< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

97/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراد آخوند از روایت متواتر

مقـدمـه: بیان نمودیم در کفایه، آمده است که روایات متواتر بر حجیت خبر واحد داریم. این روایات دلالت دارد بر این که خبر واحدِ صحیحِ اعلایی (روایتی که راوی آن عادل و شیعه باشد و هر نفر از راویان حدیث را دو نفر رجالیِ عادل توثیق کرده باشند، خود روایت هم مورد وثوق باشد و موافق قرآن نیز باشد) حجت است.

روایات متواتر حجیت این روایت را اثبات میکند، این روایت نیز باقی روایات را تایید میکند و در نتیجه حجیت باقی روایات اثبات میشود. در این جلسه این روایت را بررسی مینماییم.

 

نظر آیت الله خوئی در مورد روایت: آیت الله خوئی در کتاب مصباح الاصول، جلد 2، ص194 فرموده است: "نعم، ذكر صاحب الكفاية(قدس سره) أنّ المتيقن من هذه الأخبار و إن كان هو خصوص الخبر الصحيح، إلّا أنّه في جملتها خبر صحيح يدل على حجّية الخبر الموثق، فتثبت به حجّية خبر الثقة و إن لم يكن عادلًا. و ما ذكره متين، و لعل مراده من الخبر الصحيح الدال على حجّية خبر الثقة قوله(عليه السلام) : «نعم، بعد ما قال السائل أ فيونس بن عبدالرحمان ثقة نأخذ معالم ديننا عنه» فانّ ظاهره كون حجّية خبر الثقة مفروغاً عنها بين الإمام(عليه السلام) و السائل، و أنّ السؤال ناظر إلى الصغرى فقط."

مرحوم آخوند در کفایه فرموده است: قدر متیقن این روایات حدیث صحیح است، اما آن حدیث صحیح میفرماید مطلق خبر واحد حجت است. (آیت الله خوئی: ) فرمایش کفایه متین است و شاید مراد کفایه از این روایت، جواب مثبت امام(عليه السلام) به سوال سائل باشد که عرض کرد: آیا یونس بن عبدالرحمن ثقه است که معالم دین را از او بگیریم؟ نتیجه این که هر حدیث موثقی حجت است. ظاهر این روایت اینست که اصل پذیرفتن خبر ثقه مسلم است، حرف این است که این شخص ثقه است یا نه، که امام(عليه السلام) فرمودند ثقه است.

 

بررسی روایت: روایت را بررسی مینماییم ببینیم آیا مراد مرحوم آخوند همین روایت بوده است یا خیر؟ این روایت در کتاب وسائل در باب صفات قاضی آمده است:

 

1) "وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُتَيْبِيِّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي وَ كَانَ خَيْرَ قُمِّيٍّ رَأَيْتُهُ وَ كَانَ وَكِيلَ الرِّضَا ع وَ خَاصَّتَهُ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع فَقُلْتُ إِنِّي لَا أَلْقَاكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَعَمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي فَقَالَ خُذْ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ."[1]

به امام رضا(علیه السلام) عرض کردم من همیشه نمیتوانم خدامت شما برسم، معالم دینم را از چه کسی بیاموزم؟ امام رضا(علیه السلام) فرمود: از یونس بن عبدالرحمن بیاموز.

 

2) "وَ عَنْ جَبْرَئِيلَ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع إِنَّ شُقَّتِي بَعِيدَةٌ فَلَسْتُ أَصِلُ إِلَيْكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَآخُذُ مَعَالِمَ دِينِي عَنْ‌ يُونُسَ مَوْلَى آلِ يَقْطِينٍ قَالَ نَعَمْ."[2]

به امام رضا(علیه السلام) عرض کردم من راهم دور است و نمیتوانم همیشه خدمت شما برسم، معالم دینم را از یونس بن عبدالرحمن بگیرم؟ امام رضا(علیه السلام) فرمود: اشکالی ندارد.

 

3) "وَ عَنْهُ (کشی) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ جَمِيعاً عَنِ‌ الرِّضَا ع قَالَ: قُلْتُ لَا أَكَادُ أَصِلُ إِلَيْكَ أَسْأَلُكَ عَنْ كُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي أَ فَيُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي فَقَالَ نَعَمْ."[3]

عرض کردم: من همیشه نمیتوانم خدمت شما برسم، آیا یونس بن عبدالرحمن ثقه است که معالم دینم را از ایشان یاد بگیرم؟ امام رضا(علیه السلام) فرمود: بله.

 

حال روایت را توضیح میدهیم ببینیم آیا همین مراد مرحوم آخوند بوده است یا خیر؟ مرحوم آخوند فرمود روایت باید صحیح اعلایی باشد، بنابراین در گام اول این روایت را که مرحوم آیت الله خوئی به آن استناد نموده را از نظر سندی بررسی مینماییم؛

در سند این روایت نام محمد بن نُصیر آمده است. در رجال بحث است که ما آیا دو نفر محمد بن نصیر داریم یا یک نفر؟ اگر فقط یک نفر به این نام باشد، صد در صد ضعیف است، او کسی است که پایه گذار مکتب علویها در سوریه بوده است. اگر دو نفر به این نام باشند که هر دو در یک زمان (ابتدای غیبت صغری) داشته باشیم، یکی ضعیف است و دیگری ضعیف نیست. حداقلش این است که این نفر دوم کسی است که کشی به او اعتماد نموده، اما اعتماد کشی دلیل بر وثاقت نیست. بر فرض که اعتماد کشی دلیل بر وثاقت او باشد، این یک معدل میشود و ما بیان نمودیم دو معدل نیاز است.

مراد از محمد بن عیسی در سند روایت، محمد بن عیسی بن عُبید یقطینی است. که از خانواده علی بن یقطین است. این محمد بن عیسی یک توثیق و یک تضعیف دارد، نجاشی او را موثق دانسته و کشی او را ضعیف دانسته است. از ضعف او که صرف نظر کنیم، باز هم فقط یک معدل و توثیق کننده دارد.عبدالعزیز بن مهتدی هم یک توثیق دارد که از نجاشی است و کس دیگری او را توثیق نکرده است.

حسن بن علی بن یقطین دو توثیق دارد، هم نجاشی و هم شیخ طوسی (و هم علامه حلی) او را توثیق نمودهاند.

اگر این روایت را ضعیف ندانیم، قطعاً صحیح اعلایی نیست و فرمایش آیت الله خوئی که معتقد بود این روایت مراد آخوند است، درست نیست و این روایت اراده نشده است.

 

روایات احتمالی مد نظر آخوند: حال دو روایت دیگر را بیان مینماییم که شاید این روایات مراد آخوند باشد.

1) "وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيم‌ الْمَرَاغِيِّ قَالَ: وَرَدَ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَاءِ وَ ذَكَرَ تَوْقِيعاً شَرِيفاً يَقُولُ فِيهِ فَإِنَّهُ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي التَّشْكِيكِ فِيمَا يَرْوِيهِ‌ عَنَّا ثِقَاتُنَا قَدْ عَرَفُوا بِأَنَّا نُفَاوِضُهُمْ سِرَّنَا وَ نُحَمِّلُهُمْ‌ إِيَّاهُ إِلَيْهِمْ."

قاسم بن علا میگوید نامهی از امام زمان(ارواحنا فداه) صادر شد که ایشان فرمود: هیچ کس عذر ندارد که در آن چه افراد ثقهی ما نقل میکنند شک کند؛ آنها میدانند ما سر خود را به ایشان میگوییم و سرّ خود را به آن ثقات تحویل میدهیم.

این روایت میفرماید اگر کسی ثقه بود، باقی افراد حق ندارند در آن شک کنند و حرف ایشان حجت است.

بررسی سندی: علی بن محمد بن قتیبه، هیچ توثیقی ندارد. احمد بن ابراهیم مراغی نیز با این که نامش در کتب رجالی موجود است، اما هیچ توثیقی ندارد. قاسم بن علاء از نواب عام امام زمان(ارواحنا فداه) بوده است که توقیعاتی به ایشان میرسیده است.

اصل روایت نیز بدین شرح است: "علی بن محمد بن قتیبة، قال حدثنی أبوحامد أحمد بن ابراهیم المراغی، قال ،ورد علی القاسم بن العلا نسخة ماخرج من لعن ابن هلال ، و کان ابتداء ذلک ، أن کتب (ع) إلی قوامه بالعراق احذروا الصوفی المتصنع قال، و کان من شأن أحمد بن هلال أنه قد کان حج أربعا وخمسین حجة،عشرون منها علی قدمیه ، قال ، و کان رواه أصحابنا بالعراق لقوه وکتبوا منه ، وأنکروا ماورد فی مذمته ،فحملوا القاسم بن العلا علی أن یراجع فی أمره فخرج إلیه قد کان أمرنا نفذ إلیک فی المتصنع ابن هلال لارحمه الله ،بما قدعلمت لم یزل لاغفر الله له ذنبه و لاأقاله عثرته یداخل فی أمرنا بلا إذن منا و لارضی ،یستبد برأیه ،فیتحامی من دیوننا، لایمضی من أمرنا إلابما یهواه ویرید،أراده الله بذلک فی نار جهنم ،فصبرنا علیه حتی تبر الله بدعوتنا عمره ، وکنا قدعرفنا خبره قوما من موالینا فی أیامه ، لارحمه الله وأمرناهم بإلقاء ذلک إلی الخاص من موالینا، ونحن نبرأ إلی الله من ابن هلال لارحمه الله ، وممن لایبرأ منه . وأعلم الإسحاقی سلمه الله و أهل بیته مما أعلمناک من حال هذاالفاجر، وجمیع من کان سألک ویسألک عنه من أهل بلده والخارجین ، و من کان یستحق أن یطلع علی ذلک ،فإنه لاعذر لأحد من موالینا فی التشکیک فیما یؤدیه عنا ثقاتنا، قدعرفوا بأننا نفاوضهم سرنا، ونحمله إیاه إلیهم وعرفنا ما یکون من ذلک إن شاء الله تعالی ".

توقیعی به قاسم بن علاء رسید که امام زمان(ارواحنا فداه) احمد بن هلال را لعنت نموده است. ابتدای آن توقیع این بود که امام زمان به نایب خود در عراق نامه نوشته که از این درویش ریاکار پرهیز نمایید؛ احمد بن هلال 54 بار حج رفته بود که 20 بار از آن به صورت پیاده بود و شیعیان نیز خیلی به او ارادت داشتند، هر چه هم امام زمان(ارواحنا فداه) در مذمت او نامه مینوشت قبول نمیکردند، مردم به قاسم بن علاء که نایب بود گفتند شما به محضر امام زمان(ارواحنا فداه) برو و احوال احمد بن هلال را از او بپرس. پس نامهای از امام زمان(علیه السلام) صادر شد که ما دستورمان را در مورد ابن هلال گفتیم، خداوند او را رحمت نکند و او را نبخشد، این شخص در کارهای ما بدون اجازهی ما دخالت میکرد و طبق نظر خود عمل میکرد. آن چیزی که دین ما بود عمل نمیکرد، هر جا دلش میخواست کار میکرد، خداوند خواست او به جهنم برود، پس ما هم صبر کردیم تا خداوند با نفرین ما جان او را گرفت، ما هم حال او را به موالی خود میگفتیم، خداوند او را رحمت کند و میگفتیم به بقیه بگویید، خداوند او را رحمت نکند. حتی ما میگفتیم به بقیه بگویید، ما بی زاری میجستیم از او. هر کس هم از این شخص دوری نمیکرد ما از او دوری میکردیم. به احمد بن اسحاق و خانوادهاش سلام برسان و حال این فاجر را به آنها بگو، هر کس هم در مورد او سوال پرسید به او بگویید و هم چنین هر کس باید از حال او مطلع شود را نیز مطلع کنید. آن چه ثقات ما به مردم میگوید، کسی حق ندارد در آن شک کند. ما سر خود را به شیعیانمان میگوییم و آن را به عهدهی آنها میگذاریم.

 

اما این روایت نیز به کار ما نمیآید، زیرا اگر ضعیف نباشد، صحیح اعلایی هم نیست. به احتمال قوی مراد آخوند، این روایتی باشد که الان مطرح مینماییم؛

 

2) "وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحِمْيَرِيِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ وَ قُلْتُ مَنْ أُعَامِلُ (وَ عَمَّنْ) آخُذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ فَقَالَ الْعَمْرِيُّ ثِقَتِي فَمَا أَدَّى إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّي وَ مَا قَالَ لَكَ عَنِّي فَعَنِّي يَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ قَالَ وَ سَأَلْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ ع عَنْ مِثْلِ ذَلِكَ فَقَالَ الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالا لَكَ فَعَنِّي يَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ الْحَدِيثَ وَ فِيهِ أَنَّهُ سُئِلَ الْعَمْرِيُّ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَقَالَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ ذَلِكَ وَ لَا أَقُولُ: هَذَا مِنْ عِنْدِي فَلَيْسَ لِي أَنْ أُحَلِّلَ وَ لَا أُحَرِّمَ وَ لَكِنْ عَنْهُ ع."

به امام دهم(علیه السلام) عرض کردم من با چه کسی همکاری کنم و حرف چه کسی را بپذیرم و قول چه کسی را قبول کنم؟ امام(علیه السلام) فرمود: (عثمان بن سعیدِ) عُمْری مورد اعتماد ما است. هر چه از من بگوید، از من میگوید و هر چه را از من نقل نمود، از من نقل نموده. پس حرفش را گوش کن و او را اطاعت کن، او هم ثقه و هم مورد اعتماد است. سائل میگوید خدمت امام یازدهم(علیه السلام) رسیدم و همین سوال را پرسیدم، ایشان فرمود: عمری و پسرش هر دو ثقه هستند و هر چه را از من بگویند، از من گفتهاند و هر قولی را از من بگویند، من گفتهام. سپس سائل میگوید برای سوالی خدمت عمری رسیدم، او گفت: حرام است در این باره حرف بزنی، من هم از طرف خودم حرف نمیزنم، من نمیتوانم حلال و حرام خداوند را عوض کنم، بلکه از او (امام) نقل میکنم.

 

دو امام(علیهما السلام) میفرمایند عثمان بن سعید ثقه است و هر چه بگوید ما گفتهایم. یعنی ملاک در پذیرفتن خبر، ثقه بودن است. این تعبیر خیلی مهمی است، یعنی هر چه میگوید کلام امام است و احتمال خطا را ندهیم، این روایت میفرماید کل احادیثی که ثقه نقل نماید، حجت است.

 

بررسی سندی: این روایت را کلینی از محمد بن عبدالله حمیری نقل نموده است. محمد بن عبدالله حمیری را چندین نفر از علمای رجال مانند کشی، نجاشی، شیخ طوسی و .... وی را توثیق نمودهاند. ضمن این که روایت دو سند دارد، و با "واو" روایت به محمد بن یحیی نسبت داده شده است. مراد از محمد بن یحیی نیز ابوعطار اشعری قمی است که هم کلینی، هم نجاشی و هم شیخ طوسی او را توثیق نمودهاند. عبدالله بن جعفر حمیری پدر محمد بن عبدالله حمیری است، ایشان صاحب کتاب قرب الاسناد است و وثاقتش اظهر من المشس است که دهها کتاب رجالی، وی را توثیق نمودهاند. احمد بن اسحاق هم که وکیل امام حسن عسگری(علیه السلام) است، که امام زمان(ارواحنا فداه) وی را توثیق نموده است، مضاف بر این که کمتر کسی وجود دارد که این قدر مدح و تمجید در موردش باشد که در مورد او وجود دارد.

 

پس به نظر ما، این روایت مد نظر مرحوم آخوند در کفایه بوده است.

 

نتیجه بحث هم این شد که روایات متواتر این حدیث "العمری و ابنه ثقتان" را حجت میداند و در نتیجهی این روایت هر حدیث موثقی حجت است. پس میتوان با خبر واحد، حجیت خبر واحد را اثبات نمود.


[1] وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملي، ج‌27، ص148.
[2] وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملي، ج‌27، ص148.
[3] وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملي، ج‌27، ص147.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo