1404/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
/ حجیت خبر واحد/اصول
موضوع: اصول / حجیت خبر واحد/
پیشگفتار
در تنبیه هشتم قاعدهای مطرح شد مبنی بر اینکه جبران ضعف خبر واحد با شهرت عملی یا فتوایی، ممکن است و عرض شد در اینجا قول به قبول این قاعده علی وجه الاطلاق به عنوان قول اول هست، قول به نفی آن علی وجه اطلاق هست به عنوان قول دوم و اقوالی در تفصیل هست که حداقل ما چهار تفصیل اشاره کردیم.
وارد این شدیم که ادله این قاعده چیست؟ چه دلیلی میگوید که جبر ضعف با شهرت امکانپذیر است؟ چون اصل عدم این است، اصل این است که ظن حجت نیست، خبر واحد ظنی ولو ظن نوعی، اعتبار ندارد، منتهی در خبر واحد ثقه، ما دلیل داشتیم از سیره عقلا تا سیره متشرعه و تا آیات و روایات مبنی بر حجیت که اختصاص به خبر ثقه داشت. حالا یا ادله لبی حمل میشود بر قدر متیقن، یا ظهور آن اخبار و ادله لفظیه ثقه بود یا انصراف به خبر ثقه بود.
پس اصل این است که خبر ثقه، خبر واحدی که از مخبر ثقه واصل شده باشد حجت است. این که ما خبر غیر ثقه را به انضمام قرائنی بگوییم حجت است خلاف قاعده است، چرا خلاف قاعده است؟ برای اینکه مفروض این است که انضمام قرائن فقط ظن نوعی یا شخصی تولید میکند ﴿وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا﴾ اگر تولید اطمینان بکند از بحث خارج میشود. آن را همه قبول دارند.
خبر محفوف به قرائن موجبه للعلم او الاطمئنان حجة، در این بحثی نیست، عدهای که خبر ثقه را حجت نمیدانستند همین بوده است، میگفتند فقط خبری که محفوف به قرائن اطمینانآور باشد، حالا اطمیناناً نوعیاً او شخصیاً، ظهور در اطمینان شخصی است، شخصی یا نوعی، با آن بحثی که در اطمینان داشتیم، این حجت است. بعضی به طور کلی این را میگفتند.
آنان که قائل به حجیت خبر واحد ظنی هستند، مقید به ظنی واصل شده از خبر ثقه بود.
اما آنجا که ثقه نیست اما محفوف به قرینهای مثل شهرت است، ولی در مستوای ظنی است، تبدیل به اطمینان نشده است، این حجت است یا نیست؟
گفتیم اصل عدم است، ببینیم چه دلیلی میشود اقامه کرد؟
دلیل اول
مربوط به سیره بود، به خصوص سیره متشرعه، آنجا گفته میشد علیرغم اینکه سیره متشرعه دلیل لبی است و در دلیل لبی باید اخذ به قدر متیقن کرد و قدر متیقن در آن خبر ثقه است، ولی راهی دارد که تقریری بکنیم که شامل خبر مؤید به شهرت عملی و فتوایی بشود با بیانی که آن روز عرض کردیم و گفتیم که در سیره متشرعه وجود یک خبر که به آن استناد شده است (قدر متیقن این است) که به آن خبر در فتوای مشهور استناد شده است، این بعید نیست که گفته شود سیره بر حجیت وجود دارد.
از این رو بود که در میانه دو اطلاق، قائل به تفصیل میشدیم؛
وجه اول
در باب سیره متشرعه این است که بگوییم دلیل لبی است، غیر خبر ثقه را نمیگیرد، مطلقاً، خبر غیر ثقه ظنی از دایره اطلاق و شمول سیره خارج است، این وجه و قول اول
وجه دوم
این است که کسی بگوید همین که خبر بود، ولو غیر ثقه، منتهی خبر غیر ثقهای که مشهور مطابق آن فتوا دادهاند، این حجت علی وجه الاطلاق میشود.
وجه سوم
این بود که با یک قیودی میشود جبر ضعف با شهرت فتوایی جبران کرد، قیود این بود؛
۱- مفاد خبر را حتماً باید دید که مفاد عادی باشد، از موضوعات حساس در دماء نفوس نباشد. درجه اهمیت مفاد خبر را باید دید.
اینکه نوع شهرت را هم ببینیم، از حیث اینکه در چه درجهای از شهرت فتوایی است؛ گاهی شهرت اقدمین قوی است، گاهی شهرت ضعیفی است، اشهر و مشهور است.
اینکه شهرت فتوایی هم کافی نیست، شهرت عملی باشد، معنای شهرت عملی این است که این فتوا را مفتیان به آن خبر مستند کردهاند. استناد مصرح باشد، یا اینکه مصرح نیست ولی واضح است که این به آن استناد دارد، از قبیل اینکه از آن الفاظی که در روایات آمده است اینها در فتوا آوردهاند، معلوم است که این فتوای مأثور است و از آن روایت متخذ است.
آن شخص که ثقه نیست همین اندازه عدم ورود مدح و توثیق باشد، نه ورود یک تضعیف.
اگر این سه چهار قید باشد بعید نیست که بگوییم سیره متشرعه بر عمل به اینها بوده است.
استدراک بحث
در عین حال درجه شهرت خیلی مهم است. یک وقت شهرت عملی از چنان قوتی برخوردار است که میتواند هر چیزی را، هر شبهه و اشکالی را کنار بگذارد و معتبر بکند. ممکن است در جایی چنین شهرت قوی کالاجماع باشد. گفتیم شهرتی که اینجا میگوییم شامل اجماع غیر حجت هم میشود، یک اجماع قوی باشد. ممکن است یک درجه بالای از شهرت باشد که بر آن شرایط دیگر فائق بیاید، لذا علی الاصول میگوییم این چهار شرط جمع باشد بعید نیست که سیره متشرعه تصحیح بکند خبر را.
ولی ممکن است شهرت به حد اجماع برسد و مناسبات حکم و موضوعی در آن تمام باشد که قوت آن ما را از احراز بعضی از شرایط دیگر که گفتیم بینیاز بکند، ممکن است.
ولی علی الاصول اینطور است که به نظر میآید در این چارچوب، قول سوم قابل دفاع است.
این نه آن فرمایش آقای خویی است که کلاً به این بیاعتنا هستند میگوید عمل مشهور هیچ تفاوتی در اعتماد به خبر ایجاد نمیکند. نه این که با تاریخ فقه هم سازگار نیست که بگوید عمل مشهور مستند را بگوییم هیچ
و نه آن که کسانی خیلی دایره را باز کرده بودند را بپذیریم که همین که فتوای مشهور مطابق این بود، عمل هم نبود، تطابق فتوایی داشت، به یک شهرت متعارف در مسئله عادی، آن هم در جایی که راوی تضعیف شده است بگوییم آن را هم جبران میکند.
آن که ما در سیره فقها میبینیم و حدس این است که در سیره متشرعه هم بوده است این است که یک چیز میانهای است، اینجور نیست که خبر غیر ثقه کنار و اینطور هم نیست که شهرت فتوایی آمد، مقبول باشد.
راه میانهای است که جا به جا باید آن را سنجید و ملاحظه کرد.
یکی از شرایط چهارگانه ما این بود که احراز بکنیم به این روایت عمل کرده است، مستند به این روایت است. من میگویم فرض گرفتهایم در شهرت و فتوای مشهور، قرینه روشنی وجود دارد به اعتماد به نوفلی عن السکونی این را قید میکنند.
ما این را شرط میگیریم که برای ما استناد آنها به این محرز بشود. یا اگر تصریح ندارد، باید بهگونهای احراز بکنیم که به این روایت یا چیزی عین این روایت اعتماد کرده است
اگر احتمال بدهیم که یک روایت معتبر دیگری دست او بوده است که به دست ما نرسیده است، آن وقت مضمون فیالجمله ثابت میشود نه با جزئیات.
نکته اصلی بعد از فراغ از بحث این است که وقتی این خبر را معتبر کردیم، با جمیع دقائق و نکات و ظرایف معتبر میکنیم؟ یا همان در اصل حکمی که در فتوا آمده است؟ این فرق میکند.
خلاصه مطلب
تا اینجا در باب سیره یک تفصیل در دلالت را ترجیح دادیم؛ نه آنکه بگوییم سیره لبی است و این را هیچ نمیگیرد آن طور که آقای خویی میفرماید.
نه آن طور که بگوییم سیره مبنی بر اعتماد بر خبر مؤید به شهرت فتوایی است. علی وجه الاطلاق. این را اثبات میکند
نه آن و نه این، با یک قیود و با یک استدراکی که داشتیم میشود گفت سیره متشرعه در یک مواردی، افاده میکند و شامل میشود نسبت به خبری که ثقه نیست اما در آن شهرت عملی وجود دارد.
این نسبت به دلیل سیره. به خصوص سیره متشرعه که ما هم آن را خیلی قوی میدانستیم، نه خیلی سیره عقلا، در سیره عقلا در انتها تردیدهایی باقی میماند.
ما سیره متشرعه را برجستهتر میدیدیم بر خلاف حضرت امام که سیره عقلا را خیلی برجسته میدانند.
ما نمیگوییم شهرت حجت است، میگوییم این دو کنار هم حجت میسازند.
در شهرت استناد به خبر شده است، ما از استناد آنها کشف میکنیم، میگوییم استناد آنها که به خبر ضمیمه شد موجب میشود که خبر حجت بشود. در این دور وجود ندارد.
این وجهی بود که از باب سیره میگفتیم و ما را به تفصیلی رساند و میانه دو اطلاق نفی و اثبات قائل به تفصیل شدیم. .
وجه دوم ادله لفظی
اما در ادله لفظی بخواهیم دقتی بکنیم، وجوه دیگری ممکن است اینجا مطرح بشود.
یکی از وجوه و وجه دوم که در دایره ادله لفظیه و آیه نبأ ذکر شده است، همان است که در کلام مرحوم نائینی آمده است و آن این است که این آیه شریفه نبأ میفرماید؛ ﴿إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾، میفرماید اگر فاسقی خبری آورد، شما دقت بکنید، بررسی بکنید، جستجو بکنید، برای اینکه تبین حاصل بشود. ملاک حجیت وضوح مسئله است. اینکه عرفاً تبین پیدا بکند.
لذا مفهوم آن این است که اگر فاسق نبود یعنی اگر عادل بود تبین لازم نیست، برای اینکه خودش بیان است.
پس ملاک حجیت وضوح و مبین بودن است. این مفاد که دست ما میرسد، امر مبین و واضحی باشد. این ملاک حجیت است.
منطوق را که ببینیم، میگوید فاسق که خبر آورد، دنبال تبین بروید، پس ملاک حجیت تبین است
مفهوم را که بگیریم، میگوید اگر عادل خبر آورد، جستجو برای وضوح نکنید، برای اینکه وضوح دارد، خود خبر همراه خود بیان و وضوح دارد.
پس مفهوم و منطوق را که مداقه کنید، ملاک کشف میشود، ملاک چیست؟ بیان است، وضوح است، تبین است.
این که چیزی متبین بود، باین بود، واضح بود از نظر عرفی و عقلایی این حجت میشود.
پس از مفهوم و منطوق ملاک و موضوع حجیت را کشف کردیم که عبارت از امر متبین است و مزید بر این هم این نکته است که تبین و وضوح عرفی است، باید عرفاً این متبین و واضح باشد
با این دو مقدمه ما میتوانیم این ملاک و قاعده را در خبر مؤید به شهرت و اجماع جاری بکنیم.
این را نائینی میفرماید؛ خبر ولو ضعیف است، اما خبری که مؤید به شهرت یا اجماع حالا عملی، (قدر متیقن بگیریم که واضحتر باشد) مؤید به یک شهرت فتوایی و عمل و اسناد فتوایی باشد، از نظر عرفی این یک امر متبین و باین و واضح است از نظر عرفی این وضوح دارد و همین یعنی حجیت.
۱- پس آن حجت است که متبین باشد با آن بیانی که گفتیم.
و متبین هم به تبین عرفی است.
تطبیق بر مورد و آن اینکه اگر مخبر خبر ثقه باشد، عرف این را متبین میداند، اگر مخبر ثقه نیست ولی معمول به عند الاصحاب در فتاوایشان هست، عرف میگوید این متبین است.
میگوید این خبری که گفت باران میآید، اگر مخبر آن ثقه باشد، تبین دارد، دیگر جستجو لازم نیست.
اگر ثقه نیست، ولی معمول به عند الاصحاب است، این هم تبین فی نفسه دارد، لازم نیست.
اما اگر نه آن و نه این، این تبین عرفی ندارد، باید فحص کرد و دنبال جستجو برآمد که ببیند چگونه است یعنی حجت نیست.
مناقشه در فرمایش مرحوم نائینی
این در واقع مصادره به مطلوب است، ما الان سؤال داریم با خبر واحد غیر ثقه که مؤید به عمل مشهور است، این حجیت دارد، یعنی تبین دارد یا خیر؟ شما میگویید تبین دارد، این مصادره به مطلوب است.
بحث در این است که این خبری که مخبر آن ضعیف است ولی مؤید به عمل مشهور است، این حجت است یا خیر؟ این حجت است یا خیر؟ یعنی آیا این وضوح دارد؟ بیان است؟ طریق به واقع است؟ شما میگویید این تبین دارد، این یک نوع مصادره به مطلوب است.
این اشکالی که گاهی به ایشان وارد کردهاند.
پاسخ مناقشه
با تقریری که ما کردیم این اشکال قابل دفاع است، ما تقریر دقیقی از مسئله کردیم، سه تا مقدمه ذکر کردیم؛
مقدمه اول
این بود که از آیه استفاده میکنیم که ملاک در اعتبار خبر، این است که وضوح داشته باشد، تبین داشته باشد. نیاز به این جستجوی اضافه نداشته باشد، خود وضوح داشته باشد، این ملاک است.
چطور وقتی مخبر خبر ثقه است، ولو اینکه کسی به آن فتوا نداده است (احراز نه، ولی فتوا هم نداده است) گفته میشود این بیانٌ، میگوییم آنجا که مخبر ثقه نیست، تضعیف هم نشده است، (با آن قیود خودمان میگوییم، با آن چهار قید) مشهور هم به آن استناد کردهاند، واقعاً عرف میگوید این بیان است.
چه فرق میکند با اینکه یک ثقة در این کلام شیخ یا کلام نجاشی آمده است، واقعاً فرقی نمیکند. عرف میگوید این بیانٌ
به نظر میآید این فرمایش مستبعدی نیست، علیرغم اینکه بعضی خیلی یک دستی با فرمایش مرحوم نائینی مواجه شدهاند، معلوم است که یک مصادرهای در آن هست.
اینجوری نیست، این سه مقدمه را دقت بفرمایید اینطور نیست؛
۱- اینکه تبینوا یعنی فحص از بیان، بنابر این بیان ملاک است.
اینکه ملاک بیان هم بیان عرفی است.
اینکه خبر با ثقه بودن میشود بیان عرفی، خبر با استناد مشهور یا مجمع علیه و قاطبه فقها به آن خبر، باز گفته میشود این بیان است.
یعنی خبر با شهرت، ترکیب بیان است، این دو با هم بیان است فی الواقع با اینکه شهرت را مستقل حجت نمیدانیم، خبر بما هو هو هم را حجت نمیدانیم، ولی اینها که ضم به هم شدند، عرف میگوید این بیان است.
منتهی اگر مرحوم نائینی رحمت الله علیه بخواهد از این استفاده اطلاقی بکنند که عمل مشهور موجب حجت است، یا فتوا موجب حجت است، نه، ما با همان قیود میگوییم بیان میشود. آن قدر متیقن آن است با آن سه چهار قیدی که گفتیم.