1403/11/15
بسم الله الرحمن الرحیم
/ حجیت خبر واحد/اصول
موضوع: اصول / حجیت خبر واحد2
پیشگفتار2
سه بیان در عدم انحلال علم اجمالیِ کبیر در متوسط؛ و متوسط در صغیر2
بیان اول2
بیان دوم3
بیان سوم4
تفاوت اخبار با سائر ادله5
اول5
دوم5
جمعبندی6
موضوع: اصول / حجیت خبر واحد/
پیشگفتار
بحث در آخرین دلیل حجیت خبر واحد بود. این دلیل عبارت بود از دلیل عقلی و علم اجمالی.
انحلال علم اجمالیِ کبیر در متوسط؛ و متوسط در صغیر که نتیجه آن حجیت اخبار است. این استدلالی بود که و گفتیم مرحوم آخوند، مرحوم آقای خویی و در منتهی هم آمده است. این بزرگان با تحلیلهای متفاوت، انحلالی هستند و نتیجه انحلال، حجیت اخبار مظنون الصدور است.
در نقطه مقابل یک مناقشه اولی عرض کردیم که تمام شد؛ اما مناقشه دوم این است که در نقطه مقابل انحلالیون، جمع زیادی قائل به عدم انحلال هستند و میگویند درست است که ما یک علم اجمالی کبیر داریم که «نعلم به انّ للشّارع احکاماً»، بعد علم اجمالی متوسطی داریم.
علم اجمالی متوسط هم این است که میدانیم خداوند در این اماراتی که در دست ما است، احکامی دارد که عبارت است از: خبر واحد، اجماع، شهرت و امثال اینها.
علم اجمالی سوم هم عبارت از علم اجمالی به وجود احکام در مجموع اخبار و کتب معتبر است.استدلال کنندگان گفتهاند این علمِ اجمالیها در دو مرحله انحلال پیدا میکند: اولی با دومی منحل میشود؛ و دومی هم با سومی منحل میشود. با این انحلال حجیت اخبار مظنون الصدور در مجموعه کتب معتبره را نتیجه میدهد که ما اگر اخبار مظنون الصدور را در کتب معتبره بگیریم و افراز و عزل بکنیم بگوییم ما به اینها اعتماد میکنیم، دیگر ماورای آن شک است که حکم چیزی باقیمانده است یا خیر؟؛ این انحلال بود.
سه بیان در عدم انحلال علم اجمالیِ کبیر در متوسط؛ و متوسط در صغیر
اما اشکال به مناقشه دوم این است که این انحلال نیست! این مطلب را با چند بیان تبیین میشود.
بیان اول
مرحوم نائینی و آقای صدر باز عدم انحلالی هستند و خود مرحوم شیخ هم نهایتاً انحلال را اشکال کردند. کسانی که قائل به عدم انحلال هستند چند بیان دارند:
یک بیان که قابل جمع هم هست این است که ما در مرحله علم اجمالی متوسط، دو تا علم اجمالی داریم که کاملاً هم بر هم منطبق نمیشود.
یک علم اجمالی داریم که در اخبار و احکام شرعی وجود دارد. بر اساس این علم اجمالی نمیتوان اخبار را بیاعتنایی شد.
یک علم اجمالی دیگر در شهرتها و اجماعات است. این علم اجمالی هم مستقلاً خود علم اجمالی است و بعد از این هم که قسمتی از اخبار را انتخاب کردیم و مظنون الصدورها را پذیرفتیم، اینطوری نیست دیگر علم نباشد. بلکه هنوز هم چیزهایی باقی میماند که داخل این طرف است، نه آن طرف؛ مثلاً علم اجمالی متوسط بر حضور مجتهد در قم. ما علم اجمالی داریم که مجتهدانی در قم هستند؛ علم اجمالی متوسط خود را اینطوری تصویر بکنیم که مجتهدانی سادات و مجتهدانی غیر سادات هستند. اگر تعدادی مجتهد سادات را احراز کنیم و علم اجمالی در سادات منحل بشود، اینگونه نیست که آن علم اجمالی در غیر سادات، منحل بشود یا علم اجمالی در معمم بهگونهای است که اگر به آن اعتنا بکنیم و قدر متیقن معلوم را در آن بپذیریم، در غیر معمم دیگر چیزی باقی نمیماند، البته این در جایی است که سادات و غیر سادات از معمّمین را فرض بگیریم.
اگر ۵۰ تا مجتهد در سادات را احراز کردیم. در غیر سادات هم میبینیم علم اجمالی وجود دارد. اینجا هم از این قبیل است.
در بیان اول، دو علم اجمالی اینجا داریم؛ ولی در اخبار، شهرتها و اجماعات هم یک علم اجمالی داریم. و جدا کردن اخبار مظنون الصدور که یک قدر متیقنی است؛ این همان قدر متیقنِ علم اجمالی است که خود را منحل میکند.
اما آن علم اجمالی که کبیر بود در غیر اخبار از شهرتها و اجماعها هم باقی است.
جملهای هم در کلمات شهید صدر هم آمده است: ما دو علم اجمالی داریم و انحلال این یکی در دایره خود، دیگری را از تحقق خود ساقط نمیکند، بلکه همچنان علم اجمالی داریم. (این بیان اول است)
بیان دوم
بیان دوم این است که فرض بگیریم که آن علم اجمالی کلی ما منحل شد و علم اجمالی در دیگری باقی نمیماند. اگر ما مظنون الصدورها را اینجا جمع کردیم، میگوییم دیگر علم اجمالی در آن طرف باقی نمیماند. شبیه همان معمّم و غیر معمّم است؛ ولی از آن طرف هم میشود انحلال را درست کرد. اگر شهرتهایی که همراه با یک خبر است، ولو ضعیف الصدور، ضعیف السند، اجماعات و شهرتهایی که خبری دارد، یا یک رنگ دیگری دارد، اینها را بخواهیم انتخاب بکنیم، میبینیم آن علم اجمالی منحل شد. در این حالت، تعارض بین دو نوع انحلال است. (این بیان دوم است)
فرض اول این است که میگوییم ما دو علم اجمالی در دو طرف داریم و منحل است. یکی انحلال که شد، میبینیم آن علم اجمالی هم آن طرف است؛ یعنی هنوز من یقین دارم چیزهای دیگری در آنها هست. این فرض، بیان اول بود.
بیان دوم که یک مقدار قویتر هست این است که دو انحلال داریم: ، یک انحلال در طرف اخبار، یک انحلال در طرف سایر امارات است و هر کدام هم بیاید انحلال کلی حاصل میشود؛ ولی بین الانحلالَین، «ترجیح بلامرجح» است که هم در کلمات شیخ به نظرم آمده، هم شهید صدر، حتماً دارند.
بیان اول میگوید که هر طرف اینها انحلال حاصل بشود، دیگری را منحل نمیکند، چون دو علم اجمالی مستقل در اینها وجود دارد و اینطرف هم که منحل شد نمیتوانیم بگوییم که همه آنهایی که آن طرف دایره علم اجمالی بود بر این منطبق است، بلکه چیزهای جدایی هم دارد. یقین هم دارم که چیزهای جدایی باقی میماند. (این بیان اول است)
اما بیان دوم میگوید که واقعاً اگر در یکی از اینها انحلالی حاصل شد، علم اجمالی کبیر اینجا منحل میشود. ما یک علم اجمالی بیشتر نداریم؛ منتها میشود در اخبار با اعتماد بر مظنون الصدورها و در سایر امارات این انحلال را ایجاد کرد؛ منتها اماراتی که علائمی دارد، از جمله خبری هم دارد ولو ضعیف السند، آن هم انحلال میشود؛ منتها با کدام از اینها منحل صورت بگیرد؟ ترجیح بلامرجح است. این بیان دوم است که این دو بیان حالا شاید به شکلی قابل جواب باشد.
بیان سوم
بیان سوم برای عدم انحلال این است که بعد از اینکه انحلال در اخبار حاصل شد و مظنون الصدورها را پیدا کردید که هزار تا، دو هزار تا، ده هزار تا، بیست هزار خبر مظنون الصدور داریم. مظنون الصدور یعنی خبری که ثقه است. تعدادی از اخبار باقی میماند که در آن قدر متیقنی که با آن انحلال ایجاد کردیم نمیماند. باقیمانده یعنی اخباری که مظنون الصدور نیستند، اخبار ضعیف است. حالا آن باقیمانده را با آن طرف مقابل جمع کن، چون اگر کل اخبار را ا کنار بگذاری، شاید مطمئن میشود که آن علم اجمالی منحل شده است. زائد بر آن من هیچ اطمینانی ندارم؛ این کار را نمیشود کرد. باید یک بخش مظنون الصدور که با آن انحلال پیدا میشود، این را کنار گذاشت؛ مثلاً بیست هزار؛ اما آن بیست هزار دیگری که از آن دایره متیقن که موجب انحلال علم در خبر شد، کنار بگذاریم آن بیست هزار باقیمانده را با هزار، دو هزار، ده هزار شهرت و اجماع جمع کنید. همچنان یقین دارم که هنوز چیزی در اینها است.
این بیان سوم شاید هم در کلام شیخ باشد یا نباشد؛ اما در کلمات بعدیها این بیان وجود دارد. این بیان أدقّ از آن دو مورد قبلی است؛ بنابراین انحلال حاصل نشد.
این تقریر و تنظیم اینطوری نیامده است؛ ولی به حمل شایع و محتوا آن شکلی وجود دارد. در برابر قائلان به انحلال که با آن استدلال میکردند و میگفتند این اخبار مظنون الصدور را که بگیرید، علم اجمالی بزرگ منحل شده و در متوسط هم علم اجمالی باقی نمیماند.
مناقشه کنندگان میگویند علم اجمالی به یکی از این سه بیان منحل نمیشود: یکی اینکه ما دوتا علم اجمالی اینجا داریم. یکی در اخبار، یکی در سایر امارات و با انحلال این، آن علم اجمالی در طرف غیر اخبار باقی میماند این بیان اول است. این را شاید بشود جواب داد که اگر ما کل اخبار را بگیریم چیزی آنجا باقی نمیماند.
بیان دوم این بود که دو علم اجمالی در این دو طرف داریم و با یکی از اینها، آن علم اجمالی اصلی منحل میشود؛ منتها این دو طرف هم وزن هستند؛ اگر انحلال را بپذیریم، آن انحلال «ترجیح بلامرج» است. این هم ممکن است کسی جوابی برای آن بگوید.
بیان ادقّ بیان سوم است که میگوید شاید علم اجمالی در شهرت و امارات نباشد، بلکه باید بعد از اینکه انحلال را در اخبار انجام دادید گفتید مظنون الصدورها کنار میگذاریم، بقیه از غیر مظنون الصدورها در آن علم اجمالی نیست؛ در امارات هم بهتنهایی علم اجمالی نداریم؛ ولی باقیمانده از اخبار بهاضافه این امارات، اینها را که باهم جمع بکنیم، هنوز چیزهایی وجود دارد واقعاً آدم نمیتواند بگوید دیگر هیچچیزی وجود ندارد.
این سه بیانی است که اینجا وجود دارد. بیانها و تقریرها در کلمات شیخ، آقای صدر و امثال ایشان است و اینها را به سمت عدم انحلال و ناتمامیت این دلیل عقلی برده است.
ما در اینجا چه چیزی میتوانیم بگوییم؟ به نظر میآید که آن نقطه محوری و کانونی که موجب تفاوت این دو رأی و شکلگیری دو رأی بنیادی شده است: «یکی انحلال که وجه استدلال عقلی است و یکی هم عدم انحلال که وجه مناقشه در آن است»؛ این است آن نقطه اصلی و محوری و کانونی که ما برای اخبار، روایات و مظنون الصدورها چه وزنی قائل باشیم؟
این همان چیزی است که در کلمات مرحوم شیخ هم آمده برای اینکه تقویت بکند. آن نکات را ایشان آورد برای اینکه وزن اخبار را در حکایتگری از احکام و نشاندادن آن واقعیات نفس الامری بالا ببرد.
این از یک طرف و از طرف دیگر حالا برعکس کنیم. که میگفتیم «ترجیح بلا مرجح»، اینکه کسی بیاید شهرتها و اجماع و اینها را با قیودی بگیرد؛ مثلاً متقدمین یا شهرتهای کذا یا آنی که یک خبری ولو ضعیف همراه آن باشد این را بگیریم و افراز بکنیم و بعد باقیمانده شهرتها با اخبار بگوییم. این دو وزن را ما باهم بسنجیم. چون الان دو وزن اینجا وجود دارد، (خصوصاً در بیان سوم). یکی اینکه مظنون الصدورهای اخبار را کنار بگذاریم، باقیمانده را با شهرت ها و اجماع ها با هم ببینیم. یا اینکه بیاییم آن قدر متیقن های شهرت و اجماعات و امارات دیگر را جدا بکنیم، باقی ماندهای از آن شهرتها و اجماعها با اخبار، با کل اخبار بسنجیم. ببینیم این دو وزنش چه گونه است؟ آیا هر دو باز علم اجمالی باقی میماند یا فرق دارد؟ ما به گمانمان این دو با هم خیلی فرق دارد. ببینید، اولاً ما آن نکات سابق را معتقدیم اخبار ضیاء آن وسیع نیست. معتقدیم ضیاء قرائنش هم ضیاء وسیعی نیست و معتقد هستیم با عنایت، مهندسی شد برای آینده جامعه در حدی که در زمان غیبت تکالیف منجّز مهندسی شده است و اخبار یک غنای بالایی دارد این را گفتیم. بر این نکاتی که در وزن بالای اخبار گفتیم بیفزایید، اینکه اخبار ادله الفظیه است. و در آن اطلاقات است و عمومات است و همان میتواند مبنا بشود بعد برای القای خصوصیت و عملیاتهای فراوان دیگری که این اهرمها غنای اخبار را خیلی بالا میبرد. اخبار را یک خزینه و ذخیره خیلی غنی میکند و دایره شمول وسیعی در اخبار پیدا میشود. پنجاه شصت هفتاد هزار ما حدیث داریم که حالا حداقل چهل یا پنجاه هزار آن احادیث روایی است. احادیث مربوط به احکام و در آن اطلاقات عمومات عرض شود که اهرمهایی وجود دارد که خیلی دایره را وسیع میکند. «یحرم من الرضاعه ما یحرم من النسب» این یک خبر، است چقدر حکم از این متولد میشود؟. «إِذَا اضْطُرَّتْ إِلَيْهِ فَيُعَالِجُهَا»[1] چقدر مطلب از این استفاده میشود. (الان کار به الزامات و غیر الزامات نداریم آن بحثی است که بعد مطرح میکنیم). غنا اخبار یک غنا بالایی است. درحالیکه در شهرتها و اجماعات این اندازه، غنا و شمول بهخاطر لُبیّت آنها و کمتر بودن آنها در مقایسه با اخبار نیست. و لذا وقتی که اخبار را با اماراتی مثل اجماع و شهرت و سیره و امثال اینها مقایسه بکنیم که عمده هم همین سه یا چهار مورد است.
تفاوت اخبار با سائر ادله
اول
دو تا تفاوت اساسی میبینیم، یکی تفاوت کمّی واقعاً اخبار ۵۰، ۶۰، ۷۰، ۸۰، ۱۰۰ هزار خبر داریم. ولی در آن طرف مجموعه شهرتها و اجماعهایی که ادعا شده است. یا سیرههای که میشود به آن تمسک کرد. این مورد اول است.
دوم
دو از لحاظ کیفیت آنها غالباً موردهای لبّی محدودی هستند. چون لبّی است. و در دلالت آن این لبیّت خیلی اثر دارد، دیدهاید دیگر اصلاً از آنها الزامی استخراج نمیشود کرد. غالباً همان اباحه و حداکثر ترجیح است که بتوانیم از آن مجموعه احکام الزامی به دست بیاوریم این خبرها نیست. در سیره که اصلاً نیست، در شهرت و اجماع کموبیش هست.
ولی این دو را که ما مقایسه بکنیم آن وقت یک اتفاقی میافتد. اگر کسی در این مقایسه اینها را هم وزن هم بداند یا نزدیک به هم بداند باید قائل به عدم انحلال بشود. اما اگر وزن اخبار از لحاظ کمی و کیفی چنان بالا بیاید که حدس آدم این است که بخش عمدهای از آن احکام منجّز در عصر غیبت در این تجلّی پیدا کرده است. اگر اینطور چیزی باشد، آن وقت دیگر اینگونه نیست که مثل هم باشد. بعد بگوییم در بیان دوم ترجیح بلامرجح است.
یا باید بگوییم یک علم اجمالی مستقل در دو طرف، عین هم وجود دارد. یا حتی بگوییم باقیماندهای از مظنون الصدورها با آنها بازم آدم یقین دارد که یک چیزهایی در این وجود دارد. آن هم حدی که نه مثل شبه غیرمحصور است که حالا یکی از اینها وجود دارد، آن هم کافی نیست. در حدی که مثلاً دو هزار شهرت و اجماع، دو یا سه حکم وجود دارد. آن هم منجّز نیست. در قلیلی در غیر محصور این را هم اضافه بکنید.
این نکتهها را که در نظر بگیرید آدم فکر میکند که مثلاً در چهل هزار حدیث بیست هزار، سی هزار آن که مظنون الصدور است. بخصوص در اینطرف هم کسی دائمی باشد بگوید آن چیزی که در کتب آمده معتبر است. این را هم دقت بکنید. یا که آن توثیقات عامه را دایره وسیعی برای آن قائل باشد. این طرف هم یک مقدار روغن و پیاز را بیشتر بکنیم که دایره مثلاً فرض بگیرید در پنجاه هزار حدیث سی هزار چهل هزارش معتبر بشود.
به نظر میآید که حداقل بر این مبنا که دایره اعتبار احادیث را کسی با توثیقات خاصه و عامه موسّع بداند. آن مظنون الصدورها را خیلی موسع بداند. این را بیاید مقایسه بکند با آن شهرتها و سیرههایی که حجمش کمتر است و لبّی است گرفتاریهای آن زیاد است. ممکن است واقعاً که فقیهی ادعا بکند من وقتی این سی هزار حدیث را گذاشتم کنار، مظنون الصدورهای با دایره وسیع را پذیرفتم هر یک از این بیانها بگویید، دیگر من علم اجمالی برایم باقی نمیماند، یا اگر بماند یک قلیلی در یک کثیری است آن هم ارزش ندارد. این بعید نیست که انحلال را که آخوند فرمودند با این بیان تقویت کرد.
جمعبندی
به نظرم میآید آن نقطه اصلی این است که شما مرز که گذاشتهاید، اینطرف مرز با آن طرف مرز چه محاسباتی برای آن حاکم است؟ اگر کسی در این مرز اخبار به دلایل مختلف کمّی و کیفی قائل است به یک استیعاب و غنائی باشد ممکن است بگوییم این غنا و استیعاب به حدی رسیده که این طرف را آدم نگاه کند یقین دارد. و آن طرف را که ببیند دیگر یقینی ندارد. حتی اگر باقیمانده این طرف هم به آن ضمیمه بکند باز یقین ندارد. چرا؟ برای اینکه این طرف لفظ است، شمول دارد، اطلاق دارد، برای تصحیح سند آن خیلی راه باز است یکدفعه از دل اینها میبینیم که مثلاً ۵۰ هزار حکم بیرون آمد. ولی آن طرف اینگونه نیست. این طرف غنا را دارد. به حیثی که این طرف را که جدا بکند میبینید این طرف دیگر علم اجمالی نیست. حتی وقتی که یک بخشی از این که مظنون الصدور است را به آن ضمیمه بکند باز عیب ندارد. اصل قصه این است. من میخواهم بگویم که آن نقطه اصلی این است که وزن اخبار را چگونه تصویر بکنیم. بنا بر بالابردن آن وزن آن طرف احتمالی میشود. اما اگر خیر، کسی اخبار مظنون الصدور را محدود دانست و شواهد بر تکمیل خبر را زیاد ندانست، لذا اشکالات عدم انحلال باقی است. فلذا برمیگردیم به همان نکتهای که در مناقشه اول بحث شد. آخوند و مرحوم آقای خوئی میفرمودند: این پس پرده، اینکه انحلال حاصل میشود، و نتیجه آن حجیّت اخبار مظنون الصدور است. شیخ و آقای صدر میفرمایند: انحلال حاصل نمیشود. پس این پرد این است که اخبار را چگونه ببینیم. و این بهعنوان یک مبحث ریشهای، مبحث خیلی مهمی است که وزن و قدوقواره اخبار را چگونه ارزیابی بکنیم.