« فهرست دروس
درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

1404/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

/ حجیت خبر واحد/اصول


موضوع: اصول / حجیت خبر واحد/

پیشگفتار

در تنبیه هشتم قاعده جبر و ضعف سند به شهره یا به عمل مشهور مطرح شد که بر اساس ادله این موضوع را بررسی کردیم و ما در میانه اثبات و نفی، به یک تفصیلی رسیدیم و احتمال دادیم آن تفصیل راجح است.

این سیر بحث در اصل قاعده تا اینجا بود.

دو مطلب دیگر هم ذیل این قاعده وجود دارد که لااقل اشاره به آن‌ها مناسب است؛

مطلب اول: جبر ضعف به شهرت روایی

آنچه تا کنون محل بحث ما بود، جبران کردن ضعف سند خبر واحد غیر ثقه به شهرت فتوایی یا عمل مشهور بود، ولی علاوه بر این، مطلب و محور دیگری هم در مقام وجود دارد و آن شهرت روایی است.

همان‌طور که ابتدا در همان ده نکته مقدماتی اشاره کردیم، میان شهرت روایی و شهرت فتوایی عموم من وجه است و مقصود از شهرت روایی این است که حدیثی در کلمات روات و محدثین و در کتب روایی و حدیثی مکرر نقل بشود، هر جا در کتب متعدد، ابواب مختلف یک کتاب، یک حدیث نقل شده است، این‌جور نیست که یک بار در یک کتابی، در یک جای معینی حدیثی نقل شده باشد و از آن گذشته باشند. این حدیث در یک کتاب، چند جا آمده است، در چند کتاب آمده است، این تولید شهرت روایی می‌کند. یعنی روایت در مجامع روایی اشتهار دارد که ممکن است فتوا با آن هماهنگ باشد که ماده اجتماع می‌شود و ممکن است فتوا مطابق آن نباشد ولی روایت کثیر التداول است، زیاد در کتب روایی و ابواب مختلف مطرح شده است و نقل شده است.

جهت اول شهرت روایی

این شهرت روایی که می‌گوییم که از شهرت فتوایی جدا است، می‌تواند گاهی منطبق بشود، ماده اجتماع بشود و گاهی جدا باشد که ماده افتراق می‌شود.

جهت دوم شهرت روایی

از طرف دیگر شهرت فتوایی البته درجات دارد، از درجات خیلی عادی و معمولی تا خیلی قوی

این درجات از یک جهت تابع این است که این روایت در چند جای یک کتاب نقل شده است؛ مثلاً در اصول کافی است، در جاهای مختلف سه چهار بار آن را نقل کرده است یا اینکه در چند کتاب آمده است؟ و چند کتاب مهم این است که چند کتاب؟ و چه کتاب‌هایی آمده است؟ یک روایتی که در همه کتب اربعه وارد می‌شود، این یک استحکامی دارد که وقتی در یک کتاب بیاید، منتهی در چند جا، فرق می‌کند.

این که در کتاب‌های متعدد بیاید و چه تعداد کتاب و چه نوع کتاب باشد در درجه شهرت تأثیرگذار است.

جهت سوم شهرت روایی

این است که این شهرت روایی حدیث دو جور است؛

۱- اینکه یک حدیث با یک سند، چند جا نقل شده است.

این است که مضمونی در چند روایت با اسناد متعدد آمده است.

یک مضمون در مورد برزخ، در چند روایت با اسناد متعدد و متفاوت آمده است. این هم یک نوع شهرت روایی است.

اقسام شهرت روایی

شهرت روایی که یک روایت یا یک مضمون متعدد نقل شده است، این علی قسمین است؛ (این نکته بعدی است که در مقام بیان حکم مسئله است)

قسم اول

این است که این شهرت به اطمینان رسیده است یا به قطع رسیده است، تواتر شده است یا استفاضه‌ای که اطمینان تولید کرده است.

این نوع شهرت اگر باشد، خود دلیل است. روایت معتبر می‌شود دیگر نیازی نیست که سند را احراز کنیم که ثقه است، متعدد نقل شده است در حدی که آدم مطمئن است که صدور پیدا کرده است یا قاطع به این است که صدور پیدا کرده است. این الان محل کلام نیست.

قسم دوم

جایی که از شهرت روایی قطع پیدا بشود یا اطمینان پیدا بشود، خبر مستفیض بشود در حد تولید اطمینان، این محل بحث ما نیست.

قسم سوم

آنجایی که به این حد نرسیده است ولی کسی قائل باشد که شهرت روایی را از حجج می‌داند، این هم محل بحث نیست. چون ممکن است کسی بگوید شهرت روایی خود مثل خبر واحد حجت است، مثل اینکه بعضی در شهرت فتوایی می‌گویند حجت است، کسی در شهرت روایی قائل به حجیت بشود. این هم محل بحث نیست.

قسم چهارم

محل بحث آنجایی است که شهرت روایی شکل گرفته است ولی تولید قطع و اطمینان نکرده است و قائل به حجیت ظن حاصل از شهرت هم نشدیم. اینها که نیست، محل بحث ما می‌باشد.

خلاصه بحث

در شهرت روایی چهار صورت وجود دارد

۱- این است که تولید قطع بکند. این حجت است و به بحث ما ربطی ندارد.

این است که تولید اطمینان می‌کند در اخبار مستفیضه، آن هم حجت است بنابر اینکه بگوییم اطمینان حجت است، این هم از محل بحث ما خارج است.

این است که کسی مبنایی بگوید شهرت روایی که مولد ظن هم باشد حجت است، این هم از بحث خارج می‌شود. حالا از باب ظن مطلق انسدادی یا ظن خاص بگوید حجت است، آن خود حجت می‌شود.

۴- محل بحث است که روایتی هست که سند آن تام نیست، ولی در یک شهرتی در کتب روایی نسبت به آن شکل گرفته است، تعدد نقل دارد، به همان شکل‌هایی که گفتیم و مبدل به شهرت فتوایی هم نشده است، آن را هم احراز نکردیم. یا اگر شهرت فتوایی هست، استناد آن را احراز نکردیم.

این حالت چهارم بحث است که آیا می‌تواند جابر ضعف سند باشد یا خیر؟ این محل بحث است. طبعاً روشن است که وجه برای جبر در این جا خیلی ضعیف‌تر از عمل مشهور و فتوای مشهور است، چرا؟ برای اینکه یک تفاوت ماهوی و جوهری وجود دارد که مسئله‌ای فتوا طبق آن صادر شده باشد یا اینکه مسئله‌ای مکرر نقل شده باشد. نقل مکرر آن‌جور دلالت التزامی بر اینکه ما به این اعتماد کردیم، یک وجهی در این بوده است که قابل اعتماد بوده است افاده نمی‌کند و شهرت فتوایی این را خیلی راحت‌تر افاده می‌کند که جمعی از متقدمین که با روایات دائم دست و پنجه نرم می‌کردند و مطلع از قرائن و احوال بودند، مطابق این روایت ضعیف همه فتوا داده اند، آدم ممکن است حداقل در بعضی موارد به اطمینان برسد که این روایت با این معتبر می‌شود

اما اینکه متعدد نقل کرده اند، این دلیل نمی‌شود. خیلی وقت‌ها این شهرت نقل هم ناخواسته است، او یک موسوعه می‌نویسد این را آورده است، پنج جا این روایت فرازی داشته است و تناسب داشته است، آورده است.

بنای بر نقل مقید بر اعتماد نبوده است، به خصوص اینکه تأکید در روایات وجود دارد که هر چقدر دست شما می‌رسد حفظ کنید و ثبت کنید در آینده به اینها نیاز است.

شبیه کاری که مرحوم مجلسی در بحار انجام دادند، همه چیز را بنا داشتند که بیاورند.

لذا درجه تولید ظن یا اطمینان از طریق شهرت روایی خیلی فرق دارد با شهرت فتوایی، به این دلیل است که اینجا آقایان شهرت روایی را طرح نکردند، معمولا هم که جبر ضعف سند به شهرت، گفته می‌شود به شهرت فتوایی است.

خیلی از آقایان هم این مسئله را اصلاً طرح نکرده اند، از بس که سست می‌دیدند. این تفاوتی است که درست است

اما در عین حال اینجا این‌طور هم نیست که علی الاطلاق بگوییم شهرت روایی هیچ جا بر روایت نمی‌تواند تأثیر بگذارد، حتی آن شهرت ظنی، اگر به حد اطمینان برسد یا ظن را کسی معتبر بداند، آن سه صورتی است که از محل بحث خارج است.

اما همان‌جا که محل بحث که مورد چهارم بود ممکن است واقعاً شهرت روایی در جایی به قدری باشد که در سیره عقلا و متشرعه بگویند این خبر معتبر است، با همان استدلالاتی که در شهرت فتوایی گفتیم. البته این کم است.

چیزهایی که می‌تواند این را تقویت بکند به صورت یک استثناء این‌ها است؛

اینکه این شهرت در کتابی آمده است، چه کتابهایی آن را نقل کرده اند؛ بین کافی تا بحار خیلی فرق است.

اینکه در کتاب‌های قوی تنظیم شده و گزیده شده، با حساب و کتاب مکرر بیاید، اشتهار پیدا بکند در کتاب‌های متعدد معتبر گزیده شده، این وزن کار را بالا می‌آورد لذا فی‌الجمله چون عمل و فتوا مطابق آن نیست به آن شکلی که در بحث قبل می‌گفتیم اینجا نمی‌توانیم تعاضد خبر با شهرت جابر بدانیم.

ولی فی‌الجمله مصداق پیدا می‌کند. یک مضمونی که در یک روایتی آمده است که اشتهار در کتب روایی دارد، این روایت را متعدد نقل کرده اند، یا مضمونی است که چند روایت در ارتباط با آن وجود دارد، به حد اطمینان هم نمی‌رسد ولی ظنی در کنار آن ظن خود خبر قرار می‌گیرد، یعنی اشتهار در کنار خود صدور خبر که توثیق هم نشده است فقط، نه اینکه تضعیف نشده است، قرار می‌گیرد، شاید فی‌الجمله مصداق داشته باشد منتهی زیاد نیست.

البته فرض این است که فتوا طبق آن نیست، به حد اعراض نرسیده است، یک چیزی در روایتی آمده است که مشهور است که در ابواب فقهی طرح نشده است، جا پیدا نکرده است که نظر بدهند آری یا نه؟! چنین حالتی.

عرض ما این است که علی الاصول واقعاً شهرت روایی با شهرت فتوایی فرق دارد و آن را نمی‌توان معاضد و جابر ضعف سند قرار داد، ولی نه علی الاصولی که استثناء نداشته باشد. ممکن است واقعاً با یک قیودی در مواردی جابر و معاضد سند باشد. فقیه نباید در مقام بررسی یک مسئله فقهی این را نادیده بگیرد، باید به آن توجه بکند، ممکن است یک قرینیتی پیدا بکند. الا اینکه فتوا به آن داده نشده است معلوم است که با آگاهی و توجه فتوا داده نشده است. آن ارزش کار را پایین می‌آورد.

مطلب دیگر

این است که در هر دو مبحث قبلی بحث جبر سند به شهرت بود. در مبحث اصلی و قاعده اصلی، جبر ضعف سند به شهرت فتوایی محل بحث بود، در قاعده دوم که امروز طرح کردیم جبر ضعف سند به شهرت روایی محل بحث بود.

موضوع سوم که اینجا قابل طرح است و جسته گریخته به این در بعضی از کلمات اشاره شده است، جبر دلالت با فتوای مشهور و احیاناً شهرت روایی که آن سخت‌تر است

جبر دلالت به فتوای مشهور

این بحث مهمی است که فقط طرح مسئله می‌کنم و خیلی کوتاه از آن عبور می‌کنم با این توضیح که ممکن است ما در مواجهه با یک روایتی که از نظر سند معتبر هم هست، خبر واحد ثقه است یا خبر مستفیضی است که به آن اطمینان داریم.

وقتی با آن مواجه می‌شویم در دلالت آن به ظهور ابتدایی نمی‌رسیم، ما این معنایی که مدنظر است، از ظاهر آن استفاده نمی‌شود. در ظهور ظن هم کافی است، ظن نوعی.

با این روایت که مواجه می‌شوم، سه احتمال می‌بینم، مثل احتمالاتی که در آیات و روایات می‌آوریم و متعدد تکثیر می‌کنیم،

روایت را می‌بینم و مواجه با سه چهار احتمال می‌شوم و ظهور ابتدایی منعقد نمی‌شود برای یکی از این احتمالات، این‌جور نیست که بگویم در میان چند احتمالی که در این روایت است، روایت یک ظاهر است. مثل بحث قبلی [درس خارج فقه] که گفتیم در روایات ده احتمال هست، ما گفتیم ظهور آن هشت و نه و ده است

کسی بگوید من این احتمالات را می‌بینم ولی همه هم‌وزن هستند و نمی‌توانند احتمالی از میان این احتمالات را مرجح ببینم، ظاهر ببینم اما وقتی سراغ فتاوا می‌روم، می‌بینم فتاوا می‌گویند مثلاً اختلاط، فتاوا و متقدمین در فتاوایشان از این روایاتی که برای من مجمل بود، یک استظهاری داشتند، من مواجه با دو سه، ده احتمال بودم و روایت را مجمل دیدم و نتوانستم به ظهوری برسم که ظهور یا اطمینان است یا ظن نوعی است.

یا اینکه مثلاً مشترک لفظی در خطابیب آمده است و قرینه‌ای وجود نداشته است، در آنجا که اشتراک لفظی بین متباینات باشد می‌گوییم مجمل می‌شود، منتهی همین که سراغ فتاوا می‌روم، می‌بینم فتاوا روی یکی از این احتمالات سازگار است، این فتاوا که برای من حجت نیست، خود احتمالات هم که برای من حجت نبود برای اینکه احتمالات به ظهور نرسید. یک اجمالی را تولید کرد؛ ولی ظن این دو ممکن است گفته شود من را به حجت می‌رساند.

به عبارت دیگر مثلاً آنجا که مواجه با احتمالات در مشترک لفظی هستیم، قرینه معینه نیست، آیا می‌شود گفت این فتوا قرینه معینه یکی از آن معانی است؟ چون قرینه معینه یا صارفه باید از خود متکلم باشد، اینجا می‌توان گفت این فتوا یک کاشفیتی دارد که تولید یک قرینه معینه می‌کند؟ این میسر است یا خیر؟ این خیلی مورد ابتلا است.

فرض بگیرید آن روایاتی که در باب تسامح ادله سنن، من بلغه شئ من الثواب و امثال اینها ما به او ثواب می‌دهیم این روایات چند احتمال دارد که یکی از احتمالات این است که خبر ضعیف را در مستحبات حجت می‌کند.

این خبر، اگر ما باشیم مثل دو سه احتمال دیگر می‌گوییم مردد هستیم، یا حتی تردد ما گاهی جوری می‌تواند باشد که میان احتمالات، آن احتمالی که فتوا داده شده است، ضعیف‌تر هم باشد، ولی اگر فرض بکنیم در متقدمین این‌طور بوده است، حداقل در دوره‌ای از تاریخ علم اصول این‌طور بوده است که جمع زیادی، استفاده‌ای که از این می‌کردند قاعده تسامح در ادله سنن بوده است

بگوییم این استفاده آن‌ها، این مطلب و استظهار آن‌ها این احتمال را از این روایات ترجیح آن‌ها این احتمال در دلالت بر سایر احتمالات، این قرینه‌ای است که مدلول را ما همین بگیریم، یعنی در واقع ظهور درست می‌کند. این هم یک بحث مهمی است و خیلی محل ابتلا است.

یعنی در واقع من خودم باشم، لو خلیت و نفسی الان که مواجه با این متن می‌شوم، دچار یک ابهام می‌شوم و تردد بین چند احتمال پیدا می‌شود و ظهوری برای من در حال طبیعی منعقد نمی‌شود (من که می‌گویم یعنی نوع هم همینطور است)

اما وقتی سراغ فقها و دانشمندانی که در قرون اول با این روایت مواجه بودند، می‌روم می‌بینم که آن‌ها یک برداشتی کرده‌اند و طبق آن هم فتوا داده اند، اینجا ممکن است کسی بگوید فتوای مشهور و عمل مشهور، نه تنها جبر ضعف سند می‌کند بلکه جبر ضعف دلالت می‌کند

به عبارت دیگر تولید ظهور می‌کند، ما الان نمی‌توانیم این برداشت را بکنیم، شاید در این لغت یک تصرفاتی در قرون متأخر ایجاد شده است، شاید قرائنی حافه بوده است که از دست رفته است. اینکه آن‌ها طبق این معنا فتوا می‌دهند، این معنا ظاهر بوده است کشف از این می‌کند که این ظهور کلام بوده است.

اصلاً روایت متواتر، روایت غدیر، من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه این روایت متواتر است، منتهی مولا چند معنا دارد؟! ما در متقدمین می‌بینیم، می‌گویند مولا این‌جور است، فقط در دلالتی که برای من، الان اجمال دارد و ظهوری منعقد نمی‌شود، مراجعه به آن آقایان صدر می‌کنیم می‌بینیم طبق این معنا کرده اند، طبق این فتوا داده‌اند اگر جای فتوا باشد، یا لااقل فتوا نباشد، طبق این تفسیر کرده اند.

استناد به فهم متقدمین و ترجیح دادن یک احتمال یا حتی طرح یک احتمالی که ابتدا به ذهن نمی‌آید، این امر متعارفی بوده است.

این بحث خیلی بحث مهمی است در داوری مسئله در اینجا معمولا آقایان طرح نکرده‌اند و آن‌ها که طرح کرده‌اند می‌گویند این خیلی واضح است که جبر دلالت با فتوا و شهرت نمی‌شود.

جهات تأثیر در فهم روایات

به نظر می‌آید از دو سه جهت مواردی هست که این واقعاً اثر دارد و می‌تواند به فهم روایات و دریافت آن‌ها کمک کند.

جهت اول

این است که در واقع یک مراجعه به خبره در کار باشد، یعنی او لغت را این‌جور معنا می‌کند و اینها لغت‌شناس بوده اند. یعنی از حیث لغت‌شناسی و خبرویت لغوی ممکن است در مواردی بشود به قول آن‌ها اعتماد بنابر اینکه بگوییم قول خبره حجت است یا با قرائنی حجت است.

جهت دوم

این است که فرض این است که در فهم این معنا از ناحیه متقدمینی که مواجه با معصوم یا قریب العهد با معصوم بودند بحث می‌کنیم نه فهم مشهوری که ادوار متاخر پیدا شده‌اند. این فهم و استنباط مشهور، به ویژه آنجا که فتوا داده‌اند طبق آن، از ناحیه کسانی که متصل بودند یا معاصر بودند و قریب العهد بودند

و این احتمال خیلی قوی در آن است که اینها قرائن و شواهدی لفظی یا لبی در دست داشتند که روایت را این‌جور می‌فهمیدند.

ممکن است عرف بگوید شما وقتی می‌بینید برداشت کسانی که وصل به معصوم یا متکلم هستند، کمک می‌کند که بگویید این ظاهر است، ظهور نوعی پیدا می‌کند.

واقعاً هم این طور است اگر یک سخنی را از یک گوینده‌ای می‌شنوید، خود ما مواجه با یک ابهام و تردیدی می‌شویم، ولی می‌بینیم آن‌ها که دور و اطراف او بودند، نزدیک او بودند مانوس با او بودند و با او معاشرت داشتند، از این سخن او این برداشت را می‌کردند، عرف و سیره عقلا می‌گوید این برای تو همین ظاهر است یعنی در واقع سخن معاشران که معاشران معتبری هم هستند در تحلیل کلام یک متکلم، از جمله عواملی می‌شود که برای این کلام ظهور منعقد می‌کند و مشمول سیره عقلا که ظهور برای آن‌ها قابل اعتماد و حجت است. این امر مستبعدی نیست.

اشکال

البته اشکالی که اینجا به این بیان وجود دارد، این است که شاید اینها به قرائنی اعتماد کردند که اگر دست من بود ما آن را قرینه نمی‌دانستیم یعنی یک جوری این تفسیری که از این روایت به عمل آورده‌اند، استنباطی است، نه حسی.

وقتی ظهور درست می‌شود که حسی باشد، یعنی کلام را که شنیده است با قرائنی که در دست او بوده است، محسوس بوده است که معنا این است.

اما احتمال بدهیم که ممکن است اعتمادی که موجب تضعیف این وجه می‌شود این است که احتمال دارد که این دریافت آن‌ها مستند به تحلیل اجتهادی آن‌ها بوده است مثل اجتهاداتی که الان فقها انجام می‌دهند

فهم این شخصیت از این روایت بر اساس اجتهاد او هرگز برای مجتهد دیگر ظهور نمی‌سازد،

این فهمی که از دلالت در کلام مفید یا سلار یا بزرگان متقدم وجود داشته است، دو وجه دارد؛

۱- اینکه فهم عن حسٍ بوده است

اینکه فهم اجتهادی عن حدسٍ بوده است.

و چون این مردد است، نمی‌توان گفت این قرینه می‌شود که برای ما ظهور درست بکند، ظهور باید امر محسوس باشد حس یا قریب به حس باشد.

اصالة الحس اینجا جاری نیست، در جایی که مردد بین امر حسی و حدسی هستیم، در جایی که نقل می‌کند می‌گوییم اصالة الحس، اما جایی که فتوا می‌دهد، مطابق یک احتمال.

ما اینجا مثل دو مبحث قبل قائل به تفصیل هستیم، یک جاهایی واقعاً از متقدمین اولی است، معمولا فتوای آن‌ها مأثور است و احتمال حدس خیلی بالا نیست، مواردی می‌شود واقعاً فهم متقدمین را که احتمال حس در آن قوی است، آن ممکن است شاهد بگیریم و عرف می‌گوید ظهورش این است. این کلام با آن تفصیلی که این آقا می‌کند ظاهر می‌شود.

البته این علی الاطلاق نیست، مورد با مورد فرق می‌کند منتهی ممکن است جایی باشد که اصلاً آن تعارضات را اعمال کرده است به این نظر رسیده است، این جور احتمالات اگر داده شود یا احتمالات قوی باشد نمی‌توان به آن اعتماد کرد

یک اصالة الحس مطلق من اینجا معتقد نیستم، ولی واقعاً یک جاهایی تقریبا احتمال اینکه حسی بودن را ارجح می‌بیند.

آنجا که استظهار عن حسٍ در تفسیر این روایت ارجح باشد، این حرف بعید نیست، ظهور درست می‌کند ولی مورد به مورد باید ملاحظه کرد.

پس نه این‌طور است که برداشت و استظهار قدما از روایت و انتخاب یک احتمال از میان چند احتمال مطلقا آن را جبران می‌کند و ظهور درست می‌کند و نه اینکه این را کنار بگذاریم و بگوییم این انجام نمی‌شود و این نقش را ایفا نمی‌کند، این برداشت آن‌ها در ترجیح یک ظهور و تولید یک ظهور بلکه مورد به مورد باید سنجید.

آنجا که احتمال اجتهاد و استنباط در آن ضعیف باشد آنجا می‌گوییم ظهور درست می‌شود. شهرت هم باید باشد.

پس اینجا مثل دو مبحث قبل قائل به تفصیل هستیم منتهی در بحث اول تفصیل ما در جبر یک مقدار وسیع‌تر بود در دومی کمتر و در سومی باز کمتر است.

logo