< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

96/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت قطع

 

مقدمه

در ضمن بحث قطع چند مبحث مطرح میشود، بحث اول این است که شیخ فرموده است که شک و شبههای نیست که هر کس باید به قطع خود عمل کند (وجوب متابعت از قطع)، مرحوم آخوند نیز در کفایه فرموده است صریح وجدان شاهد است به این که، قطع حجت است یعنی منجز و معذر است.

این که شیخ فرموده است شک و شبههای نیست که انسان بایستی به قطع خود عمل کند، مراد این فرمایش بر ما معلوم نیست. زیرا قطع گاهی یک حالت نفسانی است (مراد در مقابل شک و ظن است)، گاهی نیز قطع به مقطوعٌ به (متیقن و شی خارجی) است. مثلا گاهی شخص یقین دارد که فرش نجس است، اینجا دو چیز است:

یکی این که شخص یقین دارد که این یقین یک صفت نفسانی است.یکی هم این که این فرش نجس است و شکی در آن نیست.این که مرحوم شیخ فرموده است انسان باید به یقین خود عمل کند، یقین به معنای صفت نفسانی که عمل ندارد، اگر هم مقصود از یقین یعنی متیقن و شی خارجی باشد، که در این صورت هم متیقن خارجی به نظر قاطع، خود واقع است. فلذا این عمل به یقین و قطع نیست، عمل به واقع است. پس این درست نیست.

 

معانی حجت

این که مرحوم آخوند فرمودند وجدان حاکم به این است که قطع حجت است و حجت را نیز به این معنا میکند که حجت یعنی منجز (اگر مطابق واقع بود، واقع را منجز مینماید) و معذر (اگر خلاف واقع بود، عذر آور است).

برخی نیز مانند ایت الله نائینی و آیت الله خوئی حجیت را این گونه معنا نمودهاند: حجیت یعنی تتمیم کشف. گاهی چیزی 80 درصد واقع را نشان می دهد، شارع سی درصد روی آن میگذارد و آن را یقین قرار میدهد، این را تتمیم کشف میگویند.

برخی نیز حجت را به جعل مؤدا معنا نمودهاند؛ جعل مؤدا یعنی آن چه مضمون و مؤدای حدیث است، خداوند می فرماید من آن را جعل نمودم. (مثلا وقتی گفته میشود کلام مرجع تقلید حجیت دارد، طبق این تعریف یعنی او هر چه گفت، خداوند میفرماید من هم همین مد نظرم بود.)

گاهی نیز حجیت به معنای جعل مماثل است، یعنی هر چه این حدیث و یا اصل عملی میفرماید، شارع مقدس مثل آن را جعل مینماید.

 

نظر آیت الله خویی در مورد قطع

آیت الله خویی میفرماید: "ما چند بحث در مورد قطع داریم:

بحث اول طریقیت قطع است که آیا قطع طریق الی الواقع است، و آیا این طریقیت ذاتی است و یا جعلی است؟ که طریق بودن قطع به واقع یک امر ذاتی است. زیرا خداوند قطع را به جعل ذاتی و بسیط آفریده است و یقین به خودی خود طریق الی الواقع است. فلذا طریقیت قطع الی الواقع یک امر ذاتی است و قابل جعل نیست. و اگر یک چیزی ذاتی باشد و قابل جعل نباشد، قابل نفی هم نیست. فلذا خدا نمی تواند ما را از عمل به قطع نفی نماید.

بحث دیگر این که حجیت قطع به معنای معذریت و منجزیت است، آیا حجیت از لوازم ذاتی قطع است و یا این که حجیت آن با بنای عقلا است و یا این که حجیت آن با دلیل عقلی ثابت شده است؟ که مورد اول درست است و حجیت عقل با بنای عقلا و یا با دلیل عقل اثبات نمیشود. و علت آن هم این است که وقتی خداوند تنها یک آدم آفریده بود و عقلا وجود نداشتند، باز هم قطع حجت بود. و هم چنین اگر بخواهیم با دلیل عقل اثبات کنیم عقل حجت است، به دام تسلسل وارد میشویم، زیرا خود دلیل عقل به چه دلیلی حجت است و و خود آن دلیل به چه دلیلی حجت است و الخ. اصلا بین شئ و ذاتی شئ انفکاکی نیست که کسی بخواهد ذاتی شئ را اثبات نماید. (به عنوان نمونه روغن و چرب بودن دو چیز نیستند که تازه بعد از ایجاد روغن بخواهیم چرب بودن را برای آن اثبات نماییم بلکه چربی همان روغن است و روغن همان چربی است. )"[1]

 

نقد حضرت استاد عابدی(حفظه الله)

به فرمایشات شیخ و آخوند و آیت الله خویی اشکالات جدی وارد است؛ ذیلاً برخی موارد این اشکالات را بررسی مینماییم؛

اولین اشکال این است که هر سه بزرگوار فرمـودند حجیت قطـع ذاتی است و قطـع واقـع را نشان میدهد. اشکالی که به این فرمایش وارد است که ذاتی هرگز تخلف نمیکند، یعنی هر چیزی هر وقت هست، ذاتی آن نیز هست. امکان ندارد چیزی موجود باشد و ذاتی آن نباشد، در حالی که ما فراوان قطع و یقین خلاف واقع داریم. فلذا باید قائل شویم این بزرگواران بین علم و قطع خلط نمودهاند. علم یا یقین، مراد یقینی است که مطابق واقع است، اما قطع به معنای یقین است اعم از این که مطابق واقع باشد و یا نباشد. فلذا نفس این که قطع هایی داریم که خلاف واقع است، نمایانگر این است که انکشاف از واقع، ذاتی قطع نیست. پس باید بگوییم ذاتی یقین و علم مطابق با واقع، انکشاف از واقع است؛ اما قطع اعم از علم و جهل مرکب است. (زیرا جهل مرکب قطع است، اما واقع را نشان نمیدهد.)

دومین اشکال نیز این که آیت الله خویی فرمودند حجیت قطع به بنای عقلا نیست به این تعلیل که در زمان حضرت آدم، عقلا نبودند ولیکن قطع بوده است. پاسخ به آیت الله خوئی این میشود که بنای عقلا به این معنا نیست که عقلا بنا بر عملی بگذارند، بنای عقلا به معنای یک عمل و بنای خارجی نیست. بنای عقلا چیزی شبیه ارتکاز است. در ارتکاز نیاز نیست کسی در خارج باشد، فقط بحث این است که اگر ادم عاقلی باشد در این قضیه چه خواهد کرد؟ فلذا لازم نیست در زمان آدم، افرادی وجود داشته باشند. فلذا انکشاف واقع با مطالبی که ایت الله خویی فرموده است قابل اثبات نیست.

 

پس بهتر است این گونه بگوییم "قطع" نسبت به انکشاف واقع و حجیت و طریقیت، یک قضیهی تحلیلی است، به این معنی که اگر کسی خود قطع را تحلیل کند، از خود قطع، انکشاف واقع و حجیت استفاده میشود. اگر حجیت را این گونه معنا نمودیم واقع اگر به انسان برسد انسان عذری در ترک آن ندارد (به این منجزیت گفته می شود، مثلا اگر میدانیم این فرش نجس است، باید از آن اجتناب کنیم.) بنابر این تعریف، شخص قاطع با عنایت به این که قطع را نمیبیند و قطع عینکی برای دیدن واقع برای او است، خودش مکرر میگوید من که می دانم این نجس است و باید از آن اجتناب کنم، و این یعنی واقع برای او منکشف است. قطع قاطع حتی اگر اشتباه باشد برای او به معنای انکشاف است. بنابراین باید قائل شویم انکشاف واقع و یا حجیت واقع از لوازم ذاتی قطع است، چه لوازم باب ایساغوجی، چه لوازم باب برهان.

 


[1] . مصباح الاصول، ص15.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo