< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

96/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث علم

 

مقدمه

کفایه برای خلاصه کردن اصول ابتدا یک سری مقدمات 13 گانه مطرح می کنـد، سپس 8 مقصــد مطـرح می کند، شامل اوامر، نواهی، مفاهیم، مطلق و مقید، مجمل و مبین، امارات، اصول عملیه و باب تعارض و در خاتمه ی کتاب هم بحث اجتهاد و تقلید است. باز هم کفایه ناقص است و خیلی مسائل هست که در کفایه مطرح نشده است. شهید ثانی در کتاب تمهید القواعد، صد قاعدهی صرفی و نحوی ذکر فرموده که در اصول و استنباط احکام کاربرد دارد، در حالی که اصلاً در کفایه مطرح نشده است. فلذا میتوان ادعا نمود کتاب کفایه در علم اصول کتاب کاملی نیست. مثلاً مرحوم مظفر در کتابش مقداری از عقل بحث نموده، در حالی که مطلقاً مرحوم آخوند در کفایه متعرض عقل نشده است.

یا اینکه در کفایه مباحثی مانند اجزا و اجتماع امر و نهی در شی واحد، در مقاصد اوامر و نواهی مطرح شده، در حالی که این گونه مطالب، بایستی در ملازمات مطرح شود و مدخل آن در اوامر و نواهی نیست. بهتر اینست که اصول را این گونه بیان کنیم که اصول یک مقدمه دارد و چهار مقصد و یک خاتمه.

مقصد اول مبحث الفاظ، (اوامر؛ نواهی، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین و ناسخ و منسوخ)

مقصد دوم مبحث لوازم ادله (عقل)

مقصد سوم مبحث سوم امارات (تعارض)

مقصد چهارم مبحث اصول عملیه

خاتمه مبحث اجتهاد و تقلیدبه نظر ما بهترین نظم و ترتیب اصول این گونه است. اما حالا ما به ترتیب کفایه بحث خواهیم کرد.

 

نظر مرحوم آخوند(رض) در موضوع علم

اولین بحث اینست که هر علمی موضوع می خواهد و موضوع هر علمی باید واحد باشد و ارتباط موضوع علم با موضوع مسئله چه نوع ارتباطی باید باشد؟ علت این که واحد بودن موضوع علم مورد تسالم همهی فقها است، به علت یک قاعده ی فلسفی است که می گوید: تأثیر کثیر بماهو کثیر در واحد بما هو واحد محال است، یعنی کثیر بماهو کثیر نمی تواند در واحد بماهو واحد اثر بگذارد. بعباره اخری اگر معلول واحد است، علت نمی تواند کثیر باشد و بایستی علت هم واحد باشد. ارتباط این مطلب با ما نحن فیه این گونه است که هر علم یک غرضی دارد، مثلا ادبیات غرضش اینست که انسان اشتباه حرف نزند، و یا منطق غرضش اینست که انسان اشتباه فکر نکند؛ هر علمی یک غرضی دارد و آن غرض واحد است، مسائل هر علمی متعدد و کثیر است، اما این مسائل کثیر باید یک نوع وحدتی داشته باشد که آن وحدت، همان وحدت موضوع علم است. موضوع علم که واحد است، سبب می شود غرض واحد تأمین و ایجاد بشود. بعباره اخری موضوع علم می شود علت و غرض هم می شود معلول. باز هم به زبان دیگر، هر علمی مسائل متعددی دارد، مثلا کل فاعل مرفوع و یا کل مفعول منصوب، از مسائل علم نحو است. موضوع این ها که متفاوت است، یکی فاعل و دیگری موضوعش مفعول است. محمولشون هم تفاوت دارد، یکی رفع است و دیگری نصب است. خوب وقتی هم موضوع مسائل متعدد است و هم محمولش، چطور همه، یک هدف را می آورند؟ در پاسخ می گوییم این ها همه برگشت می کند به موضوع واحد (کلمه و کلام)؛ که اون کلمه و کلام امر واحد هستند و غرض واحد را تأمین می کنند. این دلیل کسانی است که می گویند هر علمی یک موضوع دارد.

افرادی مثل امام خمینی ره فرموده اند: این قاعده درست است، اما این قاعده برای واحد حقیقی است، یعنی این قاعده فقط و فقط در مورد خدای متعال صدق می کند، و در غیر خدا، جاری نمی شود؛ علت عدم جریان آن در غیر خدا هم اینست که غیر از خدا، هیچ چیز واحد نیست و وحدت ندارد. خداوند متعال من جمیع الجهات واحد است، خداوند وجود و ماهیت ندارد، بلکه خداوند فقط وجود دارد. خداوند جنس و فصل و جوهر و عرض ندارد و هیچ نوع کثرتی در خداوند راه ندارد.

در پاسخ امام خمینی(ره) میگوییم، درست اینست که این گونه بحث کنیم که ما اصلا کاری به فلسفه نداریم، این که گفته می شود هر علمی یک غرض دارد، این منظور یک حقیقی است یا یک به معنای واحد بالنوع، نه واحد بالشخص. در توضیح میگوییم: اگر شخصی ادبیات را خوب بلد باشد، وقتی حرف میزند آیا درست حرف می زند یا اشتباه هم حرف میزند؟ ادبیات یاد گرفتن که مشکل را حل نمی کند، بلکه رعایت ادبیات، او را به درست حرف زدن سوق می دهد. علم به ادبیات و رعایت ادبیات سبب درست حرف زدن می شود. یا این که گفته می شد منطق برای جلوگیری از اشتباه در فکر است، یعنی کسی منطق را بلد باشد و رعایت کند. پس ملاک رعایت است، حال اگر کسی نیمی از ادبیات را بلد است و نیمی را هم بلد نیست. این صون اللسان محقق می شود؟ گاهی بله و گاهی نه؛ پس واحد منظور واحد بالنوع است و نه واحد بالشخص. وقتی واحد بالنوع بود هیچ اشکالی ندارد که کسی بگوید: کثیر بماهو کثیر، در واحد، که واحد بالنوع است، تاثیر میگذارد. چون واحد بالنوع در حقیقت واحد نیست و در حقیقت واحد بالنوع کثیر است. وقتی کثیر است، این صون اللسان از این مسئله درست می شود و آن صون اللسان از آن مسئله درست می شود. بنابر این اشکالی ندارد که ما بگوییم هر علمی یک غرض دارد، اما اون غرض واحد بالنوع است، نه واحد بالشخص. وقتی واحد بالنوع است، واحد از کثیر صادر می شود. معلول واحد، می تواند علت کثیر داشته باشد، هذا اولاً.

ثانیاً مشکل بعد اینست که ما با علومی مواجه هستیم که اصلا در این علوم وحدت نمی شود درست کرد. مثلا علم فقه، از افعال مکلفین بحث می کند، که یکی از افعال مکلفین، نماز است. نماز را می توانیم بگوییم یک چیز است؟ یا نماز چند چیز است؟ مقداری از نماز قرائت است که کیف مسموع است. مقداری از نماز نیت است که کیف نفسانی است. مقداری از نماز رکوع و سجود است که وضع است. در فلسفه و کلام گفته می شود که مقولات با یکدیگر متباین هستند. و هیچ وحدتی بین آن ها نیست. اصلا محال است شما بتوانید یک جامع و یا قدر مشترکی بین کیف مسموع و وضع، پیدا کنید.

یا به عنوان نمونه، صوم ترکیبی از نیت صوم و ترک برخی موارد است، در حالی که نیت امر وجودی است و ترک امر عدمی است، آیا بین وجود و امر عدمی می تون قدر مشترک پیدا کرد؟ قطعا چنین چیزی محال است. نتیجتاً این که برخی علوم از چیزهایی بحث می کنند که اصلا محال است قدر مشترک بین آنها پیدا کنیم.

بنابر این بهتر این است که اینطور بگوییم: هر علمی، موضوعی میخواهد که آن موضوع بایستی جامع اعتباری باشد، نه جامع ماهوی. یعنی یک اموری را ما اعتبار میکنیم که با هم هستند و برایشان هم نامی اختصاتص می دهیم، به عنوان مثال این پنج تا چیز را من اسمشان را "الف" قرار میدهم، بعد هم میگوییم این علم از چه چیزی بحث میکند، میگوییم از الف بحث میکند.

 

مبانی و مبادی علوم

آخرین مطلب هم این که هر علمی یک مبادی و مقدماتی دارد، مثلا وقتی میگوییم کل فاعل مرفوع یک پشتوانه ای دارد، مثلا باید بدانم عرب این گونه استعمال میکند. کل فاعل مرفوع، یک مسئلهی ادبی است، و استعمال عرب، پشتوانهی این مسئله است. در منطق هم وقتی گفته می شود کلیات خمس، یا نسب اربعه، یا عکس نقیض یا عکس مستوی و .... ، یک پشتوانهای نیاز دارد و پشتوانهی آن یا فطریات، یا تجربیات، یا مشاهدات و .... است. فقه هم مانند سایر علوم پشتوانههایی احتیاج دارد که به آنها مبادی تصدیقی، که عباره اخری اصول فقه است. به عنوان نمونه روایت می فرماید صلاه جمعه واجب است، ما هم در فقه می گوییم وجوب صلاه جمعه، ظاهر این روایت است. حال باید یک جایی ثابت کنم که ظاهر حدیث حجت است. حال کدام علم متکفل اثبات حجت ظواهر است؟ علم اصول فقه عهدهدار این موارد خواهد بود. بعباره اخری علم اصول، قیاس استنباط مسائل فقهی است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo