< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

96/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استعمال لفظ در معنای مجاز

 

مقدمهکلام در این باب بود اگر لفظی را استعمال کنند و مراد از آن لفظ نوع یا صنف یا مثل آن لفظ باشد، یا لفظی را بگویند و خود آن لفظ را اراده کنند، با توجه به این که این استعمال، مثال شرعی در قرآن و روایات دارد، آیا این استعمال صحیح است و یا این که این استعمال باطل است؟

مرحوم آخوند آورده است: گاهی یک لفظ استعمال می شود ولیکن نه حقیقت است و نه مجاز است، ضرورتی نیز وجود ندارد که حتما یا حقیقت و یا مجاز باشد، بلکه میتواند یک نوع سومی باشد. به عنوان نمونه وقتی گفته می شود زیدٌ لفظٌ و مراد نیز خود لفظ زید است؛ صاحب فصول به این مطلب اشکال نموده و فرموده است که: از دو حال خارج نیست، یا این که این زید استعمال شده است و مراد و مدلول این کلمه خود این لفظ است، یا این که معنی ندارد. اگر لفظ زیدٌ گفته شد و مراد نیز خود کلمه زید است، یعنی این لفظ بر معنای لفظ متشکل از ز ی د دلالت می کند و مراد شخص آقای زید نیست، در چنین صورتی اتحاد دال و مدلول محقق میشود و اتحاد دال و مدلول نیز محال است، اگر نیز گفته شود که زید معنی ندارد، نتیجهاش این میشود که این قضیه موضوع ندارد. (در حالی که میدانیم هر قضیهای بایستی سه جز داشته باشد: موضوع و محمول و نسبت. موضوع یعنی آن که مدلول علیه کلام است. و قضیهی بدون موضوع غلط است.)

مرحوم آخوند در مقام پاسخ به این دو اشکال بوده و در جواب مشکل اول فرموده است: اگر زید معنا داشته باشد، اتحاد دال و مدلول است و اتحاد دال و مدلول محال نیست، زیرا اعتباراً تفاوت دارند، مرحوم اصفهانی و آیت الله تبریزی نیز فرموده اند در دعای صباح و دعای ابوحمزه ثمالی به این فراز استناد نموده اند که: "یا من دلّ علی ذاته بذاته و تنزه عن مجانست مخلوقاته"، در دلّ علی ذاته بذاته، دال و مدلول یکی است. پس می توان گفت اتحاد دال و مدلول با تعدد اعتباری حل میشود، یعنی اعتباراً این لفظ به اعتبار آن که گوینده آن را استعمال نموده است، دال محسوب میشود و به اعتبار این که همین کلمه مراد گوینده است مدلول محسوب می شود.

همچنین آخوند در پاسخ اشکال دوم آورده است: قضیه همیشه سه جزئی است، اما گاهی ممکن است انسان یک جزء قضیه را خارجاً بیاورد و دو جزء دیگر را لفظاً و اعتباراً بیاورد. به عنوان مثال: شخصی کتابی را در دست میگید و با اشارهی به کتاب، به وسیلهی لفظ به طرف مقابل فقط میگوید: بگیر. در این مثال بگیر ( که فعل و فاعل است) با لفظ ادا شد، و مفعول بگیر با عمل خارجی شخص محقق شد. یعنی ممکن است گاهی یک جز قضیه، امر خارجی باشد و لفظی و اعتباری نباشد. از این گونه مثالها نیز زیاد است که یک جز از قضیه به صورت عملی و خارجی باشد، و باقی اجزاء نیز اعتباری و لفظی باشد و نسبت نیز بین عمل و قول وجود دارد. در ما نحن فیه نیز این گونه است، وقتی گفته می شود زیدٌ لفظٌ، این زید (ز، ی، د) یک امر وجودی خارجی است (و یک لفظ و یک کلمه نیست)، لفظٌ نیز یک کلمه است، پس ما سه جزء را به تحقیق داریم، فقط یک جز خارجی است و یک جز نیز اعتباری است. سپس مرحوم آخوند می فرماید بلکه وقتی لفظی استعمال می شود و ارادهی نوع و یا صنف و یا مثل میشود در آن جا نیز همین گونه است، یعنی رابطه ی بین نوع و خود کلمه و صنف یا خود کلمه رابطه بین کلی و فرد است، یعنی وقتی ما لفظی را استعمال میکنیم و مراد ما نوع آن کلمه است. به عنوان نمونه وقتی میگوییم "ضَرَبَ فعلُ ماضٍ" مرحوم آخوند در این مثال میفرماید: ضَرَبَ اسم و مبتدا است، و فعلُ ماضٍ خبر آن است.[1] در اینجا "ضَرَبَ" اسم ضَرَبَ های دیگری است که آن ها فعل ماضی هستند. اما خود این "ضَرَبَ" که در جمله ذکر شده است، اسم و مبتدا است و در اینجا "نوع" به کار رفته است. آن ضَرَبَ های دیگر (که فعل ماضی بودند) با این ضَرَبَ (که مبتدا و اسم است) رابطهی کلی طبیعی و فرد دارند. در کلی طبیعی و فرد، لفظ در مفهوم استعمال نشده است، بلکه خود لفظ اراده شده است. پس همهجا این گونه است که لفظ را استعمال میکنیم، و خود لفظ را اراده میکنیم، و خود لفظ نیز موجود خارجی میشود (و مفهوم نیست)، فلذا قضیه دارای سه جزء میشود.

 


[1] . حضرت استاد عابدی(حفظه الله): اگر کسی بگوید "ضَرَبَ" مبتدا است و "فعلُ ماضٍ" خبر آن است، امری غلط است. اما چون کفایه این گونه استعمال نموده است، ما تنها در مقام نقل هستیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo