< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد احمد عابدی

1401/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بررسی فقهی قانون تجارت/ورشکستگی شرکتها /مؤیداتی بر اعتبار شخصیت حقوقی از روایات

 

مؤیداتی بر اعتبار شخصیت حقوقی از روایات

شرکت در اصطلاح امروزین آن سابقه چندانی ندارد و درآیات و روایات دلیلی برای آن یافت نمی‌شود. ولی در میان برخی از متون دینی می‌توان مؤیداتی برای اعتبار شخصیت حقوقی پیدا کرد.

روایت اول: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ: كَتَبَ رَجُلٌ إِلَى الْفَقِيهِ ع فِي رَجُلٍ كَانَتْ لَهُ رَحًى عَلَى نَهَرِ قَرْيَةٍ وَ الْقَرْيَةُ لِرَجُلٍ أَوْ رَجُلَيْنِ فَأَرَادَ صَاحِبُ الْقَرْيَةِ أَنْ يَسُوقَ الْمَاءَ إِلَى قَرْيَتِهِ فِي غَيْرِ هَذَا النَّهَرِ الَّذِي عَلَيْهِ هَذِهِ الرَّحَى وَ يُعَطِّلَ‌ هَذِهِ‌ الرَّحَى‌ أَ لَهُ ذَلِكَ أَمْ لَا فَوَقَّعَ ع يَتَّقِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَعْمَلُ فِي ذَلِكَ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا يُضَارُّ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ وَ فِي رَجُلٍ كَانَتْ لَهُ قَنَاةٌ فِي قَرْيَةٍ فَأَرَادَ رَجُلٌ أَنْ يَحْفِرَ قَنَاةً أُخْرَى فَوْقَهُ كَمْ يَكُونُ بَيْنَهُمَا فِي الْبُعْدِ حَتَّى لَا يُضِرَّ بِالْأُخْرَى فِي أَرْضٍ إِذَا كَانَتْ صَعْبَةً أَوْ رِخْوَةً فَوَقَّعَ ع عَلَى حَسَبِ أَلَّا يُضِرَّ أَحَدُهُمَا بِالْآخَرِ إِنْ شَاءَ اللَّه‌». (تهذیب الاحکام تحقیق خرسان ج 7 ص 146 حدیث 647)

معمولاً فقیه در روایات به امام هفتم یا امام هشتم علیهماالسلام اطلاق می‌شود ولی در این روایت مراد از فقیه امام حسن عسکری علیه‌السلام است. این حدیث در وسائل الشیعه جلد 25 صفحه 431 هم آمده است ولی در آن دنباله حدیث نقل نشده است.

در این حدیث چنین است که شخصی آسیای را روی نهری ساخته است که نهر مال قریه است و قریه هم مال کسی است؛ یعنی رجل مالک قریه است و قریه مالک نهر است. مراد آن است که نهر مال قریه است و قریه شخصیت معنوی یا حقوقی شمرده می‌شود.

امام در جواب سائل فرموده است: اگر در مال خود تصرفی کند که باعث ضرر دیگری شود، جایز نیست.

بااینکه می‌تواند از این حدیث چنین استیناس و تائید گرفت که مالک نهر شخصیت حقوقی است و بااینکه در کلام سائل آمده است و چون امام تقریر کرده است، اشکالی ندارد، ولی دلالتش واضح نیست مخصوصاً باوجوداینکه کلمات حدیث در کتاب‌های مختلف، متفاوت نقل شده است. مثلاً در بعض نسخ «لام» نیامده است (نهر قریه به‌جای نهر لقریه) که در این صورت می‌توان معنا کرد که محل نهر، قریه است. لذا دلالت حدیث روشن نیست و حداکثر می‌تواند مؤید باشد نه دلیل.

سند حدیث این‌گونه است که شیخ طوسی از محمد بن علی بن محبوب از امام عسکری نقل کرده است. شیخ طوسی در مشیخه تهذیب، سند خود را به ابن محبوب چنین ذکر می‌کند: « و ما ذكرته في هذا الكتاب عن محمد بن علي بن محبوب فقد اخبرنى به الحسين بن عبيد اللّه عن احمد بن محمد بن يحيى العطار عن ابيه محمد بن يحيى عن محمد بن علي بن محبوب‌». (تهذیب الاحکام ج 10 ص 72)

این سند نشان می‌دهد که ابن محبوب در قم بوده است. حسین بن عبیدالله از بزرگان است و استاد کلینی بوده است. احمد بن محمد و پدرش، شیخ القمیین و جلیل‌القدر بوده‌اند. ابن محبوب هم موثق است.

روایت دوم: «الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أُشَارِكُ‌ الْعِلْجَ‌ فَيَكُونُ مِنْ عِنْدِي الْأَرَضُونَ وَ الْبَذْرُ وَ الْبَقَرُ وَ يَكُونُ عَلَى الْعِلْجِ الْقِيَامُ وَ السَّقْيُ وَ الْعَمَلُ فِي الزَّرْعِ حَتَّى يَصِيرَ حِنْطَةً وَ شَعِيراً وَ يَكُونَ الْقِسْمَةُ فَيَأْخُذُ السُّلْطَانُ حَظَّهُ وَ يَبْقَى مَا بَقِيَ عَلَى أَنَّ لِلْعِلْجِ مِنْهُ الثُّلُثَ وَ لِيَ الْبَاقِيَ قَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ قُلْتُ فَلِي عَلَيْهِ أَنْ يَرُدَّ عَلَيَّ مَا أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ مِنَ الْبَذْرِ وَ يَقْسِمَ الْبَاقِيَ قَالَ إِنَّمَا شَارَكْتَهُ عَلَى أَنَّ الْبَذْرَ مِنْ عِنْدِكَ وَ عَلَيْهِ السَّقْيَ وَ الْقِيَام‌». (تهذیب الاحکام تحقیق خرسان ج 7 ص 198 حدیث 875)

علج کافری است که اهل شرق است یعنی ایرانی یا هندی است و کافر، کافری است که اهل غرب است.

شاهد بحث آن است که در حدیث فرمود: فَيَأْخُذُ السُّلْطَانُ حَظَّهُ. اینجا شخص سلطان مراد نیست چون شخص حقی ندارد و اگر سلطان عوض شود دیگر حقی ندارد بلکه سلطان بماهو سلطان و جایگاه سلطان می‌تواند حق خود را که همان مالیات است، بردارد؛ پس دولت می‌تواند حق خود را بردارد ولو اینکه دولت ظالم و غیر اسلامی باشد و دولت یک شخصیت حقوقی است که می‌تواند مالک باشد. گرچه این مطلب در کلام سائل است اما سکوت امام، تقریر است.

آقای غفاری این حدیث را مجهول دانسته است، (تهذیب الاحکام ج 7 ص 236) که احتمالاً به دلیل ابراهیم کرخی است. ولی به نظر می‌رسد سند حدیث صحیح است. حسن بن محبوب که راوی این حدیث است اهل کوفه است که غیر از محمد بن علی بن محبوب است که در حدیث قبل آمده بود و اهل قم است و فاصله زمانی این دو حدود صدسال است.

سند شیخ طوسی به حسن بن محبوب چنین است: « و من جملة ما ذكرته عن الحسن بن محبوب ما رويته بهذه الاسانيد عن علي بن ابراهيم عن ابيه عن الحسن بن محبوب». (تهذیب الاحکام ج 10 ص 52)

روشن است که شیخ طوسی نمی‌تواند از علی بن ابراهیم نقل کند، چون شیخ متوفای 460 است و علی بن ابراهیم متوفای حدود 308 است، لذا سند افتادگی دارد. علی‌القاعده باید سند چنین باشد: شیخ طوسی عن المفید عن جعفر بن قولویه عن الکلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن حسن بن محبوب، در این صورت سند صحیح است.

در رجال یک ابراهیم کرخی وجود دارد، یک ابراهیم بن ابی زیاد کرخی و یک ابراهیم بن زیاد کرخی؛ که ظاهراً هر سه یک نفر هستند. قرینه‌اش آن است که گاهی سند یک روایت در کتابی، ابراهیم کرخی آمده است و همان روایت در کتاب دیگر ابراهیم بن ابی زیاد کرخی است. نام این شخص در کتاب‌های رجال مهمل است و نیامده است ولی با شواهدی می‌توان گفت موثق است:

اولاً روایات فراوانی از حسن بن محبوب از ابراهیم کرخی است که حسن بن محبوب از اصحاب اجماع است.

ثانیاً روایات فراوانی هست که صفوان بن یحیی از ابراهیم کرخی نقل کرده است و صفوان علاوه بر اصحاب اجماع بودن، از مشایخ اجازه است.

ثالثاً در بعض روایات ابن ابی عمیر از ابراهیم کرخی نقل کرده است که او هم از اصحاب اجماع، هم از مشایخ اجازه است و نیز در مورد او گفته‌اند: لا یرسل و لا یروی الا عن ثقه.

رابعاً قمی‌ها از حسن بن محبوب نقل کرده‌اند و قمی‌ها بسیار سخت‌گیر بوده‌اند. اعتماد قمی‌ها به حسن بن محبوب نشانگر وثاقت ابراهیم کرخی است. همین کلام درباره ابراهیم بن هاشم نیز صادق است زیرا کسی او را موثق ندانسته است ولی چون به قم آمده است و حدیث نقل کرده است، دلیل بر وثاقت اوست؛ بنابراین ابراهیم کرخی مجهول نبوده بلکه موثق است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo