« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد احمد عابدی

1404/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

استدلال به روایات /أصالة البراءة /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /استدلال به روایات

 

دلایل اصاله البرائه

استدلال به روایات

استدلال به روایت مسعده بن صدقه

بحث این بود که آیا روایت مسعدة بن صدقه بر برائت دلالت می‌کند؟ بسیاری از علما فرموده‌اند این حدیث بر برائت دلالت می‌کند، ولی در شبهۀ موضوعیه درحالی‌که بحث ما دربارۀ شبهۀ حکمیه است.

مشکل هم این بود که این روایت چند مثال زده است که همه در شبهۀ موضوعیه است. یک مثال این بود که لباسی که خریدید و پوشیدید، شاید سرقتی بوده است و آن را به شما فروخته‌اند. مثال دوم این بود که همسری که دارید، شاید خواهر رضاعی شما بوده است، بنابراین ازدواج باطل است. مثال سوم این بود که عبدی که خریده‌اید، شاید اصلاً عبد نبوده است بلکه حُر بوده است و به‌عنوان عبد فروخته‌اند.

مثال‌هایی که امام (علیه‌السلام) در این حدیث بیان کرده است، همه شبهۀ موضوعیه است؛ بنابراین، صدر حدیث که می‌گوید: «كُلُّ شَيْ‌ءٍ هُوَ لَكَ حَلَالٌ حَتَّى تَعْرِفَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَيْنِهِ»، شاید به قرینه این مثال‌ها شبهۀ موضوعیه را می‌گوید؛ بنابراین حدیث ربطی به بحث ندارد. یا اینکه کلمه «بِعَيْنِهِ» بهترین قرینه و شاهد است بر اینکه حدیث درباره شبهۀ موضوعیه است، نه شبهۀ حکمیه.

دیدگاه آیت‌الله خویی در اختصاص روایت به شبهات موضوعیه

آیت‌الله خویی (رضوان‌الله‌علیه) موارد فوق را قرینه بر عدم ربط حدیث به بحث دانسته و می‌فرماید: اصل در هر قیدی و در هر کلامی، احترازی بودن است نه تأکید. وقتی می‌فرماید: «حَتَّى تَعْرِفَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَيْنِهِ»، «بِعَيْنِهِ» اگر تأکید برای «حَتَّى تَعْرِفَ» باشد، یعنی «بِعَيْنِهِ» قید تأکیدی «حَتَّى تَعْرِفَ» باشد، خلاف اصل و خلاف قاعده است.

اصل بر این است که کلمۀ «بِعَيْنِهِ» احتراز باشد از «غَیرِ بِعَيْنِهِ». اگر قید احترازی باشد، دیگر «بِعَيْنِهِ» ربطی به «تَعْرِفَ» ندارد؛ بلکه «بِعَيْنِهِ» قید برای آن شیء است، یعنی هر چیزی حلال است تا بشناسید حرام را بِعَینِ الحرام، یعنی بدانید دقیقاً چه چیزی حرام است و چه چیزی حلال است. اگر حدیث را این‌طور معنا کنیم، روشن است که شبهۀ موضوعیه را می‌گوید.

در شبهۀ موضوعیه مایعی داریم که نمی‌دانیم سرکه است یا شراب. اینجا می‌گوییم هر چیزی که در آن حلال هست، حرام هم هست؛ مایع، گاهی حلال دارد و گاهی حرام دارد. نمی‌دانیم این مایع مشتبه بین سرکه و شراب، حلال است یا حرام است؟ می‌گوییم اگر حرام را «بِعَینِ الحرام» شناختی، بگو حرام است. اگر حرام را «بِعَيْنِهِ» نشناختی، بگو حلال است. در این صورت حدیث مربوط به شبهۀ موضوعیه است و دیگر ربطی به بحث ندارد.

به زبان ساده یعنی حدیث شبهۀ مقرون به علم اجمالی را می‌فرماید. به‌عبارت‌دیگر حدیث می‌گوید اگر شما علم تفصیلی دارید که چیزی حرام است، بگویید حرام است اما اگر علم تفصیلی ندارید بلکه علم اجمالی دارید، بگویید حلال است.

همیشه می‌گفتند در اطراف علم اجمالی، احتیاط جاری می‌شود. اگر این حدیث درست باشد، معنایش این است که در اطراف علم اجمالی احتیاط لازم نیست. جایی که شبهۀ محصوره است و یقین دارید یکی از اطراف شبهه حرام است، این حدیث می‌گوید تا «بِعَيْنِهِ» حرام را تشخیص نداده‌اید، بگویید حلال است؛ یعنی این حدیث خلاف آن چیزی است که در اصول مسلّم بود. در اصول گفته شده است که در اطراف علم اجمالی، برائت جاری نمی‌شود، ولی این حدیث می‌فرماید جاری می‌شود.

آیت‌الله خویی می‌فرماید ذیل حدیث هم قرینه است که حدیث درباره شبهۀ موضوعیه است. آخر حدیث این‌گونه بود: «وَ الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا عَلَى هَذَا حَتَّى تَسْتَبِينَ أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ». همه‌چیز همین‌گونه است مگر اینکه غیرازاین روشن بشود.

آیت‌الله خویی می‌فرماید: «أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ» قرینه است بر اینکه شبهۀ موضوعیه را می‌فرماید. چون بیّنه را بر حکم نمی‌آورند، بلکه بیّنه برای موضوعات است.

نقد و بررسی دیدگاه آیت‌الله خویی

شاید کسی اشکالی کند که در شبهۀ موضوعیه این دو مطلب نیست: «حَتَّى يَسْتَبِينَ» و «تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ». مثلاً وقتی شک داری که این فرش پاک است یا نجس، بگو پاک است، مگر در دو صورت که نجس است: خودت بفهمی که نجس است، یا بیّنه بیاید و بگوید که این نجس است.

وقتی شک دارید که این زن حلال است یا حرام است، در دو صورت حرام است، در غیر این دو صورت حلال است: یا خودت بفهمی که حرام است و مثلاً خواهر رضاعی است، یا بیّنه قائم شود بر اینکه خواهر رضاعی است.

در شبهه موضوعیه غیرازاین دو راه، راه‌های دیگری هم وجود دارد. مثلاً این لباس که من شک دارم از آن من است یا مال من نیست، یک راه هم این است که اگر اقرار کردم که مثلاً مال دیگری است.

اقرار، نه «حَتَّى يَسْتَبِينَ» است و نه «تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ»؛ یعنی راه سومی وجود دارد. راه چهارم این است که اگر حکم حاکم باشد مثلاً قاضی حکم کرد که این لباس مال مردم است.

یعنی شبهۀ موضوعیه اختصاص به این دو مورد که در روایت آمده است ندارد. چون در شبهۀ موضوعیه راه‌های دیگری هم وجود دارد، پس این دو مورد را که امام فرموده است: «حَتَّى يَسْتَبِينَ» و «أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ»، دلیل نمی‌شود که شبهۀ موضوعیه را بگوید.

شاید حدیث درباره شبهه حکمیه است و «حَتَّى يَسْتَبِينَ» شامل شبهه حکمیه هم می‌شود. «يَسْتَبِينَ» یعنی روشن شدن و روشن شدن یا وجدانی است یا شرعی. در شبهۀ حکمیه مطلب با خبر واحد یا با اجماع روشن می‌شود. کلمۀ «يَسْتَبِينَ» به معنای علم است، اما لازم نیست که علم وجدانی باشد بلکه علم تعبدی را هم شامل می‌شود.

اما پاسخ اشکال‌های دیگر آیت‌الله خویی: اینکه امام (سلام‌الله‌علیه) سه مثال زده است و هر سه پیرامون شبهۀ موضوعیه است، این درست است. ولکن دلیل نمی‌شود که حدیث شبهۀ موضوعیه را بگوید. شاید امام (سلام‌الله‌علیه) یک قاعدۀ کلی را بیان می‌کند و آن قاعدۀ کلی این است که «كُلُّ شَيْ‌ءٍ هُوَ لَكَ حَلَالٌ»، چه موضوعیه باشد و چه حکمیه. بعد امام (سلام‌الله‌علیه) سه مثال برای موضوعیه مثال زده است اما برای حکمیه مثال نزده است.

اگر امام در صدر حدیث فقط شبهۀ حکمیه را می‌گفت، بعد مثال از شبهۀ موضوعیه می‌زد، می‌شد اشکال کرد که ذیل چه ربطی به صدر دارد؟ ولی اگر صدر حدیث اعم از حکمیه و موضوعیه است بعد سه مثال از شبهه موضوعیه می‌زند، اشکالی ندارد؛ چون انسان شبهه موضوعیه را راحت‌تر می‌فهمد. اشکالی ندارد که یک کلام کلی بگوید، بعد برای یک بخش از آن کلام کلی، مثال ذکر کند.

و اما صدر حدیث «كُلُّ شَيْ‌ءٍ لَكَ حَلَالٌ» را می‌شود چند جور معنا کنید. یا به این معنا است که حکم واقعی هر چیزی حلال است یا اینکه حلال یعنی کل شیء مطلق یا کل شیء مرسل یا کل شیء غیرممنو اگر «كُلُّ شَيْ‌ءٍ لَكَ حَلَالٌ» را این‌گونه معنا کنیم که حلال در مقابل حرام نباشد هم شامل شبهه حکمیه می‌شود و هم شامل شبهه موضوعیه.

 

logo