< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد احمد عابدی

1402/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بررسی فقهی قانون تجارت/ورشکستگی شرکتها /مسائلی پیرامون افلاس شرکت‌ها

 

مسائلی پیرامون افلاس شرکت‌ها

تقدم حقوق در موارد تزاحم

در بعضی از موارد حقوق احتمالی بر حقوق قطعی مقدم می‌شوند. به این مناسبت بحث شد که در موارد تزاحم کدام حق مقدم می‌شود؟

جلسه پیشین کلمه حق و حکم توضیح داده شد و مقصود این بود که بگوییم آنچه در فقه مطرح کرده‌اند که حق قابل اسقاط است یا حق قابل‌معاوضه است برخلاف حکم، صحیح نیست زیرا در روایات، عبادات را حق‌الله معرفی نموده‌اند و عبادات قابل‌معاوضه یا قابل اسقاط نیستند.

تقسیمات حق

تقسیم حق به حق فردی و حق اجتماعی یا عمومی

آنچه قابل اسقاط یا قابل‌معاوضه است، حقوق فردی است برخلاف حقوق اجتماعی.

مثال حقوق فردی: ﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[1] . صدقه بدهید یعنی حقی که طلبکار از بدهکار دارد، ساقط کند.

مثال دوم: ﴿وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلاَ جُنَاْحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ﴾[2] . اگر زنی از همسرش خوف نشوز یا اعراض داشت، بین این زن و مرد اصلاح کنید و صلح خیر است. مصالحه برقرار کند به اینکه زن یا مرد از حق خودش بگذرد. زن حق مضاجعت دارد ولی از این حق بگذرد یا زن مهریه‌اش را طلب دارد، مقداری از آن بگذرد تا طلاق بدهد.

مثال سوم: سوده یکی از همسران رسول خدا بوده است و در حدیث آمده است: فَإِنَّهَا وَهَبَتْ‌ لَيْلَتَهَا لِعَائِشَةَ[3] . یعنی سوده حق خود را به عایشه انتقال داد و پیامبر در نوبت او به حجره عایشه می‌رفت.

مثال چهارم: کعب بن مالک از ابو درداء اسلمی طلبی داشت. پیامبر متوجه شد که این دو نفر با هم نزاع دارند. دلیل را پرسید. کعب گفت: من از او طلب دارم و او طلب مرا نمی دهد. ابو درداء گفت نمی‌توانم طلب او را پرداخت کنم. پیامبر به کعب فرمود: کوتاه بیا و کعب نصف طلبش را بخشید و او پرداخت کرد.

اگر آیه و روایتی هم برای این مطلب نداشتیم، این امر عقلایی است که حق فردی قابل اسقاط و معاوضه است.

حقوق عامه را می‌توان حقوق الله گفت. آب، برق، آموزش‌وپرورش، بهداشت، حمل‌ونقل عمومی، احیاء موات، معادن و ... حقوق عامه هستند که به دست والی یا حاکم است و حاکم در این‌ها به نیابت یا وکالت یا ولایت تصرف می‌کند. این حقوق قابل اسقاط نیستند و مثلاً نمی‌توان از حق مسجد یا حق بیمارستان صرف‌نظر کرد. بله در مواردی که اسقاط حق عامه از حقوق عامه باشد، اشکالی ندارد مثلاً ضرورتی پیش بیاید.

مواردی هست که حق‌الله و حق‌الناس مشترک هستند؛ هم مصلحت جامعه است و هم مصلحت افراد. در این موارد بستگی دارد که غلبه با حق‌الله باشد یا با حق‌النا مثلاً عده برای زن مطلقه از این باب که نظم جامعه به هم نخورد و روابط خانوادگی و نسل افراد سالم باشد، حق‌الله است و از جهتی نیز نوعی احترام به شوهر است لذا حق‌الناس است. حق‌الله در این موارد غلبه دارد لذا قابل اسقاط نیست حتی اگر شوهر راضی به اسقاط باشد چون حفظ اجتماع مقدم است.

مثال دیگر آنکه اگر کسی دیگری را قذف کرد و به او نسبت ناروا داد، حق فردی است و می‌تواند از حق خود بگذرد؛ اما اگر کسی نسبت به جماعتی قذف کرد، هم حق‌الله است و هم حق‌الناس لذا اگر همه مردم هم از حق خود بگذرند، ساقط نمی‌شود چون حق‌الله غلبه دارد.

اگر کسی مال کم خود را مانند خودکار تلف کند، ایرادی ندارد اما اگر مال زیادی باشد مثل برج چندطبقه، نمی‌تواند تلف کند چون نعمت خداست و تلف آن اسقاط حق‌الله است مانند جان آدمی که نمی‌توان آن را از بین برد و خودکشی کرد، لذا اسقاط آن جایز نیست.

در باب قصاص هم حق‌الله است چون حیات جامعه است و هم حق فردی است ولی حق فردی مقدم می‌شود لذا قابل اسقاط است و قرآن فرموده است: «﴿فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ﴾»[4] .

تقسیم حق به حق تعلق گرفته عین یا به ذمه

گاهی حق به عین مال تعلق می‌گیرد مثلاً حق فقرا به عین مال زکوی تعلق می‌گیرد یا حق امام علیه‌السلام به عین مال تعلق می‌گیرد. البته اگر عین مال تلف شد، حقی که به عین تعلق گرفته بود به ذمه منتقل می‌شود.

مثال دیگر آن است که اگر عبدی مرتکب جنایتی شد، حق مجنی علیه اولاً و بالذات به عبد تعلق می‌گیرد و می‌تواند آن عبد را استرقاق کند.

در باب حجر نیز، حق طلبکارها به عین مال محجور تعلق می‌گیرد. در باب رهن هم اولاً و بالذات، حق مرتهن به عین مال مرهونه تعلق می‌گیرد؛ اما در باب اجاره، حق مستأجر به منفعت تعلق می‌گیرد نه به عین مال. اگر کسی وصیت کرد عین ملک را به زید بدهند و منافع آن را به عمرو، در این صورت حق زید به عین ملک تعلق می‌یابد بدون منفعت و حق عمرو به منفعت تعلق می‌یابد بدون ملک.

در باب بیع اگر مشتری در پرداخت ثمن معامله تأخیر کرد، بایع ثمن را طلب دارد و ثمن به عین مبیع تعلق می‌گیرد و می‌تواند از مبیع، ثمن را بردارد.

تقسیم به اعتبار تساوی و تفاضل

حق ممکن است با حق دیگری مساوی باشد و یا تفاوت داشته باشد.

اسباب تقدم و تأخر یا تساوی و تفاضل

اگر زنی با اجازه شوهرش به حج رفت و محرم شد و در میان مناسک خبر آمد که همسرش فوت کرده است، او باید عده نگه دارد و از خانه خارج نشود یا باید حج را تمام کند و اقتضای حج آن است که از خانه بیرون برود؟

گاهی می‌گویند حقی بر حق دیگر مقدم است به‌حسب حکم. اصول فقه می‌گوید: گاهی تقدم به خاطر عینی بودن واجب است که بر واجب کفایی مقدم می‌شود مثلاً جنگ واجب کفایی است و حج واجب عینی و حج مقدم است. گاهی تقدم به خاطر مضیق بودن واجب است که بر واجب موسع مقدم می‌شود. گاهی تقدم به خاطر فوری بودن است که بر واجب متراخی مقدم است. برخی از حقوق، متکافی هستند و برخی از حقوق، متافضل.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo