1404/08/26
بسم الله الرحمن الرحیم
/اخـتـلاط/مبحث نگاه
موضوع: مبحث نگاه /اخـتـلاط/
پیشگفتار
بحث اختلاط به طوایفی از روایات و آیات و ادله برای منع و حرمت یا کراهت اشاره شد، در نقطه مقابل هم بعضی روایات و عمدتاً سیره و ارتکاز و امثال اینها بود که ملاحظه کردید.
در جمعبندی تحلیل مضامین آیات و روایت در مقایسه با آن ادلهای که در مقابل قرار داشت به نتایجی رسیدیم که در چهار پنج بند آنها را جمعبندی کردیم.
در جمعبندی هم ملاحظه کردید که از بحث اختلاط ما به مباحث دیگری هم رسیدیم یعنی در واقع حدود هفت مسئله و موضوع در ضمن این ادله بحث شد که همه آنها مربوط به اختلاط نبود، مباحث دیگری در مورد استقرار فی البیت، خروج عن البیت مطرح شد.
در مقام تنظیم و تحریر طبعاً هر یک از آن مسائل مستقیم مطرح میشود و مستندسازی به همین ادلهای که بحث شد میشود. چون اختلاط در روایات نبود، عنوان نداشت، به ادله مختلفی که ممکن بود با آن رابطهای داشته باشد استشهاد و استدلال شد.
و چون وارد آن ادله شدیم، موضوعات دیگری هم که در آن مباحث بود که یک ربطی داشت ولی انطباق نداشت بررسی شد. در جمعبندی که عناوین را ملاحظه کردید. در تنظیم اینها به صورت مستقیم هر بحثی میآید، اینها ذیل آن قرار میگیرد، ادله مناسب آن.
لذا این مباحثی که در جمعبندی آوردیم شاید بعضی از نکاتی که طی بررسیها به آن پرداختیم، شاید مستقیم بررسی نمیکنیم.
استدراک مسئله
با توجه به این که به طوایفی از روایات استشهاد کردیم ولو اینکه خیلی هم ربط نداشت، با ادنی مناسبتی آنها را در ضمن اختلاط بحث کردیم، به نظر میآید یک طایفه دیگری را هم در اینجا ضمیمه کنیم یا پیوست کنیم گرچه ارتباط آن با بحث اختلاط بحث ضعیفی است یا حتی به یک معنا ممکن است نقطه مقابل آن است، ولی به دلیل اینکه یک نوع مفهوم گیری از آن بشود داشت، این را اینجا اضافه میکنیم.
طایفه دیگر، طایفهای به عنوان عدم جواز خلوت الرجل بالمرأة الاجنبیه است که در باب ۹۹ از ابواب مقدمات نکاح به این روایات اشاره شده است.
مقدمه بحث
این مسئله عدم خلوت با اجنبیه از مسائلی است که هم اثر و رد و نشان آن در روایات وجود دارد و هم در فتاوا از قدما به خلوت با اجنبیه و گاهی خلوت با اجنبی مطرح شده است. لذا هم از یک سابقه روایی برخوردار است و هم از یک سابقه فتاوا و نوعی فیالجمله شهرت فتوایی بین قدما برخوردار است.
اینکه این روایات را اینجا میآوریم، درحالیکه موضوع مستقلی است و در تنظیم هم این موضوع مثل چند موضوع دیگر مستقل تنظیم و تحریر خواهد شد؛ وجه آن این است که ممکن است کسی از این الغاء خصوصیت یا فحوایی را استخراج کند که بگوید یک ملاکی دارد که در آن ملاک ازدحام و اختلاط هم وجود دارد، از این جهت ربط دارد گرچه مستقل هم خود ارزش دارد و در عداد آن پنج شش موضوع این مطرح میشود.
مقدمه دوم
اینکه در تقسیمبندیهایی که از ابواب این مباحث روابط زن و مرد ارائه کردیم، یک فصل و بخش عمده آن روابط بر اساس حواس بود که نگاه کردن و نشان دادن، خود را نشان دادن و نگاه کردن، سخن گفتن و شنیدن، لمس کردن، تماس لمس بدنی، بر اساس آن حواس حسی مباحثی در تنظیمات ما قرار میگرفت که بخش اساسی و عمده عبارت از تکشف و ستر بود و از یک سو دیگر غض عین و نگاه کردن. این بحث عمده بود ولی ذیل آن ارتباط از طریق حواس ظاهری با دیگران قرار میگیرد. این چهار پنج فصل و فروع فراوان دارد که سالها است درباره آن بحث میکنیم.
اما آنچه در اختلاط و خلوت و امثال اینها آمد، از یک مقوله فراتری است که برای آن تنظیماتی انجام دادیم و چهار پنج تا از آن اینجا بحث شد که در این مقولههای مثل استقرار فی البیت، عدم خروج، اختلاط، معاشرت، صداقت، رفاقت، دوستی و امثال اینها دیگر اختصاص به حس خاصی ندارد، به نحوی مسائل دیگری هم در آن دخالت دارد، یک مقدار فرا حس خاص است. مخصوصاً مثل رقابت، خلوت همم از این قبیل است که بحث حس خاصی نیست ولو اینکه با بعضی از حواس هم ربط دارد ولی یک مقدار فراتر از حواس خاص است.
لذا در تقسیم مباحث که چند بار هم اینها را اشاره کردیم، یک فصل روابطی است که متمرکز روی حواس خاص است، چشم است، گوش است، حس لمس و تماس است، روی حواس خاصی متمرکز است.
ولی بعضی از مباحث است که از مقوله خاص است که حس نیست، مقداری فراتر است، مسائل روحی است، روانی است، محیط است، چند حس، مشترک در آنجا دخالت دارد. از این قبیل است، فرا حس خاص است
گرچه در همه آن روابط هم حواس دخالت دارد.
این دو سه نکته مقدماتی بود در این استدراک به روایات در باب خلوت که عرض کردیم.
این روایات را به عنوان یک طایفه جدید و استدراک قبل و البته حاوی یک موضوع مستقل مثل بعضی از روایات دیگر که موضوع مستقل داشت و یک ربطی با خلط داشت آوردیم.
این روایات به عنوان طایفه جدید و مستدرک، باب ۹۹ است، ابواب مقدمات نکاح و آداب نکاح، باب ۹۹.
عنوان باب هم؛ باب عدم جواز خلوة رجل بالمرأة الاجنبیه است، عنوان باب که فتوای مرحوم حر عاملی به حساب میآید، عدم جواز خلوت رجل بالمرأة الاجنبیه است که مطلق هم هست.
در فتاوای دیگر معمولاً قید دارد.
معمولاً فتاوا میان قدما و هم متأخرین قیودی دارد، خلوت رجل بالمرأة الاجنبیه، قید اگر مثیر شهوت باشد یا در معرض ریبه باشد و خوف فسادی در آن باشد، در معمول فتاوا وجود دارد.
روایات اینجا آنچه در این باب وسائل آمده است سه روایت است و در ذیل آن هشت روایت در مستدرک است که اینجا نقل شده است، یعنی اینجا وسائل و مستدرک یازده روایت دارد، اما روایات دیگری هم ارجاع داده شده است که در پاورقی میبینید. هم در ابواب احکام اجاره، ظاهراً روایاتی در مورد این دارد و هم در ابواب امر به معروف و نهی از منکر، هم در حد زنا.
معمول روایاتی که در این باب آمده است سند معتبر ندارد، تا اینجا که این روایات اینجا را میبینیم، مواجه با یک ضعف سندی است.
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ أَبِی سَیَّارٍ که روی این اختلاف است که مسمع بن ابی سیار است یا مسمع، ابی سیار است
عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ علیهالسلام قَالَ: «فِیمَا أَخَذَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْبَیْعَةَ عَلَی اَلنِّسَاءِ أَنْ لاَ یَحْتَبِینَ وَ لاَ یَقْعُدْنَ مَعَ اَلرِّجَالِ فِی اَلْخَلاَءِ»[1]
این متنی که اینجا آمده است در روایات متعدد آمده است و داستان بیعتی که رسولخدا از زنها گرفت را نقل میکند همان بیعتی که حضرت فرمود دستتان را در آب بگذارید و آن را نازل منزله دست دادن در مقام بیعت قرار داد و داستان مشهوری است. ظاهراً اصل این واقعه بیعت و بیعت خاصی که حضرت با زنها انجام داد، شاید مستفیض باشد و نیاز به سندی نداشته باشد.
منتهی سند که ضعفهای متعدد دارد، سهل بن زیاد، محمد بن الحسن بن شمون، عبدالله بن عبدالرحمن عن مسمع که عمدتاً یا توثیق ندارند و بعضی ضعف دارند، یا سهل بن زیاد، تعارض روایات راجع به او هست. لذا سند واضح الضعف است و اشاره به آن بیعت میکند که در بیعت رسولخدا از زنها، این بود که «وَ لاَ یَقْعُدْنَ مَعَ اَلرِّجَالِ فِی اَلْخَلاَءِ»، با مردها در خلوت، هم جلسه نباشد و در خلوت با آنها اجتماعی نداشته باشد، نهی دارد و بعضی نکات کلی که اینها شبیه هم هست، مشترک در روایات بحث میکنیم.
روایت دوم
در مجالس الاخبار مرحوم شیخ است؛ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ خَالِهِ عَبْدِ اَلْعَزِیزِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَلَفٍ عَنْ مُوسَی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ این هم سند روایت بعدی است که در وسائل به عنوان روایت دوم ذکر شده است و در اینجا نقل شده است به همین ترتیبی که ملاحظه کردید که رسولخدا فرمودند: قَالَ: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ فَلاَ یَبِتْ فِی مَوْضِعٍ یَسْمَعُ نَفَسَ اِمْرَأَةٍ لَیْسَتْ لَهُ بِمَحْرَمٍ»[2] این روایت اشاره به خلوت خاصی میکند، مطلق خلوت نیست، آنجا گفت «وَ لاَ یَقْعُدْنَ مَعَ اَلرِّجَالِ فِی اَلْخَلاَءِ» این قعود مع الرجال، جلوس مع الرجال، اجتماع با نامحرم، در خلاء، انواع و اقسامی دارد؛ شب باشد، روز باشد، بیدار باشد، خواب باشد، همه اینها را میگیرد ولی اینجا یک حال خاصی را منع کرده است. استراحت نکند در جایی که نفس زن نامحرمی را میشنود که این در معرض فتنه و فساد است.
این روایت دوم، از نظر سند، الکلام، الکلام. چند تا از این آقایان که در سند آمدهاند، محل کلام هستند، مثلاً ابن خاله عبدالعزیز بن جعفر بن قولویه یا محمد بن خلف، ضعف دارند.
بررسی دلالی روایت
از نظر دلالی چند نکتهای را عرض کنیم، چون این روایت با روایت دیگر متفاوت است
نکته اول
این که این روایت مدلول مطابقی ابتدایی آن یک نوع خاص از معاشرت با زن را مطرح کرده است؛ دقیقاً آن که مطرح است این است که در جایی استراحت بکند یا بیتوته بکند که در آن جا زن نامحرمی هم تنفس میکند، آن هم در حال استراحت یا غیر استراحت و این امر را به طور خاص نهی کرده است
احتمالاتی که در این هست چندتا است؛
احتمال اول
این است که همین مدلول مطابقی مقصود باشد که به استراحتی بکند در جایی که نفس زنی را میشنود. مدلول مطابقی اولیه این است و مقصود هم خلوت باشد، انصراف به خلوت دارد.
احتمال دوم
این است که همین باشد، ولی اوسع از خلوت باشد، کار به این ندارد که جای خلوت باشد یا غیر خلوت، همین که نفس زنی را میشنود، منع کرده است در حال استراحت، نفس و تنفس نامحرمی را احساس میکند. این شاید اوسع باشد.
احتمال سوم
این است که کسی بگوید این کنایه از خلوت است، «لاَ یَبِتْ فِی مَوْضِعٍ یَسْمَعُ نَفَسَ اِمْرَأَةٍ لَیْسَتْ لَهُ بِمَحْرَمٍ»، یعنی یک جای خلوتی است که آرامشی وجود دارد و ازدحام و شلوغی نیست. این کنایه از آن باشد، این هم مممکن است احتمال این شکلی اینجا مطرح بشود
اگر نوع خاصی از خلوت اینجا مقصود باشد که احتمال اول بود، یا اینکه نوع خاصی از رابطه بین انسان و نامحرم باشد که اوسع از خلوت باشد که احتمال دوم بود، یک حکم ویژهای را بیان میکند غیر از آن «لاَ یَقْعُدْنَ مَعَ اَلرِّجَالِ فِی اَلْخَلاَءِ»، اینجا یک حکم ویژهای میآید و موجب تأکد میشود، چه حرمت و چه کراهت بگوییم، تأکد دارد.
اما اگر احتمال سوم را بگوییم این جزء همان طایفهای که منع از حضور اجتماع با نامحرم در خلوت است
شاید تلقی مرحوم صاحب وسائل که این را ذیل عنوان خلوت مع النساء آورده است این است که این کنایه از خلوت است، منتهی این حالت را نشانهای قرار داده است برای اشاره به مسئله خلوت. اگر این روایت معتبر بود بیش از این راجع به آن سخن میگفتیم ولی اعتبار ندارد.
روایت سوم
از مکارم الاخلاق مرحوم طبرسی است؛ عن الصادق علیهالسلام (سندی ذکر نشده است) قَالَ: «أَخَذَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلَی اَلنِّسَاءِ أَنْ لاَ یَنُحْنَ وَ لاَ یَخْمِشْنَ وَ لاَ یَقْعُدْنَ مَعَ اَلرِّجَالِ فِی اَلْخَلاَءِ»[3] . باز همان داستان بیعت را اشاره میکند که پیامبر خدا از زنها بیعت گرفت که گریه و نوحه نداشته باشند، مربوط به بحث گریه و عزای است که بحث خود را دارد،
وَ لاَ یَخْمِشْنَ سر و صورت خود را زحمی نکنند که این در جای خود بحث دارد «وَ لاَ یَقْعُدْنَ مَعَ اَلرِّجَالِ فِی اَلْخَلاَءِ» این هم اشاره به آن بیعت میکند.
این سه روایتی است که در وسائل آمده است که روایت اول و سوم مربوط به بیعت و نهی از قعود مع الرجال فی الخلاء است. چون ظاهر این است که بیعت یکی بوده است این روایات اسنادی میشود برای نقل آن بیعت، اینجا تعدد روایات نیست، ولو آنکه سند متفاوت باشد و امام متفاوت نقل میکند ولی همه ظهور در این دارد که یک قصه را میگوید، لااقل اگر تردید هم داشت باشیم، تعدد و تکرر را نمیشود اثبات کرد، یک داستان است که با شیوههای مختلف و اسناد و طرق مختلف نقل شده است، به گمانم در منابع عامه و اهل سنت هم همینطور است.
البته تکرر منعی ندارد ولی شاهدی ندارد.
روایت چهارم
از روایت چهارم به بعد روایاتی است که در مستدرک از منابع تکمیلی نقل شده است؛
این است که در جعفریات است، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اَللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَی قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهالسلام قَالَ: «ثَلاَثَةٌ مَنْ حَفِظَهُنَّ کَانَ مَعْصُوماً مِنَ اَلشَّیْطَانِ اَلرَّجِیمِ وَ مِنْ کُلِّ بَلِیَّةٍ هم از شیطان و هم از بلایای جسمی. مَنْ لَمْ یَخْلُ بِامْرَأَةٍ لاَ یَمْلِکُ مِنْهَا شَیْئاً وَ لَمْ یَدْخُلْ عَلَی سُلْطَانٍ وَ لَمْ یُعِنْ صَاحِبَ بِدْعَةٍ بِبِدْعَتِهِ».[4] که این سه امر را موجب مصونیت از شیطان و من کل بلیه شمردهاند.
اولی آنها این است که «لَمْ یَخْلُ بِامْرَأَةٍ لاَ یَمْلِکُ مِنْهَا شَیْئاً» کسی که خلوت نکند با زنی که مالک تمتعات او نیست، به نکاح دائم است یا ملک یمین است. آن که تمتع برای او جایز نیست، با او خلوت نکند این او را از شیطان حفظ میکند.
این روایت هم جعفریات محل بحث است و در سند چند نفر هستند که توثیق ندارند. الکلام الکلام. مواجه با ضعف سندی است. این به لحاظ سندی، از لحاظ دلالی هم؛ «ثَلاَثَةٌ مَنْ حَفِظَهُنَّ کَانَ مَعْصُوماً مِنَ اَلشَّیْطَانِ اَلرَّجِیمِ وَ مِنْ کُلِّ بَلِیَّةٍ». اولین آنها «لَمْ یَخْلُ بِامْرَأَةٍ لاَ یَمْلِکُ مِنْهَا شَیْئاً» است.
دلالت بر حرمت این، شاید به وضوح قبلیها نباشد، راجع به بیت رسولخدا یک بحثی خواهیم داشت ولی این چون غیر آن بیعت هست عرض میکنیم ظهور یا وضوح مطمئنی در حرمت ندارد و از این قبیل تعابیر که کسی این کار را انجام دهد از شیطان در امان است یا از بلا در امان است، در مکروهات و امثال اینها وجود دارد.
مگر اینکه کسی بگوید این سیاق، سیاق حرمت است که این هم پاسخ دارد که سیاق خیلی قرینهای که ظهور قاطعی تولید بکند نیست، گرچه مؤید هست ولی دلیلی که به تنهایی بتواند افاده مطلبی بکند نیست ضمن اینکه آن بعدیها، مثلاً لم یدخل علی سلطان که مقصود سلطان جائر هست، معلوم نیست مطلق دخول بر او حرام باشد، این موارد کراهت دارد، از این جهت این روایت ضعف سندی دارد و هم اینکه از لحاظ دلالت شاید بیش از کراهت نشود استفاده کرد.
کلاً در باب روابط یک سلسله محرمات وجود دارد که واضح است، دو سه نوع حکم احتیاطی حریمسازی وجود دارد؛ یکی مکروهات است، تعداد زیادی مکروهات است که اینها برای حرس و تحفظ برای عدم ارتکاب محرمات است. از این وسیعتر مستحباتی قرار داده شده است، مثل استقرار فی البیت در جایی که حاجت و نیازی نیست. آن هم همینطور است.
روایت پنجم
در دعائم است که از امیرالمؤمنین علیهالسلام آمده است که باز سند مقطوعه است و اعتبار ندارد، خود دعائم و جعفریات محل کلام است.
عَنْ عَلِیٍّ علیهالسلام أَنَّهُ قَالَ: «[لاَ يَخْلُو بِامْرَأَةٍ رَجُلٌ] فَمَا مِنْ رَجُلٍ خَلاَ بِامْرَأَةٍ إِلاَّ کَانَ اَلشَّیْطَانُ ثَالِثَهُمَا»[5] این هم روایت دیگری است که نهی دارد.
این نکته را توجه داشته باشید که در این روایات از یک منظر بر دو گروه هستند؛ گروهی که به زن میگوید با او ننشین، گروهی که به مرد میگوید با او خلوت نکن. گاهی خطاب به زن است، گاهی خطاب به مرد است که راجع به این در باب مدافعه و اختلاط در فروعات بحثی داریم. اینجا تضایف طرفینی است وقتی خلوت صدق میکند هر دو در خلوت هستند، چه میشود به او گفت و چه میشود به او گفت.
روایت ششم
روایتی است که مرحوم صدوق در خصال دارند، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدٍ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ اَلنَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ
معتبرترین روایت در این مجموعه این است که اگر مسئله عمرو بن شمر را حل کنیم که ظاهراً قابل حل باشد، در میان روایات این معتبر است. منتهی باید متن را دید.
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیهالسلام قَالَ: «لَمَّا دَعَا نُوحٌ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی قَوْمِهِ أَتَاهُ إِبْلِیسُ»، وقتی دعا و نفرین کرد، ابلیس آمد، «قَالَ یَا نُوحُ إِنَّ لَکَ عِنْدِی یَداً أُرِیدُ أَنْ أُکَافِئَکَ عَلَیْهَا» داستان دارد شیطان گفت؛ «اُذْکُرْنِی فِی ثَلاَثِ مَوَاطِنَ فَإِنِّی أَقْرَبُ مَا أَکُونُ»
من سه جا به تو نزدیکتر هستم؛
۱- «إِذَا غَضِبْتَ»
۲- «إِذَا حَکَمْتَ بَیْنَ اِثْنَیْنِ»
۳- «وَ اذْکُرْنِی إِذَا کُنْتَ مَعَ اِمْرَأَةٍ خَالِیاً وَ لَیْسَ مَعَکُمَا أَحَدٌ»[6]
آنجا نزدیکترین جای قرب شیطان به انسان است.
روایت پنجم مستدرک در لب الباب راوندی است که آنجا دارد، «رُوِیَ أَنَّ إِبْلِیسَ قَالَ لاَ أَغِیبُ عَنِ اَلْعَبْدِ فِی ثَلاَثِ مَوَاضِعَ إِذَا هَمَّ بِصَدَقَةٍ وَ إِذَا خَلاَ بِامْرَأَةٍ وَ عِنْدَ اَلْمَوْتِ»[7] من آنجا حاضر هستم برای اینکه رهزنی بکنم یکی آنجا است که خلوت با زن باشد. این هم با کراهت سازگار است.
روایت هفتم
از لب لباب قطب راوندی است که «أَنَّ مُوسَی علیهالسلام رَأَی إِبْلِیسَ بَاکِیاً إِلَی أَنْ قَالَ قَالَ یَعْنِی إِبْلِیسَ أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ لاَ تَجْلِسُ عَلَی مَائِدَةٍ یُشْرَبُ عَلَیْهَا اَلْخَمْرُ فَإِنَّهُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ وَ لاَ تَخْلُوَنَّ بِامْرَأَةٍ غَیْرِ مَحْرَمٍ فَإِنِّی لَسْتُ أَجْعَلُ بَیْنَکُمَا رَسُولاً غَیْرِی»[8] آنجا که باشی فقط من واسطه با تو هستم.
این هم با کراهت سازگار است.
روایت هشتم
از امالی شیخ مفید است این از روایاتی است که وجهی برای تصحیح سند هست که عرض میکنم؛
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ اَلْکُلَیْنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی اَلْیَقْطِینِیِّ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ.
این محمد بن عیسی یقطینی را دو سه بار بحث کردهایم که بعضی مطلقاً او را تضعیف میکنند و بعضی مطلقاً او را میپذیرند، ما هم قائل به تفصیل شدیم که اگر از یونس بن عبدالرحمن نقل میکند نمیشود به او اعتماد کرد. به دلیلی که در جای خود ملاحظه میشود.
بنابراین از یک منظر کثیری از آقایان وثوق او را قبول دارند، معتبر است ولی از منظر دیگر، دو قول دیگر رد یا تفصیل، این مشکل سندی دارد.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهالسلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
شبیه همان مضمونی که آنجا آمد که حضرت موسی علیهالسلام نشسته بود و ابلیس آمد و آنجا همان حرف ابلیس نقل شده است که «یَا مُوسَی لاَ تَخْلُ بِامْرَأَةٍ وَ لاَ تَخْلُ بِکَ فَإِنَّهُ لاَ یَخْلُو رَجُلٌ بِامْرَأَةٍ وَ لاَ تَخْلُو بِهِ إِلاَّ کُنْتُ صَاحِبَهُ مِنْ دُونِ أَصْحَابِی»[9]
میگوید عواملم را نمیفرستم، خود شیطان اصلی میگوید آنجا حاضر هستم.
روایت نهم
در تفسیر ابوالفتوح است که از پیغمبر نقل شده است که «لاَ یَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامَرَأَةٍ فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا شَیْطَانٌ»[10] اینجا سند نیست ولی نهی است.
این یازده روایتی است که اینجا نقل شده است، قاعدتاً چهار پنج روایت دیگری هست که اگر نکته خاصی بود آن را عرض میکنیم.