« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد احمد عابدی

1404/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

استدلال به استصحاب /أصالة البراءة /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /استدلال به استصحاب

 

دلایل اصاله البرائه

استدلال به استصحاب

شیخ انصاری در «رسائل» بحثی را مطرح کرده است که آیا می‌شود برای اصل برائت با استصحاب دلیل بیاوریم؟ امام خمینی و آیت الله خویی این بحث را اصلاً مطرح نکرده‌اند. بسیاری دیگر نیز این بحث را مطرح نکرده‌اند، ولی شیخ این بحث را آورده است که غیر از کتاب و سنت و اجماع و عقل، یک دلیل دیگر هم برای برائت وجود دارد و آن هم استصحاب است.

تقریر استدلال: استصحاب عدم تکلیف زمان کودکی

توضیح آنکه: عدم تکلیف را در زمان صغر و در زمان صباوت استصحاب کنیم و بگوییم این شخص زمانی بچه بود و آن موقع سیگار یا توتون برایش حرام نبود؛ حال شک داریم به سن بلوغ که رسیده است آیا سیگار برای او حرام شده یا نشده است؟ استصحاب عدم تکلیف زمان کودکی کنیم و بگوییم آن زمان که بچه بود تکلیف نداشت و استصحاب می‌کنیم که تکلیف ندارد. این یک تقریر است و یک تقریر دیگر هم دارد که بعداً می‌آید.

اشکال اول: عدم تعلق قدرت شارع به امور عدمی

شیخ انصاری چند اشکال و جواب مطرح کرده است که به بعض آن‌ها اشاره می‌کنیم.

1. برخی گفته‌اند این استدلال صحیح نیست؛ زیرا قدرت به عدم تعلق نمی‌گیرد. شارع چیزی را می‌تواند استصحاب کند یا درباره‌اش چیزی بگوید که وجودی باشد نه عدمی. در زمان کودکی عدم‌التکلیف است و عدم‌التکلیف، نفی و عدم است. آنچه ما می‌خواهیم این است که شارع حکمی را جعل کند و جعل کردن حکم، اثبات است و اگر قدرت شارع به عدم تعلق نمی‌گیرد، پس به طرف وجود هم تعلق نمی‌گیرد. نمی‌توان با استصحاب عدم، وجود را اثبات کرد و وجود یعنی اباحه بعد از تکلیف که همان اصالة البرائة است. قبل از تکلیف عدم‌التکلیف بوده است، آنچه ما می‌خواهیم اثبات تکلیف به اباحه است که با آن عدم ثابت نمی‌شود، چون قدرت به آن تعلق نمی‌گیرد.

شیخ انصاری این اشکال را مطرح می‌کند و بعد جواب می‌دهد که این جواب هم در حاشیه‌ رسائل آخوند هست و هم در کفایه در مباحث دیگری غیر از بحث برائت هست.

پاسخ آخوند و اشکال استاد

بعضی گفته‌اند قدرت هم به فعل تعلق می‌گیرد و هم به عدم؛ زیرا شارع می‌تواند یک عدم را استمرار ببخشد و این کار را نمی‌کند یا شارع می‌تواند عدم تکلیف را تبدیل به ثبوت تکلیف کند و این کار را نمی‌کند؛ این قدرت به عدم است. شارع می‌تواند بگوید این حکم را جعل کردم درحالی‌که می‌توانستم این جعل نکردن را ادامه بدهم. همین‌که حکمی جعل نکرده است و حالا هم هیچ‌چیز نگوید، قدرت است. به‌عبارت‌دیگر تعریف قدرت این است که «اِنْ شاءَ فَعَلَ وَ اِنْ لَمْ یَشَأْ لَمْ یَفْعَلْ» که این را «کفایه» گفته است.

ولکن جواب این فرمایش این است که افرادی مانند شیخ انصاری و آخوند خراسانی، گرایش‌های کلامی دارند و در علم کلام قدرت را به «کَوْنُ الْقادِرِ بِحَیْثُ اِنْ شاءَ فَعَلَ وَ اِنْ لَمْ یَشَأْ لَمْ یَفْعَلْ» معنا کرده‌اند. مثلاً من قدرت دارم این کتاب را بلند کنم یعنی من هم می‌توانم کتاب را بلند کنم و هم می‌توانم بلند نکنم.

ولکن این بحث در علم کلام است که «رسائل» و «کفایه» هم بر اساس کلام نوشته شده است. ولی اگر کسی نگرش فلسفی داشته باشد، ازنظر فلسفه معنای قدرت این نیست. در فلسفه، قدرت یعنی: «کَوْنُ شَیْءٍ مَصْدَراً لِشَیْءٍ آخَرَ عَنْ عِلْمٍ». در کلام می‌گویند باید هم قدرت بر فعل باشد و هم قدرت بر ترک. اگر کسی مجبور است کاری را انجام بدهد، می‌گویند قدرت هم ندارد چون مجبور است انجام بدهد؛ اما در فلسفه می‌گوییم اگر چیزی مصدر یک چیز دیگر بود و علم هم داشت، این را قدرت می‌گویند، حتی اگر نتواند ترک کند.

پس اگر کسی قدرت را فلسفی معنا کند، این جوابی که آخوند و شیخ داده‌اند درست نیست.

پس ازنظر فلسفی قدرت به یک طرف تعلق می‌گیرد نه به دو طرف. «کَوْنُ شَیْءٍ مَصْدَراً لِشَیْءٍ عَنْ عِلْمٍ».

اشکال دوم: تفاوت میان «عدم الحرمه» و «اباحه»

2. اشکال دیگر این است که بعضی‌ها گفته‌اند بحث ما درباره برائت است و برائت یعنی اباحه، اصالة البرائة همان اصالة الاباحه است. اباحه یکی از احکام شرع است و نوعی وجود حکم شرعی است. آنچه قبل از زمان بلوغ بوده است، عدم‌التکلیف است؛ یعنی چیزی واجب نیست و چیزی حرام نیست. واجب نبودن یا حرام نبودن یک مطلب است و اباحه مطلب دیگری است.

مثلاً یک‌وقت شما می‌فرمایید سیگار مباح است، این یعنی حکم اباحه دارد؛ اما یک‌مرتبه می‌فرمایید سیگار حرام نیست، سیگار واجب هم نیست، مستحب هم نیست، مکروه هم نیست؛ اما این معنایش این است که سیگار مباح است. اباحه با عدم حرمت متلازمین است و اگر یکی از متلازمین با اصل ثابت شد، ملازم دیگر ثابت نمی‌شود؛ یعنی اگر استصحاب کردیم موقعی که این شخص بچه بود سیگار برایش حرام نبود و حالا که بالغ شده است شک داریم سیگار مباح است یا نه؛ مباح ثابت نمی‌شود، بلکه فقط باید بگوییم قبلاً بچه بود سیگار حرام نبود و الآن هم حرام نیست، نه اینکه مباح است.

آنچه ما در بحث برائت می‌خواهیم، اباحه است و این استصحاب فقط استصحاب عدم حرمت و استصحاب عدم وجوب است و عدم وجوب یا عدم حرمت ملازم هستند.

به‌عبارت‌دیگر آخوند در بحث امر به شیء مقدمه و مقتضی نهی از ضد هست یا نه، همین مطلب را فرموده است. می‌فرماید که دو ضد با هم تنافی دارند؛ هر ضدی با ضد دیگر متباین است و هر ضدی با عدم ضد دیگر متلازم است، نه اینکه یکی مقدمه دیگری باشد.

آخوند در آن بحث می‌فرماید اگر چیزی که سیاه است می‌خواهد سفید بشود، عدم سیاهی ملازم با سفیدی است. نه اینکه ابتدا باید سیاهی برود، بعد سفیدی بیاید. مقدم و مؤخر نیست. عدم یک ضد مقدمه‌ ضد دیگر نیست. این همان کلامی است در این بحث می‌گوییم؛ نبود حرمت سیگار مقدمه‌ اباحه نیست؛ یعنی مقدمه و ذی‌المقدمه که نیست که بگوییم هر وقت حرمت و وجوب نبود، اباحه ثابت می‌شود. باید بگویید که تلازم است و اگر تلازم است دیگر مقدمیت درست نیست.

 

logo