< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

96/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علائم حقیقت و مجاز

 

مقدمه

یکی دیگر از علائم حقیقت و مجاز اطراد و عدم اطراد است. اطراد از نظر لغوی به معنای شیـوع است. اگر استـعمال یک کلمهای در یک معنا مطرد و شایع بود، گفته شده است این اطراد نشانهی حقیقت است و عدم آن نشانهی مجاز است. در کفایه و در برخی کتب اصولی به تبع از کفایه، بحث شده است که معنای اطراد مشخص نیست، و اصلا این که اطراد نشانهی حقیقت است به چه معناست؟ برخی کتب پیش از کفایه نیز گفتهاند که عدم اطراد نشانه ی مجاز است ولیکن اطراد علامت حقیقت نیست. در پایان هم در کفایه و خیلی از اصولیون مانند آیت الله خوئی نتیجه گرفتهاند که اطراد جزء علائم تشخیص حقیقت و مجاز نیست. شاید دلیل این نتیجه این باشد که در ذهن این بزرگواران این گونه بوده باشد که وقتی یک لفظ، زیاد و شایع در یک معنا به کار می رود، ممکن است کثرت استعمال به سبب وجود یک انس و علاقهای بین این کلمه و معنا باشد، و هیچ وضعی بین آنها وجود ندارد. به عنوان مثال ممکن است یک کلمه مجاز مشهوری باشد، در چنین کلمهای لفظ مطرد در معنا هست، اما آن معنا حقیقت نیست. فلذا ما به اطرادی نیاز داریم که مبیّن علاقهی وضع باشد و نه این که مبیّن علاقهی لفظ و معنا باشد.

اما ما میتوانیم قائل شویم که معنای اطراد و عدم اطراد این گونه است؛

کلمهی اسد در حیوان مفترس وضع شده است. اسد در حیوان مفترس اطراد دارد، یعنی در هر جایی صحیح است که کلمهی اسد را به معنای حیوان مفترس به کار ببریم مانند: رایت اسداً، ضربتٌ اسداً، جلستٌ علی اسد، اشتریتٌ اسداً و ... ولیکن کلمهی اسد به معنای رجل شجاع فقط یک جا درست است و در باقی موارد درست نیست. هر جا شخص قصد مبالغهی در کلام داشته باشد اگر بگوید: رایتٌ اسداً یرمی، این درست است، اما اگر بگوید امروز شیری را در نانوائی دیدم، یا بگوید امروز شیری را در درس دیدم، یا شیری را دیدم خادم حرم بود و .... (مقصود هم از اسد، رجل شجاع باشد.) هیچ کدام از این مثالها درست نیست و غلط است. کلمهی اسد در همه جا به معنی رجل شجاع نیست، اما همین کلمه در همه جا به معنی حیوان مفترس درست است.

فلذا معنای اطراد این گونه میشود اگر استعمال یک لفظ همه جا در معنایی صحیح بود این اطراد است، اما اگر استعمال لفظ در یک معنایی صحیح است، اما همه جا درست نیست، این عدم اطراد است.

 

یک اشکال و پاسخ آن

ان قلت: کلمهی رحمان (و یا کلمهی صمد، و یا کلمهی باسط و ...) دربارهی خداوند به کار میرود، و در مورد غیر خداوند به کار نمیرود. (در مورد غیر خداوند باید عبدالرحمان، یا عبدالصمد و یا عبدالباسط و ... استعمال شود.) آیا کلمهی رحمان برای خداوند حقیقت است یا مجاز؟ یا بعباره اخری خداوند فاضل است (خداوند جامع فضیلتها است) آیا میتوان در مورد خدا فاضل یا فاضل محترم استعمال نمود؟ (چون این عبارت در مورد خلق خدا استعمال میشود) فلذا ایا میتوان گفت فاضل در مورد خدا مجاز است؟

قلت: شرط اطراد این است که مانع شرعی، عرفی و یا لغوی وجود نداشته یاشد. در کلماتی مانند رحمان، شارع ایجاد مانع کرده است. اگر کاری به شرع نداشته باشیم، میتوانیم بگوییم خدا رحمان است، اسم فلان شخص هم رحمان است و این هیچ اشکالی ندارد. اما شرع فرموده است اسامی مخصوص خداوند را در مورد غیر خدا به کار نبرید. فلذا این عدم اطراد نیست، بلکه وجود مانع شرعی است و بحث ما در مورد اطراد و عدم اطراد است.

اما در مورد کلمهی فاضل و امثال آن که در مورد خداوند به کار نمیرود، علت این است که فاضل به معنای کسی نیست که فضیلت دارد، بلکه به معنای کسی است که فضیلت نداشت و کسب فضیلت کرده است. بعباره اخری فاضل در جایی استعمال میشود که عدم وملکه باشد. و عدم و ملکه در مورد خداوند معنا ندارد. بنابر این عدم استعمال این کلمه برای خداوند به علت بار معنایی منفی آن است. و اگر این مشکل نبود، این کلمات در مورد خداوند به کار میرفت و مطرد نیز بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo