< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

97/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی معنای «ما لایعلمون»

مقـدمـه: کلام در باب حدیث رفع بود. در این روایت، بیان شده که نه چیز از امت برداشته شده و یکی از این موارد "ما لا یعلمون" است. مراد از "ما لا یعلمون" آیا خود "ما لا یعلمون" (یعنی خود موصوف است) یا این که مراد متعلق موصوف است؟ یعنی چیزی که مجهول است، خودش برداشته شده یا این که اثر آن چیز مجهول برداشته شده است؟

گاهی بحث در مورد شبههی موضوعیه است و گاهی بحث در شههی حکمیه است. در شبههی موضوعیه آن چیزی که مورد جهل است، خود فعل (یا عمل خارجی) است اما در شبههی حکمیه، شبهه در متعلق این شیئ است، یعنی شبهه در حکم است.

 

اشکالات به "ما لا یعلمون": برخی این گونه اشکال نمودهاند که با عنایت به این که استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز نیست، وقتی روایت میفرماید "ما لا یعلمون" برداشته شد، این یا مراد حکم است یا فعل است. بنابراین روایت، یا برائت در شبههی حکمیه یا برائت در شبههی موضوعیه را میگوید و نمیتواند هر دو را بگوید.

برخی اصولیون نیز اشکال دیگری اضافه نمودهاند، آن هم این که این روایت میفرماید نه چیز برداشته شده است، یک "رُفِعَ" داریم و نه مرفوع داریم. با عنایت به این که برداشته شدن در اضطرار یا خطا، یا نسیان یا ... واقعی نیست، یعنی حقیقتاً که اضطرار برداشته نشده است و وجود دارد، بلکه حکم اضطرار برداشته شده است. پس در "ما لا یعلمون" هم بایستی حکم برداشته شود، زیرا سیاق حدیث، یک سیاق واحد است.

 

پاسخ به اشکالات: اولاً این روایت یک قضیهی انحلالیه است. یعنی به جای این که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، نه بار کلمهی رفع را بیان کند، یک بار بیان نموده است اما انحلال به این نه مورد پیدا میکند.

اما این که روایت شبههی موضوعیه و حکمیه را معاً شامل میشود، این را باید بگوییم که اینجا استعمال لفظ در اکثر از معنا نیست، بلکه لفظ در یک معنای کلی به کار رفته است که مصادیق متعدد دارد. آن معنای کلی هم شامل معنای شبههی موضوعیه و هم شامل معنای شبههی حکمیه میشود.

 

تبیین پاسخ اشکالات: بین اضطرار و مالایعلمون فرق است، در موارد اضطرار، اصلا حکم جعل نشده است، مثلا کسی که مضطر به اکل میته است، اصلا اکل میته بر او حرام نیست، نه این که حرام است، اما بر او برداشته شده و تخصیص خورده است. از ابتدا شارع حکم حرمت میته را محدود آورده است. یعنی شارع فرموده است هر کس مختار است و مضطر نیست، میته بر او حرام نیست. بعباره اخری در موراد اضطرار اصلا حکم واقعی وجود ندارد. این رفع، رفع واقعی است.

اما در موراد "ما لا یعلمون" رفع، رفع ظاهری است (دون رفع الواقعی) بعباره اخری حکم واقعی وجود دارد و برداشته هم نشده است، ولی شارع در ظاهر ترخیص داده و اجازه داده است. یا این که بگوییم در موراد "ما لا یعلمون" حکم واقعی وجود دارد اما فعلی نیست. در موراد اضطرار یا خطا یا نسیان، حکم واقعی نیست. اما در موارد جعل، حکم واقعی، فعلی نیست.

دلیل این که روایت را این گونه معنی مینماییم اینست که اولاً در اصول فقه مرحوم مظفر بحث اشتراک احکام بین عالم و جاهل را خواندیم. اما احکام بین مختار و مضطر مشترک نیست، بلکه احکام مختص شخص مختار است. آدم مضطر حکم ندارد اما شخص جاهل، حکم دارد. ثانیاً اگر بگوییم شخص جاهل، حکم واقعی ندارد، دیگر درس خواندن معنی ندارد. زیرا تا وقتی جاهل هستیم حکم نداریم، حال درس بخوانیم چه چیزی را یاد بگیریم؟ زیرا اصلا حکمی وجود ندارد.

ثالثاً خود روایت میفرماید آن چه که "ما لا یعلمون" است، حکم دارد و آن برداشته شده است. یعنی یا تنجز و فعلیت حکم برداشته شده است، یا این که بگوییم این حکم واقعی برداشته نشده است، فقط ظاهراً یک ترخیصی جعل شده است.

بنابراین روایت را باید اینگونه معنی نمود که در موارد اضطرار یا خطا یا نسیان اصلا حکم واقعی وجود ندارد اما در موارد "لا یعلمون" یک حکم واقعی وجود دارد اما وقتی آن را نمیدانیم فعلیت حکم برداشته شده است یا بگوییم حکم سر جای خود هست، فقط شارع ترخیص داده است. بعباره اخری برای این که بتوانیم بین حکم ظاهری و واقعی جمع نماییم، باید روایت را این گونه معنی نماییم (یعنی سیاق روایت را به هم بزنیم) در این صورت بسیاری از مشکلات روایت، بر طرف میشود و روایت شامل شبههی حکمیه و موضوعیه میشود، یا این که حکم ظاهری و واقعی تنافی با هم ندارند، یا این که روایت مذهب سنیها را نمیگوید و ...

 

ذکر یک اشکال دیگر: اشکال دیگر در راین روایت اینست که رفع در مقابل وضع است و یعنی هر چیزی وضع آن به دست شارع است، رفع آن نیز به دست شارع است. خطا، نسیان، اضطرار یا جهلی که محل بحث ما است، جعل این موارد به دست شارع نیست، رفع آنها نیز به دست شارع نیست. شارع چیزی را میتواند بردارد که آن را خودش بیاورد. فلذا این موارد که به دست شارع نیست، رفع آنها هم با شارع نیست.

برخی مانند آیت الله نائینی گفتهاند رفع در این روایت، به معنای دفع است. فرق بین دفع و رفع هم اینست که رفع به این معناست که چیزی هست و آن را بر میداریم، دفع یعنی اصلا چیزی نیامده و جلویش را میگیریم که نیاید.

در اضطرار اصلا شارع حکمی نیاورده است، رفع در اضطرار به معنای دفع است، یعنی اصلا نمیگذاریم حکم حرمتی بیاید و جعل شود، در ما لا یعلمون حکم آمده است، فقط میخواهیم آن را برداریم و اینجا رفع است. ولی شاید کسی بگوید رفع و دفع، فرقی ندارند، هر دو یکی هستند، زیرا میگفتند هر چیزی یک علت مُحْدِثه میخواهد و یک علت مُبقیه میخواهیم یعنی نیاز به علت بقا داریم. اگر علت بقا میخواهیم وقتی چیزی ایجاد شد، برای بقای آن علتی نیاز داریم. اگر کاری کنیم که علت بقا نباشد، در این جا رفع، همان دفع است و دفع هم همان رفع است.

بنابراین اگر کسی بگوید علت مبقیه لازم است، معنایش اینست که رفع و دفع، هر دو یک چیز هستند و حدیث که میگوید "رُفِعَ" شامل "دُفِعَ" هم میشود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo