1404/07/08
بسم الله الرحمن الرحیم
ترتیب اصول عملیه/أصالة البراءة /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /ترتیب اصول عملیه
ترتیب اصول عملیه
آیا اصول عملیه ترتیب خاصی دارند؟
شیخ انصاری در رسائل ابتدا برائت را ذکر کرده سپس تخییر، احتیاط و در آخر استصحاب را. آخوند خراسانی نیز در کفایه همین ترتیب را آورده است.
مکرر شنیدهایم که استصحاب عرش الاصول است و معلوم است که برائت فرش الاصول است. ترتیب امارات در کفایه اینگونه است که ابتدا حجیت ظواهر مطرح شد که قرآن بود سپس اجماع و پس از آن خبر واحد؛ یعنی از بالا شروع کرده تا پایین برسد و از اشرف امارات به ادون امارات رسیده است ولی در اصول عملیه برعکس عمل کردهاند. آیا غرض و عنایتی در کار بوده است؟
احتمال دارد دلیلی داشته باشد.
بررسی اصل جداگانه بودن اصالة التخییر
معمولاً کتابها چهاراصل را ذکر میکنند اما آیا واقعاً چهاراصل است یا سه اصل؟ بهعبارتدیگر تخییر یک اصل مجزا است یا دو برائت است؟ هرگاه دوران امر بین محذورین باشد، دو برائت جاری میشود؛ نسبت به وجوب قرائت جاری میکنیم و نسبت به حرمت هم برائت جاری میکنیم که نتیجهاش تخییر میشود.
۱. اصل برائت اگر برائت عقلی باشد یعنی قبح عقاب بلابیان چه به معنای عدم بیان شارع یا اجمال بیان یا تعارض دو بیان است.
علم اجمالی نوعی بیان است. به همین جهت گفتهاند باید در اطراف علم اجمالی احتیاط نمود در شبهه محصوره هم استدلال میشود که علم اجمالی بیان است و تکلیف منجز میشود. وقتی علم اجمالی به تکلیف اجمالی هست که یا به فعل تعلق گرفته یا به ترک.
اگر جایی نمیتوان به تکلیف عمل کرد، عدم توان دو گونه است: الف) شارع مقدس نگفته است. ب) مکلف قدرت ندارد.
در مواردی که شارع سکوت کرده است، مکلف هم نمیتواند عمل به تکلیف کند و برائت جاری میشود؛ اما در مواردی که قدرت ندارد تا به تکلیف عمل کند، شارع چیزی کم نگذاشته است. بهعبارتدیگر اگر عمل نکردن به تکلیف به خاطر فقدان یا اجمال یا تعارض نص باشد، میتوان گفت مربوط به شارع است اما اگر اشتباه در امور خارجی باشد مربوط به مکلف است. قرائت یعنی قبح عقاب بلا بیان، اما در موارد عدم قدرت مکلف، شارع بیان کرده است. اگرچه بیان نیست اما مربوط به شارع نیست لذا محل برائت نیز نیست.
بهعبارتدیگر عدم بیان دو گونه است: الف) اگر از طرف شارع بود، محل برائت است. ب) اگر از طرف مکلف بود، محل برائت نیست. نتیجه آنکه در دوران امر بین محذورین، برائت جاری نمیشود و اصل تخییر است و تخییر دو برائت نیست.
بهعبارتدیگر گاهی تکلیف هست اما ترخیص داریم. عدم بیان شارع سبب ترخیص مکلف میشود و مجاز است خلاف تکلیف عمل کند. در این صورت محل برائت است؛ اما اگر ترخیص، سبب عدم بیان باشد یعنی چون مکلف نمیتواند دو محذور را انجام بدهد، شارع چیزی نگفته است ولی جای برائت نیست. نتیجه آنکه اصلی به نام تخییر داریم.
ولی شاید بگوییم اصل تخییر نداریم؛ مکرر گفته شده است که عقل، حکم ندارد و کار عقل، ادراک و فهم است. موتور ماشین راه هول میدهد ما چراغ فقط راه را نشان میدهد. عقل مثل چراغ است. عقل میگوید این فعل مصلحت دارد و این فعل مفسده دارد. آنچه حکم دارد یا شارع مقدس است یا دولت یا پلیس یا والدین. حکم مربوط به کسی است که قدرت دارد و عقل دارای قدرت نیست و کارش فقط ادراک، فکر و فهم است. اگر عقل حکم ندارد، نمیتوان گفت عقل حکم به تخییر میکند. عقل میفهمد که در دوران بین محذورین، تکلیف قابل اطاعت نیست و موافقت قطعیه و مخالفت قطعیه امکان ندارد. وقتی تکلیف قابل اطاعت نیست، در مواردی که مکلف قدرت امتثال ندارد، آیا برائت جاری میشود؟ شرع میگوید در مواردی که تکلیف معسور بود و قابل اطاعت و امتثال نبود، آنچه قدرت امتثال داری انجام بده و این همان برائت است؛ یعنی یکطرف را انجام بده و طرف دیگر برائت جاری کن. لابیان به معنای این نیست که شارع حرف نزده است، بلکه به معنای آن است که کامل حرف نزده است. شارع بیان دارد اما کامل نیست و در اینجا هم برائت جاری میشود و قبح عقاب بلابیان جریان دارد. در دوران بین محذورین بیان هست اما کامل نیست.