مدلول التزامی اینجا یک قرینه تکوینی است که وجود دارد، نه اخبار مخبران از آن مسئله
جواب مناقشه
این مناقشه درست نیست واقعاً اخبار میدهد، منتهی اخبار غیر مصرح است، منتهی این اخبار یک نفر اگر بود، یعنی احتمال اجتهاد آن قوی بود، احتمال حسی ضعیف بود، ولی وقتی اینها جمع شد، احتمال استناد آنها به یک نکته محسوس دندانگیر بیشتر میشود.
برای اینکه میگوییم اگر خبر مردد بین حدس و حس باشد اصالة الحس در جایی است که قرینه خوبی نباشد که حدسی است، این یکی باشد فتوای مجتهد علی الاصول اجتهادی است منتهی اینکه اجتماع پیدا کرد و در آن عصر هم بود، وزن حس را بالاتر میآورد
یا آدم را به اطمینان میرساند، اگر به اطمینان هم نرساند هم زمینه درست میکند که بتوانیم به آن اصالة الحس تمسک بکنیم.
پس این یک مناقشه که کسی بگوید خبری نیست این یک قرینه خارجیه است
ولی وقتی دقت بکنیم میبینیم در هر یک از اینها یک خبر است. منتهی اجتماع این خبرها احتمال حسی بودن را بالا میآورد.
مناقشه دوم
این است که کسی بگوید این خبر که با دلالت التزامیه مکشوف است مصداق ادله حجیت خبر نیست. کسی بگوید که ادله حجیت خبر واحد را که بررسی میکنیم شامل آن خبرهایی میشود که مستقیم به دست انسان میرسد، اما خبرهای دیگر نه.
الان میگوید باران میآید، این باران میآید، اخبار از این است که آن ماشینی هم که آنجا بوده است خیس شده است، این اصول مثبته است، اصل مثبته در امارات حجت است که آن تقریرهایی دارد که یکی از تقریرهای اصل مثبته این است که خبر التزامی آنجا وجود دارد، نه مدلول تکوینی التزامی. این دو تقریر در اصل مثبت در امارات است که باید در جای خود به این دقت کرد.
ممکن است بگوییم ما این اخبار مکشوفه با دلالات التزامیه، مصداق ادله حجیت خبر واحد نیست.
جواب مناقشه دوم
اگر کسی فقط سیره را بگوید و قرینه لبیه بگوید، ممکن است تردید کند، گرچه در سیره عقلاییه و به خصوص سیره متشرعه به نظر میآید علیرغم اینکه دلیل لبی است قرائنی است که در لوازم خبر، با این منظور که لازم خبر یعنی خبر لازم آن است، لازم خبر تکوینی، خبری که از این دست آمده، ظاهراً در آنجا سیره هم منعقد است، منعقد هم نباشد، قبول دارند ممکن است از باب یک تقریر دیگری از اصل مثبت باشد ولی به نظرم مشکلی ندارد میشود.
غیر از اینکه صحیحه حمیری ادله لفظیهای دارد که میتواند شمول داشته باشد. .
بنابراین این مناقشه دوم هم به نظر میآید قابل پاسخ است به این که ادله حجیت ظهورش اطلاق است حتی دلیلهای لبی.
مناقشه سوم
این است که آن قاعده اصالة الحس، اذا تردد الخبر بین الحس و الحدس، ممکن است بگوییم این قاعده عقلایی فقط در اخبار مدلول مطابقی است در مدالیل مطابقی وقتی خبر باشد، آنجا نمیدانیم حسی است یا حدسی است این را حمل بر حس میکنیم
اما آن خبرهای التزامی، این اصالة الحس در آن خیلی قوی نیست. این مناقشه سوم مقداری جای توقف و تأمل دارد.
اصالة الحس وقتی میگوید باران آمد، نمیدانیم روی رمل و اسطرلاب و قواعد علمی میگوید باران آمد؟ یا اینکه قطرات باران را دیده است؟ یا علائم نزدیک به حس را دیده است و میگوید باران میآید؟
آنجا راحت میگوییم ظاهر خبر جمله اخباری این است که از حس گزارش میدهد.
اینکه نظری است که در کتاب فیزیک نوشته شده است یا کتاب فقهی نوشته است، آن جملههای اخباری که فتوا و نظر است، آن مستند به محسوسات یا قریب به محسوسات است.
این قاعده وجود دارد، این از بنیانهای استظهارات ما در اخبارات است ولی این در مدالیل مطابقی است، خبری است که مدلول مطابقی سخن متکلم باشد.
اما آن خبرهایی که التزامی به دست میآوریم که ضمناً خبر میدهد که کف خیابان خیس شد، نمیدانیم این خیس شد عن حسٍ است یا اجتهادی در آن دخالت دارد؟
جواب مناقشه سوم
این مناقشه سوم که مقداری قویتر است، جواب دارد و جواب این است که این هم مثل اولی است به خصوص اینکه در اینجا قریب به حس را هم معتبر میدانیم، یعنی در واقع گزارش از امری میدهد که به آن امر محسوس برمیگردد
یعنی خبر التزامی او هم ولو اینکه محسوس او نیست، ولی بر پایه یک امر محسوس آن را خبر میدهد و همین برای ما کافی است.
مناقشه چهارم
این است که ممکن است بگوییم خبر اینجا میتواند مستند به حدس باشد، یعنی پایهاش که امر اجتهادی است، دیگر اصالة الحس در آن جاری نمیشود.
جواب مناقشه چهارم
این است که اگر خبر شد و استناد آن به قرینه و امر محسوس ممکن است، ظاهراً سیره عقلاییه در آن هم جاری است.
او غیر مصرح خبر داده است به این که یک اشکال سندی یا دلالی در این بوده است، یعنی حسی، منتهی تصریح نکرده است، من از یک راه دیگری فهمیدم که او این خبر را میدهد، هیچ وجهی ندارد که بگوییم اصالة الحس در آن جاری نمیشود
یک کار دیگری انجام داده است، اصلاً فعلی انجام داده است، فعل تکوینی، غیر از فعل گفتاری و فتوایی، فعلی انجام داده است که مدلول التزامی عرفی آن یک خبر است، نمازش را اعاده کرد، یا بعد از اینکه یک اتفاقی افتاده است الان که اوضاع آرام است، نماز آیات میخواند، این خبر میدهد که نیم ساعت قبل زلزله بوده است. ما میگوییم اصالة الحس در این هم جاری است
یعنی خبر مستقیم داده است یا از فعل او یک خبری را استفاده کردیم که میتواند مستند باشد به اینکه او روی قواعد نجومی گفته است اینجا خسوف و کسوف اتفاق افتاده است یا میتواند که دیده باشد. این هم اصالة الحس است.
جمعبندی مطلب
این است که یک موارد ویژهای وجود دارد که اجماع و غیره است که یک قرائن خاصی وجود دارد که آدم را مستقیم به اطمینان میرساند که اعراض مسقط حجیت است کسی نمیتواند این موارد خاص را بگوید وجود ندارد
شاید هیچ فقیهی نشود پیدا کرد، حتی آن که میگوید مسقط نیست، این را علامت میگیرد، بعد یک جوری درست میکند این در عمق وجودش این است که این اعراض را نمیشود نادیده گرفت از راههای دیگری مسئله را درست میکند
لذا اعراض فیالجمله موجب وهن حجیت میشود، (تعبیر وهن هم جالب است) در بعضی تعابیر آمده است اسقاط حجیت یک جایی وهن حجیت دارد یعنی آدم درگیر چیزی میشود که او را برمیانگیزد که راه پیدا بکند. این وهن که خیلی شایع است
بنابر این اعراض در مواردی آدم را به اطمینان میرساند و موجب سقوط حجیت میشود، در مواردی موجب برانگیختن فقیه به کاوش بیشتر و پیدا کردن راهی میشود که در نهایت به همان مشهور میرسد. اینکه حتماً هست.
علی الاصول هم ما میگوییم که آن جاهایی که این احتمال حس انیاب اغوال نیست، یک جاهایی واقعاً معلوم است، مسئله، مسئله اجتهادی است، یک پیچیدگی در تحلیل دارد، اصالة الحس را در آن ضعیف میداند، در حدی که مجرای اصالة الحس نیست.
ولی در جایی که احتمال حس، احتمال معقولی باشد، این اصالة الحس جاری میشود
لذا ما قائل به تفصیل هستیم،
۱- مواردی که قرائنی جمع است که آدم را به اطمینان میرساند که خللی در آن روایت وجود دارد. (این زیاد نیست)
موارد شکی هست که احتمال عن حسٍ بودن این خبر التزامی، احتمال عقلایی است. اینجا هم میگوییم اعراض موجب وهن حجیت میشود.
یک جاهایی است که احتمال عن حس در حدی نیست که اصالة الحس در آن جاری شود به دلیل اینکه نوع مسئله یک مسئله پیچیدهای است، در معرض تعارض بوده است، یا فتاوای مخالف هم وجود دارد
جهاتی که آن اصالة الحس احتمال معقول بالایی نیست، آنجا البته اعراض موجب اسقاط حجیت نیست از این جهت است که از مهمترین کارهای فقیه این است که بتواند مصداق این دو سه قسم را مورد به مورد با قرائن پیدا بکند.
واقعاً هم این طور است، حقیقت مسئله این است که اگر کسی این مباحث دقیق اینجوری را نداند، با یک ذوق سلیم ابتدایی برود به متن روایات، یعنی کسی باشد که خیلی اصولی فکر نمیکند، مثل سید یزدی باشد که بیشتر دست و پنجه با مورد به مورد با روایت دارد، عملاً پشت ذهن او این است که بنده عرض میکنم. یعنی یک جاهایی به اطمینان میرسد و یک جاهایی عملاً آن اصالة الحس را در فتاوا اجرا میکند ولی اینکه بگوید اعراض مشهور مطلقاً موجب وهن حجیت خبر میشود، این مطلقاً را به سادگی نمیشود گفت.