1404/09/17
بسم الله الرحمن الرحیم
ادله برائت: عقل (قاعده قبح عقاب بلا بیان) /أصالة البراءة /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /ادله برائت: عقل (قاعده قبح عقاب بلا بیان)
بررسی قاعده قبح عقاب بلابیان و نظریه حقالطاعه
تشکیکی بودن حق مولویت
بحث درباره این قاعده عقلی بود که قبح عقاب بلابیان است. دیروز عرض کردم که حق مولویت یک امر تشکیکی است. مثلاً فرض کنید که شخصی رئیس یک اداره در قم است؛ کارگران آن اداره باید حرف رئیس را گوش دهند و الا هرجومرج میشود.
مولویت رئیس یک اداره، فقط در همین اداره است اما مولویت استاندار در کل استان و بر همه ادارات است؛ یعنی مولویت استاندار وسیعتر است. مولویت وزیر کشور خیلی بیشتر است. مولویت رئیسجمهور از وزیر هم بیشتر است؛ یعنی مولویت و حق اطاعت مولی، بستگی به این دارد که مولویت چقدر باشد؛ محدود باشد یا وسیع باشد.
وسعت مولویت خداوند و نظریه حقالطاعه
مولویت خدای متعال از همه وسیعتر و بیشتر است و اصلاً قابلمقایسه با کسی نیست. شاید کسی بگوید حق اطاعت خداوند اقتضا میکند که خدا را در همهچیز اطاعت کنیم، چون مولویت او خیلی گسترده است و حق اطاعت خدا حتی درجایی است که نمیدانیم خدای متعال حکمی را فرموده یا نفرموده است؛ یعنی محتملالحکم است.
آیا باید صریح، مسلم و قطعی بگوید تا اطاعتش کنیم؟ آنکه مولای حقیقی است، مثل خدای متعال، احتمال اینکه چیزی را خواسته باشد، هم اقتضا میکند که اطاعتش کنیم.
اگر این کلام را بپذیریم، معنایش این است که قاعده قبح عقاب بلابیان بیهوده و هدر است. معنایش این است که خدا روی همان احتمال هم عقاب میکند.
دیدگاه شهید صدر: محوریت تأمین غرض مولی
شهید صدر که این قاعده را مطرح کرده است، فرموده است که ملاک این است که عبد باید غرض مولی را تأمین کند؛ باید ببینیم غرض خدا چیست و آن غرض خدا را انجام دهد.
اگر غرض خدا در موردی تأمین نشد و مقصر در انجام نشدن غرض عبد باشد، عبد مؤاخذه میشود؛ اما اگر در موردی غرض خدا تأمین نشد و علت این بود که خود خدا کوتاهی کرده است؛ مثلاً نعوذبالله خدا غرض خود را درست بیان نکرده است و مجمل یا مبهم بیان کرده است، یا اینکه خدا خوب بیان کرده است اما بنیامیه نگذاشتند به بندگان برسد. در این دو صورت (1. خداوند غرض خود را خوب بیان نکرده است - مثلاً متشابهات یا مجملات قرآن بوده است – 2. بنیامیه و ظالمین مانع شدند)، در این موارد غرض مولی وقتی فوت شد، عقل قاعده قبح عقاب بلابیان را جاری میکند یعنی عقل میگوید خدا نمیتواند اینجا عبد را مؤاخذه کند.
بررسی مبانی قاعده قبح عقاب بلابیان
بحث درباره این بود که آیا قاعده قبح عقاب بلابیان صحیح است؟ آخوند خراسانی در کفایه قبح عقاب بلابیان را به مسئله وجدان برمیگرداند و میفرماید: وجدان حکم میکند به اینکه عقاب بدون بیان قبیح است. آخوند در چند موضع دیگر از کفایه هم این را مطرح کرده است[1] .
نقد مبنای وجدان (نظریه آخوند خراسانی)
مکرر عرض کردهایم که وجدان، حرف خوبی است اما دلیل ندارد. اصل وجدان و وجدان اخلاقی و ... از غربیهاست و ما ازنظر عقلی یا ازنظر شرعی دلیلی بر وجدان نداریم.
نقد مبنای ظلم و نقش اهمیت ملاک
بعضی گفتهاند که قبح عقاب بلابیان برگشت میکند به اینکه ظلم است؛ یعنی اگر مولا چیزی را بیان نکرد و بعد بخواهد عقاب کند، این ظلم است و ظلم هم بر خداوند قبیح است.
پاسخ این کلام این است که اگر چیزی برای شارع اهمیت زیادی داشت، حتی اگر بیان نکرده باشد هم میتواند عقاب کند. مثلاً آدم کشتن برای شارع مقدس خیلی مهم است که کسی آدم نکشد. حال اگر کسی از دور جنبندهای را دید و نمیداند آدم است یا حیوان، آیا میتواند به او تیر به او بزند؟ و بگوید اصل عدم است، یعنی اصل این است که انسان نباشد و تیر بزند و او را بکشد. در مواردی که برای شارع چیزی خیلی مهم است، حتی اگر بیان نکرده باشد باید احتیاط کرد.
در مثل پاکی و نجسی، خیلی برای شارع مهم نیست. اینکه کسی میگوید من خوندماغ شدم، امام (علیهالسلام) میفرماید حالا که خوندماغ شدی در نماز، نگاه نکن کجا دارد میریزد و نمازت را بخوان، اصلاً چشمهایت را ببند. معنای این کلام آن است که شارع میخواهد بگوید پاکی و نجسی برای من مهم نیست.
از کلام شارع میفهمیم که پاکی و نجسی برای او مهم نیست. بیان نداریم، ولی میفهمیم این مهم نیست و احتیاط هم نمیخواهد؛ اما در آدم کشتن، بیان هم نیست ولی چون برای شارع مهم است احتیاط میخواهد.
تبیین صحیح قاعده قبح عقاب بلابیان
بنابراین مسئله وجدان و مسئله ظلم درست نیست. راهحل دیگر این است که معنای قاعده قبح عقاب بلابیان این است: تکلیفی که به مکلف نرسیده است، اصلاً تکلیف نیست. حکم وقتی حکم است که واصل باشد؛ اینکه واصل نیست اصلاً حکم نیست یعنی اصلاً حکمی وجود ندارد. یا اینکه حکم اگر به مکلف نرسیده است، انگیزهای برای فعل یا برای ترک ایجاد نمیکند.
اگر این دو معنا را بگوییم نتیجه این میشود که قبح عقاب بلابیان صحیح است. باید توضیحی بدهیم که قبح عقاب بلابیان در دنیا یکجور است و در آخرت طور دیگری است و موضوع بحث ما آخرت است.