< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

96/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وضع الفاظ

 

مقدمهبحث درباره ی وضع بود و گفتیم خود یک علم مستقل است، گرچه با حدود ده علم دیگر ارتباط دارد، در بحث وضع سه نظر مختلف وجود دارد، که آیا دلالت الفاظ بر معانی بالذات است مانند دلالت دود بر آتش، یا بالطبع است مانند دلالت اوه اوه بر درد سینه، و یا بالوضع مانند قراردادهایی که بین جوامع وجود دارد.

در جلسه قبل مطرح شد که بسیاری از بزرگان ادبیات مانند خلیل، سیبویه، فارابی، علامه طباطبایی و ... معتقدند که دلالت الفاظ بر معانی بالذات است و برای اثبات نظر خود، اصوات و الفاظ تعجب را شاهد گرفته اند. این دو جمله را در نظر بگیرید: زید آمد (که جمله ی خبری است.)؛ زید آمد (جمله ی استفهامی است.) تفاوت این دو جمله از کجا است؟ از نوع بیان گوینده، یا از نوع ادای کلمه. و فرق این دو، قطعا وضعی نیست و ذاتی است. آن ها که می گویند دلالت الفاظ بالذات است، این گونه جملات را مثال می آورند. ولیکن در جواب آن ها گفته شده است این نوع کلمات محدود است و همه ی الفاظ که اینگونه نیستند. فلذا غالبا در کتابها دلالت الفاظ را بالوضع می دانند. آن هایی که دلالت را بالوضع می دانند سه نظر متفاوت دارند:

مذهب توقیت (اشاعره)[1] : دلالت الفاظ بر معانی بر وضع خداوند است و خداوند جعل نموده است، اولین بنده ای را هم که خلق نمود پیامبر بود، و خداوند به او آموخت این کلمات بر چه معنایی دلالت می کنند.

مذهب اصطلاح (معتزله) : این گروه معتقدند که مردم اصطلاحشان شده که بگویند این لفظ را برای این معنا وضع کردیم.

مذهب توضیع: این گروه معتقدند برخی الفاظ را خداوند وضع نموده است، برخی دیگر از الفاظ را هم مردم وضع نموده اند.

قائلین به مذهب توضیع بحث می کنند که وضع چیست و اقسام وضع کدامند. که از اینجا کفایه مطلب را شروع نموده است. کفایه در تعریف وضع آورده است:"وضع، یک نحوه اختصاص لفظ به معنا است."ما معتقدیم اولاً باید بحث کرد که وضع، لغتاً و اصطلاحاً به چه معناست، بعد هم باید دید که آیا این تعریفی برای وضع الفاظ است؟ یا منظور مطلق وضع است.

 

تعریف لغوی و اصطلاحی وضعدر تعریف لغوی وضع در کتب لغت آمده است:"جعل الشیء فی حیزه او مکانه" یعنی قراردادن شیئی در جای خود. اما در تعریف اصطلاحی لفظ، اول بایستی مشخص کنیم وضع الفاظ مد نظر است و یا مطلق لفظ؟ اگر مطلق وضع مد نظر است یک معنا دارد، و اگر وضع اللفظ مد نظر است، معنایی متفاوت دارد. در مورد وضع لفظ، سه مذهب متفاوت وجود دارد.

مرحوم آخوند خراسانی: وضع، اختصاص لفظ به معنا است.

برخی گفتهاند: وضع یک نوع تعهد و التزام به کاربردن لفظ در معناست.[2]

برخی هم گفتهاند: اگر کسی یک معنای اسم مصدری در نظر بگیرد و بگوید علقه و ارتباط بین لفظ و معنا.

به نظر ما (استاد عابدی) برای وضع یک تعریف دیگری درست است که در هیچ کدام از این کتب نیست و آن هم این که: وضع یعنی تعیین. (نه اختصاص و نه التزام و نه علقه) و دلیل هم این که اگر کتاب های لغت و کتاب های کلامی را ببینید، به عنوان نمونه، قاضی عضدالدین ایجی صاحب کتاب شرح المواقف في علم الکلام، تصریح می کند که وضع یعنی تعیین لفظ. الان هم واقعیت خارجی همین است، مثلا اگر شهردار بخواهد نامی را برای خیابانی انتخاب کند، می گوید کدام لفظ را انتخاب کنیم که با این جا مناسب باشد، یعنی تعیین می کنند کدام لفظ برای اینجا دلالت می کند.

 

اشکال به تعریف مرحوم آخوند(رحمه الله علیه)

اشکالی که به فرمایش مرحوم آخوند(رحمه الله علیه) در باب اختصاص وارد است این که در مورد کلمات و الفاظ مشترک نظر شما چیست؟ در این گونه موارد که اختصاصی در کار نیست. به عنوان نمونه الان در تمامی شهرها خیابانی به اسم خلیج فارس و یا خیابانی به اسم امام خمینی(ره) وجود دارد. اسم امام خمینی(ره) که مختص به خیابان در فلان شهر نیست، بلکه در آن شهر دیگر هم خیابانی به این نام وجود دارد. این اختصاص نیست، اما نظر ما درست تر به نظر می رسد که شهردار، نام را تعیین میکند.

 

اشکال دیگری که به فرمایش مرحوم آخوند وارد است این است که همان گونه که ابن مالک گفته است:والاسمُ قَد خُصِصَ بالجَر كَما قَد خُصِصَ الفِعل بِأَنْ يَنْجَزِمااسم اختصاص دارد به جر، بعد سیوطی می فرمود: "فى هذه العباره قلب اى و الجر قد خصص بالاسم"، یعنی در این عبارت قلب شده است و اسم مختص به جر نیست، بلکه این جر است که مختص به اسم است.

ابن مالک عرب محض بود، اما سیوطی با این که اهل مصر بود، اما عرب محض نبود، فارسی هم بلد بود و در این عبارت سیوطی اشتباه کرده است و درست همان حرف ابن مالک است. اما " والاسمُ قَد خُصِصَ بالجَر" معنایش این نیست که اسم مختص به جر است؛ اگر این مطلب را با حاشیهی ابوطالب سیوطی نگاه کنید، بعد مشخص می شود این که مرحوم آخوند خراسانی می فرماید وضع یک نحو اختصاص لفظ به معنا است، به طور کل اشتباه است.

در لغت، کلمهی وضع را به معنای تعیین گرفتهاند. کتاب های کلامی هم، وضع را به معنای تعیین گرفته اند. تعیین لفظ برای دلالت بر معنا. اگر هم بخواهیم معنای وضع عام باشد و شامل غیر لفظ هم بشود باید بگوییم:

"تعیین شیئی لدلالت علی شیئٍ آخر"پس معنای وضع را اگر تعیین بگوییم، این تعیین دو گونه است:

تعیین یک شیئی برای دلالت بر شیء دیگر[3] : اگر همین را به عنوان تعریف وضع اخذ کردیم، نتیجتاً وضع هم شامل معنای حقیقی و هم مجازی می شود.

تعیین یک شیء بر دلالت بر شیء دیگر بدون ضمیمه کردن چیزی (بنفسه) : اگر همین را به عنوان تعریف وضع اخذ کردیم، نتیجتاً وضع فقط شامل معنای حقیقی می شود و شامل معنای مجازی نخواهد شد.

در کفایه اصلا این موارد اشاره نشده است که منظور از وضع، وضع حقیقی است یا اعم از حقیقی و مجازی مد نظر است. در باب مَجاز میدانیم که لفظ دلالت می کند بر یک معنای مجازی، اما نه بصورت بنفسه، بلکه با ضم یک قرینه. بایستی قرینه ای به آن ضمیمه شود تا به معنای مجازی دلالت نماید. این را هم می دانیم که آن قرینه ها خودشان نیاز به وضع دارند.

حال چه این که کسی وضع را اختصاص بداند یا التزام بداند و یا علقه و ارتباط بین لفظ و معنا بداند، این سوال پیش می آید که این اختصاص و یا التزام و یا علقه چگونه پدید می آید و راه پیدایش آن چیست؟ مرحوم آخوند در کفایه به این مطلب اشاره کرده و فرموده است: یکی از دو چیز راه اختصاص است، یا کثرت استعمال و یا تخصیص اولی (لفظ) به دومی (معنی). و لیکن درستش این است که فارابی[4] میگوید: وضع در ابتدا بین دو نفر است، بعد نفر سوم و چهارم می شنوند و سپس شایع می شود، اما اصل وضع (اعم از اختصاص و التزام و علقه و ...) در ابتدا بین دو نفر است و این گونه نیست که بگوییم از کثرت استعمال به دست می آید. و احتمالا این نظر درست تر است.


[1] . مذهب توقیف هم گفته می شود.
[2] . یعنی افراد متعهد می شوند هرگاه خواستند معنای خاصی را اراده کنند، لفظ خاصی را استعمال کنند.
[3] . تعیین لفظ برای دلالت بر این خیابان، یا تعیین تابلو برای دلالت بر این شیء.
[4] . این فارابی ادیب و دایی جوهری صاحب صحاح الغت است و با فارابی فیلسوف اشتباه نشود. و ظاهرا اولین شخصی است که حروف الفبا را مرتب و چینش نموده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo