< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

96/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیهات بحث تجری

 

مقدمه

بحث در تجری به پایان رسید، اما در تأسی به روش آیت الله خوئی، چند مورد تنبیه در تتمهی بحث تجری بیان میکنیم.

 

تنبیهات بحث تجریتنبیه اولاولین تبیهی که آیت الله خوئی فرموده است، این است که بحث تجری مربوط به بحث طریقی است و داخل در قطع موضوعی نیست. در قطع طریقی کشف خلاف معنا دارد، یعنی ممکن است یک قطع موافق واقع باشد، و یا یک قطع خلاف واقع باشد. مانند آن چه که انسان قطع دارد شراب است، کشف شود که چایی بوده است و بالعکس.اما در قطع موضوعی، هرگز کشف خلاف معنی ندارد. به عنوان نمونه اگر شارع فرموده باشد، هرگز یقین به چیزی داشتی، صد تومان صدقه بده، حال اگر من یقین دارم این شراب است، باید 100 تومان صدقه بدهم، اگر هم یقین کنم چایی است باز بایستی 100 تومان صدقه بدهم. خواه این یقین مطابق واقع باشد و یا نباشد. در این جا، کشف خلاف معنی ندارد، زیرا شارع فرموده بود هرگاه یقین داری، و نفرموده بود هرگاه یقین داری شراب، شراب است 100 تومان صدقه بده. بلکه فرموده بود هرگاه یقین داری صدقه بده، حالا این مایع شراب باشد یا چایی، به مجرد این که من قطع نمودم، باید صدقه را بپردازم.

حال این با مطلب، حکم چند مسئله روشن میشود:

اگر کسی یقین دارد که سفر حج خطر جانی دارد، اگر چنین یقینی داشت، نه تنها حج برایش واجب نخواهد بود، بلکه حرام هم خواهد بود. حال اگر کسی چنین قطعی داشت، به سفر حج هم رفت، اتفاقی هم برای او حادث نشد. آیا حج او درست است یا باطل است؟ حج او باطل است، زیرا قطع او قطع موضوعی بوده و قطع طریقی نیست.

اگر شخص یقین دارد اگر روزه بگیرد، این روزه برای او مضر خواهد بود و ضرر به او میرساند. البته اشتباه میکند و ضرر هم ندارد، اما او قطع میکند که ضرر دارد. چنین شخصی اگر روزه بگیرد باطل است، حتی اگر بعد معلوم شود که روزه داری برای او ضرر نداشته است.

اگر شخصی یقین دارد که اگر وضو بگیرد سرما خواهد خورد، با این حال وضو بگیرد و سرما هم نخورد، باز هم وضویش باطل است.اگر کسی یقین کند اگر فلان سفر را برود سفر معصیت خواهد بود. با وجود این قطع، سفر را برود، و هیچ معصیتی هم اتفاق نیفتد و بفهمد قطعش اشتباه بوده است، باز سفرش حرام است و باید نماز را در این سفر کامل بخواند.

دلیل تمام این موارد این است که تجری و انقیاد برای قطع طریقی است، این موارد قطع موضوعی است. وقتی شارع میفرماید هر وقت یقین دارید روزه ضرر دارد روزه باطل است، شارع نفرموده است هر وقت روزه ضرر دارد، روزه باطل است. فلذا اگر کسی یقین داشته باشد و یقین هم اشتباه باشد، در این فرض، روزه باطل است، هر چند روزه ضرر هم نداشته باشد. فلذا در قطع موضوعی اصلا کشف خلاف امکان ندارد. زیرا شارع فرموده است هر وقت یقین کردی، نفرموده است هر وقت به واقع یقین کردی.

 

تنبیه دوم

تنبیه دومی که آیت الله خوئی فرموده است این که: "تعدادی آیات و روایات هستند که برخی اصولیون به آنها در حرمت تجری استناد نموده اند، و من (آیت الله خوئی) مورد به مورد آنها را بررسی نمودم، آنهایی که دلالت خوبی دارند، ضعف سندی دارند، و آنهایی هم که سند خوبی دارند، دلالت آنها ضعیف است. بنابراین حرمت تجری با آیات و روایات قابل استفاده نیست." سپس چند مثال ذکر فرمودهاند:

"قَالَ(ع)‌: الرَّاضِي‌ بِفِعْلِ‌ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ مَعَهُمْ فِيهِ."[1] این روایت میفرماید گناه مربوط به نیت انسان است.

پیامبراکرم(ص) طبق روایتی فرموده است، اگر دو مسلمان به روی هم شمشیر بکشند، قاتل و مقتول هر دو جهنم میروند؛ قاتل به سبب این که آدم کشته است به جهنم میرود، مقتول هم به سبب این که نیت کشتن داشت به جهنم میرود.

و امثال این دو روایت ....

اما ما برای اثبات مدعای خودمان به آیهی 284 سورهی بقره در جلسه قبل استناد نمودیم، از حیث سند که مقطوع الصدور است، از جهت دلالی هم آیه فرمود: آن چه ما فی انفس، یعنی نیت آشکار بشود و آشکار نشود، و سپس میفرماید برخی را میبخشد، فلذا حتما باید گناه باشد تا خداوند ببخشاید، زیرا اگر گناه نبود نیازی به بخشش خداوند نبود.

حال اگر میدانیم عملی گناه است و ایمان هم داریم خدا میبخشد، آیا باز میتوانیم آن را مرتکب شویم؟ پاسخ این است باز هم انجام چنین عملی حرام است. و این آیه دلالت میکند بر این که نیت گناه، گناه است.

در نتیجه این که آیت الله خوئی میفرماید روایات متعارض است، در پاسخ میگوییم روایات متعارض است؛ دستهای از روایات میفرماید: نیت گناه، گناه نیست، دستهای دیگر از روایات میفرماید نیت گناه، گناه است. وجه جمع این دو دسته روایات این است که اگر گناهی بین انسان و خدا است، این تا نیت صرف است، گناه نیست. (مانند این که شخصی بگوید فردا نماز نمیخوانم، تا زمانی که این نیت را فعلی نکرده است، گناهی مرتکب نشده است. اما اگر شخصی با خود نیت کند که فردا آبروی فلان شخص را خواهم برد، این گناه بین انسان و انسان دیگر است. چه فردا آبروی او را ببرد و چه آبروی او را نبرد، مرتکب گناه شده است.) آن روایاتی که میفرماید نیت گناه، گناه نیست، منظور نیت گناهان بین شخص و خدا است، نه نیت گناه بین انسان و دیگران. و روایاتی که میفرماید نیت گناه، گناه است، منظور گناه بین انسان و دیگران است. فلذا روایات متعارض نیستند.

 

تنبیه سوم

تنبیه سومی این است که صاحب فصول فرموده است: "حسن و قبح تجری تابع وجوه و اعتبارات است." و عین این کلام را شیخ انصاری در بحث کذب فرموده است. آیا دروغ فی نفسه قبیح است؟ یا علت قبح دروغ این است که ضرر ایجاد میکند؟ شیخ نیز مانند صاحب فصول میفرماید تابع وجوه و اعتبارات است، این یعنی دروغ حرام است چون فساد ایجاد میکند، فلذا اگر یک جایی دروغ مصلحت داشت، این دروغ دیگر قبیح نیست.

معنای کلام این دو بزرگوار این است که حسن و قبح تجری ذاتی نیست، همان طور که قبح دروغ و حسن صدق هم ذاتی نیست. یعنی اگر جایی بر صدق، ضرر بار شد، صداقت هم حرام میشود. فلذا ما هم در تجری و انقیاد باید ببینیم چه چیزی بر این مسئله بار میشود و نمیتوان گفت تجری قبیح است. به عنوان مثال اگر شخصی مقداری تربت را دید، و تصور کرد این مواد مخدر است. و آن را خورد. شیخ انصاری و صاحب فصول میفرمایند این تجری نه تنها قبیح نیست، بلکه خیلی هم کار خوبی کرد چون تجری ذاتاً قبیح نیست و حسن و قبح تجری تابع وجوه و اعتبارات است. وجه این تجری نیز تربت امام حسین(ع) بود که خیلی هم خوب و پر برکت است که خورده شود.

پاسخ به این فرمایش شیخ و صاحب فصول این است که اگر قبح تجری، از منظر عقلی باشد، تابع وجوه و اعتبارات نمیتواند باشد. بعباره اخری هر چه حسن و قبح عقلی داشته باشد، آن مطلق و ذاتی است و نسبی نمیتواند باشد. یعنی کسی که تربت را به جای تریاک خورد معصیت کرده است و اثر شرعی تربت بر آن بار نمیشود. فلذا اگر کسی کلام شیخ را بپذیرد باید بگوید مسئلهی صدق و کذب و اطاعت و معصیت نسبی است. در حالی که هر چیزی حسن و قبحش عقلی باشد، استثنا بردار و قابل تخصیص نیست. بنابراین کسی که قائل است دروغ ذاتاً قبیح است، باید بگوید همه جا قبیح است و استثنا نیز ندارد. اگر هم کسی میخواهد بگوید قبح دروغ در یک مواردی استثنا شده است، چنین شخص باید حکم کند که دروغ قبیح نیست.

 

تنبیه چهارم

مرحوم آخوند در کفایه، بحث را روی عزم و اراده برده و فرموده است اعمالی که از انسان صادر میشود به سبب عزم و اراده است. و عزم و اراده در کافر باعث صدور معاصی از او میشود، اراده و نیت مومن هم باعث می شود کار نیک از او سر بزند. نیت ها نیز مربوط به ذات افراد است. انسان خوب، کار خوب از او سر می زند چون باطن خوب دارد و بالعکس. و باطن افراد نیز ذاتی افراد است و قابل تغییر نیست.

مرحوم آخوند اینجا در مقام بیان این مطلب است که: هر عمل اختیاری باید به یک جبر برسد، بعباره اخری خداوند ما را مجبور کرده است که مختار باشیم، نه این که خداوند ما را مختار آفریده و مختار کرده که مختار باشیم. ما مختاریم اما در نفسِ اختیار، اختیار نداریم و در اختیار مجبوریم. اختیاری که به جبر برسد، بهتر از اختیاری است که به اختیار برسد. یعنی خداوند ما را مجبور کرده که آزاد باشیم و نمیتوانیم سلب آزادی کنیم و کاملاً حق با آخوند است.

 


[1] . وسائل الشيعة؛ ج‌16 ؛ص141.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo