< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

96/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معنای حجیت

 

مقدمه

کلام در باب اصل اولی در تعبد به ظن بود. بیان نمودیم آخوند فرموده است شک در حجیت، مساوی قطع به عدم حجیت است. و این واضح است که قطع مساوی شک نیست، بنابراین باید کلام مرحوم آخوند را این گونه معنی کنیم که هرگاه در حجیت چیزی شک کردیم، یقین داریم آثار حجیت بر آن شی بار نمیشود. زیرا آثار حجیت بر چیزی بار میشود که قطع به حجیت آن داشته باشیم.

شیخ انصاری فرموده است لازمهی حجیت، جواز اسناد به خداوند است. یعنی هر چیزی حجت است، میتوان آن را به خداوند نسبت داد. و هر چیزی را شک داریم حجت است، یا حجت نیست، نمیتوانیم آن را به خداوند نسبت دهیم، زیرا مصداق قول به غیر علم است.

 

نقد نظریهی شیخ انصاری(ره)

حق این است که حجیت به معنای نسبت دادن به خداوند نیست، بلکه حجت یعنی دلیل، یا واسطهی در اثبات؛ و بین حجت بودن و نسبت دادن به خداوند، تلازمی وجود ندارد، یعنی حجیت نه به معنای نسبت دادن به خداوند است، و نه لازمهاش نسبت دادن به خداوند است. شاهد هم این که برخی چیزها را گفتهاند حجت است، ولی نمیتوان آن را به خداوند نسبت داد. به عنوان نمونه، در باب دلیل انسداد، اگر کسی قائل به انسداد و قائل به حکومت باشد، در این صورت باید بگوییم ظن حجت است، اما این ظن را نمیتوان به خداوند نسبت داد. زیرا بنا بر حکومت، ما باید بگوییم حالا که باب علم مسدود است و نمیشود احتیاط کرد، پس عقل میگوید فعلا به ظن عمل کن؛ و به این حکومت گفته میشود. (نه این که خدا گفته باشد به ظن عمل کن، چون در آن صورت، کشف خواهد بود.) پس ظن انسدادی بنا بر حکومت حجت است، اما نمیتوان آن را به خداوند نسبت داد. بنابراین حجیت تلازمی با نسبت دادن به خداوند وجود ندارد.

مورد دیگر شک در شبههی بدویه قبل از فحص است. معروف است در فقه که در شبهات بدویهی موضوعیه جای برائت است و فحص هم لازم نیست. مثلا شخصی در جایی قرار دارد که چند بطری در برابر او است، و ممکن است یکی از آنها مشروب باشد، اگر چراغ را روشن کند، متوجه میشود کدام مشروب است یا آب است، در این مورد هم فقها قائل به عدم فحص هستند. یا در زمانی که شخص میتواند با دیدن آسمان از پنجره پی ببرد فجر دمیده یا نه، اما شخص بدون فحص اقدام به خوردن سحری کند. فقها فحص را لازم نمیدانند، و عمل به استصحاب بقای شب را کافی میدانند. اما من معتقدم یک چراغ را روشن کردن یا نگاه از پنجره را عرف فحص نمیداند، بنابراین این مقدار مراقبت واجب است.

بله، در مثل خون دماغ شدن در نماز، دلیل خاص داریم که شخص چشمان خود را ببندد، که نگاه نکند. اما در باقی موارد ضمن این که معتقدیم فحص لازم نیست، اما به مقدار مراقبتهای اولیه، که معونهی خاصی ندارد، مراقبت واجب است.

اما در شبههی بدویهی حکمیه، ابتدا باید فحص کنیم، اگر به نتیجه نرسیدیم، مجرای برائت خواهد بود. پس شبههی حکمیه ابتدائاً خود شک حجت است. مثلا کسی شک کند تنباکو حلال است یا حرام است، در اینجا ابتدائاً نمیتواند برائت جاری کند، بلکه اول باید سراغ آیات و روایات برود و کشف کند تنباکو حلال است یا حرام است. شبههی بدویهی حکمیهی قبل الفحص، مجرای احتیاط است. یعنی خود همین شک و شبهه، حجت است و شک منجز تکلیف است. اما نسبت دادن آن به خداوند جایز نیست.

مورد دیگر این است که در اطراف علم اجمالی، در موارد شک در مکلفٌ به، (مثلا نمیدانم این ظرف نجس شد یا آن ظرف، یا نمیدانم به این آقا بدهکارم یا به آن خانم بدهکارم، یا نمیدانم بین دو مجتهد شخص الف اعلم است یا شخص ب و ....) شک حجت است و احتیاط واجب است و در عین حال نسبت دادن احتیاط به خداوند جایز نیست.

بنابراین شاهدها، ممکن است چیزی حجت باشد و نتوان آن را به خداوند نسبت داد. ولیکن تمام این موارد جواب دارد. هیچ کدام از نظر بحث اصولی درست نبود. (البته از نظر حکم درست بود.)

آن جایی که بیان شد در شبههی بدویه باید احتیاط کنیم یا خیر؟ گفتیم در شبههی موضوعیه نیازی به احتیاط نیست و مجرای برائت است اما در شبههی حکمیه بیان نمودیم ابتدائاً فحص لازم است و اگر فحص کردیم و دلیلی پیدا نکردیم، در آن صورت، مجرای برائت است. حقیقت این است که در این موارد هیچکدام به معنای حجت بودن شک نیست، زیرا شک اصلا نمیتواند حجت باشد، بلکه اینها از باب حجت بودن حکم عقل است. مثلا در باب انسداد، ظن انسدادی بنا بر حکومت، این ظن را حجت به حساب نمیآوریم، بلکه عقل حکم میکند حالا که هیچ راهی نداری به ظن عمل کن. نه از باب این که ظن حجت باشد، بلکه از باب رفع تحیر است. کما این که در شبههی بدویه در هر جایی که گفتیم فحص لازم است، از باب حجیت شک نیست، بلکه از باب وجوب احتیاط است. یعنی شارع به ما دستور داده است در چنین مواردی باید احتیاط کنید. (و این به معنای حجیت شک نیست.)

در برخی موارد احتیاط از باب حکم عقل است، چیزی هم که حکم عقل باشد، به معنای لابدیت در عمل است (ضرورت عمل)، و این به معنای حجت بودن نیست. عقل حکم نمیکند که شک و یا احتیاط حجت است، بلکه عقل حکم میکند که بنا به وجوب دفع ضرر محتمل، برای این که یقین کنید به جهنم نمیروید، احتیاط کنید.

در مثال علم اجمالی و شک در مکلفٌ به (مثلا نمیدانم این ظرف نجس شد یا آن ظرف، یا نمیدانم به این آقا بدهکارم یا به آن خانم بدهکارم، یا نمیدانم بین دو مجتهد شخص الف اعلم است یا شخص ب و ....)، در این موارد نیز شک حجت نیست. بلکه به سبب اجمالی باید احتیاط کرد (یعنی از دو ظرف اجتناب نمود، یا به هر دو نفر پول پرداخت نمود، یا از هر دو نفر تقلید نمود و ....) بعباره اخری در این گونه موارد آن که حجت است علم است، نه این کهشک حجت باشد. حجیت علم هم ذاتی است.

بنابراین این فرمایش درست نیست که کسی قائل بشود برخی موارد حجت است و نمیتوان آن را به خدا نسبت داد، بلکه آن چه که درست است این که حجت با جواز اسناد به خداوند تلازم دارد. یعنی هر چیزی که حجت است آن را میتوان به خداوند نسبت داد.

 

تقریر حضرت استاد عابدی(حفظه الله)

ولیکن بهتر است که اصولی، بحث را این گونه مطرح نماید که بحث ما دربارهی حجت است. در حالی که ادلهی حجیت خبر واحد، لفظ حجیت را به کار نبردهاند. مثلا در آیهی نباء، لفظ حجت استعمال نشده است، یا در آیهی نفر، لفظ حجت استعمال نشده است و .... لازمهی مودای ادله این است که مدلول آنها حجت است. مقصود این که ادلهی حجیت، لفظ حجت را ندارد، فلذا اصل این بحث لغو است که ما بحث کنیم حجیت، جواز اسناد به خدا هست یا خیر؟

بله، اگر ادلهی حجیت خبر واحد، روایاتی از قبیل ذیل باشد:

"وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ جَمِيعاً عَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ: ..... أَ فَيُونُسُ‌ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ، آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي؛ فَقَالَ: نَعَمْ."[1]

"وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحِمْيَرِيِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ(ع) قَالَ: ... الْعَمْرِيُ‌ وَ ابْنُهُ‌ ثِقَتَانِ‌ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالا لَكَ فَعَنِّي يَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ الْحَدِيثَ ..."[2] عُمری و پسرش ثقه هستند، هر چه این دو نفر از طرف من بگویند، از طرف من گفتهاند ...

اگر ادلهی حجیت خبر واحد این روایات باشد، میتوان آنها را به امام معصوم(علیه السلام) نسبت داد. یعنی هر چه که حجت باشد، آن را میتوان به خدا نسبت داد. اما اگر ادلهی حجیت خبر واحد، آیهی نباء و نفر و .... باشد، حجیت به معنای نسبت دادن به خداوند نیست.

 


[1] . وسائل الشيعة ؛ ج‌27 ؛ ص147.
[2] . وسائل الشيعة ؛ ج‌27 ؛ ص138.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo